کد خبر: ۱۵۲۲۴
زمان انتشار: ۱۲:۳۰     ۱۳ تير ۱۳۹۰
خاطرات منتشر شده محافظ مقام معظم رهبري:
من خودم با چشم‌های خودم، بیش‌تر از صدبار برخورد امام خمینی را با آقای خامنه‌ای دیدم. هیچ برخوردی از امام خمینی ندیدم که تمام‌قد جلوی آقای خامنه‌ای بلند نشود و به طرف ایشان حرکت نکند. برای هیچ‌کس ندیدم این کار را بکند. هیئت دولت و شخصیت‌های حکومتی را عرض می‌کنم، شاید دیدار ایشان با یك مرجع تقلید این‌طور نباشد. امام تنها جلوی آقای خامنه‌ای تمام‌قد می‌ایستاد و به طرف ایشان حرکت می‌کرد و ایشان را با یك حالت باز بغل می‌کرد و خیلی تحویل می‌گرفت.
به گزارش پایگاه 598 در آخرين شماره ماهنامه امتداد پرونده‌اي درباره حضرت آيت الله خامنه‌اي رهبر معظم انقلاب منتشر شده است. در اين پرونده خاطراتي از غلام شاه‌پسندي، يكي از محافظان مقام معظم رهبري به چاپ رسيده است. در بخشي از اين خاطرات مي‌خوانيم:

خبر راديو دست رهبري را به‌درد آورد

توی نمازجمعه تهران، آقای خامنه‌ای صحبت کردند و امام یك نامه‌ای نوشتند و به جواب سخنرانی ایشان اعتراض کردند، به آقای خامنه‌ای که این نظر من نبوده و...

نامه امام البته نباید پخش می‌شد. حالا به دلایلی که توی بیت پیش آمده بود، پخش شد. ما خانه آقای منتظری بودیم و از قم داشتیم می‌رفتیم تهران. توی ماشین آقا، من نشسته بودم و آقای «عباس سعدآبادی» راننده بود. توی جاده شاید نزدیک 20کیلومتر از قم رد شده بودیم كه آقا گفتند رادیو را روشن کنید. من روشن کردم، وقت اخبار بود. این اخبار بی‌معرفت هم، نه گذاشت و نه برداشت، گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. نامه سرگشاده امام خمینی، رهبر انقلاب، به آقای سیدعلی خامنه‌ای، رئیس جمهور... متن نامه را هم خواند و متن بسیار تند بود.

این‌قدر آقای خامنه‌ای، آن عذاب روحی که امام از دستشان ناراحت شده برایشان مهم بود که ایشان تا تهران نتوانست درد دستش را تحمل کند. چون ایشان عصب‌های دستشان کار می‌كند. عصب‌های دستشان زنده است و عصب زنده درد زیادی دارد. یك درد دائمی همراه آدم است. این‌قدر که ما نتوانستیم تا تهران برویم. وسط راه، یك پمپ بنزین در پانزده کیلومتری هست كه یك مسجد دارد. نگه‌داشتیم و به آقا آمپول زدیم. یعنی آقا را با آمپول تا تهران بردیم. رسیدیم تهران. آقا فرمودند: بچه‌ها چند دقیقه باشید، شاید برویم جماران. آمدند تماس گرفتند و از امام وقت گرفتند. با همان اسکورتی که از قم آمدیم تهران، با همان اسکورت رفتیم جماران.

امام رهبري را بغل كردند

به واسطه دو تا از دوستان بیت امام، آقای «فراهانی» و آقای «شمسری»، ما راحت توی جماران رفت‌وآمد می‌کردیم. من جماران را خیلی با آقا می‌رفتم. بیش‌تر دیدارهای امام را من می‌رفتم و چون به واسطه این‌ها بود، تا دست امام را نمی‌بوسیدم نمی‌آمدم بیرون. با پررویی می‌رفتیم دست امام را می‌بوسیدیم، بعد هم یك‌جوری می‌انداختنمان بیرون. بالاخره آن‌جا هم با آقا من رفتم. وقتی ما رفتیم، امام توی آن حیاط کوچک، منتظر آقای خامنه‌ای بود؛ یعنی جای غیرمعمولی بود. امام همیشه یا روی بالکن قدم می‌زدند و می‌ایستادند، یا توی اتاق خودشان بودند. توی دیدارهای قبلی، وقتی آقای خامنه‌ای به امام می‌رسیدند، احمد آقای خمینی، آقای «توسلی»، آقای «انصاری» و آقای «آشتیانی» ژاندارمری هم ایستاده بودند. آمدند دست امام را ببوسند، امام نگذاشتند. ایشان را بغل کردند. دست‌هایشان را كامل باز کردند و آقای خامنه‌ای را بغل کردند و بوسیدند. همان لحظه اولین عبارتش این بود: والله قسم، من راضی نبودم، این‌ها (منتشر) کردند!

آن‌ها هم که تیز در رفتند، ماهم دیدیم بهترین فرصت است و کسی نیست، دست امام را بوسیدیم. هیچ‌کس نبود. دیگر نه محافظ بود، نه احمد آقا بود كه دعوامان کند، سیر ایستادیم و دست امام را بوسیدیم. امام و آقای خامنه‌ای از پله‌ها رفتند که بروند توی اتاق کوچک امام که همیشه ملاقات‌هایشان آن‌جا بود. امام چون توی حیاط ایستاده بودند، عصا همراهشان نبود. دست راست امام در دست چپ آقای خامنه‌ای بود. از این پله‌ها یواش‌یواش مثل پدر رفتند بالا. من هم نگاه می‌كردم، توی دل خودم آن چیزی که دوست داشتم این بود دیگر، هیچ‌کس هم نبود که ما را بیندازد بیرون. رفتند داخل و من آمدم دم در. هیچ‌کس با من کار نداشت. یك‌نفر بود به نام شعبان، كه محافظ امام بود و از بچه‌های قدیمی آن‌جاست. من را صدا کرد از بیرون كه بیا. من می‌ترسیدم بروم بیرون و دیگر راهم ندهند. با پررویی ایستادم و نرفتم. آخر آقا شعبان آمد و مرا صدا کرد و گفت: غلام، بیا. بیا حاجی کارت داره.

و رفتم و با شخصیت‌ها شروع کردم چای خوردن. دو سه تا از دوست‌هایی که از محافظین حاج‌احمدآقا هستند همه‌شان هم قمی‌اند، آمدند مطالبی را درباره نامه به من گفتند که من بروم به آقای خامنه‌ای بگویم. خود این مطالب هم چندمَن کاغذ می‌خواهد برای گفتن. چون من دارم این موضوع را دنبال می‌کنم از این حاشیه‌ها دیگر پرهیز می‌کنم.

آقای خامنه‌ای توی اتاق‌ با امام دیدار کردند و خیلی باصفا برگشتند و آمدند. سوار ماشین شدیم و برگشتیم آمدیم خانه. آن درد دست آقای خامنه‌ای انگار خوب شده بود. آقای خامنه‌ای واقعاً انگار باطری‌اش شارژ شده بود. ما دیدیم حال آقا خوب است الحمدلله، شروع كردیم صحبت کردن. گفتیم آقا، حال امام که الحمدلله خوب بود؟

گفتند: بله! خوب بود و الحمدلله جلسه خوبی بود. شما منزل نرو، من کارت دارم.

آقا نامه‌اي نوشتند و فرمودند: فقط دست امام بدهيد.

آمدیم توی دفتر ریاست جمهوری، توی چهارراه پاستور، توی دفتر پیاده شدیم. گفتند: آقای کریمی را صدا کنید بیایند.آقای کریمی، معاون عملیات و سرتیم ما بود. اصفهانی بود. صدایش کردیم. من و آقای کریمی رفتیم توی اتاق. آقا گفتند: خب! شیفت عوض شود و بچه‌ها بروند. شما بایستید من باهاتان کار واجب دارم؛ یك‌جایی می‌فرستمتان بروید.

ما هم چند دقیقه‌ای ایستادیم. نیم ساعتی طول کشید كه آقای «میرمحمدی» رئیس دفتر، ما را صدا کرد كه آقا کارتان دارد. رفتیم توی دفتر. یك نامه باز را آقای خامنه‌ای داد به من و گفت: با آقای کریمی این نامه را دوتایی‌تان ببرید. تا آخرش هم دونفره بروید. هیچ‌جا هم تنها نشوید. دست هیچ‌کس هم نمی‌دهید جز دست امام. می‌ایستید و جوابش را هم می‌گیرید و می‌آیید.


اصلا مرسوم نبود که ما توی جماران این‌طوری برویم و بیایم. ما هم سریع نامه را گرفتیم و یك موتور هزار سوار شدیم و با مسلسل رفتیم جماران. چون نامه در باز بود، برایم خیلی مهم بود. یك لحظه هم از هم جدا نمی‌شدیم. با آقای کریمی نامه را بردیم، راهمان ندادند. چند بار با داخل تماس گرفتیم؛ راهمان نمی‌دادند، تا بالاخره آقای خامنه‌ای تماس گرفتند و احمدآقا آمدند دم در. دست ما را گرفت و گفت بیايید تو. ما را بازرسی کردند و نامه را خواستند باز کنند كه نگذاشتیم. ما گفتیم نامه را آقا به ما داده‌ و گفته بدهید دست امام. جز دست امام به هیچ‌کس نمی‌دهیم. می‌خواهید برگردیم، برگردیم. امام هم منتظر این نامه بود و این‌ها مجبور بودند تا جایی که می‌شد کوتاه بیایند و ما را ببرند. تا این‌که بالاخره با احمدآقا تا توی اتاق امام رفتیم. رفتیم خدمت امام، دست امام را بوسیدیم. نامه را خدمت امام دادیم و نشستیم کنار دیوار روی همان بالکن کنار دیوار.

چند دقیقه‌ای که گذشت، امام در یك نامه جوابش را به ما دادند. احمدآقا از امام گرفتند و دادند تحویل ما. ما برگشتیم و آمدیم. ساعت دو بعد از ظهر بود. آن همان نامه‌ای است که امام، آقای خامنه‌ای را خطاب کردند كه شما در میان دوستان مثل خورشید می‌مانید و نورافشانی می‌کنید و در پرتو تلألوهای نورافشان شما جامعه اسلامی...

نامه امام، آيت‌الله خامنه‌اي را بالاتر برد

این جواب آن نامه‌ای بود که به دلایلی برای آقای خامنه‌ای مسائلی ایجاد کردند و به نوعی توی ذهن مردم و اذهان عمومی مسأله ایجاد شد. با نامه دوم امام، به كلی رفع شد و حتی بالاتر از آن شد. ما در انتخاب دوم آقای خامنه‌ای به‌عنوان ریاست جمهوری با مشکل زیادی روبه‌رو بودیم. دوستانی که هم‌سن من هستند یا بزرگ‌ترند، خیلی بیش‌تر مطالب آن روزها را می‌دانند. مسائل زیادی به وجود آمده بود توی کشور و خناس‌ها از این مسائل استفاده کرده بودند.

آگهی داده بودند که مهندس موسوی و هیئت دولت یك طرف بود، آقای خامنه‌ای یك طرف. ولی این‌طور نبود‌. این دیدگاه جامعه شده بود و به هر شکل می‌خواستند این ساخته شود، نمی‌شد. دولت مهندس موسوی قرار نبود نخست‌وزیر قانونی آقای خامنه‌ای باشد. به دلیلی امام اجازه داد كه آقای خامنه‌ای کس دیگری را انتخاب كند. تعدادی از نماینده‌های مجلس پا می‌شوند می‌روند پیش امام و می‌گویند: آقاي خامنه‌اي، هركس را به جز مهندس موسوی، کاندید کند، ما مجلسی‌ها رأی نمی‌دهیم.

مجبور کردند که آقای خامنه‌ای به‌علاوه دلایل و صلاحدید امام خمینی، آقای موسوی را دوباره انتخاب كنند. در انتخاب خود آقای خامنه‌ای، در ریاست جمهوری دوم، امام در روزی که حکم تنفیذ را می‌خواست بدهد، يك جمله‌ای گفت. توی آن انتخابات هم امام یك جمله این‌جوری و خیلی عجیب می‌گویند. امام می‌گویند: من خوشحالم از این‌که می‌بینم فردی از سلاله پاک پیامبران و از فرزندان حسین(ع) بر مسند حکومت می‌نشیند.

حضرت امام تنها در برابر آقا تمام‌قد مي‌ايستادند

من خودم با چشم‌های خودم، بیش‌تر از صدبار برخورد امام خمینی را با آقای خامنه‌ای دیدم. هیچ برخوردی از امام خمینی ندیدم که تمام‌قد جلوی آقای خامنه‌ای بلند نشود و به طرف ایشان حرکت نکند. برای هیچ‌کس ندیدم این کار را بکند. البته آن‌هایی که من دیدم را عرض می‌کنم‌. بعضی از شخصیت‌ها هم بودند که رفته بودند پیش امام، من نبودم. من کاره‌ای نبودم آن‌جا. آن‌هایی که دیدم را عرض می‌کنم.

هیئت دولت و شخصیت‌های حکومتی را عرض می‌کنم، شاید دیدار ایشان با یك مرجع تقلید این‌طور نباشد. امام تنها جلوی آقای خامنه‌ای تمام‌قد می‌ایستاد و به طرف ایشان حرکت می‌کرد و ایشان را با یك حالت باز بغل می‌کرد و خیلی تحویل می‌گرفت.

ما رفتیم پیش یك آقای محترمی سؤال کردیم كه آقا، این جمله امام تفسیر می‌خواهد؛ یعنی چی که امام فرمودند: مردی از سلاله پاک پیامبران و از فرزندان حسین(ع)؟

ایشان گفتند: آقای خامنه‌ای شجره‌نامه دارند و شجره‌نامه‌شان موجود است و خیلی از دوستان بزرگوار دیده‌اند و امام این را می‌دانند. ایشان بدون واسطه، فقط از طریق پدر، فرزند امام حسین(ع)‌اند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها