مهری رنجبر،فرهاد عشوندی: با اینکه خیلی در لیگ جهانی بازی نکرد، اما هر وقت به زمین میآمد، برای برد میجنگید. چرا که به قول خودش از باخت متنفر است. اصلاً دیوانهاش میکند. تا برد نگیرد، آرام نمیشود. ادعایش را در بازی با کوبا و ایتالیا ثابت کرد. آن هم با کمک به دفاعهای روی تور. مهدی مهدوی حالا از باتجربههای تیم ملی والیبال به حساب میآید. با اینکه 30 سال بیشتر ندارد و ولاسکو هم به کارش ایمان دارد، اما تصمیمش را گرفته. او میخواهد بعد از جام ملتهای مردان آسیا خداحافظی کند. هرچند برایش دوری از تیم ملی سخت است اما ترجیح میدهد خودش برود تا کنارش بزنند. تا حدی که میگوید:«بحث خداحافظی جداست. اگر مرا مثل نادی کنار بزنند، میمیرم.»
*چه دفاعی کردی؟
در بازی با کوبا و ایتالیا با دفاع روی تور بردیم. بدجوری میآیند. بدموقعی میآییم داخل زمین. در تمرین معمولی جوری کار میکنیم که تیم اصلی یک طرف زمین است و تیم ذخیرهها طرف دیگر. همیشه تیم اصلی به ذخیرهها میچربد. همیشه ذخیرهها کارش سخت است. من با سیچلو مربی تیم که صحبت میکردم و میگفتم چرا اینجوری است، بعضی مواقع به تیم ذخیرهها هم بازیکنانی بدهید که جان داشته باشند اما میگفت تو همیشه در شرایط سخت به زمین میآیی. تیم وقتی جلوست که برنده است. تو دقیقاً زمانی به زمین میآیی که یا تیم عقب است یا دو تیم خیلی به هم نزدیک هستند یا پوئنهای آخر است. شرایط سخت است و باید خودت را به روز کنی.
*معمولاً آرمین تشکری با تو به زمین میآید؟
نه. اوایل من و امیر بودیم، در لیگ جهانی من و شهرام محمودی.
*لیگ جهانی چطور بود؟
خیلی سخت بود. آرزوی بازی در لیگ جهانی را داشتیم اما واقعاً کار سختی بود.
*ایران با اینکه سهمیه لیگ جهانی گرفت اما برای لیگ جهانی آمادگی ذهنی نداشت.
دو ماه بعداز آمدن ولاسکو برای انتخابی لیگ جهانی، یکسری تغییرات در تیم به وجود آمد. تعدادی از بازیکنان مصدوم بودند. در چین دو بازی را باختیم. خیلی هم به ولاسکو انتقاد شد. همه میگفتند یک تیم خوب را تحویل دادیم، حالا درب و داغانش کرده. سال بعد رفتیم مصر. تجربه خیلی بدی از بازی با این تیم داشتیم. فکر میکنم بازی را خیلی بد باختیم، با امتیازهای 25 -10 و 11 باختیم. همه بچهها دوست داشتند دوباره با مصر بازی کنیم چرا که دفعه اول تحقیر شده بودیم و بعد هم میخواستیم لیگ جهانی را تجربه کنیم. میخواستیم وارد لیگ جهانی شویم. مثل المپیک. رفتیم. سفرش سختی هم داشت. در فرودگاه اذیتمان کردند اما رفتیم و بازی را هم بردیم. بعد هم با ژاپن بازی کردیم. برای این بازی آنقدر هیجان داشتیم که وقتی بازی اول را بردیم، در بازی دوم ست اول را که گرفتیم و مطمئن شدیم از صعود، بازی تمام نشده، همه ریختند توی زمین و جشن صعود را همانجا گرفتیم. بعداز بازی ولاسکو گفت بچهها بازی درلیگ جهانی خیلی سخت است، خودتان را آماده کنید. هرجا هم که میرفتیم، میگفت برای آماده شدن کمی تمرین کنید. همه چیز بخورید، زود بخوابید، کارهای روانشناسی بیشتر میگذاشت. تا اینکه وارد بازیها شدیم و واقعاً فهمیدیم باید اینطوری باشیم. اگر تمرین نمیکردیم، نمیتوانستیم از پس آن برآییم.
*بازی با تیمهای بزرگ مثل روسیه، ایتالیا و... برای شما چطور بود؟
اولین بازی با روسیه کمی برای همه سخت بود. حالا فکر میکنم هرکدام از بچهها به این بازی نگاه کند، از بازی خودش راضی نباشد. هیچ تجربهای نداشتیم، اولین بازی با قهرمان المپیک در کشورش و جلوی تماشاگران خودش بود ما هم بازی تدارکاتی زیادی نداشتیم که این موضوع کمی کار را سخت کرده بود البته همه دیدند همان تیمی که ما اول با آن بازی کردیم قهرمان امسال لیگ جهانی هم شد.
*اگر روسیه، اولین حریف شما نبود، ایران صعود میکرد؟
به نظر من اگر قرار بود روی صعود به مرحله بعد فکر کنیم، پنج برد نمیگرفتیم.
*اگر برای بازی اول میزبان بودیم؟
باز هم ایران صعود نمیکرد چرا که مسئولیت ما بیشتر میشد. از طرفی استرس برد و رفتن به مرحله بعد همیشه کمی کار را خراب میکند.
*تا رسیدی به بازی با صربستان در تهران.
در دو بازی با صربستان خوب بودیم. هم اولین بازی که باختیم و هم دومین بازی. میتوانستیم بازی اول را هم ببریم اما تجربه بیشتر به داد صربستان رسید. از طرفی اولین بازی خانگی ما بود. شاید به همین خاطر بچهها استرس داشتند اما در بازی دوم آنها را شکست دادیم و خیلی هم شیرین بود.
*با برد در بازی دوم با صربستان، انتقام باخت در انتخابی المپیک را هم گرفتید، نه؟
آنجا هم باید صربستان را میبردیم. در توکیو هم خیلی خوب با صربستان بازی کردیم اما امتیاز میخواستیم. بههرحال ما در تهران انتقام آن باخت را گرفتیم.
*کدام پیروزی خیلی چسبید؟
قبل از بازی اول، بچهها با هم که صحبت میکردند میگفتند اگر یک برد 3 - 2 بگیریم برای تجربه اول خوب است. وقتی وارد لیگ جهانی شدیم. بازی در تهران خیلی خوب بود اما گل سرسبد پیروزیها، شکست ایتالیا بود که خیلی چسبید.
*حالا حسرت ست پنجم بازی دوم با ایتالیا را نمیخورید که 12-9 جلو بودید و باختید؟
نمیشود گفت. شاید اگر آن بازی را هم میبردیم به کوبا میباختیم چراکه اگر میدانستیم ببریم به مرحله بعد صعود میکنیم، استرس آن نمیگذاشت راحت بازی کنیم. ما در هر بازی تغییر داشتیم، به خاطر تغییر بازیکنان نمیشد برای دور دوم زوم کرد. ولاسکو هم از روز اول گفت هدف ما تجربهاندوزی است.
*در بازی با ایتالیا شرایط تیم سختتر بود، آن هم وقتی فرهاد قائمی به خاطر مصدومیت بازی نکرد. حمزه هم روز مسابقه رسید. خیلیها نگران تیم بودند اما تیم نشان داد که بازیکنمحور نیست.
یکی از خصوصیات ولاسکو همین است. طوری برخورد میکند که هیچکدام از بچهها خیالش راحت نباشد که حتماً در ترکیب هست. با اینکه ارنج دارد اما بازیکنان فیکس هم میدانند که به راحتی کنار گذاشته میشوند. انگار ولاسکو مهره مار دارد، هر بازیکن جدیدی را که رو میکند، جواب میدهد. نمیشود گفت اما کارش را خوب بلد است.
*ظاهراً شیرینی برد ایتالیا تنها برای شما نبوده. ولاسکو هم خیلی خوشحال شده.
بازی با ایتالیا خیلی چسبید چراکه مودنا مثل گنبد، مهد والیبال ایتالیاست. دو، سه افتخار ولاسکو هم با تیمملی این کشور در همین شهر رقم خورده؛ قهرمانی لیگ جهانی و قهرمانی باشگاه مودنا. ولاسکو با اینکه به زبان نمیآورد اما خیلی دوست داشت تیم برنده شود. ما خودمان هم باور نمیکردیم اما میشد از چهرهاش خواند اگر ایتالیا را ببریم، چه حالی میکند. فکر میکنم واقعاً یکی از بهترین پیروزیهای زندگیاش بود. خیلی به ولاسکو چسبید. بعد از بازی ما او را بالا انداختیم و تماشاگران هم برایش دست زدند و شعار دادند «welcome home Julio». حتی برایش بنر زده بودند. خیلی خوشحال شد.
*دلچسب بودن برد ایتالیا به خاطر رفتار مغرورانه بازیکنان این تیم به شما ربط دارد؟
من از ایتالیاییها خوشم نمیآید. قبل از اینکه برخورد داشته باشم، خیلی آنها را دوست داشتم اما بازیکنانشان خیلی مغرورند اما ما شاخشان را شکستیم. بعد از بازی سیستمشان عوض شد. بازی دوم هم آنها شانسی بردند. برد برای ما بود، 12 -9 باختیم، خودشان هم فهمیدند. ست اول را که در مودنا بردند، داور روی دو، سه پوئن بالا اشتباه کرد. دو، سه اشتباه پشت سر هم، که ما اعتراض هم کردیم، حتی صدای ولاسکو هم درآمد. بالاخره داور آمریکایی بود، رئیس آمریکایی FIVB هم آنجا بود. بالاخره آنها با هم لابی دارند، به هر حال وقتی تیمی میزبان است به آن کمک میکنند. کاری نمیشود کرد.
*ایتالیاییها بعد از بازی اول دیگر نگاهشان مثل قبل از بازی نبود؟
نه، اتفاقاً در پرواز به ساساری با هم بودیم. همه سرشان پایین بود. آنها در بازی دوم هم واقعاً تسلیم شده بودند. آنها 2 - صفر جلو افتاده بودند، وقتی ستهای سوم و چهارم را بردیم دیگر هیچی نداشتند، هیچی. ست پنجم هم ما برنده بودیم. سرویسی که سعید زد و خورد لب تور گفتیم بردیم اما نمیدانم چطور یکدفعه ورق برگشت.
*از بازی خودت راضی هستی؟
بالاخره هر بازیای که میگذرد، تجربهای برایم محسوب میشود. درست است که کم بازی کردم اما پوئنهایی میآورم که واقعاً نه جای اشتباه هست و نه ریسک کردن.
*به اصطلاح دوتعویضه حساسیت نداری؟
من عادت کردهام؛ هم به انتقاد و هم به تشویق خبرنگاران.
*بازی در سالن 12 هزار نفری آزادی چطور است؟ دوست داری جای بازیکنان حریف بودی؟
واقعاً جهنم است. برای میزبان خیلی خوب و لذتبخش است. ما قبل از شروع بازی اول با آلمان، با توپ گرم میکردیم که گرم میکردیم با توپ تماشاگران که موقع اذان افطار میکردند، سالن یکدفعه ساکت شد. پاسور آلمان برگشت گفت «very nice atmosfer,very good». منم گفتم صبر کن بازی شروع شود، بعد ببین چطوره.
*در کشورهای دیگر هم این کارها و سروصداها هست؟
هیچ جای دنیا ندیدهام. بقیه تماشاگران هم تشویق میکنند اما نه مثل ایرانیها.
*شمارش هماهنگ یک، دو، سه برای زدن آبشار خوب است؟
هم خوب است و هم بد. بستگی دارد به پوئن. اگر پوئنهای اول باشد که مشکلی ندارد اما پوئنهای بالا، یا نزدیک به هم اذیت میکند.
*مثل بازی دوم با آلمان؟
بازی دوم با آلمان راه نداشت. نمیشد برنده شویم. البته میشد با فشار بیشتر یک ست بگیریم، به شرط اینکه بهتر بازی میکردیم یا کمتر اشتباه میکردیم.
*بعد از قول حواله دیگه هر شب خواب پورشه میبینی؟
نه دیگه، ژیان شد. البته ظاهراً خبری نیست. من با جواد نکونام هم که صحبت کردم، گفت آنها هم هنوز نگرفتهاند.
*فوتبالیها قراردادشان حرفهای است اما...
به نظر من فوتبالیستها هرچه قراردادشان بالا باشد حقشان است. آنهایی که میگویند قرارداد فوتبالیها زیاد است چرا نمیآیند فوتبالیست شوند؟ فوتبال خیلی سخت است حتی سختتر از والیبال. من بازی کردهام، بچگیام دروازهبان بودم.
*پس ناراضی نیستید که بین شما و فوتبالیها فرق میگذارند؟
همه جای دنیا همین است. فوتبال مقولهاش جداست.
*ورزشکاران انفرادی خیلی به فوتبال انتقاد میکنند.
میرفتند فوتبالیست میشدند. مگر نمیگویند زیاد میگیرند. چرا نرفتند فوتبال تا آنها هم زیاد پول بگیرند؟
*اگر حواله ماشین را به فوتبالیها بدهند و به شما ندهند چه میشود؟
من خوشحال هم میشوم. حقشان است.
*حق شما نیست؟
حق ما هم هست اما باید زور بزنیم تا بگیریم. این دیگر به مسئولان برمیگردد که فرق بگذارند یا نه. اگر به ما ندهند واقعاً ناراحت نمیشوم، خوشحال هم میشوم.
*قضیه شایعه در ساساری چقدر صحت داشت؟
دو، سه ساعت مانده به بازی شنیدیم، به بچهها هم نگفتیم. آقای خوشخبر گفت که ظاهراً وکیل فدراسیون هم پیگیر آن است تا شکایت کند. درست نیست وقتی تیم دارد نتیجه میگیرد، این خبرها را چاپ کنند. تنها دشمنان والیبال این کارها را میکنند.
*از لیگ چه خبر؟
فعلاً خبری نیست. تیمها یارگیری میکنند. من هم با باریج هستم.
*گفتم که همه ملیپوشان در باریج هستند؟
نه. تیم پارسال هشتم بوده، امسال میخواهد بیاید جزو چهار تیم اول.
*الان باریج چند ملیپوش دارد؟
من، فرهاد قائمی، آرمین تشکری، آرش کمالوند و علیرضا نادی.
*روند موفق ایران تا کجا ادامه پیدا میکند. یعنی سال دیگه صابون صعود به دور بعد را نزنیم؟
نه. اگر امسال برای سال اول با فکر صعود به مرحله بعد جلو میرفتیم، معلوم است که جواب عکس میداد. سال آینده با تجربهای که بچهها بهدست آوردند و شخصیتی که تیم پیدا کرده، صددرصد میتوانیم کارهایی انجام دهیم. البته بستگی به گروهمان هم دارد.
*ایران اگر میزبانی دور نهایی را بگیرد به گروه یک میرود؟
فکر میکنم.
*با این حال کار ایران هم به خاطر شناخت بیشتر بقیه تیمها از آن سختتر میشود.
درست است، سال بعد دیگر ما ناشناخته نیستیم. بالاخره در شرایط سخت نتیجه بگیری، کار خوبی کردهای. بچههای ما هم عادت دارند به نتیجهگیری در شرایط سخت.
* پدیده لیگ جهانی چه آیندهای دارد؟
بستگی به برنامه فدراسیون دارد. این فدراسیون پنج سال پیش جوانگرایی کرد که هیچکس باورش نمیشد. حالا هم هدف ولاسکو رفتن بین تیمهای دور پایانی است.
*ولاسکو چه داشت که تیم رشد کرد؟
بازیخوان خیلی خوبی است. شخصیت بازیکنان خیلی زود دستش میآید. با هرکس میداند چطور برخورد کند. پشتوانه بزرگش رزومه است.
*رزومه یا دکترای روانشناسی که دارد؟
فقط روانشناس صرف نیست. هم روانشناس خوبی است، هم بازیخوان است، هم بازیکنشناس است و هم تمرینات خوبی میدهد. در این مدتی که سرمربی ماست، این همه تمرینی که انجام دادیم هیچکدام شبیه هم نبوده.
*آنالیز لحظه به لحظهاش چطور است؟
عالی است، مخصوصاً دستیارش سیچلو یکی از بهترین آنالیزورهای دنیاست. وجدان کاری بالایی دارد. در بازیهای انتخابی المپیک صبحها وقتی او را میدیدم چشمهایش کاسه خون بود. شبها معمولاً تا صبح نمیخوابید از بس که فیلمهای تیمها را میدید؛ یعنی فیلم تیمها را میجوید. حیف شد به المپیک نرفتیم و سنمان به المپیک بعدی هم نمیرسد.
*مگر چند سال داری؟
30 سالهام.
*بابا هنوز جوانی، فوتبال که نیست بگوییم چهار سال دیگر پیر شدهای و نمیتوانی بازی کنی.
فشار تمرینات خیلی بالاست. در لیگ جهانی خیلی به خانمم فشار آمد. تنهایی در خانه بچه بزرگ کنی، خیلی سخت است. تنهایی خیلی سخت است. دختر فرهاد در ایتالیا تلفنی با او صحبت میکرد، فرهاد اشکش در میآمد، اینقدر بههم وابستهاند. حالا دختر من کوچک است و حرف نمیزند. جدای از آن سختی راه، استرس پرواز، تمرینات و... تحمل همه اینها سخت است.
*با همه این شرایط دلکندن از تیم هم سخت است.
بحث خداحافظی جداست اما اگر با من مثل نادی رفتار کنند، واقعاً میمیرم. نادی دوباره برمیگردد اما من تحمل این رفتار را ندارم. میمیرم. من اگر در جام ملتهای آسیا باشم، بعداز آن شاید خداحافظی کنم.
*الان پاسور آیندهداری داریم؟
محمد طاهروادی خوب است، او در تیم ب تمرین میکند. نجفی پاسور تیم زیر 23 سال خوب است و فرهاد سالافزون. بالاخره چند سال تیمملی بودیم. ارث پدری ما که نیست. هرکس تا آنجایی که فکر میکند مثبت است باید باشد. هرکس حقش است باید باشد. واقعاً اگر فکر کنم که حضورم ضرر دارد، بدم میآید جای جوانها را بگیرم.
*فکر کنم ولاسکو به تو اعتقاد دارد؟ ندارد؟
چرا دارد. واقعاً مرا سخت به زمین میآورد.
*تو را به خاطر توقعی که دارد میآورد.
کاری که من میکنم، کار یک جوان نیست. در آن جو و بههم ریختگی تیم به زمین میآیی، اگر مثل بقیه باشی که اختلاف زیادتر هم میشود. باید جنگندگی داشته باشی، بچهها را جمع کنی. یکی از خصوصیات من این است که از باخت خوشم نمیآیم. وقتی میبازم روانی میشوم.
*علی دایی والیبالی تو؟
واقعاً دیوانه میشوم. همه تلاشم را میکنم. متنفرم از باخت، حتی با جرزنی هم باشه باید ببرم. کری خوانی باشه، یک کاری میکنم اتفاقی بیفتد.
*این موفقیتها باعث میشود تا بیشتر جذب والیبال شوند.
موج خوبی در کشور راه افتاده است. خیلی از بچهها زنگ زدند که لباسهایت را بیاور برای بچهها، منم دو، سه ساک جمع کردم و بردم.
*دوست نداشتی کمی جوانتر بودی تا بیشتر بمانی؟
من از سال 70 که هشت یا 9 ساله بودم، اولین جایزهام را از علی دایی گرفتم. به خاطر همین از بچگی به جایی که میخواستم رسیدم. قهرمانی نوجوانان آسیا را دارم؛ اولین تیم بین همه رشتهها که نایبقهرمان نوجوانان جهان شد.
* فوتبالیستهای دهه 60 غصه میخورند حالا که آب و نانی در فوتبال هست، نیستند. اما تو حداقل چند سال پایانی والیبالت به شرایط خوب خورده. نه؟
من پاسورم، شاید اگر در تیمملی هم نباشم اما تا حداقل 10 سال آینده میتوانم برای باشگاه بازی کنم. هرچه سن پاسور بیشتر باشد، تجربه بیشتر میشود. پاس دادن فقط تجربه است. با زندگی سالم و تمرین خوب راحت تا 40 سالگی میتوانی بازی کنی.
* از باشگاههای خارجی پیشنهاد نداری؟
الان تیمهای اروپایی پول خوبی نمیدهند. تنها ترکیه خوب پول میدهد، فرانسه هم که نصف قراردادت را مالیات میگیرد. با این شرایط رفتن به اروپا صرف ندارد.
*شانس بد تو همدوره بودن با سعید معروف است.
شانس بد نیست، بالاخره او جزو بهترین پاسورهای دنیاست. سعید با اینکه کوچکتر از من است اما بهترین رفقیم است. او پاسهای سرعتی خوبی میدهد و من در گوش خوب کار میکنم.
*تو که در زمینی، موسوی بیکار است، نه؟
تقریباً.
*خوشت نمیآید به او پاس بدهی؟
سیستم بازی من این است. جلوی یک تیم، فقط قدرتی کار میکنیم و جلوی تیم دیگر سرعتی.
*فکر میکنی اگر قرار بود بازیکنان ایرانی هم مثل کوباییها فقط تمرین میکردند بدون بازی، دوام میآوردند؟
*نمیتوانستیم. ما کم میآوریم. چراکه آنها فقط در تمرین مداوم استقامت ندارند. وقتی کوبا را میبینی، متوجه میشوی که در زندگی استقامت دارند. شرایط زندگی، درآمدشان و...
همه کوباییها فرقی نمیکند؛ جراح، معلم، فوقتخصص، والیبالیست و... ماهانه 30 دلار حقوق میگیرند. دولت برای مسکن کمک میکند، پول برق و آب و... نمیدهند، مواد غذایی هم میگیرند اما همه آنها راضیاند.
همسر مهدوی:فکر نمی کردم زندگی با یک ورزشکار تا این اندازه سخت باشد
*نبود آقای مهدوی سخت نبود؟
نه. (با خنده). مهدوی: «واقعیتها را بگو». بالاخره سختیهای خودش را دارد. مخصوصاً که گلبو کوچک است.
*بازیها را تنها نگاه میکردید یا با خانواده؟
معمولاً تنها. زمانی که با گلبو بودم خیلی با هیجان بازی را دنبال میکرد اما بیشتر تنها بازیها را میدیدم.
*گلبو وقتی بازی میبیند، بابایش را میشناسد؟
نه هنوز قدرت تشخیص تصویر را ندارد اما وقتی حرکت توپ را میبیند با ذوق و علاقه نگاه میکند.
*گلبو هم مثل ترمه خیلی به پدرش وابسته است؟
من فکر میکردم به خاطر سن کم نبود پدرش خیلی روی او تأثیر نگذارد اما وقتی رفت، یک مدتی رفته بود تو لک. وقتی هم برگشت خوشحالتر شد، میخندید. شب اول وقتی پدرش برگشت، ساعت 3:30 الی4 صبح بود، بیدار شد. خیلی هم هیجان داشت. با اولین کلمهای هم که گفت دستمزد مرا داد. میگوید: «بابا» (با خنده).
*پدرش را شناخت؟
بله. خیلی تحویلش گرفت. خیلیها میگفتند شاید پدرش را نشناسد اما رفتارش برعکس بود.
*شما میدانستید، با بازیکن تیمملی والیبال ازدواج میکنید؟ مثل همسر فرهاد ظریف بیخبر نبودید؟
تا حدودی میدانستم کارش به چه شکلی است اما سختیهای زندگی با یک ملیپوش را لمس نکرده بودم. فکر نمیکردم سختیاش در این حد باشد.
*خودتان ورزش میکنید؟
حرفهای نه. اما شنا میکنم.
*زندگی با یک ورزشکار حرفهای چقدر سخت است؟ شهرستان هم میروید؟
مهدوی: فصل قبل من بازیکن تیم پیشگامان یزد بودم، به خاطر گلبو به یزد نرفتیم. تازه به دنیا آمده بود و آبوهوای یزد خوب نبود. من دو ساعت بعد از به دنیا آمدن گلبو با تیم پیشگامان یزد رفتم ترکیه اردوی یک هفتهای. در حالی که دو روز قبل تازه از ژاپن برگشته بودم. بعد که برگشتم، دو، سه روز ماندم و بعد رفتم یزد.
همسر مهدوی: من برای اینکه مهدی موقع به دنیا آمدن گلبو کنارم باشد، زمان زایمان را دستکاری کردم. با اینکه دکترم میگفت نمیشود بچه زود به دنیا بیاید. اما من اصرار داشتم تا مهدی قبل از رفتن به ترکیه بچه را ببیند.