برهان/ محمدمهدی تقوی؛شنیدهها و گفتهها دربارهی «خیز سیاسی اصلاح طلبان برای انتخابات آینده» به واقعیت پیوست. پیش از این، کمتر کسی فکر میکرد که این جریان دور خیز سیاسی خویش برای مجلس نهم را آغاز کرده باشد. زنگ صدای این حرکت با سخنرانی اخیر «سیدمحمد خاتمی» به صدا درآمد. تا پیش از این، جریان فتنه و اصلاح طلبان به صورت چراغ خاموش و در قالب جلسات محفلی فعالیت خویش برای انتخابات آینده را دنبال میکردند اما اکنون پردهها کنار رفته و فراخوان رسمی برای حضور آنها در میدان رقابت انتخاباتی از طرف سرشناسترین چهرهی این جریان، صورت گرفته است.
جبههی آشفتهی اصلاح طلبان چنان که از مانیفست خاتمی پیدا است بنا دارد حول «استراتژی فتح مجلس نهم» اتفاق نظر پیدا کند. چندان دور از انتظار نبود که در غیاب رهبران سوختهی جریان فتنه (میرحسین موسوی و مهدی کروبی) سیدمحمد خاتمی تنها کسی باشد که برای تحرک بخشیدن به جبههی ساکن و منزوی اصلاحات در صحنه حاضر شود. بنابراین پیش از آنکه جریان اصولگرا و دیگر گروههای سیاسی وارد گود رقابت انتخاباتی شوند رییس دولت سابق، همفکران خویش در اردوی اصلاحات را برای تشکیل ائتلاف انتخاباتی به تحرک واداشته است. این اتفاق در شرایطی که هنوز قریب به 9 ماه تا انتخابات مجلس نهم باقی مانده سؤالات بسیاری را در افکار عمومی ایجاد کرده است. سؤالاتی از این قبیل که چه عوامل و شرایطی موجب شده سران اصلاحات پس از دو سال از ستیز با نظام انتخاباتی کشور این بار صندوقهای رأی را «پل بازگشت» به عرصهی قدرت قرار دهند. چه کسانی سناریوی بازگشت اصلاح طلبان به عرصهی قدرت را نوشتهاند و آیا به راستی، سران اصلاحات در این بازگشت به دنبال گرفتن سهمی از مجلس آینده هستند یا آنکه اهداف بلند مدتی در پس این هدف کوتاه مدت، نهفته است؟
پاسخ اولیّه به این فرضیهها و پرسشهای مهم این است که مانیفست خاتمی دربارهی بازگشت اصلاح طلبان به میدان انتخابات یک تصمیم ساده نیست. دست کم از محتوای این مانیفست چنین پیداست که خاتمی در شطرنج بازی انتخاباتی جدید این جریان یک سخنگو است. او طبق طرحی مدون و از پیش طراحی شده وارد میدان شده و در همین راستا خانه و اقامتگاه خویش را کانون دیدار نمایندگان جریانهای مختلف دوم خردادی قرار داده است. بدون شک آنچه در این روز در حرکت انتخاباتی رییس به ظاهر ساکت اصلاح طلبان دیده شده همهی واقعیات نقشهی انتخاباتی جریان فتنه نیست. این حرکت پردهها و پلانهای دیگری نیز دارد که انتظار میرود به مرور زمان آشکار شود. در نوشتار حاضر سعی شده اجزای مختلف نقشهی اصلاح طلبان برای انتخابات آینده بر محور اظهارنظرها و اقدامهای چند روز اخیر خاتمی ارزیابی شود.
بستن پروندهی فتنه یا تبرئهی هم قطاران سیاسی:
اولین مانعی که رهبران جریان اصلاحات برای به صحنه آوردن این جریان با آن روبهرو شدهاند، بیاعتمادی نظام است. این جریان تا قبل از آشوبهای سال 88، به عنوان یک نیروی سیاسی ناهمگون بر ترکیب ارزشی نظام تحمل میشد اما پس از این اتفاق قاطبهی مسؤولان و مراجع نظام آنها را در سلک گروههای معاند و معارض نظام دیدند. مشارکت مستقیم و همه جانبهی این جریان در حوادثی که آشکارا آهنگ براندازی نظام را داشت، باعث گردید که بسیاری از تشکلهای موسوم به جبههی دوم خرداد حکم انحلال از محاکم قضایی گرفتند و کثیری از مدیران و فعالان آنها با کیفر خواست اقدام علیه امنیت ملی روبهرو گشتند. براین اساس خاتمی و دیگر سکان داران جریان یاد شده، گام اول را بازسازی چهرهی مخدوش این گروهها قرار دادهاند لذا رفع بدنامی از جریان اصلاح طلب اولین موضوعی است که خاتمی در سخنرانی یا مانیفست خویش آن را گنجانده بود. در این مسیر، رییس پیشین دولت اصلاحات سعی مینماید تصویر افرادی دوستدار نظام و پایبند به نظامهای حقوقی از دوستانش، ارایه کند. جملهی آشنای او برای تطهیر تشکلهای اصلاح طلب در نزد مراجع نظام این است که: «آنها پایبند و دوستدار نظام» هستند. در ادبیات خاتمی این عبارتها در حکم نفسهای تازه است که باید در کالبد یک جریان مطرود سیاسی ـ باید ـ دمیده شود.
البته خاتمی از این روش در دورههای گذشته – به ویژه هنگامی که پروندهی تخلفات چهرههای اصلاح طلب در مراجع قضایی یا نظارتی تحت بررسی بود – بهره میجست. ترفند خاتمی برای تبرئهی دوستانش نزد این مراجع این بود که او «خیانتها و خلافها»ی افراد یاد شده را در حد «اشتباه و ندانم کاری» تنزل میداد یا آنکه حزب و گروههای متهم به کارشکنی و براندازی را نه «مخالف نظام» بلکه «منتقد سیاسی» معرفی میکرد.
در سخنرانی اخیر نیز خاتمی تمام تلاش خود را صرف و متوجه این مسأله میکند که نیروهای اصلاح طلب که کمتر از دو سال پیش به مقابله با نظام رفته و از همهی توان خویش برای تضعیف پایههای حاکمیّت بهره بردند «منتقدان دولت» و سیاستهای دستگاه اجرایی و نه «معاندان و معارضان» نظام هستند. خاتمی از همهی تکنیکهای مظلوم نمایی بهره میگیرد تا از گروه مطرود اصلاح طلب، تصویر یک جریان خطاکار و در عین حال دلسوز را عرضه کند.
پر واضح است که توسل به روشهای احساسی و تاکتیک برائت جویی برای احیای یک جریان معارض، امری خطرناک است. دور از انتظار نیست که گذشت دو سال از آشوبهای سال 88 برخی از اذهان ساده اندیش را مهیای پذیرش چنین خطابههای احساسی کرده باشد و این زمینه را فراهم کند که عدهای اصل و ریشهی کشمکشهای بزرگ اصحاب فتنه با نظام اسلامی را فراموش کرده و به تحلیلهایی اقبال نشان دهند که گویی همهی آن نزاعهای خیابانی با اقتدار و امنیّت نظام ناشی از یک اشتباه فردی و یا لغزش رفتاری فعالان سیاسی بود.
دور از انتظار نیست که گذشت دو سال از آشوبهای سال 88 برخی از اذهان ساده اندیش را مهیای پذیرش چنین خطابههای احساسی کرده باشد که گویی همهی آن نزاعهای خیابانی با اقتدار و امنیّت نظام ناشی از یک اشتباه فردی و یا لغزش رفتاری فعالان سیاسی بود.
بر این اساس، در بخش اول حرکت خاتمی دو بخش از تاکتیکهای سیاسی او شایان توجه است. تاکتیک مظلوم نمایی که در آن خاتمی سعی دارد گروههای اصلاح طلب را نیز افرادی آسیب دیده و زخم خورده معرفی کند و دوم «تنزل رویارویی با نظام در فتنهی 88» به سطح «اختلافات گروهی و سیاسی» لذا از این دو مقدمهی اشتباه، خاتمی این نتیجه را میگیرد که تمامی طرفها باید گذشت کنند و زخمهای آن روز را به فراموشی بسپارند.
این مطالبه از سوی خاتمی که احتمالاً در نزدیکی انتخابات از زبان دیگر چهرههای این جریان مطرح خواهد شد به این معنی است که نظام و جامعه از همهی خسارتها و لطمههای بزرگی که عوامل فتنه در طول سال 88 وارد کردند، چشم بپوشد. چنین مطالباتی میتواند مسیر بسیاری از تحولات را عوض کند.
اگر رهبر حکیم انقلاب هنوز در ترجیع بند فرمایشاتشان نگاهها را متوجه جریان فتنه میکنند به این دلیل است که فراموشی و یا غفلت از این مسأله پیامدهایی دارد که چه بسا زیانبارتر از حوادث 88، باشد. خاتمی در مانیفست انتخاباتی خویش کتمان نمیکند که در فرصت باقیمانده تا انتخابات مجلس نهم در پی بستن پروندهی فتنهی 88، است. برای این کار نزد خاتمی هیچ راهبردی مؤثرتر از این نیست که به حساسیت زدایی در این باره بپردازد و زخم عمیقی که در پیکرهی نظام از این ناحیه نشسته را در حد یک آسیب قابل ترمیم و فراموشی معرفی کند. وقتی این فرضیه پذیرفته شود که غائلهی 88 دعوایی خانوادگی میان نیروهای نظام بوده است آنگاه عبور از پروندهی این ماجرا آسانتر خواهد شد.
به نظر میآید مشاوران خاتمی این نکات را با دقت در ذهن او نشاندهاند که برای خارج کردن نام افراد پرشمار جریان فتنه از لیست سیاه نظام ابتدا باید ادبیات و گفتمان مبارزه با فتنه را تغییر داد و روایت و یا «قرائت تازه» از وقایع دو سال پیش در افکار عمومی القا کرد، قرائتی که در آن دیگر از واژگان براندازی یا تخریب اموال یا تضعیف اعتبار و اقتدار نظام اثری نباشد. سیاست پیشگان حلقهی خاتمی به تجربه دریافتهاند که راه تغییر فضای سیاست از همین تغییر ادبیات و گفتمانها میگذرد.
از همین روست که سخنرانی اخیر خاتمی حاوی نگاهی جدید به وقایع تاریخی تابستان 88 است. او راه تبرئهی عوامل و متهمان آن آشوبها را در این دیده که روایتی متفاوت با همهی روایتها از حوادث یاد شده عرضه کند، پیدا است که خاتمی در این مرحله نه تنها در پی تطهیر چهرهی نیروهای برانداز است بلکه تلاش دارد دامن خود را نیز از اتهام بزرگ مشارکت در جریان فتنه، پاک کند.
خاتمی 88 ، خاتمی 90 مدعی و نه نادم
خاتمی همه چیز را دربارهی نقش و سهم شایانش در ماجرای فتنهی 88، مسکوت میگذارد. هیچ نشانهای در گفتار و تحلیل او که رنگی از ندامت داشته باشد، مشاهده نمیشود. حال آنکه مهمترین معیاری که رهبر حکیم انقلاب و دیگر مراجع ارشد نظام پیش روی عوامل و مباشران فتنه قرار دادهاند، مرزبندی با جریان فتنه و تغییر رفتار و اندیشهی افراد دخیل در آن حوادث است.
برای تمییز نیروهای نادم از عناصر مدعی در «آزمون برائت از فتنه» اولین و مهمترین معیار این است که همچنان نگاه این مدعیان را نسبت به جریان انتخابات جویا شویم. نباید از نظر دور داشت که سنگ بنای انحراف و فتنه آنجا نهاده شد که عوامل جریان اصلاحات از پذیرش نتیجهی انتخابات سر باز زدند. اگر بدنهی اصلاح طلبان یا سربازان سبزها با آشوبهای خیابانی امنیت کشور و اقتدار نظام را به سخره گرفتند، رهبران این جریان با زیر سؤال بردن آرای حماسی 22 خرداد مانع از آن شدند که نظام سیاسی ثمرات شیرین مشارکت 40 میلیونی را بچشد.
با تطبیق همین معیارها به سادگی میتوان پی برد که خاتمی 88 با خاتمی 90 هیچ تفاوتی نکرده است. به رغم گذشت دو سال از تابستان غبار آلود 88، خاتمی بر همان روش و ادبیات سخن میراند که سران فتنه برای به چالش کشاندن انتخابات 22 خرداد بر زبان داشتند. اظهارنظرهای اخیر خاتمی گواه روشن این قضاوت است. او شورش همقطارانش برای برهم زدن رویداد حماسی انتخابات و نظام گذشته را مسکوت میگذارد و در همان حال از بیان عبارتی که نشان تجدید نظر در نگاه خویش به انتخابات را داشته باشد، پرهیز میکند. بنابراین خاتمی در بازگشت جدید خویش یک فرد «تغییر یافته» نیست. با تأمل در نطق جنجالی او میتوان دریافت که او نه یک نادم که در ژست یک «مدعی» ظاهر شده است.
در مانیفستی که خاتمی ارایه میکند قرینههای زیادی برای اثبات این ادعا – که او در نقش یک مدعی و نه نادم ظاهر شده- اقامه کرده است:
1- سودای ناجیگری یا میانجیگری: خاتمی ژست ریش سفیدان را به خود میگیرد و از نظام تقاضای عفو دارد. بی آن که به این مسأله بیندیشد که آیا او چنین موقعیتی را نزد نظام و یا حتی نزد تشکلهای سیاسی داراست؟ یا نه؟ در همین رابطه او به حرکت انتخاباتی خویش صبغهی «دعوتی بزرگ و تاریخی» را میبخشد و همهی طرفهای درون و بیرون نظام را به شروع فصل جدید فرا میخواند. خاتمی به گونهای بزرگان سیاسی کشور را خطاب قرار میدهد که گویی او جایگاه مراجع «مرضی الطرفین» و میانجیان بزرگ در کشور نظیر رییس مجلس خبرگان یا آیات عظام حوزه را داراست. به همین دلیل او ابایی از این ندارد که حتی رهبر حکیم انقلاب را نیز خطاب قرار دهد و بگوید که ایشان از ظلمی که در فتنهی 88 بر او رفته بگذرند. «اگر ظلمی شده است که شده است همه بیاییم عفو کنیم و به آینده نگاه کنیم و اگر به نظام و رهبری ظلم شده است به نفع آینده از آن چشم پوشی شود و ملت هم از ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است میگذرد و آن وقت همه به آیندهی بهتر رو خواهیم آورد.» پیداست که این بخش از سخنان او نوعی تعیین تکلیف برای رهبری نظام است. بدون شک ایفای چنین نقشی از سوی خاتمی در صحنهی سیاست ایران حتی 10 سال پیش نیز پذیرفته نبود تا چه رسد به امروز که او هم پایگاه خویش در درون نظام را از دست داده و هم نزد بسیاری از تشکلهای دوم خردادی نفوذ و اعتباری ندارد.
2- یک داور خود خوانده: خاتمی در ارایهی مانیفست به اصطلاح مصالحهجویی و آشتیطلبی خویش «یک داور خود خوانده» است اما داوری که حتی در مرحلهی حل و فصل دعوا متوقف نمیماند. در بخشی از سخنرانی اخیرش، او خود را فراتر از یک مصلح و در حد یک ناجی قرار میدهد. برای این کار او از گفتار برخی از مدعیان اصلاح و تغییر در خارج بهره میگیرد که: «من برای کشور ایران احساس خطر میکنم.» خاتمی ادعا میکند: «به واقع من نگرانم با تقابلی که در درون کشور ایجاد شده که باعث ایجاد توهم و شیدایی در یک سو و ایجاد نفرت در طرف دیگر شده است و دایماً هم از دو طرف به آن دامن زده میشود. از اصطکاک میان شیدایی بیحساب و نفرت فزآینده باید ترسید و به خدا پناه برد.» یا آنجا که میگوید: «برخی از رفتارها دارد نظام را تضعیف میکند و چهرهی انقلاب و اسلام را زشت جلوه میدهد. ما میگوییم این جو مسموم درمان شود.» البته این رویکرد منجیگری تازگی ندارد. پیش از خاتمی، دو رهبر دیگر جریان اصلاحات نیز با همین ژست منجیان سیاسی وارد گود رقابت انتخاباتی شدند. در انتخابات خرداد 84، «هاشمی رفسنجانی» با وعدهی ساماندهی به اوضاع کشور به میدان آمد و 4 سال پس از او، «میرحسین موسوی» با شعار من برای کشور احساس خطر میکنم به رقابت «احمدی نژاد» رفت. بنابراین دور از انتظار نبود که خاتمی نیز بر تصمیم انتخاباتی خویش لباس خیرخواهی و مصلحت اندیشی بپوشاند و مدعی شود که «امروز دیگر فقط بحث اصلاحطلبان نیست و حتی میگویند مسایل انحرافی در جاهای دیگری است.»
3- دوری از منطق عدالت: جمعبندی سیاسی خاتمی از فضای جامعه حاوی این تحلیل عجیب است که در فتنهی 88 هر دو گروه اصولگرایان و اصلاحطلبان دچار خطا شدهاند. پس باید هر دو گروه به بازنگری در مواضع خویش بپردازند. به همین دلیل بعد از انتشار اظهارنظر او بسیاری از شخصیتها از این عبارت او «همه خطا کردند» آزرده خاطر شدند. زیرا قیاس مع الفارقی که در گفتههای خاتمی پیرامون روزهای فتنه صورت گرفت به شدت مخدوش و دور از منطق انصاف و عدالت است. زیرا به همان نسبتی که اصولگرایان با همهی وجود در برابر جریان فتنه ایستادند و از تنها دارایی خویش که اعتبار سیاسیشان بود برای دفاع از کیان نظام استفاده کردند از قافلهی اصلاحطلبان هیچ ندایی در حمایت و همراهی با رهبر و نظام بر نخاست. طبیعی بود که پس از انتشار قضاوت نامهی خاتمی دربارهی فتنهی 88 او از سوی سران تشکلهای اصولگرا نیز به شدت زیر سؤال رود. اصولگرایان در کنار انبوه سؤالاتی که از خاتمی در خصوص سکوت و همراهیش با جریان فتنه داشتند از او خواستند برای تبرئهی خویش از انبوه اتهامها دست کم یک سند دال بر حمایت خویش از نظام و رهبری در ایام سخت فتنه، ارایه کند.
یارگیری از ناراضیان با تاکتیک سیاه نمایی اوضاع کشور
خاتمی در رویکرد انتخاباتی خویش آشکارا در پی یارگیری از لایههای ناراضی و معترض به دولت است. اساساً این سؤال که چرا سران اصلاحات این مقطع را برای مبارزهی انتخاباتی خود برگزیدهاند پاسخ روشنش این است که پسرفتهای دولت در اجرای برنامههای مهم خویش، جریانهای خفتهی مخالف نظام را هوشیار ساخته است.
خاتمی در اظهارنظر اخیرش در پی ساختن یک تصویر دو بعدی در اذهان عمومی است. در یک سوی این تصویر او تلاش دارد چهرهای آشفته و لجام گسیخته از وضع اقتصادی و اجتماعی جامعه عرضه کند و در بعد دیگر آن در پی نشان دادن کارنامهای مثبت و موفق از دوران دولتهای قبل از احمدی نژاد است و به عبارت دیگر او میخواهد با ایجاد نوعی نوستالوژی، افراد ناراضی از دولت کنونی را به سمت اردوگاه انتخاباتی اصلاح طلبان در مجلس نهم جذب کند لذا این بخش از انتقادها و حملات سیاسی خاتمی فقط به حوزهی دولت و عملکرد قوهی اجرایی کشور محدود نمیماند بلکه او مجلس و دیگر نهادهای اصولگرا را نیز زیر سؤال میبرد.
خاتمی در این مبارزهی سیاسی به ریسمانی به نام کارآمدی، توسل میجوید. استفاده از این معیار برای سنجش عملکرد اصولگرایان در واقع نوعی جواز در دست سران اصلاحات است که دولت و مجلس ایام حاکمیت جریان اصلاحات را کارآمد و موفق جلوه دهد. نکتهی قابل تأمل این است که او هیچ آماری از وضع اقتصادی یا آسیبهای اجتماعی دوران دولت اصلاحات و کارگزاران ارایه نمیکند بلکه تمرکز او بر ارایهی تصویرها و آمارهای دوران احمدی نژاد است لذا مدعی میشود: «از روزی که نفت در ایران کشف شد حدود یکصد سال میگذرد، تاکنون حدود یک هزار میلیارد دلار پول از محل فروش نفت نصیب این ملت شده است که حداقل 450 میلیارد دلار آن که نزدیک به 50 درصد درآمد نفتی ایران از ابتدا تاکنون بوده است، در این پنج، شش سال اخیر حاصل شده است.» آیا به تناسب این درآمد، وضع مملکت هم خوب است؟ یا در جای دیگری مدعی میشود که: «رشد اقتصادی به شدت پایین آمده و حتی گاه منفی است. اشتغال وضع خوبی ندارد. تولید در همهی عرصهها لطمهی فراوان دیده است. مگر میشود مدعی ایجاد 5/2 میلیون شغل شد، ولی رشد اقتصادی پایین باشد. ایجاد 5/2 میلیون فرصت شغلی مستلزم حداقل 20 درصد رشد اقتصادی است.»
با این حال این سؤال مهم بی پاسخ میماند که اگر این اندازه عملکرد و کارنامهی خاتمی یا هاشمی درخشان بود چرا در چند انتخابات مردم از آنها روی گرداندند یا چرا در مجالس هفتم و هشتم لیست انتخاباتی آنها با بی اعتنایی مردم روبهرو شد. اگر دردها و مشکلات جامعه با نسخههای لیبرالیسم سیاسی خاتمی و یا برنامهی توسعهی اقتصادی و آزاد سازی هاشمی درمان شده بود چرا مردم در دو مرحله (انتخابات ریاست جمهوری 84 و 88) به گفتمان اصولگرایی روی آوردند.
بدون تردید اگر به موازات گزارشهای تیرهای که خاتمی و دوستان رسانهایش در داخل و خارج از وضع اقتصادی و اجتماعی کشور عرضه میکنند تصویر دقیق نابرابریها، بیعدالتیها و نارضایتیهای مردم در دوران دولتهای «هاشمی» و «خاتمی» ارایه نشود آن نوستالوژی مطلوب خاتمی به بار خواهد نشست که جامعهی ایران در 16 سال قبل از دولت احمدی نژاد روزهای درخشان و شکوفایی را پشت سر گذاشته است. بنابراین نباید از نظر دور داشت که روند تهاجمی که خاتمی در نقد اوضاع کشور و سیاه نمایی در پیش گرفته در نهایت به زیر سؤال بردن گفتمان غالب جامعه یعنی گفتمان اصولگرایی منتهی خواهد شد و جریان فتنه خواهد توانست از فضای گل آلود سیاسی مقصود و مراد خویش را که زیر سؤال بردن کل دوران شش سالهی عصر اصولگرایی است، به چنگ آورد.