پیامهای مغرضانه، خطرات تحلیلگرانه!
کنون که گوشه زندان به بند زنجیرم
خدا گواست چو زهرا ز زندگی سیرم
شبیه مادر مظلومه تا ورود اجل
دو دست بسته خود سوی آسمان گیرم
شکسته پا و کمان قد رسیده جان به لبم
شکنجه های عدو کرده اینچنین پیرم
ز تار کعب نی و پود تازیانه کین
به باغ یاس ولایت بنفشه تصویرم
عدو بدون جهت ناسزا به من می گفت
اگرچه گفته خدا از تبار تطهیرم
زجانب من خسته به دخترم گوئید
اسیر سلسله ها نی ، اسیر تقدیرم
رضا بیاکه نگاهم به چهارچوب در است
بیاکه کنج قفس بی شکیب می میرم
به یاد کرببلا بی قرارمی گریم
به یاد حنجر شش ماهه و سر تیرم
به یاد ساقی بی دست و مشک علقمه ام
به یاد راس جدا از جفای شمشیرم......
غمت دانم هزاران دسته بوده
تنت موسی بن جعفر خسته بوده
تو را باب الحوائج خواندهاند چون
که عمری در به رویت بسته بوده......
یا باب الحوائج ادرکنی