سربازان گمنام امام زمان (عج)، به سادگی ضمن فریب آنها، این افراد را دور یک میز که در آن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران میزبان بود ، گردهم آورد و این مسئله باعث رسوایی بزرگی برای شخص عبدالله مهتدی شد و او را رسوای عام و خاص کرد.
حسن رحمان پناه ،عضو کمیته مرکزی گروهک کومله باند ابراهیم علیزاده با صدور بیانیه ای تحت عنوان{ با این رسوایی چه بخشایشی، در حاشیه فیلم الماس فریب} شدیدا به گروهک کومله باند عبدالله مهتدی و حزب منحله دمکرات کردستان ایران حمله کرد. او در بخشی از سخنانش چنین می گوید:
این مزدور یک شبه تاجر و متخصص "الماس" و یاران سرنگونی طلبش در اپوزسیون لیبرال برون مرزی را فریب می دهد و "الماس فریب" متولد میشود. وزارت اطلاعات برای جا انداختن این تاجر "الماس" در میان اپوزیسیون لیبرال و آشفته حال، وی را مامور پروژه ای می کند که نهایتا به رسوایی أنها می انجامد. در فیلم مذکور این مهره مزدور اطلاعات به عنوان فرد اصلی و محوری طیف رنگارنگ اپوزیسیون لیبرال ضد رژیم، از وارث تاج و تخت شاهنشاهی، تا طرفداران جنبش سبز، از لیبرال های گدا در بارگاه سازمان "سیا" تا روزنامه نگاران و تحلیلگران معلوم الحال همچون "نوری زاده و سازگارا"، تا معاون دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران و جناب دبیرکل سازمان زحمتکشان کردستان ایران که در سوگ کسب قدرت میسوزند، نقش بازی می کنند. "سردار" با مانورهای جیمزباندی در کشورهای مختلف و وعده بسیج نیروی عظیم سپاه پاسداران در داخل، دل همه از جمله سازمان های جاسوسی آمریکا، انگلیس، فرانسه، تا یاران طرفدار سرنگونی را به تمامی می رباید و "دولت در تبعید" شکل می یابد و ایشان در نقش رئیس جمهور آینده، مورد تائید حاضرین آن پروژه قرار می گیرد. این تجمع که "دولت در تبعید" نامگذاری می شود، نشست خود را در سالن "فرهنگ ها در پاریس"، زیر پرچم سه رنگ ایران و با آرم شیر و خورشید و با قسم و فداکاری به آن آرم و پرچم جهت خیانت نکردن به یکدیگر، با خواندن سرود "ای ایران ای مرز پرگوهر" و با حمایت مادی و اطلاعاتی آمریکا و نیروی نظامی سپاه پاسداران و با اصرار سردار بر فیلمبرداری داخلی و محرمانه از جلسه، در یک قدمی سرنگونی جمهوری اسلامی و جلوس بر تخت پادشاهی یا رئیس جمهوری در ایران قرار می گیرد.
تا دقایق آخر فیلم، همه چیز باب مراد بازیگران، آراسته و پیوسته پیش می رود. اما در لحظات واپسین فیلم و قبل از اعلام اسامی شرکت کنندگان بر صفحه سینما و روشن شدن چراغ های سالن نمایش، یک مرتبه وزارت اطلاعات که کار خود را پایان یافته و همه را دست انداخته می یابد و سود کلانی نیز از این نمایش به جیب زده و نسخه اصلی (اورژینال) را در اختیار دارد، "سردار" را از صحنه خارج و او را با یک هواپیمای خصوصی به تهران باز می گرداند. به دنبال آن نیز سایر بازیگران سرخورده و مایوس در صحنه نمایش، به جای دریافت تشویق از سوی تماشاگران، مورد نفرین و غضب آنان قرار می گیرند. به طوری که تا به حال هیچکدام از آن "حضرات گرانمایه" به جز علیرضا نوری زاده که دلقکی بی مایه است و برای هر آبروریزی و ننگی نیز کارنامه موفقیت زیر بغل دارد، به خاک رفته و عطای "دولت در تبعید" را به لقایش بخشیده و حفظ مقام و موقعیت های کنونی خود را بر پست های خیالی "گوادلوپ ٢" ترجیح می دهند.
اما
در میان این خیل وامانده اپوزسیون بورژوایی و لیبرال، دو جریان، حزب
دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان کردستان ایران که نمایندگانش در
مقام معاون دبیر کل و دیگری در موقعیت دبیرکل در این نمایش شرکت نموده اند
از وضعیت ویژه تری برخوردارند. این دو جریان که بعنوان نمایندگان "قوم کرد"
در این نمایش و در نشست کارتنی دیگر تحت عنوان "کنگره خلق های ایران"
تشریف دارند ، برای دست یازیدن به قدرت به هر خس و خاشاکی ، با هر مهره
بدون نام و نشان و یا با نام نشان و سهیم در سرکوب و کشتار مردم ایران در
زمان رژیم شاهنشاهی یا اسلامی و با اطلاع یا بدون اطلاع نگهبانان پارکهای
کاخ سفید و پنتاگون نشست و برخواست پنهانی دارند و وارد معامله و زد و بند
میشوند. اینان که کمترین اعتقاد و باوری به نیروی لایزال مردم زجرکشیده
برای تغییر نظام اسلامی بر ایران ندارند هر روز دسته گلی آب داده و روز بعد
با تکرار آن، انگار اتفاقی نیفتاده و آب از آب تکان نمی خورد. حزب دمکرات
کردستان ایران دوره های مختلف به بهانه "حمایت و تقویت مطالبات مردم
کردستان" اما به دلیل توهم و خوشباوری به رژیم، در انتخابات مجلس و شوراهای
اسلامی شرکت و مردم را به شرکت در آنها تشویق کرد. بعد از برهم زدن "هیئت
نمایندگی خلق کرد" که نماینده مردم کردستان در مذاکره با رژیم اسلامی بود،
پنهانی رابطه اش با مقامات رژیم را حفظ و به همین دلیل توسط مجاهدین و
متحدینش از "شورای ملی مقاومت ایران" که عضو آن بود اخراج گردید. دبیرکلش
همراه سه نفر از یارانش در توهم مذاکره با یکی از "سرداران" سپاه در وین
ترور شد. از زبان دبیرکلش برای انتخاب مجدد "بوش پسر" پیام تبریک فرستاد و
خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی با دخالت نظامی امریکا به سبک عراق گردید.
با "جنبش سبز" همنوا شد و تشکل ارتجاعی "اتحادیه روحانیون کردستان" را در
برابر نهاد و تشکل های انقلابی و مستقل کارگری،زنان و جوانان سازمان داد.
اکنون هم با شرکت در نمایش "الماس فریب" برای چندمین بار فریب خورد و با
خواندن "سرود ای ایران، ای مرز پرگهر" باردیگر نشان داد از هر "ایرانی
همچون "سردار" و نوری زاده و سازگارا " ایرانی تر است.
اما کار سازمان
زحمتکشان و دبیرکل "محترم" آن از اینهم زارتر است. آقای دبیرکل دیرآمده و
زیاد عجله دارد. باید سالهای کمونیست بودن، چپ بودن ،ضد امریکای بودن و
اعتقاد به کارگر و زحمتکش ، برای انجام انقلاب به جای توطئه و کار پنهانی و
زیر به زیر را جبران کند. باید ره صد ساله را چند روزه طی کند. پروژه
اصلاحات خاتمی قند در دهنش آب کرد و فراموش نمود که روزی کمونیست و ضد
سرمایه داری بوده است . برای جبران مافات گذشته به قول همکارانش در "
دفترسیاسی سابق" که از ایشان انشعاب کردند، در همان ماههای اولیه انشعاب از
کومه له ، با ماموران وزارت اطلاعات در سلیمانیه و سپس در بغداد همنیش و
روبوسی کرد. آماده خدمت در رکاب امریکا جهت عراقیزه کردن ایران بود. با
جنبش "ارتجاعی سبز" سبز شد اما بهره ای نبرد و رنگ زرد گردید. در مرگ ایت
الله العظمی منتظری سیاه پوش شد و با شاگردانش از "سروش ، کدیور ، گنجی و
نوریزاده ..." اعلام همدردی و تسلیت کرد. بارها در حمایت از "جنبش سبز" به
مردم کردستان فراخوان داد، هر بار با شکست و جواب رد این مردم روبرو شد ،
به روي خود نیاورد و دو باره و چند باره تکرار کرد. در خواب و خیال "کاری
شدن" در ایران میسوزد و هر اقدامی را از این زاویه سنجش میکند . اما از بخت
بد همیشه شکست میخورد. او تجسم شکست و ناکامی است. شرکتش در پروژه "الماس
فریب" نشان داد در راه نیل به قدرت چقدر ساده فریب میخورد. تاریخ این نوع
"احزاب و افراد" تاریخ بازندگان است .
در آن سوی میدان نیز ناصر ایرانپور از اپوزیسیون کردی، متمایل به باند عبدالله مهتدی، پاسخ حسن رحمان پناه را ، با صدور بیانیه ای، تحت این عنوان که : { در حاشیه رقص حزب کمونیست ایران با ارکستر حکومت اسلامی ایران} پاسخ تندی به گروهک دیگر کومله ، باند ابراهیم علیزاده می دهد.
ناصر ایرانپور در قسمتی از این بیانیه چنین می گوید:
...الماس فریب در اين ميان بخشی از حاشيه اپوزيسيون "ضد امپرياليستی" رژيم چون حزب کمونيست ايران را نيز ذوقزده و با خود همداستان نمود. اما با همه اين احوال اين مستمسکی برای آقای حسن رحمانپناه (حسن خير) از حزب کمونيست "ايران" شده تا در راستای همداستانی کامل با وزارت اطلاعات رژيم و تکرار ادعاها و اتهامات سخيف آن که همواره متوجه دو حزب مطرح کردستان ايران بودهاند، عملاً به بخشی از سناريو و بازی رژيم در اين جريان تبديل شود و با ارکستر آن به رقص آيد. آقای رحمانپناه ضمن قاطی کردن دوغ و دوشاب با هم و رديف کردن مسائلی بیربط با مسأله و بازگوکردن "پروژه" يا "نمايش"، آن هم از ديد رژيم، همآوا با آن، اپوزيسيون به قول خود "ليبرال و بورژوايی" را "رسواشده"، "بیخاصيت"، "دلقک"، "وامانده"، "بیمايه"، "بی آبرو"، "همکار آمريکا"، "نوکران رنگارنگ آمريکا"، "دغلباز" و ... مینامد و مدعی میگردد که اين اپوزيسيون با همکاری آمريکا در حال "توطئه" بر عليه حکومت اسلامی است، در اين راستا "با اطلاع و بیاطلاع نگهبانان کاخ سفيد و پنتاگون" نشستهای کارتونی" برقرار میکند و غيره. اين حضرت همچنين مدعی میگردد که دبير کل حزب کومله کردستان ايران "در رکاب آمريکا" در پی "عراقيزه کردن" ايران است و با جنبش "ارتجاعی" سبز همراه شده است... اين آقا همچنين مدعی میشود که آمريکا و "اپوزيسيون متحد آن" (!!) از "اعتراضات اشکار خيابانی"، "اعتصابات کارگری، دانشجويی ، زنان"، "رودرويی مستقيم برای سرنگونی جمهوری اسلامی" وحشت دارند.
.
جداً طب ضدآمريکايی و ضدغربی آقای رحمانپناه و حزبش آنان را با رژيم
ضدآمريکايی اسلامی ايران بالکل همراستا و همدل وهمادبيات کرده است.
از
سوی آقای صلاح مازوجی مثلاً "برای کار مشترک در عرصه بينالمللی" دعوت به
همکاری شدند. معلوم نيست شمای انقلابی و "راديکال" را به اين احزاب
"دلقک" و "فرومايه" چی؟
جالب توجه است که شما هم چون وزارت اطلاعات رژيم اپوزيسيون را "رسواشده" قلمداد نمودهايد. اين اولين همسويی شما نبوده، اما اميدوارم دست کم آخرين آن باشد.
اما
در میان این خیل وامانده اپوزسیون بورژوایی و لیبرال، دو جریان، حزب
دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان کردستان ایران که نمایندگانش در
مقام معاون دبیر کل و دیگری در موقعیت دبیرکل در این نمایش شرکت نموده اند
از وضعیت ویژه تری برخوردارند. این دو جریان که بعنوان نمایندگان "قوم کرد"
در این نمایش و در نشست کارتنی دیگر تحت عنوان "کنگره خلق های ایران"
تشریف دارند ، برای دست یازیدن به قدرت به هر خس و خاشاکی ، با هر مهره
بدون نام و نشان و یا با نام نشان و سهیم در سرکوب و کشتار مردم ایران در
زمان رژیم شاهنشاهی یا اسلامی و با اطلاع یا بدون اطلاع نگهبانان پارکهای
کاخ سفید و پنتاگون نشست و برخواست پنهانی دارند و وارد معامله و زد و بند
میشوند. اینان که کمترین اعتقاد و باوری به نیروی لایزال مردم زجرکشیده
برای تغییر نظام اسلامی بر ایران ندارند هر روز دسته گلی آب داده و روز بعد
با تکرار آن، انگار اتفاقی نیفتاده و آب از آب تکان نمی خورد. حزب دمکرات
کردستان ایران دوره های مختلف به بهانه "حمایت و تقویت مطالبات مردم
کردستان" اما به دلیل توهم و خوشباوری به رژیم، در انتخابات مجلس و شوراهای
اسلامی شرکت و مردم را به شرکت در آنها تشویق کرد. بعد از برهم زدن "هیئت
نمایندگی خلق کرد" که نماینده مردم کردستان در مذاکره با رژیم اسلامی بود،
پنهانی رابطه اش با مقامات رژیم را حفظ و به همین دلیل توسط مجاهدین و
متحدینش از "شورای ملی مقاومت ایران" که عضو آن بود اخراج گردید. دبیرکلش
همراه سه نفر از یارانش در توهم مذاکره با یکی از "سرداران" سپاه در وین
ترور شد. از زبان دبیرکلش برای انتخاب مجدد "بوش پسر" پیام تبریک فرستاد و
خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی با دخالت نظامی امریکا به سبک عراق گردید.
با "جنبش سبز" همنوا شد و تشکل ارتجاعی "اتحادیه روحانیون کردستان" را در
برابر نهاد و تشکل های انقلابی و مستقل کارگری،زنان و جوانان سازمان داد.
اکنون هم با شرکت در نمایش "الماس فریب" برای چندمین بار فریب خورد و با
خواندن "سرود ای ایران، ای مرز پرگهر" باردیگر نشان داد از هر "ایرانی
همچون "سردار" و نوری زاده و سازگارا " ایرانی تر است.
اما کار سازمان
زحمتکشان و دبیرکل "محترم" آن از اینهم زارتر است. آقای دبیرکل دیرآمده و
زیاد عجله دارد. باید سالهای کمونیست بودن، چپ بودن ،ضد امریکای بودن و
اعتقاد به کارگر و زحمتکش ، برای انجام انقلاب به جای توطئه و کار پنهانی و
زیر به زیر را جبران کند. باید ره صد ساله را چند روزه طی کند. پروژه
اصلاحات خاتمی قند در دهنش آب کرد و فراموش نمود که روزی کمونیست و ضد
سرمایه داری بوده است . برای جبران مافات گذشته به قول همکارانش در "
دفترسیاسی سابق" که از ایشان انشعاب کردند، در همان ماههای اولیه انشعاب از
کومه له ، با ماموران وزارت اطلاعات در سلیمانیه و سپس در بغداد همنیش و
روبوسی کرد. آماده خدمت در رکاب امریکا جهت عراقیزه کردن ایران بود. با
جنبش "ارتجاعی سبز" سبز شد اما بهره ای نبرد و رنگ زرد گردید. در مرگ ایت
الله العظمی منتظری سیاه پوش شد و با شاگردانش از "سروش ، کدیور ، گنجی و
نوریزاده ..." اعلام همدردی و تسلیت کرد. بارها در حمایت از "جنبش سبز" به
مردم کردستان فراخوان داد، هر بار با شکست و جواب رد این مردم روبرو شد ،
به روي خود نیاورد و دو باره و چند باره تکرار کرد. در خواب و خیال "کاری
شدن" در ایران میسوزد و هر اقدامی را از این زاویه سنجش میکند . اما از بخت
بد همیشه شکست میخورد. او تجسم شکست و ناکامی است. شرکتش در پروژه "الماس
فریب" نشان داد در راه نیل به قدرت چقدر ساده فریب میخورد. تاریخ این نوع
"احزاب و افراد" تاریخ بازندگان است .
نتیجه اینکه:
هنگامی که احزاب و گروههای خودخوانده سیاسی و قیم مآب، خود را دارای پشتوانه مردمی بدانند سیاستهای خود را معطوف به حفظ و توسعه این پشتوانه تنظیم خواهند نمود.
در این صورت حزب و سازمان، از وارد شدن در بازیهایی که هزینه ای را متوجه خود و حامیانش کنند به شدت پرهیز خواهد کرد. اما هنگامی که احزاب و گروههای قیم مآب، از چنین پشتوانه ای بی بهره باشند اصولا چهارچوب هزینه – فایده ای برای سیاستهایشان تعریف نخواهند کرد.
برای خالی نبودن عریضه این نوع گروهها و یا احزاب سعی می کنند تمام سیاستها و برنامه های خود را در راستای منافع کلیت هایی نظیر جامعه کرد، ملت کرد، قوم کرد و یا .... نشان دهند این شائبه به آنها این امکان را خواهد داد، تا خود را از هر نوع پاسخگویی و قبول مسئولیت، رهایی دهند.
آنها ، نه می توانند خوانشی عقلانی، از منافع و مصالح داشته باشند و نه اصولا چنین امری برایشان مهم است لذا هر اقدام کور و بی هدفی را به حساب ملت می گذارند..
این گروهکها هر کدام دیگری را به در دام افتادن در تور عظیم و قابل تحسین وزارت اطلاعات محکوم می کنند.
و در این میان با به جان هم انداختن سران این گروهک تروریستی{ کومله} ، بخشی از پروژه های ادامه دار وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و سربازان گمنام امام زمان{عج} تکمیل شد.
و اما چند سوال در اینجا مظرح می شود:
آیا باز هم جریانهای ضد انقلاب کردی، فریب چنین الماس هایی ، را خواهند خورد؟