به گزارش سرويس انديشه ديني پايگاه 598، از جمله كسانی كه در موضوع «آموزش فلسفه به كودكان» به شیوهای متمركز كار كردهاند، آقای احمدرضا اخوت است. این استاد دانشگاه تهران در گروه آموزشی مدرسهی قرآن و اهل بیت علیهمالسلام به صورت اسلامی و ایرانی و مبتنی بر روش تفكری قرآن كریم و روایات اهل بیت علیهمالسلام دست به تحقیق، پژوهش، تألیف و آموزش زده است. برای پرداختن به موضوع آموزش فكر و فلسفه برای كودكان از زاویهی دینی، گفتوگوی khamenei.ir با وي در ادامه مي آيد.
با مدرسهی قرآن و اهل بیت علیهمالسلام به عنوان مجموعهای آشنا شدیم كه با دغدغههای اسلامی و قرآنی، در موضوع فلسفه و تفكر برای كودكان حرفهایی برای گفتن دارد. برای شروع، لطفاً دیدگاهتان را در مورد بحث تفكر بفرمایید.
هر كسی ایدهی «فلسفه برای كودكان» را بشنود، جذب آن میشود! بهویژه كه كارهای جالبی هم در این باره طراحی و اجرا شده است. این رشته در دیدگاه ما از دو بخش تشكیل میشود؛ یكی بحث «تفكر» و چیستی آن، نوع تفكری كه قرآن میگوید، همچنین تفاوت و تمایز تفكر قرآنی با تفكری كه دیگران مطرح میكنند. دوم هم بحث «سن» كودك، نوجوان یا جوان؛ یعنی بررسی سن متفكر و اینكه ما باید از كی و چگونه آموزش تفكر را آغاز كنیم.
به نظرم این دو بحث كاملاً مجزا است. فعالیت ما این بوده كه رفتهایم سراغ تفكر، بعد رفتهایم سراغ كودك. در مورد تفكر حدوداً روی هفت روش و شیوهی تفكر كار كردیم؛ مثلاً «تفكر قرآنی»، «تفكر بنیادین»، «تفكر اجتماعی» و «تفكر پرسشی». اینها نامهایی است كه بر اساس تجربهی روایی و قرآنی به آنها رسیدهایم.
روش آموزش قرآنی تفكر و فلسفه برای كودك چه تفاوتی با دیگر روشها دارد؟
بسیاری از بخشهای علم حضوری انسان حاصل تفكر اوست. لذا اصلیترین مجرای شناخت انسانها با تفكر فعال میشود. این موضوع بسیار مهم است. ما دریافتیم كه بسیاری از دیدگاهها در حوزهی تفكر، دارای نقاط مشترك است. مثلاً در بهكارگیری توان ادراكی انسان حرفی نیست، ولی یك بخشی هست كه فقط در سیستم قرآن كریم وجود دارد و آن «معیارداشتن» و در واقع «ارتباط با حق» است. پرداختن به این موضوع، تفكر قرآنی را از بقیه ممتاز میكند.
در غرب كلاً تفكر را تبدیل به ابزار كردهاند، ولی «تفكر در قرآن» ابزار نیست؛ روش و سبك زندگی است. جامعهی اسلامی اگر بخواهد كودكان خود را تربیت كند، نباید تفكر را به مثابه یك ابزار، بلكه باید آن را به عنوان سبك زندگی در اختیار آنان قرار دهد.
در تفكر قرآنی صِرف كنش و واكنش یك گزاره با گزارهی دیگر، یا یك تصور با تصور یا تصدیق دیگر مطرح نیست، بلكه باید عنصر حق در آن جاری شود -مانند جاری شدن روح در پیكر- تا بتوان گفت این تفكر است. به خاطر همین موضوع، چیزی كه حالا در انواع تفكر خلاق و نقاد یا سیستمی وارد فضای كودكان میشود، یك انحراف اساسی دارد و آن این است كه حق در آن وجود ندارد. تفكرِ الان بیشتر علم و دانش ریاضی مدرن است برای اینكه انسان بهتر زندگی كند، ولی این زندگیِ بهتر الهی نیست؛ حیوانی است!
اینكه ما میگوییم حق، منظورمان نظام فطری انسان است. تفكر نمیتواند از تعقل و عقلانیت جدا باشد. اگر تفكر از عقلانیت جدا شود، انحراف است. وقتی میگوییم حق، منظورمان همان عقلانیت است و عقلانیت همان است كه فرمودهاند: هر چیزی را كه شرع به آن حكم كند، عقل هم به همان حكم میكند.
تفكر و آموزش به كودكان، پیوستگی جدی با ردهی سنی آنها دارد. شما چه برداشتی از وضع فعلی و بومی در این زمینه دارید؟
غربیها روی این موضوع خیلی خوب كار كردهاند كه كودك چه وقتی تفكر انتزاعیاش، حسش، خیالش و ... فعال میشود؛ از جهت ردهبندی سن كودكان و همچنین از حیث فهمی و ادراكی كه قابل آزمایش و اندازهگیری است. البته بعضاً اختلافهایی در این باره وجود دارد. ما همان دورهی معروف «سه هفت سال» را از روایات استخراج كردیم و نتیجه گرفتیم كه در دورهی هفت سال اول مجاری ادراكی كودك از طریق كلام و تكلم و با كلمات شكل میگیرد. در این دوره برای شكلگیری صحیح شخصیت درونی كودكان، مهم است كه «كلمات طیبه» در ذهن و وجود آنان جا بیفتد.
اگر كسی بتواند «كلمات طیبه» را در ذهن و وجود كودكان مستقر كند -البته نه از راه استدلال- در این صورت كودك به شكل طبیعی گرایش به حق خواهد داشت. مثلاً كودك اگر در خانهاش خوبی و مهربانی ببینید، با او بازی شود و كلمات طیبه بشنود، در این صورت قدرت فهم او به طور طبیعی در جهت حق فعال خواهد شد.
در هفت سال دوم قبل از اینكه كنش و واكنش فكری كودك فعال شود، باید عنصر تعبد را در او زنده و فعال كرد. اگر شما عنصر تعبد را در این سن فعال نكنید، هر دادهای كه به این انسان بدهید، در او به تقویت «طغیان» میانجامد. خلاصه این كه دو تا انحراف در این قضیه احتمال وقوع دارد؛ انحراف اول از حیث تفكر و خالیبودنش از ساختار حق، و دومی در اثر تقدم و تأخر تعبد و تفكر نسبت به هم. البته در قسمت دوم شاخههای غربی فلسفه برای كودك یك سری نظراتی دربارهی تعبد دارند، ولی تعبدی است كه خودشان تعریف میكنند. مثلاً اینكه تو باید قانون را بپذیری! تو باید منضبط باشی! در صورتی كه ما اولین چیزی كه به بچههای هفتسال دوم (۷ تا ۱۴ سال) میآموزیم، تعبد است و سپس تفكر را به ایشان یاد میدهیم.
شخصی در زندگی با همسرش اختلاف پیدا میكند، نمیتواند راهحلهای مختلفی بیابد. یك راه حل بیشتر بلد نیست! بعد در جدال میافتد بین این كه در زندگیاش خودش را نگهدارد یا خدا را! در صورتی كه علاوه بر این دو راه، صد راه دیگر هم هست كه چون مسلط به ابزار تفكر نیست، به ذهنش نمیرسد.
اگر بین این دو جابهجایی صورت گیرد، تنها به تقویت طغیان خواهد انجامید. حالا در دورهی اول چیزی كه رایج است و در واقع بدیهی فرض میشود این است كه ما یك صورت تصوری از اشیاء داریم و یك صورت گزارهای، و تفكر كارش این است كه بین صورتهای گزارهای و تصوری ارتباط برقرار كند.
تفاوتهای دیگر این دو رویكرد در چیست؟
در تفكر غربی مباحث را عرضی موشكافی میكنند، ولی در تفكر الهی و حقمحور، اشیاء را طولی بسط میدهند. ایراد بسطدادن عرضی این است كه شما در مواجهه با مشكلات بالاخره راهی را برای خروج از مشكلی پیدا میكنید، چون میگردید و مسأله را از یك جنبه دور میزنید. مثالش همان حرف امیرالمؤمنین علیهالسلام در مورد معاویه است كه فرمودند: بهخدا معاویه از من زیركتر نیست، ولی او مقید نیست و فجور و نادرستی میكند. یا مثلاً در آمریكا در ایالتهایی كه قانون قمار در خاكشان را ممنوع اعلام كردهاند، برخی مردم بر روی رودخانهها یا دریاچهها قایقهای مجلل مستقر میكنند و روی آب قمار میكنند! ظاهراً قانون را هم نقض نكردهاند!
در تفكر الهی شما وقتی با پدرتان مواجه میشوید، او را ولیّ خودتان میدانید؛ از او حرفشنوی دارید، به او احترام میگذارید و او را واسطهی فیض الهی میدانید. اینگونه در طول او را بالا میبرید كه هم جایگاه او محكمتر میشود و هم جامعه رشد میكند. این متفاوت است با اینكه شما پدرتان را عرضی بسط دهید و خدای ناكرده این پدر ضعفی هم داشته باشد و واسطهی بدبختی شما در این عالَم هم تلقیاش كنید! دیگر آیا سنگ روی سنگ بند خواهد شد؟!
خب شما به كودكتان تفكر آزاد یاد میدهید یا مقید به حق؟ حالا شما میگویید تفكر مطلقاش خوب است. تفكر قرآنی مطلقاش خوبی است، ولی این تفكری كه شما آموزش میدهید، تفكر ابزاری است. من جدّاً عرض میكنم اگر جلوی این قضیه گرفته نشود و این نگاه در مدارس رسوخ كند، مسائلی كه اول در خانواده و بعد در جامعه باید به صورت تعبدی پذیرفته شود، دیگر پذیرفتنی نیست؛ و چهبسا مثلاً جوان هفدهساله را به این ادعا برساند كه كی گفته چون فقط پدر است باید بگویی چشم؟! یا چرا چون این فقط شوهر است، باید بگویی چشم؟! مگر میشود زنی تفكر آزاد داشته باشد و برود در زندگی مشترك و شوهر بگوید فلان كار را بكن و این زن بگوید چشم؟! حالا اگر شما بگویید فلان مطلب را دین بیان كرده و واقعاً هم دینی است، ولی او در حوزهی فهم عقلیاش نباشد -مثل نمازخواندن- خب چنین جوانی شروع میكند به طغیان كه تو باید برای من ثابت كنی كه این رفتار مربوط به دین است!
در هفت سال دوم قبل از اینكه كنش و واكنش فكری كودك فعال شود، باید عنصر تعبد را در او زنده و فعال كرد. اگر شما عنصر تعبد را در این سن فعال نكنید، هر دادهای كه به این انسان بدهید، در او به تقویت «طغیان« میانجامد.
یعنی آیا در تفكر غربی خوب و بد را از تفكر خارج كردهاند و عملگرا شدهاند؟
در غرب كلاً تفكر را تبدیل به ابزار كردهاند، ولی «تفكر در قرآن» ابزار نیست؛ روش و سبك زندگی است. جامعهی اسلامی اگر بخواهد كودكان خود را تربیت كند، نباید تفكر را به مثابه یك ابزار، بلكه باید آن را به عنوان سبك زندگی در اختیار آنان قرار دهد. البته در p.f.c هم جلوههایی از اینها را به صورت قانون و مقررات آوردهاند. مثلاً اینكه اول باید این كار را بكنید و بعد فكر. یعنی برای خودشان حد زدهاند. حدش را هم اخلاق اجتماعی تعیین كرده است! ما اما حدش را اخلاق اجتماعی نمیگذاریم، بلكه میگذاریم فطرت یا شرع. ما این وجه كودك را میبریم به سمت فطرتش، به سمت دینش. اولین كار ما این است كه توجه كودك را به فطرتش جلب میكنیم. بعدش تجزیه و تحلیل را به او یاد میدهیم. تجزیه و تحلیل را هم به جای اینكه عرضی یاد بدهیم، تجزیه و تحلیل طولی یاد میدهیم.
اما اگر این دو كار را نكنیم، چه اتفاقی میافتد؟ اگر این كار را نكنیم، افرادی را خواهیم دید كه فرضاً دانشجوی دكتری است، ولی حتی قدرت تحلیل مسائل رشتهی خودش را هم ندارد! میببینیم طرف پزشك است، ولی علمش آن چیزی است كه در كتابها نوشته شده است. ذهن اینها طبیعتاً نمیتواند از موضوعی به موضوعی دیگر انتقال یابد! الان تقریباً میتوان گفت در اغلب زمینههای تخصصی دچار این مشكل هستیم.
لذا ما باید به دنبال «تدبر» باشیم. تدبر در لغت یعنی پشت چیزی را فهمیدن. تدبر را در پنج مرتبه تعریف و تقسیم میكنند: «عاقبتاندیشی»، «عاقبتسنجی»، «عاقبتشناسی»، «عاقبتنگری» و «عاقبتگرایی». تعلیم دادن باید با الگوی تدبر باشد.
سیستم آموزشی كنونی ما تفكرمحور نیست. یعنی قدرت تفكر و قدرت انتخاب را به بچهها نمیدهد؛ فقط موضوعاتی را بحث میكند و میگذرد! چه ضرورتی هست كه ما بحث تفكر در آموزش كودكان را وارد كنیم؟
شما در واقع نكتهای را گفتید كه رهبر معظم انقلاب هم تأكیدشان بر همین است؛ اینكه شما در آموزش دروس نباید حافظهمحور وارد شوید، بیایید افراد را اهل تجزیه و تحلیل و استدلالی بار بیاورید. اما با چه روشی؟ ما اسمش را گذاشتهایم «تفكر مشاهدهای» و «تفكر شنیداری». دو تا كتاب هم با همین نامها داریم. وقتی میگوییم مشاهدهی فلان فرد را تقویت كن، یعنی باید به او اجازهی تجربه داد، به نحوی كه از ادراك حسی به ادراك عقلی و شهودی نقل مكان كند. مثلاً متنی را میدهید و میگویید این را بخوان و حفظ كن. این میشود ادراك خیالی، ولی اگر بگویید این جمله را باید لمس كند، یعنی آن را بفهمد. یعنی ادارك حسی را به خیالی، بعد به وهمی و سپس به عقلی ببرد.
در تفكر قرآنی صِرف كنش و واكنش یك گزاره با گزارهی دیگر مطرح نیست. بلكه باید عنصر «حق» در آن جاری شود تا بتوان گفت این تفكر است. چیزی كه در انواع تفكر نقاد وارد فضای كودكان میشود، یك انحراف دارد و آن این كه حق در آن وجود ندارد. اینكه میگوییم حق، منظورمان نظام فطری انسان است.
یعنی آیا مشكل این است كه این روش، توان رشد دادن و توان استخراج بحثی از بحث دیگر را در مخاطبش ایجاد نمیكند؟
بله؛ مثلاً در علوم مهندسی چون ساختارهای علمی وجود دارد و آموزش داده میشود، كارهای خوبی انجام میشود، ولی شما در علوم پایه نمیتوانید یك قدم جلوتر بروید. یا مثلاً در علوم انسانی زمینگیر میشوید. یعنی به سمت پایه كه میروید، چون با مدل غربی اختلاف نظر دارید، میخواهید بگذارید كنار! ابداع هم نمیتوانید انجام دهید! برای همین در كشور ما پیشرفت در علوم فنی مهندسی اتفاق میافتد، ولی در علوم پایه نه.
اگر خوب دقت كنیم، این مشكل در زندگی شخصی افراد هم هست! مثلاً شخصی در زندگی با همسرش اختلاف پیدا میكند، ولی چون تفكر صحیح را آموزش ندیده، نمیتواند راههای مختلفی را طی كند و راهحلهای دیگری را بیابد. یك راه حل بیشتر بلد نیست! بعد در جدال میافتد بین این كه در زندگیاش خودش را نگهدارد یا خدا را! در صورتی كه علاوه بر این دو راه، صد راه دیگر هم هست كه چون مسلط به ابزار تفكر نیست، به ذهنش نمیرسد. در حال حاضر ما میكوشیم كه بر اساس آموزههای قرآنی، مدلی را ارائه و آموزش دهیم كه إنشاءالله بر این مشكلات فائق آییم.