اردیبهشت سال 83 بود و چند ماه از برگزاری هفتمین دوره ی انتخابات مجلس شورای اسلامی گذشته بود. دولت در اختیار اصلاح طلبان بود و در آن سال ها هنوز گفتمان اصولگرایی فراگیر نشده بود. حتما" به یاد می آورید که با تنش و کشمکش بسیار، بالاخره انتخابات مجلس برگزار شده و اکثریت پارلمان به اصولگرایان رسید.
علی رغم اینکه قم کمتر بودم ولی بنا بر ارتباطات گذشته به جلسات "شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی" قم دعوت می شدم. آن زمان هنوز دور یک میزنشینی همه ی اصولگرایان عجیب و غیر ممکن نبود! و غالب سران گروه ها و احزاب اصولگرا و نمایندگان منتخب استان قم در جلسه حضور داشتند. جلسه به صورت غیر منتظره ای به سمت انتخاب ریاست مجلس رفت.
با عنایت به مطرح بودن دکتر حدادعادل برای ریاست مجلس شورای اسلامی، یکی از اعضای روحانی جلسه معتقد بود حالا که مجلس دست اصولگرایان افتاده نباید بگذاریم به دست خودمان! ریاست به یک غیر معمم برسد! استدلال اصلی هم این بود که در تمام شش دوره ی گذشته مجلس، ریاست مجلس با روحانیت بوده و ریاست جمهور هم جز چند ماه کوتاه شهید رجایی و ریاست ناموفق بنی صدر مابقی رواسای جمهور معمم بوده اند لذا باید تمام تلاش مان را صرف کنیم تا یک روحانی رییس مجلس شود!
بحث سنگینی در گرفت. بیشتر اعضای جلسه با ریاست روحانیت موافق بودند. من خام جوان و چند نفر دیگر هم مخالف بودیم. البته مخالفت ما نه بر این اساس بود که روحانیت نباید پست های سیاسی کسب کند بلکه بر این مبنا بود که وقتی هیچ رجل سیاسی معممی وجود ندارد و دکتر حدادعادل هم مقبولیت عمومی دارد چرا باید شرط معمم بودن را برای ریاست مجلس پیش فرض بگیریم!
بحث به سمت تبیین فلسفه سیاسی و بحث های آکادمیک هم کشیده شد و نهایتا" مصوب شد از طرف اصولگرایان قم چند نفر نماینده شوند تا طی مذاکره با بزرگان اصولگرا مانع تحقق این خیانت{!!} به دست اصولگرایان شوند.
فکر می کنم این آخرین جلسه ای بود که در شورای هماهنگی قم شرکت کردم. البته دلیلش این مصوبه نبود. اشتغالات روزمره در تهران فرصتی برای حضور نمی گذاشت ولی دلیل تعصب و حساسیت روی لباس روحانیت برایم حل نشده باقی ماند؟ چه بسا روحانیونی که افکار و اعتقادات شان ضد انقلاب اسلامی باشد یا توان شان پایین باشد و چه بسیارند غیر معممین توانمندی که تمام قد در خدمت نظام و انقلاب هستند.
. . . بماند! به هر حال گذشت و علی رغم این تلاش پنهان، دکتر حدادعادل رییس مجلس هفتم شد. متعاقب آن هم دکتر احمدی نژاد رییس جمهور و دکتر لاریجانی رییس مجلس شدند و این یعنی پایانی بر ریاست سلسه وار روحانیون بر قوای مقننه و اجرا! بر این اساس برخی تحلیل گران به وضوح بیان می داشتند که روحانیت دیگر نمی تواند از مردم رای بگیرد و به رأس بگردد! شکست مکرر و فاحش آقایان هاشمی رفسنجانی و کروبی و بخشی از نامداران روحانیت در انتخابات مجلس هم به تحکیم این نظر کمک کرد.
انتخاب دکتر روحانی در انتخابات ریاست جمهوری مهر باطلی بود بر این نظریه و نشان داد مردم هنوز به توانمندی اجرایی و مدیریتی روحانیت اعتماد دارند و اگر شرایط مطلوبی در فرد معممی ببینند حاضرند به یک روحانی رای بدهند.
حالا می توان دلیل خوشحالی زاید الوصف طبقه ی روحانیت را از نتایج انتخابات اخیر درک کرد. آنها آن قدر خوشحال اند که حتی برخی آیات ضد سیاست و گوشه نشین شان هم میدان دار خوشحالی شده و مرتب توصیه نامه و سفارش مخابره می کنند! تصور عمومی هم سلکان دکتر روحانی این است که ایشان نه تنها کوچک ترین تعریض و تعرضی به جایگاه شان نخواهد داشت که مدافع و حامی جایگاه روحانیت خواهند بود و انشالله که چنین باشد.
از این گذشته، فردای بعد از انتخابات رویداد نادری در شهرها خاصه شهرهای بزرگ بپا شد. عکس های حجه الاسلام روحانی توسط کسانی برافراشته می شد که برخی از آنها کمتر تناسب فکری و عملی با روحانیت داشتند و حتی سبک خوشحالی کردن شان نمی توانست با قید و بندهای اعتقادی روحانیت همسانی داشته باشد!
از عجایب و طنز روزگار این شده است که اصولگرایانی که همواره به تبعیت از روحانیت و همراهی با آنها شهره بودند، مدافعان چهره های غیر معمم شده و همه ی گزینه های شان افرادی از غیر روحانیت است و حجه الاسلام روحانی بخشی از رای 50 درصدی خود را مدیون کسانی است که بیشترین اصطکاک ها را با هم لباسان ایشان داشته اند!
همراه و همدل کردن بخش دیگری از جامعه با روحانیت و بالا رفتن سرمایه اجتماعی کشور کم دستاوردی نیست. اگر انتخابات ریاست جمهوری همین یک دستاورد را هم برای جمهوری اسلامی عزیز ما داشته باشد، بس است.