سرویس نقد رسانه 598 به نقل از فارس: «احمد»(علی مصفا) که برای مدتی همسر یک زن فرانسوی به نام «ماری»(برنیس بژو) بوده، حالا برای انجام مراحل قانونی طلاق به کشور فرانسه بازگشته است.
در زمان جدایی این دو، «ماری» با مردی به نام «سمیر»(طاهر رحیم) وارد رابطه شده و حالا این دو به همراه دو دختر ماری و پسر کوچک مرد غریبه زندگی میکنند. «احمد» که میتوانسته کار دفتری طلاق را از طریق یک وکیل انجام دهد دلیل حضورش را در دیار غربت تنها صیانت از چهرهای مطرح میکند که پیش از این از خود در ذهن فرزندان ماری به وجود آورده، فرزندانی که ثمره ازدواج اول ماری هستند او حتی پا را از این فراتر میگذارد و با حضور در خانه «ماری» به مهار سرکشیهای فواد، فرزند سمیر، نیز میپردازد.
«لوسی»، دختر بزرگ «ماری»، که از رابطه مادر خود با «سمیر» به شدت ناراضی است به «احمد» اطلاع میدهد که همسر سمیر به علت آگاهی از رابطه مادرش با «سمیر» دست به خودکشی زده و در حال حاضر در کماست. بعد از این نیز در مییابیم که «ماری» از «سمیر» باردار است و دیگر تقریبا تشویق او برای تجدید نظر در رابطهاش با او غیر ممکن به نظر میرسد.
در شرف رسمی شدن طلاق «احمد» و «ماری»، «لوسی» به سرکشیهای خود میافزاید و «احمد» برای آرامش دل او وارد تحقیق در مورد صحت جریان خودکشی همسر سمیر میشود و از زبان کارگر خشکشوییِ سمیر درمییابیم که حادثه خودکشی زن، تنها در اثر دعوای سادهای بوده که بین او و یکی از مشتریان پیش آمده.
«لوسی» که دچار عذاب وجدان است به «احمد» میگوید که او ایمیلهایی که سند رابطه نامشروع «ماری» و «سمیر» بوده را به همسر سمیر داده است و همین باعث خودکشی وی شده است. با افشای این داستان رابطه «ماری» و «سمیر» دچار چالش میشود. در ادامه ماجرا «ماری» تقریبا مطمئن میشود که تصور دخترش درست نیست و فرستادن ایمیلها به همسر سمیر مسبب دیگری داشته. «سمیر» نیز تنها مظنون موجود یعنی «نعیما»، همان کارگر خشکشویی، را برای یافتن حقیقت تحت فشار میگذارد. «نعیما» که کار خود را از دست یافته میبیند اعتراف میکند که همسر سمیر نه به خاطر اطلاع یافتن از رابطهی او و ماری، بلکه به دلیل احتمال وجود رابطه میان «نعیما» و «سمیر» این عمل را انجام داده و شاهد این مدعا نیز سرکشیدن مایع شوینده و اقدام به خودکشی درست در مقابل چشمان «نعیما» است.
«احمد» که در این مدت کوتاه وقایع ناخوشایند بسیاری را از سر گذرانده بعد از اتمام کارهایش اسباب و وسایل خود را جمع میکند و در مسیر بازگشت گام بر میدارد درحالی که میداند چشمان خستهای به گامهای او دوخته شده؛ «سمیر» نیز دوباره به سراغ همسر اول خود بازمیگردد و ...
باز هم داستان بر سر یک «دروغ» است؛ در «چهارشنبهسوری» مرتضی رابطه خود را با زن آرایشگر همسایه انکار میکند و با وجود اینکه همسرش به او ظنین است دروغ میگوید و این دروغ با استشمام بوی عطر آشنای زن آرایشگر توسط دختر کارگر فاش میشود.
دختر جوان فیلم «درباره الی» که نامزد داشته بدون اینکه از این رابطه چیزی به دوستان جدید خود بگوید با آنها همسفر میشود. در حالی که میداند آنها قصد ایجاد رابطهای میان او و دوست مشترکشان ـ «احمد» که تازه از همسر آلمانیاش جداشده و به وطن بازگشته!- را دارند. دروغ الی هم وقتی فاش میشود که او گمشده و حالا نامزدش برای یافتن او به دنبالش آمده.
نادر جدایی هم یک دروغ بزرگ میگوید، او در تمام طول جلسات دادگاه از اینکه از بارداری زن کارگر اطلاع داشته طفره میرود اما بالاخره نزد دختر خود به حقیقت اعتراف میکند؛ راضیه نیز دروغ میگوید سقط جنین او نه به خاطر هل دادن نادر که بخاطر بیاحتیاطی خودش بوده.
حالا دروغ فیلم «گذشته» نیز مانند تمام دروغهای قبلی جنبه شخصی و نفسانی دارد. «لوسی» دروغ میگوید تا شاید بتواند شوهر خوش اخلاق و خوش مشرب مادر را نگه دارد و با احیای او از شر دوست پسر اخمو و نه چندان خوش اخلاق مادر که تنها شباهتی ظاهری به احمد دارد خلاص شود اما درست مثل دفعات قبل حقیقت افشا میشود، گرچه جهان بعد از افشای حقیقت تفاوتی با دنیای پیشین ندارد و چه بسا تلختر است اما به هر حال این حقیقت است که باید افشا شود و بالاخره میشود.
برای آنهایی که پیش از این نیز دنبال یافتن ما به ازای اروپایی برای کارهای فرهادی بودند امروز برای بحث و جدل درباره او کار سادهتری در پیش دارند. تردیدی نیست که شخصیتهای فرهادی از همان جنس کاراکترهای منفعل اروپاییاند و در این میان به درستی در کنار قهرمانان تیپیکال فرانسوی قرار میگیرند. به «احمد» نگاه کنید. او یک ایرانی است. کسی که ریش دارد، آرام است و خوب بلد است قورمهسبزی بپزد و برای حفظ اصالت خود از طرز خوردن ماری انتقاد میکند و تذکر میدهد که قورمهسبزی را با چنگال نمیخورند. اما کدام مرد ایرانی است که قبول کند همسرش با وجود اینکه از او جدا زندگی میکرده با مرد دیگری وارد رابطه شود؟ او نه تنها اعتراضی به این جریان ندارد بلکه زیر یک سقف در حالی که همسرش در اتاق دیگر با همین مرد است میخوابد و صبح روز بعد با مرد غریبه وارد مکالمه دوستانه میشود و با او خوش و بش میکند.
او پا را فراتر میگذارد و حتی برای آرامش دختر ماری در جهت استحکام این رابطه گام بر میدارد. احمد کیست؟ اگر آنقدر مهربان است که به خاطر فرزندان ماری و به دلیل خاطرهای که از خود باقی خواهد گذاشت به فرانسه بازگشته پس چرا از ابتدا تصمیم به رفتن گرفته بود؟ این خطا از طرفی مربوط به ضعف در شخصیتپردازی و از جهت دیگر مربوط به تلقی غلط فیلمساز از ما به ازای خارجی کاراکتر است. «احمد» در جایی در انتهای فیلم قصد توضیح این مسئله را به «ماری» دارد که اصلا برای چه آنها را ترک کرده اما انگار «ماری» هیچ کنجکاوی برای شنیدن داستان احمد ندارد. ما هم همینطور!
«احمد» مرد منفعلِ هیچکجایی است و ربطی به مردان ایرانی ندارد. حتی بر خلاف ادعایی که میکند شبیه زنان ایرانی هم نیست. او نیز مانند قهرمان «پروست» و «کامو» در زمان و مکان گیر کرده و اوج تدبیرش این است که به نقد و کنکاش اوضاع بپردازد و در انتها تقدیر روزگار است که او را به سویی هدایت میکند و نه بالعکس.
«انفعال» احمد از جهتی با شخصیتهای «آنتونیونی» هم قابل مقایسه است. شخصیتهای «ماجرا»ی آنتونیونی را که به خوبی در «درباره الی...» به یاد میآوریم. همه جا پر است از علامت سوال و منتهای تلاش شخصیتهای داستان به تشخیص حضور این سوالات ختم میشود و نه بیشتر. این همان تفاوتی است که میان قهرمانان اروپایی و مثلا یک قهرمان آمریکایی وجود دارد. قهرمان آمریکایی در سوال درجا نمیزند و خود را معطل نمیکند. او به محض یافتن سوال به دنبال جواب میرود و تا لحظه یافتن از پا نمینشیند. او خسته و خواب آلود نیست. قهرمان آمریکایی از جنس ابرمردهای رمانهای مصور است که جهان را برای برقراری عدالت، حال از نوع آمریکایی، در می نوردد.
کسی از «احمد» توقع خرق عادت و جادو ندارد اما این آرامش تخدیری و این گمگشتگی و خونسردی از نوع اروپایی هم ربطی به ما و جامعه ما ندارد. میگویند بخاطر نگاهی که فیلم ممکن است به وجوه زندگی مهاجران فرانسه داشته باشد هر یک از شخصیتهای مهاجر نماینده کشور خود هستند اما لااقل ما در این زمان مطمئنیم که «احمد» قصه «فرهادی» ربطی به کشور ما ندارد و پذیرش او به عنوان نماینده ایران امری خطا و ناشدنیست.
گذشته بدون تردید در ادامه مسیر «جدایی نادر از سیمین» برای فرهادی نه درجا زدن، که پسرفت از کیفیت سینمایی او محسوب میشود و این امر جدای از وجوه محتوایی اثر او مرتبط به شیوه ساخت وی است که در آینده از کنجکاوی مخاطب در جهت پیگیری کارنامهاش میکاهد و طبعا جوایز بجا و بیجای جشنوارههای مختلف در افتادن در این مسیر بیتاثیر نبوده است.
یادداشت: رامین خسروانی