مصر در میان ملت های عرب به «مادر دنیا» معروف است؛ همین یک جمله کافی است تا ثقل و جایگاه این کشور در جهان عرب مشخص شود و طبعا در سایه شبکه روابط منطقه ای و بین المللی، تحولات جاری در مصر و مشخصا عزل محمد مرسی از سمت ریاست جمهوری، نه تنها بر اوضاع داخلی کشور که بر اوضاع منطقه ای و بین المللی هم تأثیر می گذارد.
قطع نظر از پیامدهای این رویداد در داخل مصر، که دست کم این کشور را در آستانه جنگی داخلی قرار می دهد، باید به بازخوردهای عزل مرسی در سطح منطقه ای و بین المللی نگریست. آگاهی از این پیامدها و بازخوردها می تواند در ترسیم شکل جدید نقشه خاورمیانه و چیدمان نیروهای منطقه ای تأثیرگذار باشد.
موضع عربستان:
هنوز ساعتی از عزل مرسی نگذشته، نخستین موضع منطقه ای صادر شد؛ عربستان در پیامی به مصر، ضمن تبریک به ارتش، ریاست جمهوری عدلی منصور را به وی تبریک گفت. این واکنش سریع به عزل مرسی پرسش هایی را در پی می آورد: چرا کشوری نظیر عربستان به عنوان قدرتی منطقه ای اینگونه سریع به تحول مصر واکنش نشان می دهد؛ عربستانی که به درنگ در اتخاذ مواضع معروف است و معمولا جزو آخرین کشورهای منطقه است که درباره رویدادهای خاورمیانه واکنش نشان می دهد. آیا عربستان که جزو اولین کشورهایی بود که مرسی پس از ریاست جمهوری عازم آنجا شد، دیدگاه خاصی درباره مرسی و پشتوانه حزبی اش داشته که اینگونه موضع اتخاذ می کند؟ و اساسا با این واکنش عربستان، باید منتظر چه نوع صف بندی در خاورمیانه باشیم؟
موضع قطر:
در کنار عربستان، باید درباره موضع قطر پرسید؛ قطر با درنگ با این موضوع برخورد کرد، یعنی یک روز بعد اعلام کرد که به اراده مردم مصر احترام می گذارد و همواره به عنوان حامی و پشتیبان مصر می ماند و مصر را رهبر جهان عرب معرفی کرد. با وجود این، شبکه خبری الجزیره وابسته به قطر که از همان روزهای نخست اعتراضات علیه مرسی و مشخصا از 30 ژوئن به بعد به گونه ای جانبدارانه اعتراضات را پوشش می داد، همچنان به این رویه ادامه داد و دوربین های خود را برخلاف دوران مبارک که در میدان التحریر مستقر کرده بود، این بار در چهارراه رابعه العدویه مکان تجمع طرفداران مرسی مستقر ساخت و اعتراضات میدان التحریر را نادیده گرفت.
موضع ترکیه:
در این میان، موضع ترکیه هم جالب توجه بود. دولت ترکیه 48 ساعت بعد از سقوط مرسی، سکوت را شکست و ارتش مصر را به باد انتقاد گرفت؛ پس از آنکه معاون نخست وزیر و وزیر خارجه ابتدا موضع گیری کردند، رجب طیب اردوغان این مواضع را ناکافی دانست و خود دست به کار شد. وی تحول در مصر را کودتا نامید و تا توانست اشک تمساح برای مرسی معزول ریخت. اردوغان کشور خود را مثال زد که در آن ارتشیان سعی کردند خود را در جایگاه قدرت بنشانند اما عاقبت به خیر نشدند؛ تضاد مواضع میان ترکیه و عربستان که هر دو درباره سوریه اشتراک موضع دارند، خود سئوال برانگیز است.
موضع سوریه:
اما سوریه؛ کشوری که زمانی و در روزگار جمال عبدالناصر، با مصر به وحدت رسیده بود و حتی پرچم رسمی امروز سوریه، خود یادگار این وحدت و یکی شدن دو کشور است. این درحالی بود که محمد مرسی در آخرین سخنرانی خود در میان گروههای سلفی، به هنگام اعلام قطع رابطه با سوریه، پرچمی پشت وی روی دیوار به عنوان پرچم سوریه نصب شده بود که مربوط به دوران استعمار فرانسه در سوریه بود. در هر حال، سوریه برخلاف ترکیه، موضعی مشابه با عربستان اتخاذ کرد و این تحول را تحولی دمکراتیک در مصر دانست که برآیند مطالبات مردمی است و هوشیاری ملت مصر را ستود.
این تنوع مواضع در میان قدرت های منطقه ای، صف آرایی جدیدی را در خاورمیانه شکل داد و بیش از پیش نمایانگر تضارب مصالح کشورها بود و نشان داد چگونه قدرت های منطقه ای در جایی به توافق می رسند و در جایی به اختلاف.
پاسخ به این پرسش ها می تواند تصویر شفافی از سیاست های استراتژیک کشور ارایه نماید و می تواند در پیش بینی آینده تحولات خاورمیانه ما را یاری دهد.
واکاوی موضع عربستان:
عربستان گذشته مطلوبی با اخوان المسلمین ندارد و به قدرت رسیدن اخوانی ها در مصر را بیشتر برآیند حمایت های بی حد و حصر قطر می داند و این امر برای ریاض تحمل پذیر نیست. از این رو، از هر عاملی که باعث تضعیف آنان در قدرت شود حمایت می کند. عربستان بیشتر لیبرال پسند است تا اخوانی گرا و به علت اوج گرفتن اسلامگراها و به قدرت رسیدن آنها در جهان عرب، بسیار از این امر نگران و هراسان است؛ خاصه اگر این گروهها با حمایت های مالی و تسلیحاتی قطری ها به قدرت رسیده باشند و می توانند جایگاه و پایگاه قطر را در برابر عربستان تقویت کنند. از همین روست که به محض سرنگونی مرسی، اولین کشوری که از این تحول استقبال کرد، عربستان بود. این تحول می تواند حوزه نفوذ از دست رفته عربستان در مصر را به ریاض بازگرداند و ثقل و جایگاه از دست رفته عربستان را به آن بازگرداند.
واکاوی موضع قطر:
در قطر چه می گذشت؟ قطر طی هفته های گذشته شاهد جابجایی قدرتی بود که برخلاف اعلام رسانه ها، بیش از آنکه خود خواسته باشد، غیر ارادی و تحمیلی بود. قطر طی دو سال گذشته، تا توانست از رادیکالیسم و اسلامگرایی افراطی سلفی در منطقه حمایت کرد و چنان آتش قتل و کشتار را برافروخته نگه داشت که اکنون اسلامگرایان افراطی در گوشه و کنار خاورمیانه بی هیچ قید و بندی جولان می دهند و این طبعا به ضرر مصالح ایالات متحده است که در اندیشه پیاده کردن الگوی دولت مهار شده اسلامگرای اردوغان در ترکیه بود که هم با اسراییل رابطه دارد و هم بدون مخالفت با مصالح آمریکا رفتار می کند. از این رو، دو حمد یعنی حمد امیر و حمد نخست وزیر جابه جا شدند و شیخی جوان در قدرت نشانده شد تا کمی مهار قطر کشیده شود و ژستی هم دمکراتیک نمایانه در قطر گرفته شود که برخلاف کشورهای همتا، امیر داوطلبانه از قدرت کنار می رود و یک نیروی جوان را جانشین خود می سازد.
تحول مصر چندان خوشایند قطری ها نبود و اساسا برای قطری ها غافلگیر کننده بود. قطری هایی که در این مدت دو ساله پس از حذف معادله مبارک – عربستان در مصر، میلیارد میلیارد در مصر سرمایه گذاری کرده بود و برای تقویت اقتصاد مصر و در نتیجه تحکیم جایگاه اخوان المسلمین در قدرت، همه کاری کرده بود. خروج مصر از دایره نفوذ قطر در کنار به کناری گذاشتن امیر قطر، کم کم این کشور را به حجم طبیعی اش بازخواهد گرداند که طی این دو سال به صورتی دوپینگی وار، با بزرگان زورآزمایی می کرد و هر بار به شیوه ای خاص، بازی را از بزرگان می برد. قطر این بار بازی را به بزرگان باخت و عربستان شادمان از این موضوع، به هیچ وجه اجازه نخواهد داد مرسی مجددا به قدرت بازگردد و حتی در این راه حاضر است تمام روش ها و اسلوب های خاص خود را حتی در برابر ایالات متحده هم عملی کند. یکی دیگر از عرصه هایی که اخیرا قطر در پی جابجایی قدرت، در برابر عربستان باخت، ائتلاف مخالفان سوریه بود که در آن یکی از مهره های عربستان (احمد الجربا) ریاست این ائتلاف را به دست گرفت. این امر نشانی دیگر بر عقب نشینی و افول قطر و قوت گرفتن عربستان در خاورمیانه است.
واکاوی موضع ترکیه:
تحول مصر بازنده دیگری هم در منطقه داشت؛ ترکیه. مقام های ترکیه هم به مانند قطری ها به تحولات دو سال اخیر خاورمیانه عربی دل بسته بودند؛ آنها هم در این دو سال هر چه در توان دستگاه دیپلماسی شان بود، به نفع اسلامگرایان در دو شکل معتدل و رادیکال آن به کار گرفتند؛ هم از اسلامگرایان تونس حمایت کردند، هم از اسلامگرایان لیبی. هم از اسلامگرایان مصری پشتیبانی کردند هم از اسلامگرایان رادیکال و افراطی در سوریه. ترک ها در اندیشه گسترش حوزه نفوذ خود تا شمال آفریقا، جنگنده به لیبی ارسال کردند و از مصری ها خواستند از آنها الگوگیری کنند و در خاورمیانه هم با تصور سقوط فوری بشار اسد، هر چه سلاح و ابزار قتل به دست شان می رسید، روانه مرزهای سوریه می کردند. دو سال پس از آغاز بحران در سوریه و سه سال پس از درگرفتن انقلاب ها در جهان عرب، اردوغان و وزیر خارجه اش صاحب نظریه صفر سازی اختلافات با همسایگان، اکنون باد درو می کنند. اردوغان بازی را در مصر باخت ؛ باخت اردوغان در مصر یعنی از دست دادن حوزه نفوذش در این کشور و قوت گرفتن ارتشی ها در ترکیه که طبعا نگرانی اردوغان را برمی انگیزد. اردوغان می بیند که علاوه بر آنکه حوزه نفوذ خود را در مصر از دست داده، اکنون حتی در داخل کشور هم امنیت ندارد و هر آن ممکن است ارتشی ها با انگیزه حذفش از قدرت، دست به کار شوند. اظهارات اردوغان درباره ارتش و کودتا خواندن تحول در مصر در این چارچوب قابل تعریف است. اردوغان بازی را به سوریه هم باخت. سوریه از تحول در مصر استقبال کرد و این یعنی قوت گرفتن ملی گرایان و چپ ها در مصر که مواضعی همسوی با دولت سوریه دارند و این مسئله ای است که به مذاق اردوغان خوش نمی آید. حزب اردوغان علاوه بر این، در داخل کشور هم این روزها و هفته ها دچار چالشی با «ملت» است و این مایه دردسری دیگر برای اردوغان است و باعث می شود بیش از پیش توجهش به داخل باشد تا به خارج. آیا سومین شخصیت و رهبری که در آینده دور یا نزدیک در خاورمیانه سقوط خواهد کرد، شخص اردوغان خواهد بود؟ باید منتظر ماند. دست کم منتظر انتخابات آتی در ترکیه.
واکاوی موضع سوریه:
یکی دیگر از برندگان اصلی تحول در مصر، سوریه بود. حزب حاکم در سوریه اندیشه ای سوسیال چپگرا و ملی گرایانه دارد و چندان از گروههای اسلامگرا و به قدرت رسیدن آنها در خاورمیانه استقبال نمی کند. اساسا تقابل و رویارویی اسلامگرایان در شکل و شمایل مختلف (اخوان المسلمین مصر و سوریه و جبهه نجات اسلامگرا در الجزایر) و چپگرایان در کشورهای جهان عرب (مصر، سوریه، الجزایر) همواره برقرار بوده و قدمتی 50 ساله دارد. از این رو، موضع سوریه قابل پیش بینی بود. قدرت گرفتن چپ ها و ملی گرایان و سکولارها در مصر به نفع سوریه است. این گروهها برخلاف نظر مرسی که حتی روابط را با سوریه قطع کرد، مایه امیدواری سوریه اند. اساسا یکی از علل اصلی سقوط مرسی، اعلام قطع روابط با سوریه بود. در پی این اقدام، ارتش مصر احساس نگرانی کرد و اینگونه دریافت که پس از سوریه، نوبت به ارتشیان خواهد رسید و ارتش نقش خود را در مصر از دست خواهد داد. خاصه اگر بدانیم که مرسی پیش از عزل شدنش، قصد داشت هزاران نفر ( دست کم 4 هزار نفر) را با رویکرد اخوانی وارد بدنه ارتش کند و طبعا این به معنای حذف تفکر ملی گرایی در ارتش و گردش آن به نفع اخوان المسلمین و درنتیجه بقای اخوان برای چندین و چند سال در قدرت مصر بود. ارتش مصر در واقع با عزل مرسی پیش دستی کرد و پیش از هرگونه اقدام مرسی، بازی را به دست گرفت. تقویت ملی گرایان در مصر، به معنای تضعیف نقش ترکیه است و این مسئله ای است که در منازعه میان اردوغان و اسد از دو سال پیش درگرفته بود. در واقع در مصر، اسد تقویت شد و اردوغان باخت. این امر به معنای بازگشت یکی دیگر از بزرگان منطقه به جایگاه اصلی اش است و در حالی که مصر کم کم از حوزه نفوذ قدرت های نوظهور منطقه یعنی قطر و ترکیه خارج می شود و می کوشد تا نقش اصلی خود را ایفا نماید، اکنون در کنار سوریه قرار گرفته که جزو بزرگان منطقه است. دولت سوریه در داخل هم در حال کسب دستاوردهای زیادی است که این هم می تواند تقویت جایگاه دولت را در پی داشته باشد. در سطور بعدی به این موضوع خواهیم پرداخت.
آمریکا و روسیه در کجای معادله اند؟
اما در این میان، یکی از بازندگان بزرگ تحول در مصر، آمریکا بود. بی هیچ تعارفی باید گفت آمریکا بازی را در مصر باخت. به ارتش باخت، به عربستان باخت، به سوریه باخت و در برابر موج کوبنده و شتابان مصر، مات ایستاد و تماشا کرد. تحولات مصر نشان داد آمریکا ضعیف شده، بیمار شده یا دست کم نمی تواند مانند گذشته، حوادث و رخدادهای خاورمیانه را پیش بینی کند و این برای هژمونی بین المللی و قدرت جهانی ضربه شدیدی تلقی می شود. سرویس های اطلاعاتی آمریکا این ماهها و هفته ها همگی گرفتار رسوایی های اخلاقی و افشاگری های مستمر و در نتیجه عزل و نصب های شتابزده اند و از این رو، مانند گذشته نمی توانند تحولات در منطقه استراتژیک خاورمیانه را پیش بینی کنند و این طبعا باعث تضعیف نقش و جایگاه آمریکا در منطقه می شود که این روزها، اینگونه آن را در مصر می بینیم. آمریکا اساسا با اقدام ارتش مصر مخالف بود، اما این بار ارتش برخلاف میل و تمایل آمریکا عمل کرد و هرچند پیش از اعلام عزل مرسی، از سوی آمریکا به قطع کمک ها تهدید شده بود اما بی اعتنا به این موضوع، تصمیم خود را گرفته بود. آمریکایی ها در مصر از اخوان المسلمین حمایت می کردند و با لیبرال ها و چپ ها مخالفت کردند. اما این اقدام با شناختی که از آمریکا در دشمنی اش با گروههای اسلامگرا و حمایتش از لیبرال ها و سکولارها در منطقه و دنیا دارد، اندکی سئوال برانگیز به نظر می رسد.
واقعیت این است که آمریکایی ها با اخوان المسلمین درباره دو مسئله اصلی به توافق رسیده بودند: امنیت اسراییل و امنیت کانال سوئز و دربرابر تضمین این دو مورد، هیچ مخالفتی با به قدرت رسیدن اخوانی ها نکردند، خاصه اینکه، امیدوار بودند با به قدرت رسیدن اسلامگراها در خاورمیانه به طور عام و در مصر به طور خاص، از یک سو، اندک تفکر باقی مانده ملی گرایی در جهان عرب را از بین ببرند و از سوی دیگر، رویارویی شیعی سنی به راه اندازند. برآیند این موضوع، از بین رفتن هرگونه اندیشه درباره هویت عربی و در نتیجه احساس تعهد به مسئله فلسطین در میان ملت های عربی و در نتیجه دفن شدن مسئله فلسطین در هیاهوی اسلامگرایی افراطی سنتی، و تمرکز این نوع از اسلامگرایی به نزاع با شیعیان خواهد بود که از نظر آن(اسلامگرایی سلفی)، منازعه با مرتد / شیعی!!!! بر منازعه با کافر / اسراییل مقدم است و همه می دانیم که چنین منازعه ای (منازعه فرقه ای) پایان ناپذیر است.
آمریکایی ها/ لیبرالیسم، بازی را در مصر به روس ها / سوسیالیسم باختند. اگر در سطح قدرت های بین المللی بنگریم، مصر در روزگار مبارک در زیر سایه آمریکایی ها بود و پس از مبارک، اخوانی ها مصر را در همان عرصه نگه داشتند و برخلاف تصور عمومی درباره اسلامگرایان که با لیبرالیسم و آمریکا در تضادند و هرگز به توافق نمی رسند، اما اخوان المسلمین هیچ تقابلی با آمریکا در مصر نکرد بلکه تضمین هایی هم بدانها داد و از این رو هم آمریکایی ها از دولتی با پشتوانه اخوان المسلمین برای نخستین بار در تاریخ مصر و آمریکا حمایت کرد و طبعا این موضوع اصالت اسلامگرایی اخوانی ها را زیر سئوال می برد که اینگونه در رویارویی های جاری در مصر به حمایت آمریکا از خود افتخار می کنند و هنوز هم امیدوارند آمریکایی های پراگماتیست از آنها حمایت کنند. درمقابل، این بار ارتش و لیبرال ها بودند که در مصر برخلاف میل واشنگتن عمل کردند و حتی تهدید به قطع کمک های نظامی هم کارساز نشد. حتی این بار، لیبرال های مصری که انتظار می رفت همسوی باسیاست های آمریکا عمل کنند، برای اولین بار، تصاویر و آدمک اوباما را آتش زدند. مسئله ای که در تصور عمومی معمولا از اخوان المسلمین انتظاری می رود نه از لیبرال ها. نکته قابل تأمل در این میان، این بود که خبرهایی درباره اعلام آمادگی روسیه برای حمایت از ارتش مصر منتشر شد و این طبعا به معنای تلاش برای خارج کردن مصر از حوزه نفوذ لیبرالیسم و بازگرداندنش به اردوگاه سوسیالیسم بود که در روزگار جمال عبدالناصر چنین بود.
چرایی تضاد مواضع آمریکا و عربستان و پیامدهای آن
حال این پرسش مطرح می شود که موضعی که عربستان اتخاذ کرده برخلاف موضع آمریکاست که اکنون کم کم و ازسر ناچاری درحال چرخش به سوی لیبرال هاست. آیا این موضع نوعی بی انضباطی از سوی عربستان و عدول از سیاست های هژمونی بین المللی نیست؟ طبعا چنین است، اما آمریکا درقبال این موضع، دست بسته است و نمی تواند این قدرت منطقه ای را تحت فشار گذارد. عربستان به عنوان قدرتی منطقه ای سیاستی قائم به ذات دارد و هرچند برخی از سیاست های خود را با هژمونی بین المللی تنظیم می کند، اما سیاست خاص خود را هم دارد و در جاهایی هم به تقابل با آمریکا می رسد که یکی از این موارد، مصر است. عربستان اکنون که بازی را از قطر در مصر برده به هیچ وجه اجازه نمی دهد مجددا در برابر قطر ببازد، خاصه در سایه تحولات منطقه ای، از ایران گرفته تا سوریه. در سوریه ارتش پس از به دست گرفتن کنترل شهر القصیر، پیشرویهای قابل توجهی در مناطق مختلف کشور و به ویژه در حومه دمشق داشته و این می تواند جایگاه سیاسی و میدانی سوریه را در سطح منطقه ای و بین المللی و در برابر مخالفان دست نشانده قطر تقویت کند. هرگونه اعمال فشار آمریکا علیه عربستان می تواند همگرایی این کشور با ایران را در پی داشته باشد که می تواند زمینه ساز توافق تهران – ریاض بر سر سوریه و در نتیجه بازگشت نسبی آرامش یا دست کم تضعیف گروههای مسلح در این کشور باشد. منطقا این موضوع، عقب نشینی دوباره قطر را هم در پی می آورد و باعث می شود تا پیکارجویان در سوریه نه از عربستان سلاح دریافت کنند نه از قطر. و این مسئله ای که چندان به مذاق آمریکایی ها خوش نمی آید که می خواهند سوریه دراین شرایط بماند تا همچنان تضعیف شود و یکی از دشمنان اصلی اسراییل فلج شود.
چنانکه دیدیم با این تحول در مصر، جابه جایی گسترده ای در صف آرایی قدرت های منطقه ای صورت گرفت و قطب بندی های جدیدی شکل گرفت که می تواند نمایانگر بازگشت بزرگان به جایگاه شان در منطقه و در نتیجه رفتار سیستماتیک و مطابق با قواعد بازی سیاست در خاورمیانه باشد. آگاهی از این رویدادها می تواند در موضع گیری صحیح کنشگران منطقه ای تأثیر فراوانی داشته باشد.
*عبدالله آلبوغبیش*