بولتن نیوز - عرفان قانعی فرد : پس از مرگ مصطفی بارزانی - درپنج شنبه، ۱۰ اسفند ۱۳۵۷ – دولت
موقت ایران، سعی کرد که جنازه او را از آمریکا به ایران بیاورد. فرزندان بارزانی – ادریس و مسعود – تنها
راه چاره را در نزدیک شدن به حکومت پیروز شده انقلاب اسلامی دیدند که با کسب حمایت
آنها، دوباره بر کرسی قدرت در کردستان عراق تکیه بزنند. گرچه در دوران شاهنشاهی
پهلوی، اداره 8 ساواک ، اعتمادی به فرزندان بارزانی نداشت و هر از گاهی گزارش های
مختلفی درباره آفتابی شدن ایشان در محله های بدنام شهر ، دریافت می کرد اما نمی
خواست که برای آنان نقشی را متصور باشند ، گرچه ادریس سعی بسیار داشت که خود را منوچهر
هاشمی – رئیس اداره 8 – نزدیک کند اما وی هرگز چنین اعتمادی به وی نداشت.
در کردستان ایران گروه های مسلح سعی کردند که به کمک حزب
بعث، دولت جدید ایران را به چالش بکشند، گرچه در ان ایام، جلال طالبانی هم به کومله
و دمکرات یاری می رسانید، اما قیاده موقت بارزانی ها – ادامه حزب پارتی دمکرات
کردستان که سال 1975 بعد از پایان حمایت ساواک و موساد اسرائیل، بلا استفاده مانده
بود – هم پیمان سپاه پاسداران شدند که در عقب راندن نیروهای کرد ایرانی به داخل
خاک عراق یاری برسانند اما چنان بر تندرویی و اغراق پای فشردند که به کرد – کشی
دست زدند و سپاه هم تا امروز گاه انگشت اتهام کردهای ایران را می بیند، اما هرچه
می گویند ما شناخت عمیق نداشتیم و این همکار احساسی و هیجانی ما بود که چنین کرد،
هنوز مقبول طبع افکار عمومی کردستان نشده است و شاید سالها باید که این حقیقت از
ره افسانه، دور شود.
کار تا آنجا بالا گرفت که نمایندگان کرد ایرانی در مذاکرات
خود را نمایندگان جمهوری اسلامی، خواهان اخراج قیاده موقت از کردستان ایران شدند و
حتی قاسملو آنها را جماعت آدمخوار نامید و فروهر و سحابی عبارت او را نقد کردند.
اما جدای از عبارت تلخ قاسملو، خون هایی از مردمان کرد در شهرهای ایران به زمین
ریخته شد که نه ملت و نه دولت، در تصورشان نمی گنجید اما شاید مسئولان لب حسرت
گزیدند اما دیگر چاره ای نمانده بود گویا.در ایام جنگ با عراق، بارزانی ها تا مرز
پیرانشهر به نیروهای ایرانی کمک کردند ، گویی تنها تا جایی که به راه خود نزدیک
شوند و پس از ان، سربازان ایرانی را رها کردند و چنین بود که شهید صیاد شیرازی انها
را فرصت طلبی و نفع جویی شخصی متهم کرد، اما در آن هیاهو کسی نمی شنید. در دوران
جنگ ، از شهریور ۱۳۵۹
تا مرداد ۱۳۶۷
، نیروهای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی به دنبال کسب حمایت نیروهای محلی و قومی
عراق بودند تا ضربه بهتری را علیه صدام حسین وارد کنند ، اما اختلافات درونی کردها
، گاهی معضل بود و یکی از انها اختلاف کینه توزانه و عمیق اتحادیه میهنی کردستان و
پارت دمکرات کردستان بود و یکی از افرادی که همواره مانع اجرای صلح میان این دو
حزب اصلی کردستان عراق بود، ادریس بارزانی بود که جلال طالبانی او را به سلاخی و
تیرباران 1000 نفر از پشیمرگه های حزب طالبانی در مرز ترکیه و عراق متهم می کرد و
ادریس هم جلال طالبانی را فاحشه سیاسی نامید که طنز تاریخ آنجا بود که این
عبارت هم روزی در نماز جمعه از زبان هاشمی رفسنجانی تکرار شد اما طالبانی ، مسعود
بارزانی را چهره نرم تر و قابل انعطاف تر می دانست. تندرویی ها و خشونت نابهنگام و
گاه بی سبب و علت ادریس، مورد توجه بسیاری از مقامات امنیتی و نظامی ایران هم قرار
گرفته بود... از دیگر سو اختلافات داخل عشیره هم مزید بر علت بود. گرچه هر دو برادر
خود را جانشین پدر می دانستند اما یکی باید بر دیگری غلبه می کرد و در نظام عشیره
ای، تعامل معنی و مفهومی ندارد.
ادریس بارزانی به شیوه ای مرموزانه در روز شنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۶۵ در سیلوانای ارومیه کشته شد
و در رسانه ها اعلام کردند که وی سکته قلبی کرده است اما شاهدهای داخل عشیره هم هر
یک به طریقی ، از سر راه برداشته شدند و کینه این ماجرا در دل نچیروان بارزانی
باقی ماند. مدتی بعد مصالحه بین احزاب کرد، امضا شد.نچیروان، فرزند ادریس -
متولد 1966 و اسمش به معنای (نخچیربان، شکاربان) - در آغاز دهه 1990 دیگر سعی داشت که در منازعه های سیاسی
حزب پارتی حضور داشته باشد و مراحل رشد را بپیماید و همچنان مترصد فرصت انتقام
ماند و سال 1996 به نخست وزیری اقلیم کردستان منصوب شد و تا سال 2009 هم در این
شغل باقی ماند. اما مسعود به فرزندش مسرور دل بسته بود و او را از همان آغاز در
اداره امنیت این حزب – پاراستن – به کار گمارد. از روزی مسعود بارزانی خود
را حاکم اقلیم کردستان عراق نامیده است و مداحان او در مناطق کرد نشین کشورهای پیرامون
هم در برنامه تبلیغاتی – رسانه ای سعی در نوشتن تاریخ سلحشورانه و مملو از اغراق داشتند
و همواره با سانسور خبری مطلق، نمی خواهند که خبری از درون این عشیره به بیرون و
به خصوص رسانه ها درز پیدا کند. اما واقعیت امر این است که یکی از مشکل های مسعود
بارزانی، منازعه و رقابت مسرور و نچیروان است که اولی می خواهد که به کمک نهاد
امنیتی ، نچیروان را محدود و کنترل کند و دومی می خواهد که هم سلطه عمویش – مسعود
– و هم فرزندش را کاهش دهد و هنوز هم مترصر فرصت انتقام خون پدر است ...در داخل
عشیره هم اختلافات مالی و سیاسی و امنیتی چشمگیر است. در سال 2009 به مسعود تیراندازی
شد، و یکی از افراد خانواده اش می خواستند او را ترور کنند اما رسانه های حزبی ان
را اتهام نامیدند و سال گذشته هم در واشنگتن نچیروان به خاطر تذکر اخلاقی به یکی
از بستگانش مورد تهدید قرار گرفت و این جنگ تن به تن و گاه مشهود و گاه مخفی
همچنان برقرار است.
در کنگره حزبی 13 حزب هم اکثر اعضا و نمایندگان وابسته به
پاراستن موفق شدند کرسی ها را به دست آورند اما تنها 1-2 نفر وابسته به گروه
نچیروان، توانستند دراین رقابت امنیتی، حضور یابند. گرچه شاید اروپا – به خصوص
انگلستان – و آمریکا ، به این نتیجه رسیده اند که نوع عقل و اندیشه و نگاه مسعود
بارزانی، سنتی و عشیره ای است و نچیروان شاید گزینه جانشین بهتری باشد، اما مسعود
و فرزندش مسرور ، خواهان ادامه حکمرانی موروثی هستند و رحمی و شفقتی هم در آن
متصور نیستند.شاید امروزه روز تنها پاراستن – نهاد امنیتی این حزب که در سال 1967 توسط
اسرائیلی ها تاسیس شده است – عامل و رمز بقای ساختار این حزب بیات شده باشد، و
هنوز ساختار ببر کاغذی سلطه را نگه داشته است اما منازعه و رقابت بین این خانواده
برای کسب قدرت و ثروت همچنان باقی است و مسعود هم جز تبلیغ رسانه ای ، باور و
اعتقادی به ترک قدرت به شیوه دمکراتیک ندارد هم از رقبای سیاسی وحشت دارد و هم از
اختلاف درون عشیره ای و هم از رقابت قدرتی داخل خانواده اش . و همچنان کارت های
بازی او، حزب و پاراستن است. اما آیا جامعه
کردستان، وجود بارزانی 4 را می پذیرد ؟ آیا دوران قدرت موروثی شاهنشاهی، در داخل
یک عشیره ممکن است ؟
مسرور بارزانی –رییس ادارهی
اطلاعات ویژه (پاراستن) حزب دمکرات کردستان عراق– در گفتگویی در 21/6/2011 با
روزنامهی ناشنال امارات
مصاحبه ای انجام داده که توسط James Calderwood با
عنوان " کردهای عراق چشم به انتظار کشور کردی " صورت گرفته است.
فرزند 42 ساله مسعود بارزانی – ریاست فعلی اقلیم کردستان
– اظهار تمایل کرده است که جانشین پدر شود و البته به صندوق رای و خدمت به
مردم هم اشاره ای داشته که مبادا تصور دیگری به ذهن متبادر شود. و ان را ادامه راه
و سنت پدر بزرگ خود – مصطفی بارزانی – در نیم قرن پیش دانسته و وی را رهبری حزب خواهان
استقلال و خالق جنبش ملی کردها معرفی کرده است.
و این در حالی است که هنوز پدر 64 ساله او قید حیات است و
کسی از مسرور برای کاندیداتوری ریاست اقلیم کردستان، دعوتی به عمل نیاورده و اظهار
تمایلی هم نکرده است تا سودای او جامه تحقق بخود بگیرد. و منتقدان جدی در کردستان
عراق همواره اظهار داشته اند که خود مسعود بارزانی هم در سال 2005 با تقلب در آرا
به این کرسی تکیه زده است و بارها در زمستان و بهار گذشته، کمپین های جمع آوری امضا
برای برکناری او از کرسی تصاحبی، جمع آوری شده است و از دیگر سو مصطفی بارزانی در
سال 1339-1340 بنا به طرح پیروز ساواک و کمک و حمایت مالی و نظامی ایران، جنبش
مسلحانه را در عراق شروع کرد و نه شاه و نه ساواک وعده خودمختاری و استقلال به
کردها نداده بودند و جنبش ملی کردها را سال 1324
شادروان پیشوا قاضی محمد طراحی کرد.
مسرور بارزانی ، در این مصاحبه اظهار داشته است که کردها
روزی کشور خود را خواهند داشت " اگر بگویم که می توانید کردی را بیابید که
رویای کشور کردی را نداشته باشد، تصور می کنم که واقعیت را به شما نگفته ام
و فکر می کنم که کردها مانند دیگر کشورها، روزی کشور مستقل خود را خواهند داشت. 40
میلیون کرد در عالم وجود دارد و چرا نباید کشور مستقل خود را داشته باشند ؟ می
خواهم ذهنیت مردم را تغییر دهم و نمی خواهیم که ملت زیر دست ملل دیگر باشیم و
کردستان توسط کشورهایی احاطه شده است که منافع انها – ترک و فارس و عرب - ایجاب می
کند که به این صورت جغرافیایی تقسیم شده باشند. کشورهای سوریه و ایران و عراق و ترکیه
نگاهشان با رخدادهای کردستان عراق است و بسیار نسبت به موفقیت کردها حساس هستند.
کردهای عراق از انچه که امروز داریم خوشحال اند" و انگاه در تناقض حرفهایش
گفته است " اگر ما فردا اعلام استقلال کنیم و کسی در جهان حاضر به تعامل با
ما نباشد، چه کنیم ؟ نمی خواهیم که ایزوله شویم. می خواهیم جزیی از جامعه جهانی
باشیم. اگر کردها صبور و با سیاست باشد می توانند شانس رسیدن به هدف شان را داشته
باشند. جهان امروز آماده کردستان مستقل نیست
" .
و چند ساعتی از این گفتگو نگذشته بود که – بنا به رسم معمول
کشورهای جهان سوم - دفتر حزب دمکرات کردستان اعلام داشت که مصاحبه کننده در پاسخ
ها دستکاری کرده است و واقعیت این بوده است که گفته است " ما در خدمت ملت خود
هستیم و خود را تحمیل نمی کنیم. افرادی که منکر کرد هستند باید تفکرشان را تغییر
دهند و با نگاهی بازتر و عقلانی تر با کردها تعامل کنند
"
اما شاید این مسئول جوان امنیتی - که روزگارانی نه چندان
دور در سال 1967 افسران اسرائیلی با کمک ساواک این مرکز پاراستن – امنیت حزبی – را تاسیس کردند و مسعود با خرج ساواک
برای گذراندن دوره امنیتی به اورشلیم رفت - نامه ای از پدربزرگ اش، مصطفی
بارزانی در پاسخ به امیر بوتان – از رهبران کردستان سوریه – را ندیده باشد که نکات
قابل توجهی ذکر شده است. گرچه آغازاین نامه
بارزانی با احترام نوشته شده اما در میانه نامه به استهزا و تمسخر امیر بوتان می
پردازد اما در نامه بارزانی در پاسخ به امیر بوتان چنین آمده است :
" تقدیم به برادر عزیز و دوست داشتنی امیر بوتان
/ ...نامه ات به دستم رسید و از معنی و مفهوم محتوی
ان متوجه شدم و نامه ها ی قبلی ات نیز رسیده است... عرض شما در این نامه بسیار
ناپاک و نجس این است که تو را فراموش نکنیم با این چیزهایی که می فرستید... چون
تصور می کنی که ما خسته شویم و تو را شریک خودمان کنیم ، و باید به تو اعلام کنم
که یاغی بودن در شمال عراق تنها برای تفریح و خوشی زندگی ماست، انگار تو بسیار خل وضع
و احمق هستی که باور کرده ای ما برای آن خواب و رویای دست نیافتنی ، جنگ می کنیم .
و تا کنون ما در تاریخ نشنیده و نخوانده ایم که روزی روزگاری کشوری باشد که نامش
کردستان باشد و هیچ چیزی که سبب مادی و معنوی داشته باشد برای آن - چه که ما
کردستان می نامیم - وجود ندارد....در پایان از تو می خواهم که به ارسال نامه
های مزخرف خود ادامه ندهی که از ما می خواهی که سهیم و شریک شوی در آن خوابی که می
بینیم و ما چه بسیار افرادی مانند تو را آزامایش کرده ایم ، حتی امپراتور پیر را
که بریتانیای کبیر نام دارد ، که به ما وعده داد و چنان کرد که ما در دام بیفتیم و
سپس دست از ما شست و رفت ... اگر هم تو در سخنانت راست می گویی و دلسوز هستی ،
وظیفه تو ان است که تلاش کنی ما را یاری دهی و نباید از وعده هایت، عقب نشینی کنی
...و من ان افرادی را که برایشان نامه نوشته ای ، مطلع کرده ام که پاسخی به تو ندهند
چون نامه هایت نشانه اثبات طمع های توست... / بزرگ تو : ژنرال مصطفی بارزانی
[ کتاب زندگی نامه عمر شیخ موس، ص 287 / پشکۆیهک له خۆڵهمێشدا (ژیاننامهی هۆمهر شێخمووس)/ چاپ عراق]
گرچه راقم این سطور آن نامه را نزد شادروان دکتر محمد مکری
در پاریس دیده بودم . و آن استاد فقید هم همواره می گفت " به هر حال در جریان
تاریخ معاصر کردها ، بارها و بارها از حربه استقلال کردستان و تشکیل کشور، توسط
کشورهای آلمان و شوروی و انگلستان و آمریکا سو استفاده شده است " ، اما در
واقع تحقق چنین امری محال می نماید و به تازگی هم جلال طالبانی آن را رویای
شاعرانه نامیده است .
اما اکنون باید این پرسش جدی را مطرح کرد که آیا
جامعه کردستان، وجود بارزانی 4 را می پذیرد ؟ آیا
دوران قدرت موروثی شاهنشاهی، در داخل یک عشیره
- قبیله ممکن است ؟ اگر جلال طالبانی دیگر در قید حیات
نباشد، توازن قدرت در کردستان عراق، چنین خواهد ماند ؟ آیا کسی که برای برقراری
اندیشه آزاد و انتقاد از قدرت مسلط، کمترین ارزش و احترامی قایل نیست، و به روی
تظاهرات کنندگان آتش گشود، می خواهد در حق 4-5 میلیون کرد عراقی، پدری کند ؟
شاید بارزانی 4 ، توصیه ساواک به پدربزرگ اش را نداند که سیاست اداره امنیت باید ارفاق
و احترام باشد که ملجا بی پناهان باشد نه سرکوب و داغ و درفش. این جملات او – که
هر از گاهی هم از زبان مسعود بارزانی – رانده می شود تنها بازی با لفظ موهوم
" کردستان بزرگ" در درون خانواده بارزانی نشانه فریب افکار عمومی و طبقه
عوام است وگرنه سودی در بر نخواهد داشت . ( مرد تا سخن نگفته باشد، عیب و هنرش
نهفته باشد.