* یعنی منظورتان این است که یک دوگانگی دارند؟
بله
اما آنچه به درد بازیگری میخورد این تناقضها و تضادهاست که برگرفته از
برخی مردم کوچه و بازار است و این ویژگیها برای هر بازیگری جالب است، من
این را از مردممان یاد گرفتهام.
* آیا اتفاق افتاده که شما از یک فرد معمولی و کوچه بازاری که دیدید الهام بگیرید؟
فراوان،
اغلب نقشهایی که من بازی میکنم یک معادل خارجی دارد و نقشهایی که بازی
کردم در جامعه میبینم و آنچه که برای من جالب است اینکه ویژگیهای
یکنواختی ندارند و ویژگیهای مردم ایران بسیار متنوع است.
* به عنوان یک بازیگر که در متن جامعه هستید به نظر شما بدترین خلقیات ایرانی چیست؟
مشکل
این است که به راستی نشان نمیدهند که چه میخواهند و چه فکر میکنند و
همین مشکلات بعدی را درست میکند و مرتب این دومینو جلوتر میرود با تخریب
بیشتر، ما همیشه دچار اشتباه میشویم و شما در خانواده خود حتی با نزدیکانت
تکلیفت روشن نیست.
مثلا
میگویند این سفر را میآیید؟ میگویند بله، ولی بعد در سفر میبینیم که
طرف ناراضی و شاکی است، ولی این نارضایتی را همان اول با صراحت نمیگوید،
تعارف میکند یا هرچیز دیگر، راست نمیگویند که چه میخواهند. حتی در
انتخاباتها هم میبینیم که همیشه پیشبینیها غلط از آب درمیآید و مردم
لحظه آخر نظرشان تغییر میکند یا اینکه رو راست حرف خود را نمیگویند.
* آقای خمسه شما موسسه آموزش بازیگری هم دارید، اولین درس بازیگری شما چیست؟
اخلاق،
مهمتر از حرکت بدن، بیان، تمرکز و تخیل؛ اخلاق است چیزی که شما در سینما و
تلویزیون بشدت به آن نیاز دارید البته اخلاق به معنی کل و تنها به معنی
حسن خلق نیست.
* دقیقا در مورد اخلاق به آنها چه میگویید؟
به آنها میگوییم چیزی وجود دارد به اسم ضوابط کار، فرمولهای کار و اصول کار که به همه اینها میگویند اخلاق حرفهای.
* مثال میزنید؟
سر
وقت بودن، منضبط بودن و به دیگران احترام گذاشتن. مثلا بازیگری دیر به سر
صحنه میآید و با این کار به ۴۰ نفر بیاحترامی میکند. بازیگر دیگری که
خسته میشود و انرژی اش را برای ده ساعت تقسیم نمیکند نیز به دیگران
بیاحترامی میکند.
* اتفاق افتاده فردی در کلاسها شرکت کند و شما در جلسه اول به او بگویید تو به درد بازیگری نمیخوری؟
فراوان،
من در جلسه اول میگویم. در کلاسها همه باید ساکت بنشینند اما یک نفر که
ریزریز با فرد دیگری صحبت میکند قشنگ پیداست که آن فرد باید اخراج شود.
* شما اخراجشان میکنید؟
بله، کلاسهای ما خیلی جدی است، مخصوصا وقتی در مورد کمدی صحبت میکنیم رویه ما بشدت جدیتر میشود.
* این تجربه راهاندازی کلاسهای بازیگری توسط بازیگرها در دهه اخیر، چقدر مفید بوده و آیا بیشتر به سمت و سوی تجاری نزدیک نشده است؟
شما
فکر کنید یک گروه از مکتشفان یا کسانی را که تخصصشان اکتشاف چاه نفت است
در جایی که نفتی وجود ندارد وادار به کاوش کنید. طرف کاوشگر نفت است، اما
در سرزمینی که هر چقدر میگردد نفتیگیر نمیآورد. باید شانس بیاوری و
سرزمینی که در اختیار تو برای کاوش قرار میدهند چاه نفت داشته باشد.
کلاسهای بازیگری در اصل یک جور کاوش برای کشف خلاقیت و استعداد در
آدمهایی است که ممکن است خلاقیت داشته باشند یا نداشته باشند که اگر
نداشته باشند نمیتوان کاری انجام داد.
* یعنی به نظرتان این کلاسها به دلیل فقدان کارایی دانشگاهها و مراکز آکادمیک در شناسایی استعدادها تشکیل شده؟
نه
در دانشگاهها و نه در آموزشگاهها، هیچ جا به صورت یقین نیست که بگوییم
افراد مستعد وجود دارند یا خیر. باید دل به دریا بزنی و بگویی الهی به امید
تو و بروی جلو، اما باید گفت امکان دارد در یک کلاس دو نفر مستعد پیدا
شوند که برای یک دهه سینمای ایران کافی هستند.
* در کلاسها و تجربیات آموزش بازیگری کسی را با خصوصیات خودتان پیدا کردهاید، یعنی همان خصوصیات خمسه سال ۵۷؟
یکی
دونفر پیدا شدند. در یکی از کلاسها از یکی پرسیدم اسم شما چیست، گفت
علیرضا خمسه! گفتم پس اگر تو علیرضا خمسهای، من چه کارهام! گفتم، میشود
از جلسه بعد نیایید ؟ گفت بله و از جلسه بعد هم نیامد.
* کسی بوده که در این کلاسها شبیه کاراکتر خودتان بوده باشد؟
نه.
*
معمولا بازیگرها و هنرپیشههای سینما و تلویزیون همیشه با یکسری از
درخواستهای عجیب و غریب مردم مواجه هستند، البته غیر از عکس انداختن یا
امضا گرفتن. من این سوال را در همه مصاحبههایم از بازیگرها میپرسم،
میخواهم چند مورد از این درخواستهای عجیب را بگویید.
مثلا به کرات پیش میآید که در خیابان جلوی مرا میگیرند و میگویند میشود یک «نقی» به سبک بابا پنجلی سریال پایتخت بگویید؟
* شما قبول میکنید؟
نه، شرایط؛ شرایط مناسبی نیست. یا همین چند روز پیش در سوپرمارکت یکی به من گفت یک «ناهار نخوردمه» بگو!
* موارد دیگری هم بوده؟
اکثرا تکه کلامهایی را که در فیلمها بهکار میبرم، میخواهند تکرار کنم.
* بجز تکهکلامها درخواست عجیب دیگری داشتهاند؟
مثلا
یک آقایی زنگ زد و گفت ما میخواهیم فلان خواننده جوان را سورپرایز کنیم،
اگر میشود شما بیاید تولدش. یکی از کارهای عجیب این بود که مرا به تولد یک
خواننده جوان دعوت کردند تا آن خواننده سورپرایز شود! من گفتم اجازه دهید
یک نفر دیگر ایشان را سورپرایز کند.
* و درخواستهای معقول؟
بیشتر چیزهایی که میخواهند، این است که در کارهای خیرخواهانه، انجمنهای خیریه و مراکزی که کودکان معلول نگهداری میکنند، شرکت کنم.
* شما قبول میکنید؟
بله، اغلب ما میرویم. جاهایی شده که برای این منظور دعوت میشویم.
* آقای خمسه شما کم سیمرغ گرفتهاید. چرا به شما کم سیمرغ دادند؟
برای
اینکه میدانید سیمرغ یعنی ۳۰ تا مرغ. من ۳۰ سال کار کردم و سالی یک مرغ
برای من کافی بود! دهه بعد که میشود دومین ۳۰ سال زندگیام، یک سیمرغ دیگر
میگیرم.
* از شوخی بگذریم شما از این موضوع شاکی نیستید؟
هرگز،
بارها نامزد شدم؛ برای فیلم چشم شیطان و دو نفر و نصفی ولی یکبار سیمرغ
گرفتم و بابت همان یکبار هم تشکر میکنم. همان یک سیمرغ را هم خانمم
نمیگذارد بیرون بگذاریم. میگوید جا برای سیمرغ نیست، حالا اگر بهجای یک
سیمرغ پنج تا سیمرغ داشتم که از خانه بیرونم میکرد.
* شما تجربهای در اجرا در تلویزیون داشتید اما این تجربه ادامه پیدا نکرد، چرا؟
برای اینکه «در خانه اگر کس است یک حرف بس است» من میخواستم یک تجربه کسب کنم که کسب کردم.
* یعنی همان یک بارکافی بود؟
بله، دوست داشتم این تجربه را هم داشته باشم.
* اگر یک روز بخواهید اعتراض هنری کنید در واکنش به هر چیز ناخوشایندی، آن اعتراض چطور خواهد بود؟
اگر
خاطرتان باشد خانه سینما را تعطیل کردند، هرکسی به نوعی اعتراض کرد و
اعتراض من خندهدارترین شکلش بود. گفتم قرار بود تنگه هرمز را ببندیم، چرا
خانه سینما را بستید؟ اعتراضهای من همیشه خندهدار است.
* هیچ وقت به فکر کارگردانی و ساختن فیلم نبودید؟
چرا کارگردانی کردم و سالها پیش یک سریال نوروزی برای شبکه دو ساختم به اسم «معجزه ازدواج».
* چرا ادامه پیدا نکرد؟
چون خسته شدم و روحیهام با شرایط خاص تلویزیون و گرفتاریهای خاصش سازگار نیست.
* منظورتان چیست؟
همین
الان سر هر کاری میرویم به دلیل مشکلات مالی دستمزدها بموقع پرداخت
نمیشود. وقتی شما کارگردان هستید، بچهها و عوامل، همه اعتراضات را به شما
منتقل میکنند. وقتی بازیگری، یک مسئولیتداری ولی وقتی کارگردانی، تمام
مشکلات به شما ختم میشود.
* خب چرا در سینما کار نکردید، یک کار مستقل در مقام کارگردان و فیلمساز؟
چون سینما وحشتناک هزینهبر است و ریسک آن خیلی بالاست که مثلا ممکن است یک میلیارد تومان به سبب تجربه تو به باد برود.
* پس چنین هوسی ندارید؟
نه، هرگز.
* شما ظاهرا کارشناس رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد هم هستید، شغل سازمانی شما چیست؟
بنده
الان هیچ شغلی ندارم. من اکنون یک بازیگر آزاد هستم و با تلویزیون و تئاتر
و سینما به صورت آزاد کار میکنم و به هیچ جا وابسته نیستم.
* استعفا کردید یا بازنشسته شدید؟
دوران خدمت من تمام شد.
* راهحل جلوگیری از افول سینمای ایران از نظر علیرضا خمسه؟
من
فکر میکنم مدیریت ضعیف سینمایی موجب این اتفاق شده است. منظور مدیریت
کلان است. اصولا در خانوادهها هم وقتی مدیریت پدر و مادر ضعیف باشد شاهد
فرزندان ناباب هستیم، در کشور هم همین طور است. به همین دلیل در وهله اول
نیازمند مدیران فرهنگی هستیم.
* درخواست علیرضا خمسه از دولت حسن روحانی؟
جالب
است که من تنها کسی هستم که از هیچ کس مطالبهای ندارم. من فکر میکنم به
همه بدهکارم. چون هرکسی در راس کار میآید همه از توقعاتی صحبت میکنند که
برآورده نشده. یعنی انگار دولتمردان میآیند که مردم به آنها خدمت کنند و
به همین علت من این اصل را پذیرفتم که ما از هیچ دولتی مطالبهای نداریم.
همین
جا من اعلام میکنم که به همه دولتهای گذشته، حال و آینده بدهکارم! فقط
به من بگویند چه طلبی از من دارند که من همان را بدهم خدمتشان.
* ممکن است یک روز علیرضا خمسه اینجا نباشد؟
بله،
به شدت. برای اینکه هوای تهران آلوده است و بارها تصمیم گرفتهایم از
تهران مهاجرت کنیم به کیش یا شمال برویم و هر سری به یک مانع برخورد
کردهایم یا با مسالهای مواجه شدهایم. من حتی به مهاجرت به خارج هم فکر
میکنم، چون دختر من امسال به دانشگاه میرود و شاید تصمیم بگیریم در جایی
درس بخواند که مادرش هم آنجا باشد و من نیز ایامی که سر کار نیستم، آنجا
بروم. بحث مهاجرت بحث کهنهای است.
همیشه
در همه مکاتب اجتماعی، فلسفی و مذهبی توصیه کردند اگر سرزمینی به تو فشار
آورد یا دلایلی برای زیستن نداشتی، سرزمینت را عوض کن و این یکی از
دغدغههایی است که چون من دو دختر دارم با آن مواجه هستم که ایران بهتر است
یا خیر.
مثلا
یکی از مشکلات دختر کوچک من درسا این است که مدام سرفه میکند و دکتر گفته
به این هوا آلرژی دارد و شما فکر کن او را به خوزستان ببرم که گرد و غبار
وجود دارد، به کیش ببرم که هوا شرجی و گرم است... یکی از مشکلات ما این است
که شاید به این بهانه یکی از ایرانیان مهاجر شویم اما هنوز نمیدانیم و تا
الان که مقاومت کردیم و ماندهایم، از این به بعد هم به خدا گفتهایم هرچه
خیر و صلاح ماست همان را برای ما پیش بیاور.
* آخرین سوال. یک ناگفته از خودتان بگویید که تا بهحال هیچ جا نگفتهاید، یک واقعیت؟
چه
کسم من؟ چه کسم من؟ که بسی وسوسهمندم / گه از آن سوی کشندم، گه ازین
سوی کشندم... من همواره میگویم خدایا اگر یک روز برملا شود موجوداتی که تو
آفریدی همانطور که هستیم همه بشناسند، چه اتفاقی میافتد؟ فقط خدا کمک
کند. خداوند میبیند و میپوشد / همسایه نمیبیند و میخروشد. چقدر پشت
سر هم صفحه میگذاریم فقط خودمان میدانیم که درونمان چه میگذرد. در
اندرون من خسته دل ندانم کیست، که من خموشم و او در فغان و در غوغاست. این
حرف آخر من است.