به گزارش تسنیم، نخستین برنامه از سلسله نشستهای «عصر خاطره با هنر مبارزه» عصر دیروز در «نخلستان، پاتوق اهالی هنر و رسانه» سازمان هنری و رسانه ای اوج برگزار شد.
محمود گبرلو، محسن علیاکبری، نادر طالبزاده، رسول صدرعاملی، کاوه سماکباشی، مالک سراج، راما قویدل و سینا قویدل از جمله مهمانان سینمایی این مراسم بودند. محمدجعفر خسروی نیز مجری برنامه «عصر خاطره با هنر مبارزه» بود.
در قسمت چهارم این برنامه مالک سراج بازیگر سینما و تلویزیون که در لحظات قبل از شهادت قاسم دهقان سنگستانی همراه او بود به بازگویی خاطراتش از این شهید پرداخت. قاسم دهقان سنگستانى، طراح صحنه، مشاور نظامى و بازیگر مجموعهى تلویزیونى «قطعهاى از بهشت» چهاردهم شهریور 1374 در یزد حین بازى در آخرین نمایش بر اثر انفجار مین درگذشت.
سراج با اشاره به اینکه «خونبارش» را 5 بار دیده است گفت: این فیلم را برای رزمندگان زیاد پخش میکردیم. این فیلم با نسل ما عجین است. «خونبارش» خاطرات خوب گذشته را برای ما زنده میکند. چند وقت پیش هم من در فیلمی به نام «فرار برای انقلاب» بازی کردم کردم که به گوشههایی از انقلاب پرداخته است که اکنون دیگر اجازه ساختش را نمیدهند.
وی در تشریح حالات قاسم دهقان قبل از شهادتش یادآور شد: او نقش فرمانده را بازی میکرد. شبهای زیادی مینشستیم و برای اجرای بهتر او با هم کار میکردیم. من به ابراهیم کیهانی کارگردان مجموعهى تلویزیونى «قطعهاى از بهشت» میگفتم بدن قاسم برای اجرای نقشش جواب نمیدهد. آن موقع نمیدانستم قاسم جانباز است. بعدا فهمیدم که او 75 درصد جانبازی دارد و جانباز شیمیایی است.
این بازیگر افزود: به قاسم گفتم بهتر نیست دیگر بازی نکنی؟ بدنت جواب نمیدهد. قاسم جواب داد که می توانم بازی کنم. در یک سکانس قاسم باید خیلی میدوید. اما او نتوانست و در میان راه نشست. من کارگردان را متقاعد کردم که او را کنار بگذارد. وقتی کیهانی به قاسم گفت که می خواهیم تو را از فیلمنامه حذف کنیم و به جای تو جانشینت فرمانده شود، قاسم شروع به گریه کردن کرد.
سراج اضافه کرد: برای ما تعجب آور بود که یک آدم بزرگ چرا اینگونه گریه میکند. قاسم میگفت فکر کردید من برای شهرت و دیده شدن بازی میکنم؟ حتما دلیلی داشته که من در جنگ شهید نشدم. من میخواهم با این کار ادای دین کنم.
وی در تشریح سکانس شهادت دهقان گفت: در سکانس آخر باید از انفجارها فیلمبرداری میکردیم. انفجارها را دو سه بار تکرار کردند. همه چیز خوب بود. برای انفجار آخر قاسم باید در یک گودال میپرید. وقتی انفجار رخ داد، دود و خاک همه جا را پر کرد. قاسم در گودالی افتاده بود که مواد منفجره در آن کار گذاشته شده بود.