به گزارش البرز، آنتی وار در مقالهاي به قلم "اسپنسر آكرمن" (Spencer Ackerman)، روزنامهنگار آمريكايي متخصص در حوزه امنيت ملي نوشت: پس از آنكه نيروهاي طالبان، كنترل كامل روستايي را در "دره رود ارقنداب" در ولايت قندهار افغانستان بهدست گرفتند، يك واحد نظامي از نيروهاي آمريكايي با حمله به روستاي مزبور، آن را با خاك يكسان كرد. فهم اين مطلب كه با خاك يكسان كردن يك روستا چگونه با راهبرد مبارزه با تروريسم آمريكا جور از آب درآمده است، كار سادهاي نيست؛ آن هم در حالي كه قرار بود اين راهبرد، دوستي مردم افغانستان با آمريكاييها را در پي داشته باشد.
اين واقعه نشانگر آن است كه "ژنرال پترائوس"، فرمانده نيروهاي آمريكايي در افغانستان در حال ادامه دادن به جنگي نااميدكننده است كه سطح بالايي از خشونت را با خود به همراه دارد. حتي اين نگراني وجود دارد كه حمله مزبور با واكنشي بسيار سخت مواجه شود.
"پائولا برودول" (Paula Broadwell)، يك فارغ التحصيل دانشگاهي و پيگيريكننده اخبار مربوط به پترائوس در مطلبي كه به عنوان مهمان در وبلاگ سياست خارجي "تام ريكس" (Tom Ricks) نوشت، شرحي از تخريب اين روستا كه به "تاروق كلاش" معروف است، ارائه كرد. وي تصريح كرده است كه پس از اين حمله كه به فرماندهي سرهنگ "ديويد فلاين" (David Flynn) در ماه اكتبر گذشته انجام شد، تقريبا هيچ چيز از تاروق كلاش باقي نماند.
به گزارش اشراف به نقل از "آنتی وار" ، اين روستا كه به وسيله طالبان خالي از سكنه شده بود، به مركزي براي ساخت بمبهاي دستسازي تبديل شد كه بارها نيروهاي آمريكايي را دچار وحشت كرده بود. در نتيجه نيروهاي سرهنگ فلاين كه از ورود به روستا و پاكسازي آن وحشت داشتند تصميم گرفتند كه كل روستا را با خاك يكسان كنند! آمريكاييها پيشتر دو بار تلاش كرده بودند كه روستا را پاكسازي كنند اما بمبهاي دستساز، خسارات و تلفات زيادي به آنها وارد كرده بود. به همين خاطر فلاين راه خود را به روستا با حملات راكتي باز كرد!
البته آنگونه كه برودول توضيح داده است حملات راكتي تنها آغاز كار تخريب اين روستا بودند. پس از آن 49200 پوند بمب توسط بمبافكنهاي اي – 10 و بي – 1 روي اين روستا ريخته شد. البته ادعا شد كه در جريان اين بمبباران هيچ شهروند غيرنظامي كشته نشده است.
بنابراين گزارش، روشن نيست كه با چه منطقي گفته ميشود كه شهروندان غير نظامي در اين حمله آسيبي نديدهاند و پس از ريختن 25 تن بمب بر روي روستا حتي بهطور تصادفي هم كسي كشته نشده است! هر راكت موج انفجاري به شعاع 50 متر دارد، بنابراين احتمال هدف قرار گرفتن افرادي كه آن دور و بر حضور داشتهاند وجود دارد.
خانم برودول در يكي از نوشتههاي خود در فيسبوك گفته است كه از آنجا كه روستا خالي از سكنه بوده، ارزش پاكسازي را نداشته و تخريب آن گزينه بهتري بوده است؛ اما روشن نيست كه وقتي آمريكاييها براي پاكسازي به داخل روستا نرفتهاند، چگونه از خالي بودن آن مطمئن شدهاند؟!
* فرار روستائيان افغان، پيش از عمليات آمريكاييها!
آنگونه كه برودول نيز ميگويد، روستائيان افغان كه متوجه شده بودند نيروهاي آمريكايي نيازمند تخريب منازلشان هستند (!)، خود روستا را تخليه كرده بودند. يكي از روستائيان سرهنگ فلاين را متهم كرده كه زندگي وي را نابود كرده است.
در عين حال، يكي از مشاورين "حامد كرزي"، رئيسجمهور افغانستان نيز به وي گفته است كه نيروهاي آمريكايي بدون هيچ دليل موجهي اقدام به تخريب روستاي تاروق كلاش كردهاند. گفته ميشود كه فلاين به روستائيان مبالغي را به عنوان غرامت پرداخت كرده اما اكنون و سه ماه پس از حمله مزبور، كمتر حركتي به عنوان بازسازي در روستا ديده شده است!
برودول در فيسبوك با لحني بيادبانه مينويسد: البته روستائيان از آنچه بر سر كلبههاي خشتوگليشان آمده ناراحتند اما "عمليات ساختن" اهميت خود را در همينجاها نشان ميدهد.
برودول بر اين باور است كه اين عمليات تخريب را در نهايت بايد يك پيروزي نام نهاد و به نقل از فلاين مينويسد: "امروز ديگر بيشتر مردم با ما يا دولت افغانستان مذاكره ميكنند تا با طالبان." به نظر ميرسد همين مقدار براي فرماندهي ردهبالاي ارتش آمريكا كافي باشد. پترائوس شخصا از روستا بازديد كرده و به فلاين اجازه داده كه پروژهايي را تا سقف 1 ميليون دلار براي بازسازي روستا به تصويب برساند. وي همچنين از ديگر فرماندهان خود در منطقه جنوب افغانستان نيز خواسته است تا رويكردي مشابه با فلاين را به كار گيرند.
* رويكرد پترائوس خشنتر از چيزي است كه انتظار آن ميرفت
آكرمن در ادامه گزارش خود آورده است: ما براي اينكه بتوانيم بفهميم پترائوس در خصوص تخريب اين روستا دقيقا چه ميانديشد، سعي كردهايم تماسهايي با برخي زيردستان وي حاصل كنيم كه نتيجه اين تماسها را بعدا منتشر ميكنيم؛ اما يك واقعيت كاملا روشن است: "پترائوس بسيار خشنتر از آن چيزي است كه در ابتدا تصور آن ميشد."
حملات هوايي كه از دوران "ژنرال استنلي مككريستال" (Stanley McChrystal)، سلف پترائوس آغاز شده بود، اكنون با شدتي بيشتر از هميشه جريان دارد. تانكهاي آمريكا در ولايت هلمند جولان ميدهند و راكتهاي بسياري به مواضع احتمالي طالبان در قندهار اصابت ميكنند و در تمامي مناطق شرقي افغانستان نيروهاي ويژه آمريكايي به حملات گسترده و شديد اشتغال دارند.
آنگونه كه "اريكا گاستون" (Erica Gaston)، پژوهشگر "موسسه جامعه باز" كه در افغانستان مستقر است ميگويد، ميزان تخريب داراييهاي مردم در روستاي تاروق كلاش، در مقايسه با ديگر عملياتها بسيار زياد بوده است، اما به نظر نميرسد كه محو كردن روستاها از روي زمين در دستور كار نيروهاي آمريكايي باشد! از آنجا كه به غيرنظاميان اجازه ورود به مناطق تخريب شده در روستاي مزبور داده نميشود، گاستون هم نتوانسته است چهره صحيحي از آنچه اتفاق افتاده را به تصوير كشد. اما شنيدههاي وي حاكي از آن است كه تخريب تاروق كلاش به قصد بازسازي آن در آينده، به معني خريد تمامي داراييهاي مردم اين روستا براي مقبله با طالبان در اين منطقه كه مدتها محل درگيري آمريكاييها با طالبان شناخته ميشد، بوده است.
گاستون با اشاره به اينكه تخريب روستاها عليالقاعده نميتواند روش هميشگي نيروهاي ائتلاف باشد ميافزايد: "در اين مورد بهخصوص نيروهاي ناتو يك محصول كاملا ويژه و پيشرفته را از خود به نمايش گذاردهاند! برخي ريشسفيدان قندهار كه بدوا با حملات نيروهاي ائتلاف مخالف بودند و از تكرار فاجعه مارجه ابراز نگراني ميكردند، طي چند ماه اخير رضايت بيشتري از حملات ISAF نشان ميدادند، چرا كه اين حملات در عين بيرون راندن طالبان آسيب كمتري را براي غيرنظاميان در برداشت! اما تخريب كامل روستاي فوقالذكر، تمامي تصورات مثبت در خصوص عمليات نيروهاي مزبور در قندها را از ميان برداشت."
آكرمن به تمسخر نوشت: البته اين تنها نيروهاي غربي نيستند كه اعتماد مردمي به آنها در افغانستان سرريز (!) كرده است، بلكه محققين نظامي سال گذشته دريافتند كه بسياري از مردم محلي افغانستان نسبت به طالبان اعتماد بيشتري دارند تا حامد كرزي، رئيسجمهور افغانستان!"
* آمريكا از جنگ با عراق درسهاي لازم را نگرفته است
وقتي كه در اواخر سال 2009 و اوايل سال 2010، نيروهاي مربوط به بريگاد پنجم، 3 شهروند افغان را بهقتل رساندند، فرمانده بريگاد كه نميدانست نيروهاي تحت امرش مرتكب چه اشتباهي شدهاند، از محدوديتهاي اعمال شده از سوي مككريستال بر خود و نيروهاي تحت امرش ابراز نارضايتي كرد، غافل از آنكه همين كارهاست كه باعث شده است تا بسياري از شهروندان افغان نسبت به حسن نيت نيروهاي آمريكايي باور نداشته باشند.
آكرمن با اشاره به اينكه در جنگهاي چريكي و عمليات ضدشورش سرانجام آن گروهي پيروز ميشود كه بتواند افكار عمومي مردم محلي را با خود همراه كند نوشت: به نظر ميرسيد كه درسهاي جنگ عراق به نظاميان آمريكايي آموخته باشد كه قدرت نظامي بايد همراه با برخي محدوديتها اعمال شود.
يكي از مهمترين عللي كه باعث شد مككريستال و پترائوس به عنوان جانشين وي از حملات هوايي در افغانستان بكاهند، نارضايتي مردم افغانستان از اين حملات بود. هرچند كه نظاميان آمريكايي معتقد بودند كه محدوديتهاي اعمال شده از سوي مككريستال بيش از حد زياد است اما، اگر قرار باشد آنچه در تاروق كلاش رخ داد به الگويي براي عمليات نيروهاي آمريكايي در افغانستان بدل شود، آن وقت پترائوس، تئوريسين جنگهاي ضد چريكي آمريكا به موجودي مسخره تبديل ميشود كه نقش وي تنها خراب كردن روستاهاست.