به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، «داوود احمدپور» از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که خاطرات بسیاری را از روزهای مقاومت رزمندگان در جبهههای نبرد حق علیه باطل دارد؛ وی خاطرهای از توسل رزمندگان به امام زمان(عج) و پاسخ این توسل، روایت میکند:
***
در زمان جنگ، بخش عظیمی از عملیاتها با توسل به امام زمان(عج) انجام میشد؛ این توسل به قدری مورد باور رزمندهها بود که بعضاً نوحهها و سرودها حال و هوای خاصی داشت. یادم است یکبار یکی از مبلغان به بچهها میگفت: «صاحبالزمان یعنی اینکه برای هر کاری از ایشان اجازه بگیریم؛ اجازه گرفتن هم یعنی اینکه رضایت ایشان در همه کارها مورد توجه باشد. انجام کارها بدون رضایت ایشان غصبی است».
بچهها این مسئله را قبول داشتند، سربندهای یا صاحبالزمان(عج)، ذکر امام زمان(عج) روی سینههای همه رزمندهها از روی عشق و علاقه آنها به امام زمانشان بود.
امام زمان(عج) هم جواب این عشق و علاقه را با یاری کردن و عنایت و توجه خود میدادند؛ بنده بارها توجه ایشان را به دفاع مقدس دیده بودم.
یکی از توجهات، مربوط به عملیات «الی بیتالمقدس» است؛ در مرحله دوم این عملیات، درگیری شروع شد؛ نیروها از هم پاشیدند؛ بنده به همراه سه نفر از رزمندهها در منطقه بودم؛ فشار آتش دشمن که زیاد شد، حدود 15 - 10 متر به عقب برگشتیم تا بتوانیم هجوم دوبارهای داشته باشیم. در همان نقطه چاله تانک بود ـ چاله تانک به جایی میگویند که زمین را به اندازه یک تانک کنده باشند ـ دشمن در حال محاصره ما بود؛ در این حاشیهها قرار گرفتیم و شروع کردیم به دفاع کردن.
روی هم رفته یک قبضه آرپیجی، 6 تا گلوله آرپیجی و 2 تا هم کلاشینکف داشتیم. درگیری با عراقیها که شروع شد، دیدم وسط چاله تانک یک صندوق مهمات است؛ در آن را باز کردم و دیدم 6 گلوله آرپیجی هم آنجاست؛ با خوشحالی از این اتفاق عجیب، دفاع را ادامه دادیم؛ درگیری خیلی طولانی شد؛ گلوله کلاشینکف تمام شده بود و فقط آرپیجی میزدیم. آن روز، من 8 - 7 تا آرپیچی زدم؛ محمد زنگنه و مسعود هم هر کدام حداقل 6 ـ 5 تا آرپیجی زدند؛ بعد از مدتی مقاومت، دشمن از منطقه فرار کرد؛ ما هم خودمان را به جاده مرزی رساندیم و به بچههای دیگر پیوستیم.
صبح روز بعد، ما سه نفر با همدیگر صحبت میکردیم؛ من گفتم: «گوشم درد میکند، دیشب حداقل 8 تا گلوله زدم». محمد گفت: «من هم حداقل 7 تا گلوله شلیک کردم» مسعود گفت: «منم 5 ـ 6 تا گلوله آرپیجی زدم».
بعد گفتیم: «ما که کلاً 12 تا گلوله آرپیجی داشتیم؛ پس این همه گلوله از کجا آمده بود؟!». هر سه نفرمان در نگاه همدیگر فهمیدیم آنجا هر چقدر گلوله برداشت کردیم، باز هم بود. چون در هر جعبه فقط 6 تا گلوله جا میگیرد؛ روی هم رفته 12 گلوله داشتیم.
در دوران دفاع مقدس موارد زیادی مثل این مسئله دیده میشد؛ باران آمدنها، ماه گرفتگیها، گلولههایی که میآمد عمل نمیکرد و سایر مسائل که نشان از حقانیت انقلاب اسلامی بود و امدادهای غیبی که در صدر اسلام هم رخ داده بود را ما در دفاع مقدس میدیدیم.