کد خبر: ۱۴۱۷۸۵
زمان انتشار: ۰۹:۰۲     ۲۹ خرداد ۱۳۹۲
گزيده‌اي از سرمقاله روزنامه‌هاي امروز را مي‌توانيد، اينجا بخوانيد.
ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به مقاله ای از سعدالله زارعي با عنوان«قربانيان و معرکه‌آرايان واقعي »اختصاص یافت:

تحولات منطقه که ريشه‌هاي مشخصي دارد و عوامل اصلي انگيزشي آن که اسلام‌خواهي و استيلاستيزي است، کاملا روشن است، اين روزها با تشديد فعاليت‌هاي تروريستي که متاسفانه به نام دين انجام مي‌شود و باعث درگيري‌هاي شديد ميان مسلمانان شده، با ابهامات و پرسش‌هاي جدي مواجه گرديده است.

واقعيت اين است که در منطقه شمال آفريقا و خاورميانه، غرب منفورترين مجموعه به حساب مي‌آيد که بنام تمدن و توسعه، دارايي‌ها و حتي شخصيت مردم در اين منطقه را تاراج کرده است. بر اين اساس همه افکارسنجي‌هايي که طي دو دهه گذشته از سوي موسسات معتبري نظير «پيو» و «زاگبي» انجام شده از بالا بودن ميزان نفرت مردم از غرب حکايت داشته به گونه‌اي که دولت آمريکا را وادار کرد که از شعار دروغين «توسعه دمکراسي» در جهان اسلام دست بردارد و کاستن از نفرت مردم عليه غرب را در دستور کار خود قرار دهد.

از سوي ديگر در اين منطقه که اسلام مشترک‌ترين و عام‌ترين عنصر فرهنگي و تمدني آن است، هيچ‌چيز به اندازه «دين» از اهميت و اولويت برخوردار نيست. مردم در مصر، تونس، ليبي، سودان، عربستان، يمن، ترکيه و در هر نقطه ديگر اسلام را اصلي‌ترين هويت فرهنگي خود دانسته و به گواهي اسناد فراوان هيچ‌چيز به اندازه اسلام، آنان را به حرکت درنمي‌آورد.

در مصر اسلام بعنوان تنها عنصر حرکت‌دهنده و معنادهنده به حرکت مطرح است به گونه‌اي که حتي حکومت‌هاي شديدا مخالف دين سعي کرده‌اند که با گروهي از متدينين تعامل داشته و خود را با دين‌گرايان همراه نشان دهند مثلا انورسادات زماني که روي کار آمد در کنار اقدامات فاجعه‌باري که بخصوص در مورد رها کردن مبارزه با رژيم صهيونيستي طراحي نمود، وانمود کرد که برخلاف «عبدالناصر» به گروههاي اسلام‌گرا اجازه فعاليت مي‌دهد در عمل هم با گروهي از سلفي‌ها وارد تعامل شد.

 در اين دوره هم غرب وانمود مي‌کند که نه تنها با اخوان‌المسلمين بعنوان يک گروه اسلام‌گرا مشکلي ندارد بلکه حاضر است به آنان کمک هم برساند. اما واقعيت اين است که غرب نمي‌تواند به صورتي اعلام شده از سد اسلام‌گرايان عبور کند بلکه راه موفقيت را در وانمود کردن موافقت با اسلام‌گراها مي‌داند.

اسلام‌گرايي در مصر يک پديده طبيعي است و وجه غالب آن هم استقلال‌خواهي و تکيه بر فرهنگ و تمدن خودي است اما غرب تلاش مي‌کند معناي ديگري از اسلام‌گرايي ارائه کند! در مصر مسلمانان عمدتا روحيه‌اي عرفاني دارند و ستيز با هم‌کيشان را برنمي‌تابند و در طول صدها سال، اين مهمترين خصلت مردم در اين سرزمين بوده است.

اما امروز مي‌بينيم که به نام اسلام‌ گروهي عليه گروه ديگر وارد ميدان مي‌شود اين يک تغيير طبيعي به حساب نمي‌آيد. نشانه آن اين است در گذشته حکومت‌هاي سادات و مبارک که وابستگي شديد‌شان به آمريکا بسيار آشکار بود، گروه‌هاي خاصي را که اين روزها آتش درگيري برافروخته‌اند، کنترل مي‌کردند و غرب هم به اين کنترل تاکيد داشت.

در حالي که امروز، اين‌ها آزاد شده و با بکارگيري انواع امکانات و تجهيزات در حال برهم زدن معادله‌هاي مدني و قرارهاي مشترک نظير انتخابات و قانون اساسي مي باشند و در عمل هم با گروه‌هاي لائيک غرب‌گرا در اين راه در يک جبهه مشترک قرار گرفته‌اند با اين وصف درگيري‌هاي کنوني را نمي‌توان برخاسته از اختلاف افکار دانست.

 نکته جالب ديگر اين است که دامنه اين مباحث از حوزه ملي فراتر مي‌رود. 5-4 روز قبل در مصر گردهمايي بزرگي توسط تکفيري‌ها و عناصر سابق اطلاعاتي مصر در اعتراض به دولت سوريه برگزار شد و در آن قطع رابطه ديپلماتيک مصر و سوريه درخواست شد و بلافاصله از سوي مرسي رئيس‌جمهور اخواني مصر مورد حمايت قرار گرفته و به اجرا گذاشته شد.

در اين گردهمايي مسئله اختلافات شيعه و سني در کانون اصلي بحث همه سخنران‌ها قرار گرفت در حالي که به اندازه يک سطر عليه رژيم صهيونيستي موضع نگرفتند. اين به خوبي نشان مي‌دهد که مانور مخالفت با شيعه و گسترش تضاد با ايران و جبهه مقاومت اگرچه ظاهري «سني» دارد ولي جداي از ماهيت و نتيجه، به وسيله غرب و در يک برنامه‌ريزي چند‌وجهي دنبال مي‌شود.

در کنار اين مسئله بايد به يک موضوع کانوني ديگر که تاکنون عامل اصلي وحدت بين شيعيان و اهل سنت بوده، اشاره کرد. فلسطين در طول 7 دهه گذشته مهمترين عنصر ميداني وحدت بين طوايف مختلف مسلمانان بوده است. در طول سه دهه گذشته اين موضوع علاوه بر ايفاي نقش وحدت بين مسلمانان، مهمترين عنصر مشخصه «جبهه مقاومت» نيز بوده است و اساسا اگر فلسطين از جبهه مقاومت جدا شود، اين جبهه موضوعيت خود را از دست مي‌دهد.

در طول هفته‌ها و ماه‌هاي اخير تلاش زيادي شد تا اين کانون وحدت‌بخش به حاشيه رفته و حتي به ضد خود تبديل گردد. اين موضوع ابتدا در درگيري اردوگاه اليرموک دمشق خود را نشان داد. درگيري سوري-فلسطيني با حمله يک گروه تندرو به ماموران ارتش در اين اردوگاه آغاز شد و بسيار عجيب بود چرا که طي 45 سال گذشته يعني از زمان آغاز شکل‌گيري اين اردوگاه سابقه نداشت. هر چند در اين ماجرا، خود فلسطيني‌ها و پليس تحت امر حماس وارد شده و با اين عناصر درگير شدند و مناقشه‌اي که در ادامه، فلسطيني-فلسطيني شده بود، مهار گرديد.

اين حرکت در ادامه به تخريب رابطه حماس-حزب‌الله به عنوان دو رکن اصلي ميداني مقاومت که ضمنا معرف هر دو بخش اسلام-يعني شيعيان و اهل سنت-مي‌باشند، منجر شد. در اين ميان، «سوريه» و درگيري ارتش با تروريست‌ها با تغيير عنوان و تبديل شدن به درگيري «اسد با مردم» خميرمايه اين اختلاف‌آفريني شد. حماس اگر چه تاکنون هم بيانيه‌اي عليه دولت سوريه صادر نکرده و شخصيت‌هاي اصلي حماس موضع‌گيري حادي عليه سوريه نداشته‌اند ولي بخشي از تعاملات خود را به سمت کشوري نظير قطر برده که دشمن و پادوي دشمنان جبهه مقاومت به حساب مي‌آيد. در عين حال اين ميزان از اختلاف در هر جا يافت مي‌شود و جدي تلقي نمي‌گردد.

اما در بحث ايجاد اختلاف ميان اضلاع و اجزاء جبهه مقاومت که نقش آمريکا و رژيم‌هاي وابسته عربستان و قطر در آن کاملا آشکار است، موضوع فراتر از اختلاف بين گروهي از فلسطيني‌ها با يک بخش از سياست‌هاي جمهوري اسلامي ايران است. در واقع در اين بحث، تمرکز نفاق‌آميز آمريکا و وابستگان منطقه‌اي آن روي موضوعي است که اساس مسئله مقاومت را تشکيل مي‌دهد.

جمهوري اسلامي بعنوان قلب جهان اسلام مهمترين احياگر فلسطين و مهمترين مانع هضم اين قطعه مقدس در پيکره رژيم صهيونيستي است و اگر ايراني‌ها و نظام سياسي آنان باور کند که جايگاهي در معادله فلسطين ندارند و بايد بحث درباره آن را به قطر و عربستان واگذار نمايند، در واقع بايد براي هميشه از قرار داشتن در کانون يک جبهه مؤثر بين‌المللي و منطقه‌اي چشم بپوشند و از آنجا که در اين صورت عمق امنيتي و سياسي خود در منطقه را از دست مي‌دهند بايد هر لحظه منتظر حادثه بمانند. براين اساس بحث اختلاف افکني در جبهه مقاومت يک اقدام امنيتي با نتايج زيانبار است و همه بايد به آن توجه داشته باشند.

نتيجه اختلاف‌افکني ميان شيعيان و اهل سنت ايجاد درگيري‌هايي است که بطور يکسان و هم‌زمان منافع هر دو مذهب اسلامي را تهديد مي‌نمايد. دو روز پيش روزنامه صهيونيستي هاآرتص در سرمقاله خود با خوشحالي و صراحت نوشت: «با درگيري‌هاي کنوني شيعيان و اهل سنت در حوزه عربي، بحث مخالفت با اسرائيل کاملاً به حاشيه رفته و اين يک فرصت مهم تجديدناپذير براي تثبيت هميشگي اسرائيل و ابطال نظريه دو دولت- يعني استقرار دولت صهيونيستي و دولت فلسطيني در سرزمين فلسطين- مي‌باشد.»

اهل سنت و شيعيان به ايجاد کانونهاي وحدت‌گرا احتياج دارند. علماي اهل سنت و علماي شيعه بايد در درون خود و نيز در نشست‌هاي مشترک وضعيت خطرناک کنوني که قطعاً هيچ نفعي براي اسلام و مسلمانان ندارد و آينده آنان را تباه مي‌کند، مورد بحث و بررسي جدي قرار دهند.

اگر اين اتفاق نيفتد دامنه نزاع-همانگونه که نشانه‌هاي آن ديده مي‌شود- فراتر از وضع کنوني است و خداي نخواسته بايد منتظر روزي باشيم که درگيري سني-سني که امروز فقط در بخشي از کشورهاي با اکثريت اهل سنت ديده مي‌شود، همه کشورهاي سني را دربر بگيرد و در نهايت خون بزرگان سني بر زمين بريزد! مگر نه اين است که امروز در حلب و رقه و ديرالزور جبهه‌النصره که به دروغ خود را فدايي اهل سنت به حساب مي‌آورد، علما و غيرعلماي سني را در اين مناطق به رگبار مي‌بندد و آنان را مهدورالدم معرفي مي‌نمايد.

بزرگان اسلام نبايد اجازه دهند، کساني که اساساً هيچ نسبتي با دين ندارند و در محضر هيچ عالم و روحاني عاليرتبه‌اي تلمذ نکرده‌اند، بر کرسي فتوا نشسته و قتل زنان و کودکان مسلمان را صادر نموده و در ميان مسلمانان جوي خون راه بياندازند. آيا غير از اين است که امروز غرب و بخصوص آمريکا که بشدت در تنگنا قرار گرفته و در معرض انتقام مسلمانان هستند، صحنه‌آراي چنين معرکه‌هاي خونين و شرم‌آوري هستند؟

صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از  کورش شجاعي با عنوان«هم وطنان گوارايتان باد اين پيروزي»اختصاص یافت:

پيروزي مقتدرانه و غرورآفرين تيم ملي فوتبال ايران عزيزمان و صعود به جام جهاني ۲۰۱۴ برزيل بار ديگر کام ملت وطن دوست و غيورمان را شاد کرد و موجي از سرور و شادي در دل ها به وجود آورد اين ملت بزرگ و سرافراز در تمامي دنيا به شيفتگي مُلک و ميهن خويش و داشتن عرق ملي شهره اند ايران عزيز با تمدن هفت هزار ساله و ديرپايش و مردم تمدن ساز و فرهنگ پرور و دلاورش در طول تاريخ پرفراز و نشيبش حماسه ها و قهرماني هاي فراوان در عرصه هاي گوناگون خلق کرده است و از همين روي آحاد اين ملت به ايراني بودن و حق مداري و برخورداري از وجدان ستودني و روحيه دلاوري و سلحشوري و قهرمان پروري خود افتخار مي کند.

 پيشتازي و ميدان داري اين ملت نه تنها در عرصه هاي علمي و دانش مداري و تمدن سازي و فرهنگ سازي بلکه در عرصه ورزش در رشته هاي مختلف از ديرباز زبانزد خاص و عام بوده است و نه تنها اين ملت و سرزمين خود مولد و خاستگاه بسياري از ورزش هاي زيبا و فرحبخش همچون چوگان، کشتي ، ورزش هاي پهلواني و زورخانه اي و ... بوده است بلکه در رشته هاي جديد ورزشي که ملل ديگر مبدع آن بوده اند به افتخارات بس غرورآفريني دست يافته است.

غرورآفريني جوانان اين مرز و بوم در واليبال، بسکتبال، کشتي فرنگي، ورزش هاي رزمي و حتي پينگ پنگ در سال هاي اخير بهترين گواه بر اين مدعاست. جوانان ما در عرصه فوتبال نيز کارنامه بسيار قابل قبولي دارند هرچند در اين ورزش پرطرفدار نيز شاهد افت و خيزهاي فراواني بوده ايم اما جوانان غيور ما در اين ورزش جذاب و ديدني و بسيار پرطرفدار در سطح جهان تاکنون توانمندي هاي قابل توجهي از خود نشان داده اند.

شکست تيم مدعي کره جنوبي با آن رجزخواني هاي گزافه و پرگويي هاي بي ادبانه و بيهوده مربي تيم کره آن هم در زمين تيم ميزبان و در چنين بازي حساس و سرنوشت سازي خود نشان ديگري از ظرفيت جوانان ميهنمان در اين ورزش بسيار مهيج و پرنشاط و پرطرفدار جهاني است که بار ديگر غيرت و توانمندي فرزندان ايران زمين را در ميدان حريف بسيار پرمدعا و گستاخ و مغرور به رخ جهانيان کشيد و اين پيروزي غرورآفرين که موجب شد تيم  ملي عزيزمان براي چهارمين بار به بازي هاي بسيار مهم جام جهاني که در سراسر جهان بيش از چند صد ميليون و بلکه چند ميليارد علاقه مند و بيننده دارد راه يابد به خوبي نشان داد که اگر مسئولان ورزش کشورمان و دست اندرکاران و برخي بازيکنان دست از حاشيه ها بردارند و همه همّ و غم خود را مصروف اصل ورزش و هدف هاي متعالي آن کنند ورزشکاران غيور کشورمان در تمامي رشته هاي ورزشي حرف هاي اساسي و قدرت خودنمايي در عرصه جهاني دارند.

 به هر صورت اين پيروزي مقتدرانه و غرورآفرين در زمين حريف پرمدعا و راه يابي تيم ملي فوتبال کشورمان به بازي هاي جام جهاني ۲۰۱۴ که دل ايرانيان را شاد کرد صميمانه به تمامي هم ميهنانمان و ملي‌پوشان عزيزمان تبريک مي گوييم و براي همه جوانان اين کهن بوم و بر و سرزمين پرافتخار در تمامي عرصه ها آرزوي سعادت و پيروزي هميشگي داريم و خدا را بر اين ديگر لطف کريمانه اش در اعياد شعبانيه و پس از حماسه آفريني ملت بزرگ ايران در خلق حماسه سياسي و به رخ کشيدن اراده مستحکم و سرافرازانه خود به جهانيان و پيروزي اراده اين ملت بزرگوار بر تمامي بدخواهان با حضور پرشکوه در پاي صندوق هاي راي سپاسگزار و شکرگزاريم.

اميدواريم نشاط و شادکامي ها و پيروزي هاي پي در پي اين ملت عزيز و بزرگوار در همه عرصه ها تا هميشه تاريخ و بر بلنداي عزت مستدام بماند. خدا قوت آرش هاي ايراني که جومونگ هاي کره اي را مقتدرانه شکست داديد و کام و دل هموطنان خود را شاد کرديد. زنده باد ايراني پايبنده باد وطن، سرافراز باد ايران عزيزتر از جان.

در ادامه مقاله ای از حسین مرعشی( فعال سیاسی) را با عنوان «خرداد فراموش‌نشدنی»منتشر شده در ستون سرمقاله امروز روزنامه آرمان از نظر می گذرانید :

اگر تاریخ را به همین پنج شش روز قبل برگردانیم هیچ کس در تصورش نمی‌گنجید که ایران در آستانه دو جشن ملی خواهد بود. انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم هیچ نشانی از اتمام در دور اول، آن هم به سود حسن روحانی نداشت و تیم ملی فوتبال ایران هم تمام داشته و نداشته‌هایش به اما و اگرهایی بسته بود.

 اصلاح‌طلبان می‌رفتند تا در میدان رقابت با حریفی قدر که 8 سال تمام نهادهای اجرایی و تصمیم‌گیری کشور را در ید اختیار داشت رویارویی کنند و فوتبالیست‌های ایرانی هم چمدان‌های خود را به مقصد کره جنوبی بسته بودند که قرار بود ورزشگاه «اولسان» را به جهنمی برای ایرانی‌ها تبدیل کند. در دو میدان همه چیز به نفع رقیبان بود. یک چیز اما همه معادله را عوض کرد؛ ماندن در میدان و آن هم با امید ماندن. حالا دیگر جشن‌های ما تمامی ندارد. این اما نه شانس بود و نه اقبال، حاصل تلاشی پیگیر بود و امید داشتن به اینکه همیشه می‌شود کاری کرد.

 این روزها خیلی بیشتر از همیشه می‌توانیم احساس کنیم ما یک ملت هستیم. همانگونه که انتخابات و نتیجه آن مطالبات و صدای متکثر ملت ایران در گوشه گوشه این سرزمین را کنار هم قرار داد، صعود تیم ملی فوتبال هم غرور و اتحادی یکپارچه را در کشور زنده کرد و صلابت بخشید. درست همین لحظات هستند که یک ملت می‌توانند به ملت بودن خود افتخار کنند و چقدر خوشبخت است ملت ایران که در یک هفته کوتاه دوبار متوالی این حس را تجربه می‌کند، دو بار متوالی سرش را بالا می‌گیرد و با افتخار می‌گوید که ما توانستیم.

شاید در نگاه اول انتخابات ریاست‌جمهوری و صعود تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی برزیل چندان ربطی به هم نداشته باشند، اما نقطه اشتراک آنها را باید در واکنش مردم به این دو اتفاق واکاوی کرد؛ جایی که امید و غرور ملی یک بار دیگر در دو واقعه سیاسی و ورزشی بازسازی و تحکیم می‌شود.

 این نیاز مبرم و حیاتی یک ملت است که زندگی آنها را معنی می‌دهد. خرداد 92 شاید تا همیشه در ذهن تاریخ ایران باقی بماند، با رویدادهایی که کسی انتظارش را نداشت. اما درس این خرداد مهم‌ترین چیزی است که هیچگاه نباید از خاطره تاریخی ملت ایران حذف شود. درس امیدواری و تلاش برای رسیدن به مقصود، حتی در شرایطی که افق پیش رو چندان آفتابی نیست. این همان رمز اصلی سرافرازی است.

حميد درخشان(كارشناس و مربي فوتبال)در مقاله ای با عنوان «در انتظار حماسه بزرگ‌تر»برای ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز این طور نوشت:

تيم ملي ايران در اولسان كره‌جنوبي يك نتيجه تاريخي كسب كرد و يك حماسه بزرگ را رقم زد. در زمين يكي از دو تيم برتر آسيا همان كاري را انجام داديم كه بلد هستيم. در برابر كره‌جنوبي خوب دفاع كرديم و زماني‌كه تيمي خوب دفاع مي‌كند مي‌تواند به اشتباه احتمالي بازيكنان حريف چشم بدوزد و ضربه كاري را وارد كند. ما ديروز با همين شيوه كره‌جنوبي را در زمين خودش از پا درآورديم. خط دفاعي و هافبك‌هاي تيم ملي روزي به يادماندني را پشت سر گذاشتند و در اجراي تاكتيك‌هاي دفاعي فراتر از حد انتظار ظاهر شدند.

خوب دفاع كردن و مشاركت تمام بازيكنان در كارهاي دفاعي هم خودش هنر است و يك امتياز مثبت محسوب مي‌شود اما با چنين شيوه‌اي نمي‌توان در جام‌جهاني نتايج آبرومندانه‌اي كسب كرد و بايد تيم بهتر و با كيفيت‌تري را روانه برزيل كنيم. پس از صعود مقتدرانه به جام‌جهاني، دغدغه كارلوس كي‌روش بايد تقويت تيم ملي به لحاظ تاكتيكي باشد.

 نمي‌خواهم برد تاريخي در برابر كره‌جنوبي را كمرنگ كنم اما كره‌جنوبي در بازي روز گذشته مثل تيم‌هاي دهه 40 بازي كرد و تاكتيك اين تيم در اين نبرد بزرگ و سرنوشت ساز ارسال‌هاي بلند و بازي مستقيم بود. تيم‌هاي حاضر در جام‌جهاني اما با تاكتيك‌هاي پيشرفته و مدرن به مصاف حريفان شان مي‌روند ودر چنين ميداني است كه عيار واقعي تيم‌ها عيان مي‌شود.

به همين دليل بر اين باورم كه تيم ملي بايد با تاكتيك‌هاي مدرن در جام‌جهاني حاضر شود نه با شيوه‌هاي دفاعي صرف. تيم ملي ايران حدود 10 سال قبل هم با شيوه دفاعي و با گل وحيد هاشميان كه روي اشتباه مدافع حريف به ثمر رسيد، در زمين كره‌جنوبي به تساوي رسيد اما وقتش رسيده به دنيا نشان بدهيم كه نسبت به آن دوران پيشرفت كرده‌ايم.

 بدون ترديد كارلوس كي‌روش نقش پررنگي در صعود خاطره انگيز تيم ملي ايران به جام‌جهاني ايفا كرد. صدالبته كه كار بزرگ و ماندگار را بازيكنان تيم ملي انجام دادند اما نبايد فراموش كنيم كه كي‌روش به عنوان يك مربي حرفه‌اي چگونه روي ذهن بازيكنان تاثير مثبت گذاشت و در شرايط دشوار شخصيت تيمش را حفظ كرد. كي‌روش در سه بازي اخير تيم ملي نشان داد كه در بحث‌هاي روحي و رواني چه تبحر ويژه‌اي دارد و چگونه مي‌تواند در روزهاي دشوار تيمش را رهبري كند.

 پس از پايان جشن صعود تيم ملي، او بايد پايه‌هاي يك تيم مدرن را بنا كند؛ تيمي كه نماد فوتبال روبه پيشرفت ايران باشد و در برزيل نگاه‌ها را به سمت خودش بچرخاند. بازگشت اشكان دژاگه و تعدادي ديگر از بازيكنان ديگر كه بنا به دلايلي از تيم ملي دور مانده‌اند مي‌تواند در اين راه به سرمربي تيم ملي كمك كند. به نظرم تيم ملي بايد حماسه بزرگ‌تر را در جام‌جهاني رقم بزند. تيمي كه قطر و كره‌جنوبي را در زمين خودشان شكست مي‌دهد چنين پتانسيلي را دارد.

در ادامه مقاله امروز روزنامه رسالت نوشته دکتر صالح اسکندري را با عنوان«ارتقاي فرهنگ سياسي در سپهر عقلانيت» می خوانید:

کنشها، واکنشها و اندرکنشهاي يازدهمين انتخابات رياست جمهوري چه در سطح تحليل راي دهندگان و چه کساني که در معرض انتخاب قرار داشتند و چه در سطح ساختار برگزاري انتخابات باعث ارتقاي فرهنگ سياسي به خصوص در چهار حوزه مشارکت، رقابت، پايبندي به نتايج انتخابات و در نهايت گفتمان گرديد. اگر فرهنگ سياسي را مجموعه بايدها، نبايدها، هنجارها، ارزشها و ايستارهاي حاکم بر حيات سياسي يک جامعه تعريف کنيم عقلانيت به عنوان يکي از مولفه هاي پررنگ در رفتارشناسي سياسي تمام عناصر مرتبط با انتخابات يازدهم در بالا رفتن درجه فرهنگ سياسي نقش بسزايي داشت.

مشارکت عقلاني

 راي دهندگان در اين دوره يک مشارکت عقلاني در انتخابات از خود به نمايش گذاشتند و برخلاف دوره هاي گذشته از سر احساسات و هيجانات سياسي زودگذر تصميم نگرفتند. فرصت خوب و عادلانه اي که صدا و سيماي جمهوري اسلامي فراهم کرده بود زمينه را براي قضاوت عقلاني راي دهندگان فراهم کرد. آناليز راي مردم به نامزدها حکايت از امعان نظر راي دهندگان نسبت به برنامه ها و سوابق علمي و اجرايي نامزدها داشت.خلق يک حماسه سياسي به تاسي از بيانات رهبر معظم انقلاب در ابتداي سال و درک معنادار توده هاي مردم از اهميت حضور گسترده و تاثير آن بر عزت، اقتدار و امنيت ملي صبغه عقلاني انتخابات يازدهم را بيشتر کرد.

رقابت عقلاني

در سطح تحليل نامزدها و رجال سياسي و مذهبي که در معرض انتخاب مردم قرار گرفتند عقلانيت در ارائه برنامه هاي کاربردي براي حل مشکلات فوري کشور و اجتناب از مناقشات بنيادين در اصول پذيرفته شده نظام جمهوري اسلامي و پرهيز از بداخلاقي هاي سياسي اعم از تبليغات منفي، تخريب رقيب و توسل به عوامل غير عقلاني و ضد عقلاني کاملا مشهود بود. به غير از يکي دو مورد مناقشه در خصوص موضوعات مربوط به سياست خارجي نظام و امنيت داخلي نمي توان شاهد مثالي براي خروج نامزدها از دايره عقلانيت عنوان کرد.

نامزدهاي يازدهمين انتخابات رياست جمهوري با فهم اولويت اصلي کشور در رفع مشکلات اقتصادي نظير تورم و بيکاري به دور از پرداختن به مسائل فرعي و دست دوم و اجتناب از مناقشات بي اساس فلسفي و بنيادين که در دوره هاي گذشته شاهد آن بوديم، راهکارها و برنامه هاي عملياتي خود را در معرض قضاوت افکار عمومي گذاشتند. نامزدها که هر کدام نماينده يک تفکر و جريان سياسي و اجتماعي بودند در کمال متانت اولويت بندي خود در سياست گذاري ها را صريح و بي پرده با مردم در ميان گذاشتند و گروه هاي مختلف مردم نيز به نامزد مورد نظرشان آزادانه راي دادند.

عقلانيت در پايبندي به نتايج انتخابات

يکي از صحنه هاي ماندگار يازدهمين انتخابات رياست جمهوري پيام هاي تبريک پي در پي 5 نامزدي بود که خطاب به دکتر حسن روحاني رئيس جمهور منتخب از رسانه ها منتشر شد. علي رغم اينکه نامزد پيروز تنها هفت دهم درصد با کشيده شدن انتخابات به دور دوم فاصله داشت اما دکتر محمد باقر قاليباف که به طور طبيعي حق اعتراض قانوني داشت و مي توانست درخواست شمارش مجدد آرا را بکند اما اين کار را انجام نداد و بلافاصله به رئيس جمهور منتخب ملت ايران تبريک گفت. اين صحنه اگر چهار سال پيش خلق شده بود بسياري از هزينه هايي که در چند سال گذشته به کشور تحميل شد به وجود نمي آمد.

عقلانيت در پايبندي به نتايج انتخابات مطمئنا درجه فرهنگ رقابت هاي سياسي را در جمهوري اسلامي بالا برد. از سويي انتخاب دکتر روحاني موجب احياي بخشي از سرمايه اجتماعي شد. دشمن در چند سال گذشته تلاش بسياري براي از بين بردن اعتماد بخشي از جامعه که در انتخابات گذشته نامزدشان پيروز نشد انجام داد. اما انتخاب آقاي روحاني و پايبندي ساير نامزدها به نتايج و همچنين مردم‌سالاري صادقانه در ايران تمام اين توطئه ها را برملا کرد.

عقلانيت گفتماني

اين تحليل ناصواب که راي به آقاي دکتر حسن روحاني راي به "دگر" يا "غيريت" گفتمان عدالت، پيشرفت، مقاومت و عزت کشور بود پايه و اساس چنداني ندارد. دکتر روحاني نيز به عدالت، پيشرفت، مقاومت و عزت کشور اعتقاد دارد اما بر اين باور است که مقاومت و تحصيل عزت کشور بايد توام با "تدبير" و "عقلانيت" باشد. بي انصافي و جفا در حق نظام و مردم است اگر آقاي روحاني را سمبل "سازش" در برابر تحميلات دشمن تلقي کنيم. کساني که چنين تحليلي دارند پژواک صداي دشمن در داخل کشورند.

روحاني اگر به ايستادگي در برابر دشمن اعتقاد نداشت مطمئنا مورد اقبال مردم قرار نمي گرفت. نبايد فراموش کرد که مردم در اين انتخابات از مناقشات اساسي در حوزه اصول نظام چه در سياست خارجي و چه در سياست داخلي عبور کردند. راي مردم به آقاي روحاني در واکنش به سوء تدبيرهاي اقتصادي بود که در يکي دو سال گذشته در کنار تحريم ها، فشارهاي اقتصادي فراواني را به خانواده ها وارد کرد.راي مردم براي حمايت از توليد و ايجاد اشتغال براي جوانان بود. مردم خواستار آرامش در فضاي اقتصادي و کاهش تورم هستند.

 مردم نمي خواهند صبح که از خواب بلند مي شوند شاهد افزايش قيمت نجومي کالاها و خدمات باشند. مردم به رئوس کلي برنامه هاي اقتصادي روحاني اعتماد کردند چون فکر مي کنند وي و تيم اقتصادي اش مي تواند بخشي از اين فشارهاي اقتصادي را فروبکاهد.مطالبه مردم براي ايجاد تغييرات اقتصادي به معناي تغيير گفتمان عزت، عدالت و پيشرفت نيست.

 البته ايشان مطمئنا شيوه هاي خاص خود را در پيگيري مطالبات و گفتمان رهبري در موضوع سياست خارجي دارد اما تغيير روشها در اين موضوع به معناي تغيير ارزشها نيست. هم آقاي روحاني و هم آقاي جليلي به راهبرد و گفتمان نظام در موضوع هسته اي باور کامل دارند اما طبيعتا تاکتيک هاي آنها براي حصول نتيجه متفاوت است.

صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع«توصيه‌اي به اصحاب افراط»اختصاص داد:

بسم‌الله الرحمن الرحيم
چند روزي لازم بود تا افراطيون از سرگيجه‌اي كه در اثر شكست در انتخابات 24 خرداد به سراغشان آمده بود نجات پيدا كنند. اكنون وقت آنست كه چشمهايشان را باز و گوشهايشان را تيز كنند تا به درستي دريابند كه در چگونه جامعه‌اي زندگي مي‌كنند و با اين جامعه چگونه بايد تعامل داشت.

قبل از آنكه حرف اصلي اين مقاله را مطرح كنيم، بهتر است مصاديق اصحاب افراط را معرفي نمائيم.ايران، در دو دهه اخير از تندروي‌هاي افرادي ضربه خورده است كه در بيان مطالب و پيگيري مطالباتشان از زبان بي‌مهار، قلم سركش، بداخلاقي، خشونت، بي‌حرمتي، مبالغه، تهمت و دروغ استفاده كردند. اين قبيل افراد، را مي‌توان در دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا يافت.

 خود "اصلاح طلبي" و "اصولگرائي" در ذات خود نه تنها عيب و اشكالي ندارند بلكه هر دو داراي نقاط قوت فراواني هستند كه به كمك همديگر مي‌توانند براي كشور مفيد واقع شوند. از تركيب اصولگرائي و اصلاح طلبي است كه "اعتدال" پديد مي‌آيد و اين همان چيزي است كه نظام جمهوري اسلامي براي پيشبرد اهداف خود نيازمند آنست.

اصولگرائي و اصلاح طلبي اگر با سوءاستفاده عناصر افراطي دست كاري شوند، از كارائي مي‌افتند و به ضد خود تبديل مي‌شوند. اين، بلائي است كه در 8 سال حاكميت جريان اصلاح طلب‌ها بر سر اصلاح طلبي و بر سر كشور آمد و بلائي است كه در 8 سال حاكميت جريان اصولگراها بر سر اصولگرائي و بر سر كشور آمد. با اين دو واقعه منفي، نبايد اصل اصلاح‌طلبي و اصولگرائي را زير سؤال برد، حتي اصلاح طلبان و اصولگرايان معتدل را نيز نبايد زير سؤال برد، كساني كه بايد زير سؤال بروند اصحاب افراط از اين هر دو جناح هستند.

نكته كليدي در اين مقوله اينست كه سران اصلاح طلب و اصولگرا نيز در دوران حاكميت خود، حاضر نشدند با افراطيون برخورد كنند و آنها را مهار نمايند. به نظر مي‌رسد آنها از افراطيون جناح خود به مثابه ابزاري براي پيشبرد اهداف حاكميتي و تقويت قدرت خود استفاده كردند و از قباحت بهره‌برداري از تز پوسيده و ماكياولي "هدف، وسيله را توجيه مي‌كند" هراسي به خود راه ندادند. افراطيون دو جناح نيز از همين فرصت و حمايت، حداكثر سوءاستفاده را كردند و بداخلاقي را به اوج رساندن. بداخلاقي‌هاي افراطيون، در عرصه‌هاي زبان و قلم و عمل به قدري بي‌مهار و افسارگسيخته بود كه مردم را نسبت به اين هر دو جناح بدبين كرد و گزينه "اعتدال" را به عنوان مطلوب مردم به حاكميت رساند.

اينك زمان آن فرا رسيده كه دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا به تجديدنظر در روش‌هاي خود همت كنند و پالايش محتوائي و مبنائي را محور اصلي اين تجديدنظر قرار دهند. كشور و نظام، هم به اصولگرائي نياز دارند و هم به اصلاح‌طلبي، لكن به عناصر افراطي اين دو جناح نه تنها نيازي نيست بلكه آنها براي منافع ملت و مصالح نظام مضر هستند. زبان‌ها و قلم‌هائي كه اصيل‌ترين شخصيت‌هاي نظام را به باد تهمت و افترا و حملات ناجوانمردانه مي‌گيرند و به هيچ مبنا و معياري پاي‌بند نيستند، بيشترين ضربه را به كشور و ملت و نظام وارد مي‌كنند.

 پالايش جناح‌ها از اين عناصر كافي نيست، جناح‌ها بايد نوع نگاهشان را تغيير دهند و اخلاق را مبناي موضعگيري‌ها و عملكردهاي خود قرار دهند.انتخابات رياست جمهوري 24 خرداد، هر چند پيروزي "اعتدال" بود، ولي شكست اصلاح طلبي و اصولگرائي نبود، بلكه شكست تفكر افراطي موجود در اين دو جناح بود. اكنون نيز همين عناصر دست به كار شده و درحال ادامه راه خود از طريق زبان و قلم هستند.

عده‌اي سهم خواهي را شروع كرده و از همين حالا براي افراد مورد نظر خود پست و مقام مشخص مي‌كنند، عده‌اي نيز با تحليل‌هاي بي‌پايه خود تلاش مي‌كنند خود را تبرئه كنند و جناح مقابل خود را عامل نابساماني‌ها جلوه بدهند. واقعيت را نمي‌توان در هيچيك از اين دو تحليل يافت. هر دو جناح بايد بفهمند كه كشور و مردم از عملكردهاي افراطي آنها خسته شده‌اند و رويكرد مردم به "اعتدال" نشان دهنده همين واقعيت است.

بازگشت از مس?ر افراط براي جناح‌ها كار ساده‌ايست. كافي است ضوابط موضعگيري‌ها و اقدامات در تمام زمينه‌ها تغيير كند و برپايه اخلاق و انصاف استوار شود. گرفتاري امروز كشور كه به انزواي افراطيون منجر شد، بي‌اعتنائي به اخلاق و فرود آوردن شلاق بداخلاقي و بي‌انصافي بر گرده اين و آن با هدف رسيدن به قدرت و تحكيم پايه‌هاي آن است و اين كثيف‌ترين و نامشروع‌ترين ابزار براي رسيدن به حاكميت و افزودن بر قدرت است.

پاي‌بندي به بازگشت از مسير افراط و روي آوردن به اخلاق و انصاف را جناح‌ها مي‌توانند در پرهيز از تحليل‌هاي انحرافي، بداخلاقي‌هاي زباني و قلمي وكارشكني در كار دولت منتخب ملت نشان دهند. منظور اين نيست كه دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا نبايد در دولت آينده حضور داشته باشند، بلكه هدف اينست كه مطالبه سهم نكنند و دست رئيس‌جمهور منتخب را براي انتخاب باز بگذارند. ماهيت اعتدال اقتضا مي‌كند در انتخاب اعضاء دولت فراجناحي عمل شود و محور انتخاب‌ها و انتصاب‌ها شايسته گزيني باشد. با چنين نگاهي، طبعاً از هر دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا در دولت آينده استفاده خواهد شد و طبعاً همين تركيب است كه مي‌تواند بر مشكلات فائق آيد.

عناصر افراطي هر دو جناح بايد از انتخابات 24 خرداد اين درس بزرگ را بگيرند كه بداخلاقي‌هاي زباني، قلمي و عملي آنها عامل مهمي براي منزوي شدن خودشان بود و مردم با تجربه تلخي كه از افراطيون در ذهن دارند ديگر هرگز فريب آنها را نخواهند خورد. آيا بهتر نيست قلم‌ها و زبان‌ها از اين پس به جاي تهمت زدن و اهانت كردن، به خدمت اخلاق و تقويت نقاط قوت و مثبت در آيند و براي تحكيم مباني وحدت ملي تلاش نمايند؟
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها