هنوز ورزشگاه جا دارد. همان وسط روی چمن مصنوعی مینشینیم و چند دقیقه بعد که قرآن شروع میشود و بعدتر از آن، چند بار هی باید بلند شویم و جمعتر شویم تا بقیه هم جایشان شود. بین این جابجا شدنها هی مجری میآید و سخنرانها را دعوت میکند و ما هم جابجا میشویم. اگر چند متر آنطرفتر نشسته بودیم حالا با خیال راحت و بدون وقفه میتوانستیم با محتویات این چمن مصنوعی سرگرم شویم و سعی کنیم مواد بکار رفته در آن را کشف کنیم!
حجت الاسلام پناهیان اولین سخنران است که میزند به گفتمان سازش و چنان حالی به آن میدهد که هر چند جمله یکبار صدای تکبیر جمعیت بلند میشود. پناهیان آب پاکی را میریزد و میگوید حتی اگر دنبال رفاه و معیشت هستیم باید به گفتمان مقاومت رای بدهیم چون دشمن اگر کمی عقب نشینی ببیند بیشتر از این چوب لای چرخ میگذارد و به قول خودمانی شاخ میشود. او از چراغهای سبزی هم میگوید که باید دیگر به روی دشمنان روشن نباشد تا طمع آنها خاموش شود.
آنطرف خیابان سفارت روسیه است. فکر میکنم حتی همین روسیهای که مثلا با ما جورتر است از روی کار آمدن کدام گفتمان خوشحالتر میشود، گفتمان سازش یا گفتمان مقاومت؟ یک نفر در طبقه یکی مانده به آخر ساختمان سفارت دارد ورزشگاه را دید میزند. شاید او هم دارد به همین سوال فکر میکند!
مجری میآید و جابجا میشویم و نوبت میرسد به حجت الاسلام دکتر آقا تهرانی. از آن آقاتهرانی آرام و یواش چیزی به ورزشگاه نیامده و این آقاتهرانی که دارد صحبت میکند چنان شورانگیز و حماسی حرف میزند که نمیتوانم در ذهنم برایش سابقهای پیدا کنم. او از مالکی میگوید که پشت خیمه هاست و مبادا مجبور به برگشتنش کنیم.
جلیلی
در مناظره سوم انقدر به دفاع از انقلاب و نظام و آرمانهای امام پرداخت که
دیگر وقتی برای دفاع از خودش باقی نماند؛ پس عجیب نیست اگر اینجا هم بیشتر
شعارها در دفاع از همان آرمانها باشد تا دفاع از جلیلی. «ما اهل کوفه
نیستیم علی تنها بماند»، «هیهات من الذله»، «حسین حسین شعار ماست، شهادت
افتخار ماست» و...
یوسفعلی میرشکاک در بین فریادهای «یوسف دوستت داریم!» پشت میکروفون میآید و شعر میخواند، شعر خواندنی! همان حرفهای حاجی پناهیان را به نظم درآورده است تا سبیل اهالی سازش و تسلیم را به طریقی دیگر دود بدهد.
وسط صحبتهای او سعید جلیلی هم وارد میشود و جمعیت به استقبال او بلند میشوند. جلیلی به زور بین جمعیت راه باز میکند تا برسد به سن و دقیقا وقتی که ما این پایین راحت نشسته ایم به هر بیت میرشکاک بهبه و احسنت میگوییم، پشت سن غوغایی است که نگو! این را بعد از همایش و در عکسها میبینیم. چنان ازدحامی است دور او که هیچ جور راه برای بالا رفتن جلیلی نیست.
بالاخره جلیلی روی سن میآید و شعارها فریاد میشوند: «برگ برنده ما، شهید زنده ما»، «صل علی محمد، یاور رهبر آمد»، «خامنهای زنده باد، جلیلی پاینده باد»، «جلیلی قهرمان، رئیس جمهور ایران»، «نه سازش نه تسلیم یار جلیلی هستیم» و...
خانواده شهید مصطفی احمدی روشن هم میآیند. پدر شهید دست جلیلی را بالا میبرد و مادر شهید گله میکند از کسانی که انرژی هستهای را تعلیق کردند و حالا عکس شهدای هستهای را به نفع خود نمایش میدهند. مادر شهید از تک پسرش میگوید که فدای انقلاب و رهبر و ملت شده است و من با بغض به شعار جمعیت گوش میدهم: «مصطفی مصطفی، راهت ادامه دارد».
نوبت جلیلی که میرسد دوباره شعارها اوج میگیرد و بعد از آرام شدن او صحبت میکند. از اصل ولایت مطلقه فقیه میگوید که فرصت رشد و بالندگی و پیشرفت را به مردم ایران داد. از فتنه 88 میگوید که در برابر این فرصت سد شد. به جریان انحرافی تکه میاندازد. منظورش از قعال شدن ظرفیتها برای حل مشکلات را شرح میدهد. او که از قیام 15 خرداد 42 شروع کرده بود به مقاومت مردم لبنان و فلسطین در جنگهای هشت روزه و سس روزه و بیست ودو روزه میرسد.
جلیلی از جریان تردید هم میگوید که هر گاه ایران به خیمه دشمن رسیده است، این جریان همراه با جریان خارجی سعی در تردید افکنی در داخل نسبت به موفقیتها و توانمندیهای ایران کرده است.
صحبتهای جلیلی که تمام میشود می رویم جلو. سرود پخش میشود و او مدتی طولانی همچنان روی سن میماند و به ابراز احساسات مردم جواب میدهد. او هنوز پایین نرفته است که ما راه میافتیم سمت درب خروج. ورزشگاه شهید حیدرنیا را در حالی ترک میکنیم که من بیشتر از قبل به واقعی نبودن خیلی از نظرسنجیها اعتقاد پیدا کردهام؛ نظرسنجی یعنی کشک! شاید مرد روی طبقه یکی مانده به آخر سفارت روسیه هم به همین فکر میکند...