به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، گفتگوي زير با استاد میرباقری منبع مناسبي است براي آشنايي با گفتمانهاي تقلبي كه اگرچه حرف از رفاه و آسايش مردم ميزنند اما در صورت روي كار آمدن نهايتا به تضعيف گفتمان انقلاب اسلامي و حتي رفاه و معيشت مردم خواهند انجاميد. این گفتگو که به سفارش رجانیوز انجام شد، بصورت همزمان در سایت حیات طیبه نیز منتشر شده است.
بسم الله الرحمن الرحيم. به نظر حضرتعالي جمهوري اسلامي در اين برهه زماني در چه موقعيتي قرار دارد و ما به چه دولتي احتياج داريم که بتواند کشور را از اين موقعيت به موقعيت بالاتري ببرد؟
بسم الله الرحمن الرحيم. اولين مؤلفهاي که ما در فرآيند انتخابات رياست جمهوري بايد مورد توجه قرار دهيم اين است که حاصل اين انتخابات بايد يک دولتي باشد که دولت پيش برنده نسبت به انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران باشد.
ضرورت اعتقاد رييس جمهور مطلوب به ابرقدرت بودن انقلاب اسلامي
اينکه وضعيت انقلاب اسلامي چه وضعيتي است و مسير آينده انقلاب اسلامي چه بايد باشد و چه سياستي ميتواند انقلاب اسلامي را به مقصد نزديک کند، در شکل گيري انتخابات مطلوب و انتخاب رئيس جمهور مناسب، اثرگذار است. تحليل واقعي نسبت به انقلاب اسلامي متفاوت از تحليلهايي است که انقلاب اسلامي را يک حرکت ارتجاعي و رو به عقب ميدانند و يا تحليلهايي که انقلاب اسلامي را به يک انقلاب ناسيوناليستي و انقلابي در مقياس ملي بر عليه يک نظام استبدادي و حتي بر عليه يک نظام استعماري تقليل ميدهند و در واقع، انقلاب اسلامي را تحريف ميکنند.
انقلاب اسلامي يک انقلاب معنوي است که از اعماق جامعه بشري و از عمق جامعه اسلامي ايران جوشيده و آرمانهاي آن در مقياس جهاني تعريف ميشود و به دنبال احياء عدالت و معنويت و اسلام، و همچنين به دنبال احياء مکتب اهل بيت(ع) در جهان بوده است. ظرفيت انقلاب اسلامي فقط ظرفيت مبارزه با يک نظام استبدادي يا مبارزه با حاکميت استعمار جهاني بر کشور نيست، بلکه ظرفيت مقابله با تماميت خواهي نظام حاکم جهاني است و به دنبال جايگزين کردن يک نظام جديد در مقابل اين نظام است.
انقلاب اسلامي به دنبال تغيير نظامات سياسي، فرهنگي و اقتصادي جامعه جهاني است، نه فقط نظام سياسي. به تعبير ديگر، انقلاب اسلامي در قد و قامت يک انقلاب جهاني است که تاکنون موازنه جهاني را تغيير داده و ميتواند در همين مسير پيش رود و موازنه جهاني و همه مناسبات حاکم بر جهان را به نفع اسلام تغيير دهد. انقلاب اسلامي يکي از سرحلقههاي حرکت تاريخي جبهه حق و حتي جامعه بشري به سمت عصر ظهور است و معمار بزرگ انقلاب اسلامي هم انقلاب را همين گونه تحليل ميکردند.
اقداماتي که در طول اين مدت در انقلاب اسلامي اتفاق افتاده يک اقدامات پيش رونده به سوي اين مقصد بوده است. اين انقلاب ابتدا از موانع داخلي گذشت و به پيروزي رسيد و با وجود همه مخالفت ها، نظام اسلامي به عنوان جمهوري اسلامي محقق شد و قانون اساسي تدوين شد و کشور از دست ليبراليستها با اشغال لانه جاسوسي بيرون آمد و جريان ليبراليستي در کشور منزوي گرديد و در اشغال لانه جاسوسي و مقاومت امام، انقلاب از مرزهاي خود عبور کرد و به يک انقلاب جهاني و الگويي براي حرکتهاي انقلابي در سراسر جهان تبديل شد به طوري که مارکسيسم که رقيب انقلاب اسلامي در عدالت خواهي بود از صحنه بيرون رفت و پرچمداري انقلابهاي عدالت خواهانه به دست اسلام افتاد و در دفاع مقدس هشت ساله در مقابل صف آرايي جهان مقاومت کرد که آثار آن در بيداري کشورهاي اسلامي ملاحظه کرديم؛ گرايش به عدالت و معنويت در کل جهان ظاهر شد. در دوره بعد از امام نيز ايستادگي در مقابل فرهنگ مادي جهاني و مقابله با امپراطوري غرب و ناتوي فرهنگي غرب در جمهوري اسلامي و مقابله با سياستهاي منطقهاي و جهاني آنها پي گيري شد و به طور کلي استراتژي نظام در طول سي و چند سال گذشته همين بوده است.
چهار موج پيشرونده انقلاب اسلامي در جهان
جمهوري اسلامي در صحنه اقتدار بين المللي هر روز مقتدرتر شده است و امروز انقلاب اسلامي بي شک يک ابرقدرت واقعي در جهان است که بر معادلات منطقهاي و بين المللي اثر گذار ميباشد. چهار موج به دنبال انقلاب اسلامي در جهان ايجاد شده است: موج عدالت خواهي بر محور دين، موج معنويت گرايي، موج اسلام خواهي و موج رجوع به مکتب اهل بيت(ع). اين چهار موج، پيش رونده بوده و دشمن هر چه تلاش کرده که آن امواج را از طريق جنگ تمام عيار سياسي، اقتصادي و فرهنگي کنترل کند توفيقي به دست نياورده است.
کاملا واضح است که بحراني که براي اقتصاد نظام سرمايه داري در جهان پيش آمده، بر اثر شکست ايدئولوژي آنها از انقلاب اسلامي است و اين همان تحليلي است که فوکوياما هم ارائه کرده و به آن اذعان داشته است. بنابراين، همين که انقلاب اسلامي توانسته است يکي از دو قطب قدرت در جهان (قطب کمونيسم) را از ميدان به در کند و هويت اسلامي را احياء نمايد و تماميت جريان تجدد را در معرض تهديد قرار دهد، علامت اقتدار انقلاب اسلامي است. ميزان سرمايهگذاري و صف آرايي رقباي جهاني مثل جريان استکبار جهاني، و جريان سکولاريستهاي مسلمان و نيز جريان ارتجاع اسلامي در مقابل انقلاب اسلامي که ميخواهند مانع پيشرفت سياستهاي منطقهاي و جهاني انقلاب اسلامي شوند و علي رغم همه توطئهها موفق نشده اند و سياستهاي منطقهاي ايران موثرترين سياست منطقهاي است که نشان از ابرقدرتي دارد.
انقلاب اسلامي در اين مرحله در واقع در مقابل ساختارهايي که آنها براي حاکميت بر جهان ايجاد کرده اند، ايستاده و تصميمات آنها را خنثي و در مقابل آنها مقاومت کرده است. آنها چندين قطع نامه عليه ايران دادهاند اما اين قطع نامهها نتوانسته است بر رفتار سياسي ايران غلبه کند و منطق ما را بشکند. امروز کشورهاي پنج بعلاوه يک در مسئله انرژي صلح آميز هستهاي نتوانسته اند نظر خود را بر جمهوري اسلامي تحميل کنند.
اينها علامت ابرقدرتي ماست
نفس اين که شش قدرت يک طرف مينشينند و يک جانباز جنگ تحميلي در طرف ديگر که تفکر انقلاب را نمايندگي ميکند و آنها نميتوانند ما را محکوم کنند علامت ابرقدرتي ما و علامت پيشرونده بودن حرکت ماست. ما توانستهايم به رغم اينکه امريکا با همه توان خود وارد منطقه شد و پايان کار ما را در سال 2005 ميديد، توانستيم طرح منطقهاي امريکا با عنوان طرح خاورميانه بزرگ و طرح خاورميانه جديد را به شکست بکشانيم و بالعکس، سياستهاي منطقهاي خود را پيش ببريم. اين علامت ابرقدرتي قطعي ماست.
اين وضعيت، موجب شد که آنها به تحريم اقتصادي روي بياورند و سنگين ترين تحريمها را به قصد فلج کردن انقلاب اسلامي انجام داده اند که گرچه تأثيرگذار بوده ولي بي شک فلج کننده نبوده و آنچه غرب، متوقع بود اتفاق نيفتاده است. ما در طول همين سال گذشته که تحريم شديدي بر کشور ما اعمال شد، دهها ميليارد دلار معاملات منطقهاي داشتيم که اين هم علامت ابرقدرتي ماست؛ چرا که آنها با تمام مقدورات سياسي و اقتصادي و فرهنگي به ميدان آمده و هم پيمانان منطقهاي خود را هم به ميدان آورده اند تا تحريم فلج کنندهاي را بر کشور ما اعمال کنند، اما به هدف خود نرسيده اند.
گويا جامعه جهاني احساس ميکند که اين انتخابات بر فرآيندهاي جهاني اثرگذار است
در ميدان تصميم گيريهاي اقتصادي هم با اين که دلار، پول رسمي جهان است و با اين که اکثريت مراکز قدرت اقتصادي و امپراطوري خبري در جهان در اختيار آنهاست، نتوانسته اند ما را فلج کنند يا ما را تحريم خبري نمايند و اخبار ما به شدت در جهان دنبال ميشود و حتي انتخابات ما به عنوان يکي از مهمترين اخبار جهاني تعقيب ميشود. گويا جامعه جهاني احساس ميکند که اين انتخابات بر فرآيندهاي جهاني اثرگذار است و آن را در سرنوشت خود مؤثر ميدانند، کما اين که انتخابات امريکا را هم همين گونه دنبال ميکنند.
انتخابات هيچ کشور ديگري مثل امريکا در بين دول جهان دنبال نميشود؛ به خاطر اينکه در مقياس مديريت جهاني حضور پيدا ميکند و حاکميت سياستهاي دوگانه دو حزب آمريکايي بر فرآيندهاي جهاني اثر گذار است و پس، ملتها آن را دنبال ميکنند. به همين معنا انتخابات ايران هم دنبال ميشود و انتخابات جمهوري اسلامي را هم گويا انتخاباتي است که بر فرآيندهاي منطقهاي و جهاني اثر ميگذارد. اين هم به معناي ابرقدرتي ماست.
ما در سياستهاي ملي به سمت خلوص انقلاب اسلامي پيش رفتيم
پس اولاً، انقلاب اسلامي، انقلابي در مقياس جامعه جهاني است که به دنبال ايجاد راه جديد در مقابل جريان تجدد فعلي و تمدن غرب و مدرنيته است و ثانياً، اين انقلاب که درگيري همه جانبه با تمدن غربي دارد، از آغاز تاکنون رو به پيش بوده و لحظهاي عقب نشيني نداشته است؛ البته ممکن است تاکتيکهاي خود را تغيير داده باشد ولي بي ترديد در سياستهاي منطقهاي و جهاني و ملي پيش رفته و موفق بوده است. ما در سياستهاي ملي به سمت خلوص انقلاب اسلامي پيش رفتيم و از جبهه ملي و نهضت آزادي و جريان بني صدر و جريان چپهاي مسلح و جريان اصلاحات و کارگزاران و مشارکت و... عبور کرديم که اين حرکت، به معناي خلوص و ماندگاري انقلاب اسلامي است. در صحنههاي بين المللي هم انقلاب اسلامي به سمت آرمانهاي خودش پيش رفته و هر روز مقتدرانهتر حرکت ميکند.
بر اين اساس، بايد انتخابات و حماسهاي در اين مقياس به وجود بيايد. اگر ملت ايران به دنبال پي گيري آرمانهاي انقلاب است و بخواهد در انتخابات رياست جمهوري به گونهاي تصميم بگيرد که در سرنوشت جامعه جهاني تأثير مثبت بگذارد و انقلاب اسلامي را يک گام در مقابل جريان استکبار پيش ببرد بايد حماسهاي در اين مقياس خلق کند.
رييس جمهور مطلوب بايد در تراز يک کشور ابرقدرت اسلامي باشد
بر همين اساس، رئيس جمهور منتخب ملت بايد رئيس جمهوري در مقياس يک کشور ابرقدرت باشد. همان گونه که ممکن است خيلي از افراد مناسب رياست جمهوري يکي از کشورهاي بزرگ باشند ولي هيچ وقت امريکا آنها را در مقياس رياست جمهوري خودش نميبيند. در کشور ما هم همينطور است بسياري از آدمها ممکن است مسلمان باشند، متدين باشند و حتي روحيه انقلابي هم داشته باشند اما مناسب کشورهايي مثل مصر تازه انقلاب کرده هستند و ممکن است در آنجا سياستهاي پيش برنده داشته باشند يا براي ترکيه بهترين گزينه باشند، ولي ظرفيت اداره اجرايي جمهوري اسلامي به عنوان ابرقدرتي که محور قدرت جهاني و منطقهاي اسلام است را نداشته باشند.
کسي بايد سکان دار اجرايي کشور در مدت هشت سال آينده باشد که بتواند چالشهاي موازنهاي اسلام و غرب را بفهمد و سياستهاي داخلي را همراه با سياستهاي منطقهاي و جهاني دنبال کند و به گونهاي سياستگذاري کند که به غلبه جهاني اسلام و تغيير موازنه جهاني منتهي شود. لذا به نظر ما يکي از سوالهاي مهم همين است که کسي که ميخواهد در قامت رياست جمهوري و سکان داري اجرايي کشور در يک دهه ظاهر شود آيا قبول دارد که ما يک ابر قدرت هستيم يا قبول ندارد؟
البته شايد اينگونه به نظر برسد که اين تحليل ـ به قول معروف ـ نيمه پر ليوان را نشان ميدهد و نيمه خالي را نشان نميدهد. طبيعي است که اين انقلاب با يک ضعفهايي هم روبرو بوده است؛ مثلاً در هر مرحله، ريزشهايي به وجود آمده و حتي بزرگاني از پرچمداران انقلاب ريزش کرده اند، يا الگوي توسعه بر همه فعاليتهايي که در کشور انجام ميشود حاکم است و ما بعد از سي سال هنوز نتوانستيم الگوي توسعه خودمان را درست کنيم و يا مظاهر فرهنگ غرب در زندگيها جريان پيدا کرده است و...؟
نکته مهم و قابل توجه اين است که برخي خيال ميکنند انقلاب اسلامي در خلأ پيش ميرود و لذا متوقع هستند که هيچ مقاومتي در مقابل اين انقلاب صورت نگيرد و آن مقاومت، بازتابها و هزينههايي در داخل کشور ما نداشته باشد! و لذا هرگاه بازتابي از جريان نظام جهاني در درون نظام ما ميبينند آن را علامت شکست ما تلقي ميکنند!
اين گونه نيست. ما با مستکبريني ميجنگيم که اکثر سنگرهاي کليدي قدرت در جهان را در دست دارند و با تمام وجود براي پيشبرد و جهاني سازي انديشه و تفکر خودش در لايههاي مختلف حيات اجتماعي جهاني برنامهريزي ميکنند. بنابراين وقتي در اين فضا پيش ميرويم بايد ببينيم دشمن چقدر سرمايهگذاري ميکند و ما چقدر سرمايهگذاري ميکنيم. و ما چه قدر در متن تمدن دشمن پيشرفت ميکنيم و او چقدر در متن تمدن ما حضور دارد.
در موازنه جهاني وضع ما رو به پيش است
به نظر ميآيد در مجموع، در موازنه جهاني وضع ما رو به پيش است. گاهي تصور ميشود که اين مظاهر تمدن غرب که در جامعه وجود دارد، درون جوش است! اين گونه نيست، بلکه مظاهر تمدن غرب در جامعه ما برون جوش است؛ يعني از بيرون به ما تحميل ميشود. آن وقت که شوروي با امريکا جنگ سرد داشت تنها يک راديوي تک موج عليه شوروي وجود داشت، ولي امروز انقلاب اسلامي با هزاران کانال ماهوارهاي و با سايتها و شبکههاي مجازي دشمن مواجه است و در عين حال انقلاب اسلامي مسير خود را طي ميکند.
آنها سعي ميکنند هويت غربي را به الگوهاي فراگير و سبک زندگي تبديل کنند اما در عين حال، پرچم انقلاب اسلامي به دست اين ملت هنوز برفراز است. پس، انقلاب اسلامي در اين جنگ پيروز است و آنها نتوانسته اند مظاهر تمدن غرب را در لايههاي عميق هويتي ما نفوذ دهند که اگر نفوذ ميدادند معناي آن، اعراض از انقلاب اسلامي و به رسميت شناختن استکبار غرب بود.
ضرورت درک سکاندار اجرايي کشور از چالشها با فرهنگ و الگوهاي غربي
بنابراين ما در خلاء زندگي نميکنيم، بلکه در فضاي عيني درگيري با تمدن غرب هستيم و طبيعي است که در اين درگيري، ضربه ميزنيم و ضربه هم ميخوريم «إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ» و در مجموع، در اين سي و چند سال ما غالب بودهايم و پيشرفت داشتهايم. ما هم در متن سبک زندگي و فرهنگ غرب، نفوذ کردهايم و گرايش به معنويت، اخلاق و عرفان در غرب، متأثر از انقلاب اسلامي است.
پس، نقطه درگيري اصلي ما در اين مرحله آن است که غرب از طريق فرهنگ و نظام مفاهيمي که جهاني کرده و ساختارهايي که در جهان به وجود آورده و الگوهايي که در جهان شناسانده، از طريق همانها ميخواهد سنگرهاي ما را فتح کند و لذا کسي بايد سکان اجرايي کشور را به دست گيرد که اين چالش را بشناسد و بخواهد انقلاب اسلامي را در اين چالش پيش ببرد. کسي که اين چالش را نميشناسد ظرفيت سکان داري اجرايي جمهوري اسلامي را ندارد.
گفتماني با عنوان گفتمان اعتدال يا گفتمان سازش در انتخابات حضور دارد که در چند لايه يا چند سطح يا چند سليقه حرفهاي خود را مطرح ميکند. اينها قائل اند که ما براي اين که به پيشرفت برسيم در عرصه بين المللي بايد تعامل يا تنش زدايي را پيشه کنيم و يا اعتدال داشته باشيم. اين گفتمان چه اشکالي دارد؟ مگر ما به دنبال جنگ دائم با غرب هستيم؟ مگر ما دنبال افراط گري هستيم؟ چرا نبايد با جهان تعامل کنيم و اهداف مشترک داشته باشيم؟
ابتدا بايد توجه کرد که مفهومي مثل اعتدال مورد انکار احدي نيست و ضمناً هيچ کسي نميتواند عدالت را منکر شود. عدالت يکي از مطالبات فطري انسان هاست که خداي متعال در درون انسانها قرار داده و در واقع مطالبه جريان فعل الهي است. ولي مهم اين است که عدالت و اعتدال را چگونه تعريف ميکنيم.
آيا امام را يك انسان معتدل ميدانيم يا نه؟!
مگر نظامي که در جهان هست که خودش را ظالمانه بداند؟ نظام سرمايه داري در جهان که همه منافع اقتصادي ملتها را با اهرمهاي پنهان به نفع اقليتي در جهان مصادره ميکند و حتي هويت آنها را خرج توسعه سرمايه داري ميکند و عواطف انساني را هم مثل انرژيهاي مادي براي توسعه هزينه ميکند، مگر خود را ظالمانه ميداند؟ برعکس، نظام خود را عادلانه ميداند. پس، بحث در تعريف اعتدال است. از اينها بايد پرسيد که آيا انقلاب اسلامي را يک حرکت اعتدالي ميدانند يا خير؟ آيا امام را يک انسان معتدل ميدانند يا خير؟
امامي که در دوم
فروردين سال 1368 در پيام خود خطاب به مهاجرين جنگ تحميلي فرمودند: «مسائل
اقتصادي و مادي اگر لحظهاي مسئولين را از وظيفهاي كه بر عهده دارند منصرف
كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري
اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد، ولي اين
بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني
اسلام است منصرف كند... چه كسي است كه نداند مردم عزيز ما در سختي هستند و
گراني و كمبود بر طبقه مستضعف فشار ميآورد، ولي هيچ كس هم نيست كه نداند
پشت كردن به فرهنگ دوَل دنياي امروز و پايه ريزي فرهنگي جديد بر مبناي
اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامي با امريكا و شوروي، فشار و سختي و
شهادت و گرسنگي را به دنبال دارد و مردم ما اين راه را خود انتخاب كردهاند
و بهاي آن را هم خواهند پرداخت و بر اين امر هم افتخار ميكنند. اين روشن
است كه شكستن فرهنگ شرق و غرب، بي شهادت ميسر نيست... ما هنوز در قدمهاي
اول مبارزه جهاني خود عليه غرب و شرقيم. مگر بيش از اين است كه ما ظاهراً
از جهانخواران شكست ميخوريم و نابود ميشويم؟ مگر بيش از اين است كه ما را
در دنيا به خشونت و تحجر معرفي ميكنند؟ مگر بيش از اين است كه با نفوذ
ايادي قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمين را پايكوب
ميكنند؟ مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلام ناب محمدي در سراسر
جهان بر چوبههاي دار ميروند؟ مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان
خردسال حزب اللَّه در جهان به اسارت گرفته ميشوند؟ بگذار دنياي پست ماديت
با ما چنين كند ولي ما به وظيفه اسلامي خود عمل كنيم.»
اعتدال همان انقلابي گري مورد نظر امام است
بحث اعتدال حرف جديدي نيست؛ نهضت آزادي همين حرف را ميزد در دوران جنگ هم همين را ميگفتند در اشغال لانه جاسوسي هم همين را ميگفتند و هر کجا ميخواستيم در مقابل غرب مقاومت کنيم و موازنه را تغيير دهيم از آن به افراطي گري تعبير ميکردند و با اين ادبيات، آن را محکوم ميکردند و هميشه دعوت به عقلانيت (البته عقلانيت غربي) ميکردند. ميگفتند حرکتهاي نظام، عاقلانه نيست و بايد نظام بر سر عقل بيايد. سياست گذاران جهاني هم حرفشان اين بود که ما بايد انقلاب اسلامي را سر عقل بياوريم. اساساً اين تحريم اقتصادي براي همين است که ما را سر عقل بياورند. بنابراين دعوا سر تعريف افراطي گري و اعتدال است. به نظر ما اعتدال همان انقلابي گري است که امام به ما نشان داد.
تعامل و تنش زدايي نبايد بر محور استراتژي دشمن باشد
نکته ديگر اين است که حتماً بايد با جهان تعامل داشته باشيم. اين حرف قابل قبولي است اما اين امر بايد در چهارچوب يک استراتژي تاريخي باشد. يعني رويکرد فلسفه تاريخي ماست که ميتوانند شيوه تعامل انقلاب اسلامي را به عنوان يک انقلاب جهاني با جهان تعريف کند.
واقعيت اين است که امروز، قوانين و ساختاري که بر جهان حاکم است برآمده از جريان مادي تجدد به ويژه بعد از جنگ دوم جهاني است. اين ساختار مسلط، مبتني بر منافع برندههاي جنگ جهاني است. اين ساختار قدرت، نظام موازنهاي را تعريف کرده که اگر ميخواهيم تعامل کنيم تعامل و چانه زني ما در درون گفتمان جريان مدرنيته در نظام موازنه کنوني خواهد بود! معناي اعتدال از نگاه برخي همين است که موازنه کنوني جهاني را به رسميت بشناسيم و درون همين موازنه، چانه زني کنيم! مثل چين که همين کار را ميکند؛ يعني چانه زني ميکند که سهم تأثير خود را در مقياس بين المللي و جهاني در همين چهارچوب بالا ببرد.
انقلاب اسلامي به عنوان رقيب جريان مدرنيته، تعاملش براي تغيير موازنه است. صلح پايدار جز بر اساس يک نظام عادلانه ممکن نيست و نظام سرمايه داري نظامي غيرعادلانه است بنابراين ميخواهيم صلح پايدار را از طريق عبور جامعه جهاني از وضعيت کنوني ايجاد کنيم نه اينکه درون موازنه ظالمانه جهاني صلح را تعريف نماييم. بحث بر سر اين است و الا چه کسي با صلح مخالف است؟ چه کسي با اعتدال مخالف است؟ نميتوانيم حرکت و چانه زني در درون موازنه جهاني را اعتدال و تعامل با جامعه جهاني بناميم. در واقع، به لحاظ رويکرد فلسفه تاريخي، يک جنگ استراتژيک بين جبهه ايمان و کفر ميبينيم و صلح و اعتدال و تعامل را به عنوان روشهاي پيش برنده در درون اين نبرد تاريخي تعريف ميکنيم نه اينکه در درون موازنه کنوني جهاني، به تعامل و صلح و به عبارت بهتر، سازش بپردازيم.
پس داخل اين ساختار نميشود تعامل کرد؟
ميشود تعامل کرد؛ منتها تعامل بايد بر محور استراتژي تاريخي و اجتماعي انقلاب اسلامي باشد. تعامل و تنش زدايي نبايد بر محور استراتژي دشمن باشد! نبايد اعتدال و تعامل و افراطي گري و ... را بر اساس ادبيات سرمايه داري تعريف کنيم و در همان چهارچوب حرکت کنيم. امروز نظام استکبار، اسرائيل را يک کشور صلح طلب اما حزب الله و حماس را تروريست ميداند! آنها اسرائيل را افراطي نميدانند اما حزب الله و حماس را افراطي ميدانند. در واقع، بحث بر سر اين است که پارادايم حاکم بر اين تعاريف چيست. ما قائل به مقاومت براي تغيير موازنه هستيم نه اينکه در درون همين موازنه حرکت کنيم و با اين موازنه، سازش داشته باشيم.
اين که عدهاي خيال ميکنند مسايل اقتصادي، زود حل ميشود اين غفلت صد درصدي است
نسبت اين مقاومت و تغيير موازنه با پيشرفت چيست؟ چگونه ميتوان از مقاومت به پيشرفت پل زد؟
پيشرفت را چهگونه تعريف ميکنيد؟ اگر پيشرفت را دستيابي به الگوي توسعه تعريف شده در جامعه جهاني به پرچمداري امريکا ميدانيم حتماً مقاومت در مقابل امريکا به درگيري همه جانبه با او ختم خواهد شد. ولي اگر پيشرفت را در نگاه فلسفه تاريخ اسلامي به حرکت پيش برنده به سمت جامعه آرماني تعريف ميکنيم حتماً با استراتژي درگيري به نتيجه خواهد رسيد؛ و استراتژي درگيري، مقاومت را ميطلبد و مقاومت بايد به برنامهريزي عملياتي و ميداني در حوزه سياست، فرهنگ و اقتصاد تبديل شود.
دو راه پيش روي ما است: يکي حرکت در درون موازنه جهاني و چانه زني در درون آن که الزامات آن هم پذيرفته باشيم. اين که عدهاي خيال ميکنند مسايل اقتصادي، زود حل ميشود اين غفلت صد درصدي است. بي ترديد اگر ما موازنه کنوني جهاني را قبول کرديم ايران بايد ابرقدرتي خودش را با يک رفاه زودگذر و يک امنيت غيرپايدار معامله کند.
امنيت پايدار براي دنياي اسلام و براي ملت ايران و رفاه پايدار جز از طريق تغيير موازنههاي جهاني ممکن نيست و الا غرب در موازنه جهاني، جايگاهي که براي دنياي اسلام و براي جمهوري اسلامي تعريف خواهد کرد يک جايگاه تبعي و يک تمدن تبعي خواهد بود. به تعبيري در جايگاه منطقه اي، جمهوري اسلامي ايران را تابعي از ترکيه تعريف خواهند کرد چرا که ظرفيت ترکيه براي سکولاريست شدن خيلي بالاتر از ظرفيت جمهوري اسلامي ايران است. نتيجه اش اين است که ظرفيتهاي کشور ما به لحاظ اقتصادي، زيردست ترکيه قرار خواهد گرفت.
بدون مقاومت تبديل به يكي از اقمار تركيه ميشويم!
در اين صورت، به جاي اين که در مقياسي حرکت کنيم که بتوانيم موازنه اقتصادي را بر عليه غرب به هم بزنيم (که امروز به هم زدهايم) در مقياسي حرکت ميکنيم که از اقمار ترکيه ميشويم! به لحاظ امنيتي هم بي ترديد اگر بخواهيم در موازنه کنوني حرکت کنيم حتماً بايد از حمايت از مقاومت دست برداريم و دست برداشتن از اين حمايت به اين معناست که ما ابرقدرت منطقهاي و جهاني نيستيم و در واقع، ابرقدرتي خودمان را معامله ميکنيم و طبيعتاً موازنه منطقهاي به گونه ديگري شکل خواهد گرفت و جريانهاي دشمن، در سوريه با ما نخواهند جنگيد، بلکه خط مقدم ما در مقابل اسرائيل و يهود و در مقابل جريان وهابيت سلفيگري و القاعده و النصره و... به خاکريز نزديک تر و به داخل مرزهاي جمهوري اسلامي منتقل خواهد شد.
آيا گفتمان مقاومت، رفاه و امنيت را هم به دنبال دارد؟
حتماً. منتها با مقاومت بر سر حفظ قدرت. رفاه و امنيت پايدار براي جمهوري اسلامي در چارچوب مقاومت محقق ميشود نه در چهارچوب سازش و حرکت در داخل موازنه جهاني. حرکت و چانه زني در موازنه کنوني جهاني به يک رفاه پايدار در مقياس ظرفيت جمهوري اسلامي و ملت رشيد ايران ختم نميشود. آنهايي که در اين چارچوب فکر ميکنند بي ترديد عزت ملي ملت را با نان و آب و با رفاه و امنيت زودگذر معامله خواهند کرد.
ما اگر ايدئولوژي سرمايهداري را نميپذيريم و به يک ايدئولوژي ديگري معتقد هستيم. بايد مسير ديگري را براي تغيير موازنه در دستيابي به عدالت، رفاه، امنيت، پيشرفت و امثال اينها طراحي کنيم. معناي مقاومت همين است. بايد تلاش کنيم که در مقابل موازنه جهاني بايستيم و اين موازنه را به نفع اسلام تغيير دهيم و انقلاب اسلامي در طول سي و چهار سال گذشته همين کار را کرده و موفق هم بوده است و بايد آن را ادامه دهيم.
اگر از اين عقبه و گردنه کنوني عبور کنيم بي شک ابرقدرتي ما در جهان تثبيت خواهد شد و به دنبال آن، شکوفايي اقتصاد اسلامي براي ما و براي کل منطقه اسلامي رقم خواهد خورد و موازنه اقتصادي به نفع دنياي اسلام تغيير خواهد کرد. چه توجيهي دارد که در اين گردنه به جاي مقاومت براي تغيير که ادبيات کل انقلاب اسلامي در اين سي و چهار سال بوده، به سمت پذيرش موازنه جهاني پيش برويم؟
برخي ميگويند که خواست و دغدغه اصلي مردم، معيشت است. آيا اين ادعا را قبول داريد؟
خير. اين را اهانت به ملت ايران ميدانم که بگويند ملت ايران فقط دغدغه نان و آب دارند يا بالاترين دغدغه آنها آب و نان است. ملت ايران دغدغه رفاه و عدالت هم دارند و دغدغه آنها در چارچوب برتري اسلام است. هشت سال قبل هم وقتي اصلاحطلبها شکست خوردند ميگفتند ما خيال ميکرديم ملت آزادي ميخواهند ولي ملت نان ميخواستند!
ملت آزادي و رفاه و عدالت را ميخواهند اما ذيل اسلام
اين اهانت به ملت ايران است. ملت ايران نه آن موقع نان ليبراليستي ميخواستند و نه آزادي ليبراليستي. ملت ايران هم آزادي ميخواهند هم رفاه و هم عدالت اما همه را ذيل اسلام ميخواهند. اين اشتباه است که خيال کنند ملت ايران نان به قيمت سازش ميخواهد. برخي از اين اين پرچمدارها خودشان به دليل ضعف در توکل و ضعف در استقامت، ترسيده اند و مرعوب ابرقدرتها هستند، اما به ملت ايران اتهام ميزنند و ميگويند ملت ايران نان ميخواهد به قيمت سازش با غرب!
برخي در دوره هشت سال جنگ هم همين کار را کردند و خودشان ترسيده و خسته شده بودند اما گفتند که ملت صلح ميخواهد! اين همان دروغي است که امروز در دهان ملت ميگذارند. بي ترديد اينها نماينده ملت و زبان ملت نيستند. ممکن است آنها به گونهاي حرف بزنند و ملت پاسخي بدهند که جامع نباشد ولي اگر مجموعه سؤالها را پيش روي مردم بگذارند آن وقت معلوم ميشود که ملت به هر قيمتي نان و آب نميخواهد؛ به قيمت از دست دادن هويت اسلامي و پذيرش سلطه استکبار، رفاه نميخواهد. برخي به دروغ پذيرش موازنه جهاني را به نفع ملت ايران تعريف ميکنند و مدعي اند که با پذيرش موازنه و در چارچوب سازش ميتوان عزت را حفظ کرد و نان هم آورد، اما اين حرف، اشتباه يا دروغ است.
ضرورت برخورداري رييس جمهور از تفکر و نظريه
برخي ميگويند رئيس جمهور نبايد نظريه پرداز باشد، رئيس جمهور بايد فقط اجرايي باشد، عمل گرا باشد، فضاي سبز ايجاد کند، جاده بکشد آزادراه بکشد و اتفاقاً هر چه کمتر نظريه پرداز باشد تبعيتش نسبت به ولايت امر بيشتر ميشود. نظر شما چيست؟
ما يک آدم هوشمند و متفکري ميخواهيم که چارچوبهاي فکري اش با امام و رهبري هماهنگ باشد. و اگر چارچوبهاي فکري اش هماهنگ بود آن وقت در سياست هم هماهنگ خواهد شد. ما نميخواهيم که يک آدم غيرمتفکر رئيس جمهور شود. ما نميخواهيم يک آدم فاقد ادراک را رئيس اجرايي يک ملت کنيم. رييس جمهور بي ترديد بايد موازنه را و مسائل موازنه را به خوبي بفهمد منتها ادراک او بايد با پارادايم و ايدئولوژي انقلاب اسلامي هماهنگ باشد. البته اگر متفکر بود و انديشه اش درون پارادايم رقيب بود حتماً به ضرر جمهوري اسلامي تمام ميشود و حتما کسي که فاقد تفکر است از او بهتر خواهد بود!
کدام يک از کانديداها به تلقياي که شما از رئيس جمهور مطلوب داريد، نزديک تر است و ميتواند اين کار را انجام دهد؟
حقير در مجموع جناب آقاي دکتر سعيد جليلي را براي پيش برد گفتمان انقلاب اسلامي مناسب تر ميدانم.
با تشکر از فرصتي که در اختيار قرار داديد.