مبعث شد، پیام خروج انسان از دنیای ظلمات و تاریکی از غار به گوش رسید و ندا آمد که محمد(ص) بخوان.
بخوان به نام خدایی که با بعثت، پیام الهی عدالت و کرامت انسانی را فریاد زد و بر آن شد که تبعیض، جهل و فساد را از انسان، که بر خلقتش تحسین شد، دور کند.
مبعث روز به اسارت کشیدن بندهای خرافهگویی، هوسپرستی و جهلپیشگی بود که زمانی به پای بشریت میخزید که فروپاشی این جهالت، عشق و ارادهای الهی را میطلبید.
مبعث، همان روزی که دلها در تولد عاطفهها تپید و نور ایمان بر قلبها چیرگی یافت، همان روزی که دخترکان معصوم به دامان سرد خاک بدرود گفتند و بر آغوش گرم مادران خفتند.
مبعث، روز خروشیدن چشمههای مهر و نوشیدن از برکههای زلال معرفت است که با شکستن بتهای جهل و شرک پایان بخش قساوتها و شرارتها شد.
و اما محمد(ص)...
آری محمد(ص)، همان آموزگاری که بذر عشق و عدالت را بر قلوب مشرکان پاشید و مرهمی بر زخمهای دل مؤمنان شد.
محمد(ص)، همان بهترین بنده بارگاه کبریا و شکوه آفرینش که توحید و رستگاری را بر همگان خواند و میلاد ارزشها را میهمان آغوش دلهای دوستی کرد و آنجا بود که کینهتوزی جان باخت.
محمد(ص)، همان که دعوتش دیوارهای جهالت را فرو ریخت و اسلام همان مکتب برخاسته از نور الهی را بنا کرد و خشت خشت آن سرشار از صلابت بعثت است و بعثت...
رحمةللعالمین، «اقرا باسم ربک الذی خلق». آری میخوانمت، میخوانمت تا بدانی صخرهها چه کوچکند در برابر ریزش عشق الهی.
و اما...
رسول خوبیها... کلماتم عاجزند از وصف آن چه تو در ثانیه صبح در لوح وجودت خواندی و اکنون میخوانی در لحظه لحظه وجودم.
بگذار در این لحظه عشقبازی از وعدهای سخن گویم...
وعده این است، برکههای زمانه بس، تشنه ظهورند و دیری است که زمستان سردی و رخوت، ما را گرفته و بهار، هوای آمدن ندارد.
مهدی جان(عج)، عصاره بعثت! بیا که عصر دلگیر جمعه بعثت، سخت بیقراری میکند که کجایی؟ دلم سوخته در آه نفسهاست یا مهدی (عج)....
===============
سیده فریده حسینی فرزام