وبلاگ هویتنا نوشت: بیانیه زیر توسط حجت الاسلام و المسلین هاشمی رفسنجانی و مثلا پیرامون سالروز رحلت امام خمینی منتشر شده است. قسمتهای زرد رنگ متن بنده است و جزء بیانیه نیست.
این متن قابل توجه کسانی است که گمان می کنند بازی تمام شده است. اگر بازی تمام شده است پس نوشتن همچین بیانیه ای در آستانه 14 خرداد برای چیست؟ مگر همه چیز تمام نشده بود و تمکین نکرده بودند؟ مگر قرار نبود خیلی آرام به سمت انتخابات برویم؟ پس این بیانیه برای چیست؟ انتظار فرج از نیمه خرداد کشم..
بسم الله الرحمن الرحیم
14 خرداد، در تقویم رسمی ایران و برای مردم، یادآور طنین بغضآلود صدایی است كه در غمانگیزترین صبح تاریخ این سرزمین، گفت: «روح خدا به ملكوت اعلا پیوست»(هر کی نوشته خوب شروع کرده. سنگین و احساسی و ملی گرایانه و با بهره گیری از حس نوستالژیک ما به صدای آقای حیاتی)
سالروز آغاز غمی به وسعت دلهای همه ایرانیان و پایان استشمام جهان اسلام از گُل وجود شخصیتی است كه در سنّ 81 سالگی(به تاکید بر 81 و اینکه سن آقای هاشمی هم حوالی 80، 81 هست دقت کنید. خواننده باید درک کند که گویی هاشمی هم قصد تحولی داشته که نگذاشته اند و سن را بهانه کرده اند.)، جوانترین نهضت مردمی را به بار نشاند و پس از 11 سال رهبری پیامبرگونه(باز عدد 11 هم برای کسانی آورده شده که نگران بودند عمر طبیعی آقای هاشمی تا پایان دولت نکشد. خدایا بعضی ها چقدر پیگیرن. اصلا احساس نمیکنن که چیزی زیادی تا پایان فرصت نمونده!!)، در وصیتنامهاش گفت: «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر میكنم و از خدای رحمان و رحیم میخواهم كه عذرم را در كوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد.»(تا پایان بیانیه که برید متوجه نمی شید که راجع به امام بود یا آقای هاشمی. الان معلوم نیست آقای هاشمی دارن خودشون اینا رو به ملت میگن یا واقعا دارن از امام یاد می کنن)
مردی كه پس از شهادت پدر در راه مبارزه با زیادهخواهان و در دفاع از رعیت مظلوم، كودكی را در دامان مادر و نوجوانی را در مشاهده میدانی اتفاقات روزگار، مخصوصاً مشروطه گذراند و با علم به تأثیر افراط و تفریط در انحراف(باز هم تاکید بر افراط و تفریط و انحراف و گفتن اینکه امام هم مثل بنده نماد اعتدال بود) مسیر نهضتهای مردمی، غمی سنگین در سینه داشت و میفرمود: «یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ، بیشتر زخم برداشتند. گمان نكنید كه تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز. ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب كاریتر از اغیار بوده و هست... خون دلی كه پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است.» (صحیفه امام، جلد 21، صفحات 273 تا 293)(اینکه دیگه اصلا نیاز به توضیح نداره!!)
در جوانی از حجرههای حوزه علمیه و در اوج شهرتِ محبوبیت و مرجعیت، بیرق مبارزه با بیعدالتیهای اقتصادی و سیاسی رژیم پهلوی و تغافل و تجاهل فرهنگی و اجتماعی «ولایتیون»(بله!) آن روزگار را برافراشت كه هر ندای عدالتخواهی و مبارزه با ستم را پرچم ضلالت در زمانه غیبت میدانستند.
تابش حضورش در زمستانیترین فصل ایران اسلامی، تاریخ منجمد شده این سرزمین در 2500 سال استبداد و قرنها استعمار را به همراه دلهای مردم چنان گرم كرد كه در كوتاهترین زمان ممكن، آییننامه باغ بهاری(خیلی دیگه شاعرانه شد. مثل اینکه ایشون هم از بهار بدشون نمیاد) را در میثاق ملی قانون اساسی نوشت تا سرنوشت مردم در بیسابقهترین حضور در انتخابات و بالاترین درصد تأیید «جمهوری اسلامی» به دست آنان بیفتد.
مردی بزرگ از سلاله خوبان كه كرامت انتسابی، شرافت اكتسابی، شجاعت آسمانی، صراحت بیانی و صداقت عرفانی را در مكتب جعفری آموخته بود كه چگونه در چشم مردم، به دور از زهدفروشی، برای آبادانی دنیای آنها، حریر ملاطفت بپوشد(این قسمتش بیشتر به آقای هاشمی میخوره نه امام! چون ایشون در ظاهر هم حریر ملاطفت به تن نداشتند. اما به جای ایشون بعضی یاران و اهل و عیال این زحمت رو کشیدند و نه تنها حریر لطیف رو پوشیدند بلکه تخت خواب و پرده و حوله حمومشون رو هم از همین جنس انتخاب حریر لطیفه کردند ) و دور از چشم مردم، برای آبادانی آخرت خویش، صوف ریاضت بر تن كند.
در پاسخ به ابراز ارادت پاك و بیآلایش مردم، دست مهربانی از حسینیه جماران تكان میداد و در مواجهه با متملّقان ظاهرفریب، صلابت كلام مولای خویش، علی علیهالسلام را بر زبان میآورد كه «اَنَا دُونَ ما تَقُولُ، وَ فَوقَ ما فی نَفسِ، از آنچه بر زبان داری پایینتر و از آنچه در دل داری بالاترم»(این هم که اصلا معلوم نیست منظورشون تیکه انداختن به چه کسی است دیگه!!)
در عالم سیاست به درس هیچ یك از مكاتب دنیا نرفته بود، اما در مسئله آموزی به سردمداران دو بلوك شرق و غرب آن روز جهان، نگارگری میكرد و در فراز و فرودهای روزگار كه سیاسی كاریها، 15 سال انزوای غربت را بر او تحمیل كرده بود، با تأسی به 25 سال خانه نشینی منتخب آسمانی غدیر، آن خطبه عبرتآموز نهجالبلاغه را میخواند كه: «اللهُمَّ اِنَّ تَعلَمُ اَنّهُ لَم یَكُنِ الَّذِی كَانَ مَنّا مُنافََسهً فِی سُلطانٍ، وَ لا التِماسَ شَیءٍ مِن فُضُولِ الحُطامِ، وَلكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مَن دینِكَ، وَ نُظهِرَ الاصلاحَ فِی بِلادِكَ. فَیَأمَنَ المَظلُومُونَ مِن عِبادِكَ، وَ تُقامَ المُعَطَّلَهُ مِن حُدُودِكَ؛ خدایا تو میدانی كه آنچه ما انجام دادیم برای به دست آوردن قدرت و سلطنت و جمعآوری اموال بیارزش دنیا نبود، بلكه برای آن بود كه نشانههای دین تو را باز نماییم و در سرزمینهای تو اصلاح را نمایان سازیم تا بندگان مظلوم تو امنیت یابند و حدود تعطیل شدهات برپا گردد.»(انصافا آقای هاشمی این درس رو خوب یاد گرفتند. چون خودشون استاد فراز و فرود در سیاست هستند. ابتدای انقلاب محبوب، در درگیری با بنی صدر به دلایل شخصی مغضوب، در ادامه محبوب و در جریان پایان جنگ مغضوب، در دوران اول سازندگی محبوب و در دوره دوم مغضوب، در دوران اصلاحات به شدت مغضوب به طوری که اصلاح طلبان با تخلف در انتخابات مجلس ایشان را سی ام کردند و این مسیر ادامه یافت تا در 84 محبوب همان اصلاح طلبان سیاه و مغضوب طرف مقابل شد. بعد همینطور محبوب عده ای و مغضوب عده ای مانده اند تاکنون. خدایی این آخر فراز و فروده!)
خانواده و خاندانش را چنان در جهاد فیسبیلالله تربیت كرده بود كه زمانی با شهادت حاج آقا مصطفی و زمانی با شهامت حاج احمد آقا، روابط عاطفی پدر و فرزندی را با مفاهیم متعالی اسلام پیوند زد و نگذاشت فرزندانش شیرینی تملّق و چاپلوسی را بر تلخی سخنان حق و حقیقت ترجیح دهند.(ایکاش شما هم لااقل یکی از بچه را خوب تربیت می کردید.)
فرودش در بهمن 57 بر دلها بود و پس از 10 سال رهبری بیبدیل، مهاجرت آسمانیاش بر دستهای عزادار مردمی بود كه برای آمدنش اشك شوق میریختند و برای رفتنش سوگمندانه به سر و سینه میزدند.
مردی كه آیینه خیالش در شنیدن انتقاد، هرگز آلوده به زنگار كینه نمیشد و تملّق چاپلوسان او را غرّه نمیكرد و باران لطافت طبعش به آبیاری مزارع گروهها و جناحهای سیاسی منحصر نمیشد و همیشه چون پدری مهربان، برای همه به طور یكسان «بشیراً و نذیرا» بوده است.(باز هم اصلا معلوم نیست که به چه کسی دارن توضیه برادرانه میکنن!!)
جان كلام را یادگارش حاج احمد آقا خمینی گفته بود كه: «[امام] خمینی(ره) را نیازی به وصف ما نیست كه همه وجودش «انقطاع الی الله» بود و در میدان عرفان عملی و مجاهده با نفس، دنیا و جاذبه های دنیایی را پیش از آنكه بشناسیمش، به اهلش وانهاده بود... آری دچار روزمرگی شدن و از ادامه راه در میان آن باز ایستادن، تحت تأثیر وسوسه خناسان قرار گرفتن، ناامید و مأیوس شدن، اهداف و آرمانها و رنجهایی كه برای تحقق آنها كشیده شده، فراموش كردن و از مسیر، منحرف گشتن و به گذشتههای شوم بازگشتن، واقعیت تلخی است كه احتمال وقوع آن به عنوان یك خطر جدّی، فراروی تمامی انقلابها و نهضتها وجود داشته و دارد، چه رسد به آنكه نسبت به سختیهای راه پیموده و بهای سنگینی كه برای رسیدن به وضعیت موجود پرداخت شده است، ناآگاه و ناآشنا باشیم.»
اینك 24 سال پس از آن واقعه عظیم، ماییم و آرمانهایی كه آن بزرگوار برای ملتها و امتها ترسیم كرده بود.
هرچند هر روز كه از عمر زمینیمان میگذرد، خلاء وجودی آن پیر فرزانه را بیشتر حس میكنیم، اما وظیفه ماست كه نگذاریم گذشت زمان و تلاش خزنده مخالفان آن عزیز، غبار فراموشی و انحراف(بشمارید کلمه انحراف رو در متن!!!)بر آیینه افكارش بنشاند. وظیفه ماست كه نگذاریم یادگارانش را به گناهی نكرده و گفتاری كه در محكمهی بعضیها، جرم آشكار است، مورد جفا قرار دهند(آدم خوبه به یکی بگه بیانیه بده و بعد توش این جملات رو راجع به آقای هاشمی بگه. خداییش بده آدم تو بیانیه خودش از خودش دلجویی کنه!) و با كلماتی بنوازند كه تكرار گفتار بعضیهای دیگر با حضرت فاطمه(س) در سالهای پس از رحلت پیامبر(ص) در مدینه است و شبیه رفتاری است كه با پشت كردن به آیه صریحة: «قُل لاّ أَسأَلُكُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقَرْبَی» با دو سبط نازپروده پیامبر و ذریّه مقدسش شد، گرچه این جمله فقط تشبیه است و نه تساوی.(مخصوصا چقدر سخت بود مدتی که فائزه و مهدی در زندان بودند! ایکاش حرمت نگه می داشتند و فقط از امام مایه می کذاشتند و کار به صدیقه طاهره سلام الله علیها نمی کشید.)
سخنم با مردم و بیت شریف امام (جالب است که با دیگران سخنی ندارند و فقط همین دو طیف را مخاطب قرار داده اند)به عنوان كسی كه سالها از انفاس قدسیهاش، سعادت كسب فیض داشت، این است كه به نشر آثار آن زعیم عالیقدر و ثبت آنها در تاریخ بكوشید و در این راه ثابت قدم بمانید كه اگر در این راه كوتاهی كنیم، دیوارهای فاصله جامعه با امام هر روز بلندتر و بلندتر میشود.(معنای این جمله این است که هم اکنون عده ای در حال کشیدن دیواری بین مردم و امام هستند!!!)
سالگرد رحلتشان كه در اتفاقی اعجازگونه همزمان با سالگرد اولین قیام رسمی مردم در پانزدهم خرداد سال 42 شده، فرصت مغتنمی است تا یك بار دیگر گفتار و رفتارش را مرور كنیم تا نگذاریم اسرائیلیات(این رو هم خیلی خوب اومدن)، تفسیر و تأویل سخنانش برای انحراف از اهداف راستین مبارزه و انقلاب اسلامی باشند.
اكبر هاشمی رفسنجانی
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام