کد خبر: ۱۳۶۵۸
زمان انتشار: ۱۲:۵۰     ۱۶ خرداد ۱۳۹۰

بولتن نيوز: در تقسيم‌بندي‌هاي رايج و كلاسيك كه مبتني بر آراء و نظريات افلاطون و ارسطو است، حكومت‌ها را بر شش دسته تقسيم‌بندي مي‌كنند: پادشاهي، آريستوكراسي، دموكراسي، ديكتاتوري، اليگارشي و پوليتي. امروزه انديشمندان و سياستمداران غربي به اين نتيجه رسيده‌اند كه دموكراسي بهترين مدل حكومت براي نوع بشر است. جالب است مدلي كه توسط افلاطون به عنوان «حكومت جهّال» معرفي مي‌شد چنين ارج و قربي در نزد انسان غربي پيدا كرده است.  آن‌ها عقيده دارند كه دموكراسي از آن‌جا كه حكومت مردم بر مردم است بهترين نوع حكومت محسوب مي‌شود. اما شواهد امر حاكي از توخالي بودن اين شعار قشنگ دارد. چنان‌كه توماس كارلايل، انديشمند سياسي قرن نوزدهم جمله‌اي دارد با اين مضمون كه دموكراسي نه حكومت مردم كه حكومت «طبقه‌اي خاص» است. او مي‌گويد براي آنكه در جامعه‌اي دموكراسي وجود داشته باشد بايد يك طبقه‌ي اشراف وجود داشته باشد و براي اين‌كه يك طبقه‌ي اشراف وجود داشته باشد بايد در جامعه دموكراسي را به وجود آورد.

قصد نگارنده در اين سياهه نقد نظريه‌ي دموكراسي نيست كه خدا را شكر در عصري زندگي مي‌كنيم كه ديگر همگان فهميده‌اند كه اساسا چيزي به نام دموكراسي بما هو دموكراسي و آن‌گونه كه غرب از آن دم مي‌زند وجود ندارد و نخواهد داشت. آن چيزي كه ما امروزه به نام دموكراسي در جهان غرب مي‌بينيم در حقيقت چيزي نيست جز «ديكتاتوري اتو كشيده». كه اگر ديكتاتوري‌هاي سنّتي با شمشير سر مردم را مي‌بريدند، در ديكتاتوري مدرن يعني دموكراسي با پنبه سرها بريده مي‌شود. و اصلا لعنت بر دموكراسي‌اي كه نتانياهو، اسرائيل و آمريكا را مأموران حراست از آن مي‌نامد. حتما شنيده‌ايد كه چند روز پيش نخست‌وزير اسرائيل در كنگره‌ي آمريكا چنين گفت: «اسرائيل دوست بهتري از آمريکا ندارد و آمريکا نيز بهتر از اسرائيل دوستي ندارد. ما در کنار يکديگر از دموکراسي حراست مي کنيم. ما در کنار يکديگر قرار مي گيريم تا صلح را به پيش ببريم. ما دست در دست يکديگر با تروريسم مبارزه مي کنيم. تبريک به تو ايالات متحده آمريکا و تهنيت به تو، آقاي رياست جمهوري».

با اين مقدمه مي‌خواستم به اين موضوع برسم كه بايد تقسيم‌بندي افلاطوني و ارسطويي را به تاريخ سپرد و الگوي جديدي ارائه كرد. الگويي كه قادر به فهم درست از انواع حكومت‌ها و منابع مشروعيت‌زاي آن‌ها باشد.

به نظر مي‌رسد در يك الگوي كلي، حكومت‌ها بر دو نوع‌اند: يا «الهي»‌ند و يا «ديكتاتوري». وقتي هم مي‌گوييم ديكتاتوري، منظور هم ديكتاتوري‌ سنّتي يك فرد است و هم ديكتاتوري‌ مدرن اليگارشيك كه امروزه به نام دموكراسي مي‌شناسيم. حكومت‌ها يا مشروعيت‌شان مبتني بر حق و «اراده‌ي الهي» است و يا مبتني بر «اراده‌ي عده‌اي خاص» كه لاجرم به ديكتاتوري خواهد ‌انجاميد. عده‌اي قليل كه خود را جاي اكثريت نشان داده و نظر و افكار مردم را آن‌طوري كه خود مي‌خواهند جهت و سامان مي‌دهند. و اصلا از همين جا است كه غرب به شدت از انقلاب اسلامي واهمه دارد. غرب با تمام توان خود در صدد القاي اين مسأله است كه تنها مدل كارآمد دولت‌ها، «ليبرال دموكراسي» است اما انقلاب اسلامي نشان داد كه اين حرف، پرت و پلايي بيش نيست و فارغ از چارچوب‌هاي رايج غرب، مي‌توان الگوي جديدي براي اداره حكومت و جامعه ارائه داد. رهبر انقلاب نيز چندي پيش به اين موضوع اشاره كردند كه ترس غرب از الگوگيري كشورها از مدل انقلاب اسلامي است.



مدل انقلاب اسلامي مدل «امام- امت» است. در مدل امام- امت اين «عقيده» و «ايمان» است كه باعث وحدت جامعه و تشكيل حكومت مي‌شود و به همين علت محصور در جغرافياي خاص نيست. كه عقيده و ايمان، حد و مرز نمي‌شناسد. كما اين‌كه حضرت روح‌الله فرمود: «جنگ ما جنگ عقيده است و جغرافيا و مرز نمي‌‏شناسد و ما بايد در جنگ اعتقادي‌مان، بسيج سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم.»

اما مدل غرب، «دولت- ملت» است. در مدل دولت- ملت، حرف اول را سرزمين و نژاد مي‌زند و لاجرم محصور در يك سرزمين و جغرافياي خاص است. در اين مدل همه چيز بر مبناي «منافع ملي» محاسبه مي‌شود و شهروند خوب چنين جامعه‌اي كسي است كه كارش در راستاي ارتقاي منافع ملي باشد. به همين دليل كشورها از مدل «رئاليسم» در روابط خود با ساير كشورها بهره مي‌گيرند. در الگوي رئاليستي چيزي به نام «آرمان» وجود ندارد.

بر اين اساس مشكلي كه مدل امام- امت انقلاب اسلامي با آن مواجه است اين است كه فلاسفه و سياستمداران غربي به تعبير رهبر انقلاب، توانايي و قدرت درك و فهم آن را ندارند. انسان مادي‌گراي غربي كه همه چيز را بر اساس سود و زيان دنيوي محاسبه مي‌كند و خرد و عقل‌ش صرفا محدود به عقلانيت ابزاري است چگونه قدرت فهم اين موضوع را دارد كه مي‌توان مبناي تشكيل حكومت و جامعه‌اي بر اساس «ايمان» باشد؟ جالب است بدانيم كه حتي در دايره‌ي واژگان تمدن غرب كلمه‌اي مترادف كلمه‌ي «ايمان» يافت نشده كه بتواند توضيح‌دهنده‌ي بار معنايي اين كلمه باشد! امروزه مي‌بينيم كه در انديشه‌ي سياسي غرب وقتي مي‌خواهند از نظرياتي چون انقلاب اسلامي صحبت كنند و نوع عملكرد آن را مشخص سازند از اصطلاح «نظريات رهايي‌بخش» (emancipatory theory) استفاده مي‌كنند. يعني معادل كلمه‌ي ايمان، كلماتي چون «رهايي بخش» يا «آزاد كننده» قرار مي‌دهند.



ما اين ضعف تئوريك غرب در فهم شناخت مدل امام- امت را در حوادث و ماجراهاي مهمي كه در طول اين سي و سه سال از عمر انقلاب اسلامي اتفاق افتاده است را به وضوح مي‌توانيم ببينيم. يكي از نمونه‌هاي اين مسأله همين جريان انتخاب شدن سيدنا القائد به رهبري انقلاب اسلامي است. توضيح آن‌كه معمولا تجربه‌ي فرايند انتقال رهبري در كشورها همراه با بروز خشونت و بحران بوده است. در كشورهاي ديگر از آن‌جا كه در رأس حكومت بودن به مثابه داشتن «قدرت» است عموما افراد براي به دست گرفتن قدرت به جدال و نزاع با هم مي‌پردازند كه اين مسأله خود باعث به وجود آمدن بحران در جامعه شده و كشور براي مدتي درگير آشوب‌هاي داخلي خواهد شد. از اين رو سياستمداران غربي تصور مي‌كردند در ايران نيز چنين مسأله‌اي اتفاق خواهد افتاد و يقينا ايرانِ بعد از امام خميني، شاهد نزاع بر سر قدرت خواهد بود. اما آن چيزي كه در عمل اتفاق افتاد دقيقا خلاف تحليل‌هاي غرب بود. بدين معنا كه انتخاب رهبري انقلاب اسلامي پس از امام خميني در مسالمت‌آميز‌ترين شكل خود و در عين حال در كوتاه‌ترين مقطع زماني ممكن صورت گرفت. حتي خبر فوت حضرت روح‌الله نيز با آن‌كه مي‌توانست براي جامعه‌ي نوپاي آن روز ايران كه هنوز درگير پس‌لرزه‌هاي جنگ داخلي و خارجي بود عواقب بدي را به همراه داشته باشد، بدون هيچ تأخيري و بلافاصله توسط رسانه‌ها منتشر شد. آيت‌الله مؤمن، عضو مجلس خبرگان رهبري در اين‌باره چنين مي‌گويند:

« اجتماع بزرگي از مردم جماران، همسايه‌ها و افراد متفرقه اطراف دفتر حضرت امام گرد آمده بودند تا از وضع امام (ره) مطلع شوند اما آقاياني كه در بيت امام جمع بودند، تمايلي به اعلان خبر فوت امام خصوصا در ساعات پاياني روز نداشتند. از اين رو از اجتماع مردمي تقاضا شد، در مساجد و تكايا به قرائت دعاي توسل بپردازند. به اين ترتيب از ازدحام و سر و صداي اطراف بيت حضرت امام كاسته شد.



پس از آن در اين باره كه آيا اعلان خبر فوت حضرت امام در همين ساعات اوليه ضروري است يا نه، بين حضرات آيات عظام بحث شد... به خود اجازه دادم و در اين شرايط به آقايان گفتم: شما از چه مي‌ترسيد؟ من مطمئن هستم مردم ايران عاشق مقام ولايت و رهبري هستند و فردا با شنيدن اين خبر، يكپارچه خروش و شور خواهند شد و هر كس حرفي خلاف بزند، همين جوان‌ها پاسخ آنها را خواهند داد. به هر حال تصميم گرفته شد روز 14 خرداد ساعت 7 صبح راديو خبر فوت امام را اعلان كند.»

حتي جلسه‌ي مجلس خبرگان براي انتخاب رهبري نيز با كمال آرامش و متانت برگزار شد. شايد بتوان گفت تنها بحث مهم جلسه پيرامون بحث «مرجعيت» رهبري و نيز مسأله‌ي شورايي بودن يا نبودن رهبر بود. برخي از اعضاء محترم خبرگان معتقد بودند رهبري بايد به عنوان مرجع بالفعل باشد و برخي ديگر، بر شورايي بودن رهبري بعد از امام تأكيد داشتند كه آن هم با نامه‌ي امام به آيت‌الله مشكيني حلّ و فصل شد. امام‌ (ره)  درآن نامه كه در تاریخ نهم اردیبهشت ماه 1368صادر شد چنين نوشتند:

«بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت حجه الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج شیخ علی مشكینی دامت افاضاته. پس از عرض سلام خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان كنم. هر گونه آقایان صلاح دانستند عمل كنند من دخالتی نمی‌كنم فقط در مورد رهبری، ما كه نمی‌توانیم نظام اسلامی‌مان را بدون سرپرست رها كنیم. باید فردی را انتخاب كنیم كه از حیثیت اسلامی‌مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع كند. من از ابتدا معتقد بوده و اصرار داشتم كه شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تایید خبرگان محترم سراسر كشور كفایت می‌كند. اگر مردم به خبرگان رای دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حكومت‌شان تعیین كنند. وقتی آنها هم فردی را تعیین كردند تا رهبری را بعهده بگیرد قهرا او مورد قبول مردم است، در این صورت او ولیّ منتخب مردم می‌شود و حكمش نافذ است. در اصل قانون اساسی من این را می‌گفتم ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری كردند، من هم قبول كردم. من در آن هنگام می‌دانستم كه این، در آینده نه چندان دور قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. روح‌الله الموسوي الخميني»



جالب است كه تحليل‌گران و رسانه‌هاي غربي كه انتظار چنين آرامشي را نداشتند دست از نظرات صد من يك غاز خود بر نداشتند و حتي پس از انتخاب رهبر انقلاب باز هم عقيده داشتند كه جنگ قدرت در ايران اتفاق خواهد افتاد. براي مثال تایمز لندن در این‌باره چنین نوشت: «گزینش [آیت اللّه‌] خامنه‌ای آشكارا اقدامی مصالحه‌آمیز برای پر كردن خلا قدرت در دوران عزاداری بود. جدال واقعی قدرت به بعد موكول شده است.» و يا رادیو اسرائیل در تاریخ 27/2/68 چنین گفت: «جدال قدرت در ایران احتمال دارد به گسترش عملیات تروریستی بینجامد». موضوعي كه تاريخ نشان داد هيچ‌گاه در عمل حادث نشد.

مثال بعدي كه مي‌توان در همين موضوع مثال زد توهم غرب در تفاوت ميان رهبري امام و سيدنا القائد بود. تحليل‌گران غربي اين‌طور فكر مي‌كردند از آن‌جا كه امام خميني داراي ويژگي‌ها و خصوصيات منحصر به فردي است كه به زعم آن‌ها باعث ايجاد چهره‌اي «كاريزماتيك» از او در ميان جامعه شده است و مسلّما رهبر بعدي ايران نمي‌تواند آن ويژگي‌ها و خصوصيات امام را دارا باشد بنابراين از قدرت انقلاب اسلامي به مرور كاسته شده و در نتيجه فرو پاشيده خواهد شد. البته در داخل ايران نيز برخي افراد – و حتي بعضي از دلسوزان نظام- بودند كه چنين فكري مي‌كردند. اين هم از عجائب نظام امام- امت است كه خلاف اين موضوع را ثابت كرد. زيرا در نظام امام- امت به تعبير رهبر انقلاب، «دل»ها نه به دست افراد كه در دست «خدا»ست. در نظامي كه بر مبناي ايمان و عقيده شكل گرفته و مردمان آن در تلاش براي استقرار و استمرار دين خدا تلاش مي‌كنند اين «اراده‌ي خداوند» است كه بالاي همه‌ي اراده‌ها است. «يدالله فوق ايديهم». خدا است كه دل‌ها را متوجه وليّ جامعه مي‌كند. در هيچ جاي تاريخ شيعه وجود ندارد كه يك وليّ و امام جامعه و حتي يك مرجع تقليد براي به قدرت رسيدن خود تلاش و تبليغات كرده باشد. چنان‌كه در مورد رهبر انقلاب نيز اين مسأله صدق مي‌كند. آقاي هاشمي رفسنجاني در جايي اين‌گونه گفتند: «آیت‌‌الله خامنه‌‌ای پیش از اینكه كاندیدا شوند، اعلام كردند كاندیدا نمی‌‌شوم كه پس از یك‌سری صحبت‌‌هایی كه انجام دادیم، ایشان را متقاعد به كاندیداتوری كردیم.»

و نيز:

«تمامی مناصبی كه آیت اللّه خامنه‌ای قبول كردند، با اصرار فراوان دیگران بوده و در قلب این مرد، غیر از اطاعت خدا و خدمت و ادای فریضه الهی، چیز دیگری وجود ندارد.»

اصلا انگار به تعبير استاد عزيزمان «خداوند در هر دوره‌اي براي محافظت از دين خود انسان‌هايي را تربيت مي‌كند و در دوره‌ي ما نيز اين شخص كسي نيست جز آسيد علي خامنه‌اي.»



البته تجربه‌ي بيست سال زعامت رهبر انقلاب نيز گوياي همين امر است. در اين بيست سال انقلاب اسلامي از گردنه‌ها و پرتگاه‌هايي عجيب و غريبي عبور كرد. بحران‌هاي زيادي به چشم ديد كه يقينا بدون وجود «امام»ي چنين با درايت و مؤمن و بصير و عادل، جان سالم به در بردن از آن‌ها ممكن نبود. به ياد بياوريم جمله‌ي حضرت مصباح يزدي – كه درود خدا بر او باد- را كه گفتند: «اگر امثال بنده شبانه‌روز تسبيح به دست بگيريم و فقط خدا را شكر كنيم كه خدا چنين رهبري را به ما داده، والله معتقدم كه از عهده شكر اين نعمت بر نمي‌آييم. رهبر عزيز ما تالي تلو معصوم (ع) است.» و اين‌ها است كه باعث شد مردم ايران يك صدا فرياد بر آورند: «خامنه‌اي خميني ديگر است»...

محمد پورغلامي/ هفته نامه پنجره
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها