به گزارش ایسنا، او 62 سال قبل یعنی در بازیهای آسیایی 1950 دهلی نو بعد از نامجو مدال نقره گرفته و در جهانی 1951 میلان باز هم بعد از نامجو به نقره رسیده است. میگوید اگر مربی داشت چندین طلا میگرفت، اما آن زمانها به مربی اعتقادی نداشته اند! دارنده مدال برنز المپیک 1952 هلسینکی و رقابتهای جهانی 1954 وین بعد از مدت زیادی بیخبری با خبرنگار ایسنا هم کلام شد.
* رفتم وزنهبرداری چون کتک خوردن نداشت!
- از بچگی به دنبال ورزش بودم، اما پدرم فکر میکرد با ورزش کردن چاقوکش میشوم! ولی آخر متقاعد شد که به دنبال ورزش بروم. 15، 16 سال داشتم که به باشگاه راهآهن رفتم. ابتدا کشتی را انتخاب کردم، ولی روز اول مربی بلندم کرد و محکم به زمین کوبید. قفسه سینهام طوری درد گرفته بود که نفسم بالا نمیآمد. از کشتی خوشم نیامد و رفتم سراغ بوکس! اولین کیسهای که به بینیام خورد، باعث شد که بوکس را هم ول کنم. از ورزش کردن منصرف شده بودم، ولی دوستم گفت که وزنهبرداری کتک خوردن ندارد. رفتم به باشگاه وزنهبرداری و دیدم کسی اینجا کسی را کتک نمیزند. من هم خوشم آمد و ادامه دادم.
* نامجو نابغه زمان خود بود
- خیلی سریع در وزنهبرداری پیشرفت کردم ، اما از بدشانسی در وزنی وزنه میزدم که نابغهای مثل محمود نامجو در آن حضور داشت. او قهرمان و رکورددار دنیا بود و من یک جوان تازه وارد، اما من هم در مدت کوتاهی به مقام رسیدم. البته وقتی نامجو اول بود من دوم میشدم. نامجو اگر در کره ماه هم مدال میگرفت من مدال بعد از او را میگرفتم. در بازیهای آسیایی 1950 دهلی نو بعد از نامجو، مدال نقره گرفتم. در رقابتهای جهانی میلان (1951) هم بعد از او دوم شدم. آن زمان اگر کسی هر 9 حرکت را انجام میداد ستاره وزنهبرداری دنیا میشد. من آن سال هر 9 حرکت را زدم و ستاره دنیا شدم. البته بعد از نامجو نقره گرفتم!
* نمی دانستیم دوپینگ چیست!
- در المپیک 1952 برنز گرفتم. وزنهبردار شوروی اول شد و من هم بعد از نامجو سوم شدم. البته خارجیها آن زمان دوپینگ میکردند، ولی ما عقلمان نمی رسید و اصلا نمی دانستیم دوپینگ چیست! سال بعد برای رقابتهای جهانی سوئد آمادگی بالایی داشتم و در تمرینات، رکوردهای نامجو را هم شکسته بودم. اما رقابتها مصادف شد با کوتادی 28 مرداد و نامجو هم که آن زمان سرپرست بود اعزام را لغو کرد. همان سالی که من همه رکوردها را شکسته بودم به رقابتها اعزام نشدیم. آخرین مدالم را در رقابتهای جهانی وین 1954 گرفتم که برنز بود. البته بعد از آن مصدوم شدم.
* با قورمه سبزی و آبگوشت مدال میگرفتیم
- الان خیلی وضعیت ورزش خوب شده است. آن زمان ما اردوی خاصی نداشتیم و با قورمه سبزی و آبگوشت مدال میگرفتیم. اصلا مربی هم نداشتیم. اگر من یک مربی دلسوز داشتم 10 طلا میگرفتم، ولی هیچ کس نبود. چند وقت پیش تیموری که قهرمان سنگین وزن زمان خود بود میگفت اگر ایوانف بالای سر ما بود هم طلا می گرفتیم. الان اردوها کنترل میشود و فدراسیون و مربیان کار خود را بلدند ، ولی آن زمان این خبرها نبود. ما که در المپیک مدال گرفتیم فقط یک تاج گل به گردنمان انداختند. البته شانس آوردیم پولش را نگرفتند!
* نامجو پیشنهاد پول را قبول نکرد، او یک هرکول کوچولو بود
- نامجو بدن خوبی داشت و هرکول کوچولو بود. در المپیک 1948 به نامجو پیشنهاد داده بودند که عکسش را پشت بنر تبلیغات بزنند و به او پول بدهند، اما با این که وضع مالی مناسبی نداشت، قبول نکرد. فکر میکردیم پول بگیریم به ایران خیانت میشود. البته به من پیشنهاد ندادند، ولی من هم به عشق ایران بدون گرفتن هیچ پولی وزنه میزدم. الان هم وقتی برای دیدار دخترم به آمریکا میروم بیشتر از دو هفته آنجا نمیمانم، چون ایران را دوست دارم. وزنهبردارهای امروز هم با همین عشق ورزش میکنند. درست است که حقوق دارند، ولی پولی که بعضی از خارجیها میدهند خیلی بیشتر است ، اما آنها به خاطر عرق ملی در ایران میمانند.
* ماشین خبرنگار هندی را بلند کردیم
- در بازیهای آسیایی دهلی، خیابان کمپ محل سکونتمان یک طرفه بود. یک خبرنگار هندی برای مصاحبه با ایرانیها به کمپ ما آمد با یک ماشین کوچک. با بچهها تصمیم گرفتیم که ماشین را بلند کنیم. البته همه سنگین وزن و قوی بودند و تنها کوچولویشان من بودم. ماشین را بلند کردیم و سر آن را به سمت دیگر چرخاندیم. بیچاره خبرنگار هندی که برگشت داشت دیوانه میشد و میگفت من از آن طرف آمدم چرا سر ماشینم این طرف است! وقتی داستان را گفتیم مثل بمب ترکید و مدتی سوژه مطبوعات آنجا بود.
* نامجو پشتک میزد
- محمود نامجو ژیمناستیک هم کار میکرد. بعد از المپیک هلسینکی، در دوسلدورف آلمان برایمان یک مسابقه گذاشتند و من رکوردهایم از نامجو بیشتر شد و او را گرفتم. مردم به شدت من را تشویق میکردند. نامجو که این صحنه را دید شروع به پشتک وارو زدن کرد و از این طرف سالن به آن طرف میرفت تا آخر مردم به جای من شروع به تشویق او کردند. او پاکترین ورزشکار دنیا بود و هیچ وقت به مال دنیا اهمیت نمی داد.
* اگر مربی داشتم وزنهبرداری را ادامه می دادم
- می خواستم در المپیک 1956 شرکت کنم، اما سال قبل آن مصدوم شدم . متاسفانه مربی نداشتیم و ما هم اصول درست تمرین کردن را نمی دانستیم آنقدر مصدومیتم با تمرینات زیاد تشدید شد که عاقبت در سال 1957 کنار رفتم. بعد از آن چند سال مربیگری کردم. منوچهر برومند و نصرالله دهنوی از شاگردانم بودند. اما بعد از مدتی دیدم اگر بخواهم ورزش را ادامه دهم از زندگی عقب میافتم. شکم زن و بچه و نوه با مدال سیر نمیشود! بعد از آن شروع به کار و خرید و فروش کردم و زندگیام را سر و سامان دادم.
* به مشحون گفتم همه مرده اند جز من و تو !
- بیشتر هم دورهایهایم از دنیا رفتهاند. نامجو، هنریک، خاپاطوریان ، سلماسی و ... چند وقت پیش با محمود مشحون صحبت میکردم. گفتم محمود همه رفقا مرده اند به جز من و تو ! کلی خندید! البته نباید فقط برای زنده بودن زندگی کرد.
* دنبال شهرت نبودم
- متاسفانه خیلیها به دنبال مال دنیا و شهرت هستند، اما من از اول هم سرم در لاک خودم بود. دوستی را می شناسم که پول میدهد تا با او مصاحبه کنند، اما من اهل جار و جنجال نیستم. شاید این گمنامی که گفته میشود هم به خاطر آن باشد. البته شاید هم دوره و هم وزن بودن با نامجوی پر آوازه هم دلیل دیگر آن باشد. زیاد اهل مصاحبه نیستم، ولی سعی میکنم اگر کمک و مشورتی از دستم بربیاید انجام دهم.
* انگار در بهشتم
- مسئولان فدراسیون و صندوق حمایت از پیشکسوتان همیشه جویای احوالم هستند و به من رسیدگی میکنند. من هم برای آرامش، بیشتر وقتم را در شمال ایران و کنار دریا هستم. صدای موج دریا و بوی بهار نارنج آرامش بخش است. انگار در بهشت هستم.