ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به بررسی توجه ويژه جوامع بينالمللي به انتخابات ریاست جمهوری ایران،بامقاله ای از سعدالله زارعي و عنوان«غرب و جبهه انتخاباتي ايران»اختصاص یافت:
انتخابات
رياستجمهوري در هر کشوري يک پديده صرفا «داخلي» به حساب ميآيد. در اين
ميان بسيار معدود کشورهايي هستند که تاثير انتخابات آنان مرزهاي ملي را
درمينوردد و به اين دليل بسيار کم پيش ميآيد که روسايجمهور و يا
دولتهاي ساير کشورها قبل و حين برگزاري انتخابات رياستجمهوري در يک کشور
به ابراز نظر و موضعگيري درباره کيفيت و نحوه برگزاري انتخابات و يا
کانديداهاي رياستجمهوري بپردازند. کمااينکه چنين ابراز نظري از سوي ديگران
پذيرفته نميشود.
انتخابات رياستجمهوري در ايران يکي از موارد
«نادر» به حساب ميآيد و توجه ويژهاي را در سطح بينالمللي به خود معطوف
مينمايد در اين ميان همراهان جمهوري اسلامي در سطح بينالمللي و منطقهاي
انتخابات ايران را يک علامت مثبت و نشانه تداوم افکار، انديشهها و جايگاه
موثر ايران نگاه ميکنند و مخالفان جمهوري اسلامي درصدد برميآيند تا با
حاشيهسازي، انتخابات ايران را غيرواقعي، غيرملي و غيرموثر نشان بدهند.
انتخابات
رياستجمهوري ايران بطور قطع در سطح منطقهاي از نظر فرم برگزاري و نسبت
دقيق آن با تودههاي مردم- و غير حزبي بودن آن- و از نظر نظم انتخاباتي-
برگزاري در وقت خود- و از نظر ميزان مشارکت بيبديل به حساب ميآيد. در
اطراف مرزهاي ما پاکستان و ترکيه دمکراسيهاي ديرپاتري دارند. پاکستان از
1326 و ترکيه از 1303 انتخابات حزبي را برگزار مينمايند و از نظر سابقه
انتخاباتي به ترتيب 32 و 55 سال از ايران جلوتر هستند ولي با اين وجود در
جمهوري اسلامي است که انتخابات موضوعيت پيدا کرده و دمکراتيک برگزار
ميشود.
در ايران شخصيتهاي مختلف مردمي بدون داشتن حزب و گروه هم
ميتوانند در انتخابات شرکت نموده و برنده انتخابات هم باشند ولي در اين
دو کشور امکان ندارد خارج از گروهها و ائتلافهاي رسمي کسي به قدرت برسد.
انتخابات در اين دو کشور گاه و بيگاه با تأخير و عدم توافق مواجه ميگردد و
در بسياري از موارد دورههاي نخستوزيري و رياستجمهوري افراد تمديد
ميشود و البته به دليل بروز رخدادهاي بعدي و عدم وجود يک قدرت تعادلدهنده
در بسياري از موارد هم دوره نخستوزيري يا رياستجمهوري يک فرد يا يک حزب
کوتاه ميشود کمااينکه در همين روزها گفته شد که زرداري جزو معدود
روسايجمهوري در پاکستان بود که دوره خود را به 4 سال رساند.
انتخابات
در ايران به نسبت کشورهاي منطقه در يک چارچوب «بومي» برگزار ميگردد به
عبارت ديگر انتخابات رياستجمهوري در ايران برخلاف موارد منطقهاي ديگر- از
جمله پاکستان و ترکيه- تنها در موضوعاتي به استانداردهاي بيگانه تکيه
ميکند که با قواعد بومي تلاقي نداشته باشد. ايران برخلاف کشورهاي ديگر در
منطقه وجود حزب و گروه را مقدمه لازم براي برگزاري انتخابات رياستجمهوري،
مجلس و شوراها نميداند و از اين رو افراد و گروههاي کوچکتر ميتوانند در
کنار کانديداهاي حزبي و جناحي در انتخابات مشارکت ورزيده و رقابت نمايند و
در اين رقابت از امکانات تبليغي مساوي نظام سياسي بهرهمند شده و به مناصب
هم دست پيدا نمايند.
در ايران، صلاحيت کانديداها به لحاظ تطابق با
ديدگاهها و منافع ملي از سوي يک نهاد برجسته تخصصي سنجيده ميشود و در اين
ميان سلامت، توانايي و حسن سابقه افراد مورد توجه قرار ميگيرد. از اين رو
در نهايت کساني انتخاب ميشوند که از نظر «فضايل اجتماعي» و «مطلوبيتهاي
اجتماعي» دست کم از معدل فضايل مردم ايران برخوردار باشند اين در حالي است
که در کشورهاي ديگر ملاک اجازه دستگاه رسمي براي حضور فرد در عرصه
انتخابات، برخوردار بودن از پشتوانه حزبي و... است و در اين ميان در اکثر
موارد کساني انتخاب ميشوند که نصاب اجتماعي لازم را ندارند.
در
عرصه تبليغات رياست جمهوري هم در ايران کانديداها در يک فرايند همسان
تبليغاتي حضور مييابند و مردم ايران ميتوانند آنان را بطور مستقيم تجربه
نموده و از اهداف و برنامههاي آنان آگاه شوند در حاليکه در کشورهاي ديگر
صاحبان رسانه و ثروت، احزاب و افراد را به قدرت ميرسانند و در آنها از
عدالت انتخاباتي خبري نيست.
دقيقاً از همين روست که انتخابات در
کشورهاي ديگر نشانه ميزان مقبوليت يک حزب يا گروه است و در ايران از اين
نظر که احزاب و جريانهاي سياسي حرف اول را نمي زنند و حرف اول به «مردم»
تعلق دارد، مقبوليت آرمانها و اصول انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي
محک ميخورد از اين روست که کشورهاي رقيب و يا مخالف ايران در منطقه روي
انتخابات ايران حساسيت داشته و از اين دريچه به ارزيابي پايايي روندها،
اصول و آرمانهاي ايران نگاه ميکنند.
اين دسته از کشورها تمايل
زيادي دارند تا ايران از روند مستقلانه خود جدا شده و اصول و آرمانهاي
انقلاب خود را کنار بگذارد. اين دسته از کشورها از آنجا که تداوم پشتيباني
مردم از نظام را مهمترين عامل بقاء آرمانهاي انقلابي در ايران ميدانند،
انتخابات را از دو منظر کمي و کيفي زير نظر ميگيرند و سعي دارند بر آن
تأثير بگذارند که البته در اين راه از ابزار لازم برخوردار نيستند.
در
سطح بينالمللي هم انتخابات ايران مورد توجه ويژه قرار ميگيرد.
آمريکاييها کتمان نميکنند که دستگاههاي اطلاعاتي و رسانهاي خود را براي
اثرگذاري بر انتخابات ايران فعال کردهاند. موضعگيري صريح معاون وزير
خارجه و سخنگوي کاخ سفيد آمريکا عليه بررسي صلاحيت کانديداها توسط شوراي
نگهبان منعکسکننده ميزان حساسيت آمريکاييها روي روند و به خصوص جنبههاي
«بومي» انتخابات که تضمين کننده استقلال ايران است، ميباشد.
در
همين روزها يکي از عناصر ايراني وابسته به وزارت امور خارجه آمريکاـ کريم
سجادپور- طي مقاله مفصلي در «رند» انتخابات 92 ايران را براي سياستهاي
خارجي آمريکا در منطقه خطرناک توصيف کرد. او در سايت مؤسسه رند
نوشت:«بررسيها ميگويند که در نتيجه انتخابات ژوئن 2013، ايران سياست
خارجي سرسختانهتري در پيش ميگيرد و اين به معناي آن است که نقش ايران در
مسائل منطقهاي به خصوص در حد فاصل خليجفارس تا درياي مديترانه پر رنگتر
ميشود.» اين موضوع نشان ميدهد که آمريکا در عرصه اطلاعاتي و تبليغاتي به
دنبال جريانات تطبيق پذيرتر بوده و ورود شوراي نگهبان به بررسي صلاحيت اين
افراد را مانع ورود کانديداهاي انطباقپذير يعني کساني که منافع ملي را
قرباني هماهنگي با سياستهاي آمريکا مينمايند، ميداند.
دربار
انگليس نيز در همين روزها در سايت «چتمهاوس» از زاويهاي ديگر انتخابات
رياست جمهوري را يک موقعيت ثباتساز براي ايران ارزيابي کرد. «علي انصاري»
در مقاله خود نوشت به طور قطع ايران با اين انتخابات ثبات و سرسختي بيشتري
پيدا خواهد کرد. اگر رفتار غرب در انتخابات رياست جمهوري سال 1388 ايران را
ملاک ارزيابي دقيق از نگاه و برنامه غرب درباره انتخابات ايران به حساب
آوريم ميتوانيم بگوييم تبديل انتخابات به چالش فراگير سياسي و حتي حقوقي
عليه ايران يک استراتژي جدي، براي غرب است و وجود نهادي بومي و مستقل به
نام شوراي نگهبان مهمترين مانع به ثمر نشستن اين استراتژي است.
دقيقا
به همين دليل از روزي که شوراي نگهبان نتايج بررسي صلاحيتهاي خود را
اعلام کرد، محافل سياسي غرب بخصوص محافل آمريکايي و انگليسي به اين
جمعبندي رسيدند که «در نتيجه انتخابات ژوئن 2013، موضع خارجي ايران
سرسختانهتر ميشود و تحرک خارجي ايران رو به فزوني خواهد گذاشت.»
غرب
انتخابات خرداد 92 ايران را از همين حالا يک باخت بزرگ و خطر براي خود
ارزيابي ميکند. اين انتخابات بخصوص در زماني برگزار ميشود که موقعيت
سياسي دو همپيمان موثر منطقهاي ايران- يعني دولتهاي عراق و سوريه-
مستحکمتر شده و تا حد زيادي بر موج تروريزم بينالمللي و منطقهاي فائق
آمدهاند.
پيروزي انتخاباتي ايران بخصوص که انتظار ميرود در فضايي
امن و با راي بالاي مردم برگزار شود به طور قطع يک سنجه قوي در ارزيابي
شکست برنامههاي ضد ايراني غرب هم به حساب ميآيد چرا که وقتي بعد از چندين
سال تحريم فشرده و تهديد فزاينده، ملت ايران با راي بالا انتخابات رياست
جمهوري را به نتيجه رسانده و فردي را با راي قاطع در اين جايگاه بنشانند،
نشان ميدهد که تحريمها به هيچ وجه تودههاي مردم و نيز مسئولان و نخبگان
جمهوري اسلامي را در ادامه راه خود دچار ترديد نکرده است.
اين در
حالي است که فشار غرب در نقطهاي قرار داشته که فراتر بردن و حتي ادامه آن
براي غرب امکانپذير نميباشد. از اين رو اکثر تحليلگران در غرب معتقدند
«برگزاري باشکوه انتخابات در ايران، تحريمها و فشارها را در يک دوره زماني
چند ماهه به پايان ميرساند.»
به وحدت نرسیدن نامزدهای اصولگرا به جهت رد صلاحیت هاشمی و نبود رقیب جدی در جناح اصلاح طلب ،حسین قدیانی را بر ان داشت تا در مقاله ای با عنوان «رقيب در صحنه است» برای ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز این طور بنویسد :
«هاشمی
که صلاحیتش احراز نشد، این یکی، دو نفر باقیمانده هم کانه کبریت بیخطر،
آنقدرها اصلاحطلب مالی نیستند که خطری برای برد اصولگرایان داشته باشند،
لذا زندهباد رقابت، گور بابای وحدت!»
بعد از اعلام نظر شورای
نگهبان، یقین دارم خام اندیشانهترین تحلیل ممکن، همین تحلیل بالاست. البته
به این صراحت، کسی چنین تحلیلی ارائه نداده، لیکن رفتار بعضیها، برخاسته
از همین تحلیل غلط است. حتما که نباید بگویند!
وحدت، فریضهتر از آن
است که با عدماحراز صلاحیت این یا آن نامزد انتخابات، موضوعیت خود را از
دست بدهد. روزنامه «وطنامروز» اگرچه از همان بدو تاسیس، همواره دغدغهمند
وحدت دوستان اصولگرا بوده لیکن مشخصا از آخرین انتخابات مجلس شورای اسلامی
به این طرف، نقاد هر آن عملی بوده که منجر به تفرقه میان جبهه خودی شده
است.
طرفه حکایت اینجاست؛ آن روز که ما از لزوم وحدت میان نامزدهای
اصولگرا مینوشتیم، آقای رفسنجانی هنوز رهسپار میدان فاطمی نشده بود!
رفسنجانی اما آمد. آمد و ما نوشتیم: دوستان! وحدت از قبل واجبتر شده. صحنه
را رصد کردیم و متوجه شدیم آقایان قالیباف و جلیلی نسبت به دیگر نامزدهای
اصولگرا، رای و عُرضه بیشتر دارند. این 2 را کنار هم آوردیم و در یک سمت و
سو. نه رقیب که رفیقشان خواندیم و صرفنظر از همه نقاط افتراق که خود نیز
بدان آگاه بودیم، متذکر شدیم برای مقابله با آقای رفسنجانی، باقر و سعید
مثل 2 بال میمانند.
فیالحال اما جناب هاشمی بر اساس مرّ قانون،
صلاحیتشان احراز نشده، لیکن در نوشتههای ما بازهم روی پاشنه وحدت
میچرخد! ما باز هم کمافیالسابق از طرفداران هر 2 نامزد و ساير نامزدهاي
اصولگرا میخواهیم محسنات نامزد خود را بگویند و اقدام به تخریب یار همسو
نکنند. ما هنوز خیلی زود میدانیم که «دو قطبی درون جبهه خودي» درست شود!
چرا؟ واضح است؛ این هر 2 را ذیل خانواده بزرگ اصولگرایی تعریف میکنیم
برای مقابله با قطب اصلاحطلبان. این درست که نه رفسنجانی هست و نه خاتمی،
اما مگر آقایان روحانی و عارف، نماینده جریانی جز جریان 2 خردادند؟! آیا
رواست که با وجود کاندیداهای جریان اصلاحات، ما با دست خود یعنی با دست
تفرقه و خوشخیالی و بیبصیرتی از همین ابتدای تبلیغات، چند شقه کنیم کلیت
رای اصولگرایی را؟!
بله خب! اگر جلوتر رفتیم و آرایش نامزدها، به دو
قطبیهای درون خانوادگی رسید، آن روز و فقط تا روز انتخابات، چارهای جز
رقابت نخواهیم داشت، فعلا اما زود است که قالیبافیها، جلیلی را تخریب کنند
و جلیلیها، قالیباف را. کمی باید صبر کرد. قطعا اگر نتیجه انتخابات را،
به یکی دیگر از اعضای شاکله اصولگرا ببازیم، راحتتر قابل هضم است تا به 2
خردادیها. سیاست و سیاستورزی محاسبه همین احتمالات است دیگر! صفر و صدی
که نیست!
علیایحال، ما از همه نامزدهای اصولگرا میخواهیم و توقع
داریم؛ مادام که دوقطبیهای درون خانوادگی ایجاد نشده، «هم افزا» با هم
عمل کنند و به هواداران خود گوشزد کنند خطر تفرقه در آرای اصولگرایی را. به
خودهایمان، انتخابات را واگذار کنیم، باخت نیست اما همه باهم، به دیگران،
انتخابات را ببازیم، خسران بزرگی خواهد بود.
جبهه برای من، همان
جبهه شهداست. الان که دارم این سطور را مینویسم، دقایقی از چندمین سالگرد
آزادی خرمشهر گذشته. چند روز پیش هم سالگرد شهادت محمد بروجردی بود. همو
که روزی به «حاج احمد» گفته بود: «خدا خودش موهای مرا حنایی به رنگ سرخ
شهادت گذاشته!» گرامی باد یاد «مسیح کردستان». گرامی باد یاد «جهان آرا».
گرامی باد یاد «شهدای الیبیتالمقدس».
خواننده عزیز! اگر فردا
روزی در «سهراه جمهوری» و در اوج امن و امان، داشتی سر و کول دیگری
میزدی که ثابت کنی نامزد تو از نامزد او بهتر است، آنی به این همه جنگ و
جدال در عراق و سوریه و افغانستان و پاکستان و حتی ترکیه و... بیاندیش... و
همانجا، سجده کن خدا را... روی خاکی که برای آزادی هر وجبش، چند قطره خون
به زمین ریخته شده... تا تو اینقدر راحت بتوانی حتی یکی در مایههای مرا
«تفتیش رای» کنی!!... که به چه حقی داری خارج از رای ما، رای میدهی!!
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از عليرضا رضاخواه با عنوان«قتل با لهجه غليظ جنوب لندني»اختصاص یافت:
1-حدود
9 ماه پيش، هنگامي که "جان کانتلي" و "يرون اورلمانز"، عکاس انگليسي و
همکار هلندي اش براي تهيه گزارش از ناآرامي هاي سوريه از مرز جنوب شرقي
ترکيه وارد سوريه شده بودند در دام تروريست هاي القاعده گرفتار آمدند. اين
دو نفر که بعدها با ميانجي گري ترک ها توانستند از دست تروريست هاي سوري
آزاد شوند خاطرات جالبي را از دوران اسارتشان براي رسانه ها نقل کردند.
اورلمانز
به رسانه هاي هلندي گفته بود که برخي از تروريست هاي حاضر در اردوگاه
مزبور با لهجه مردم بيرمنگام سخن مي گفتند. آن روزها روزنامه ساندي تلگراف
نوشت دست کم شش نفر در اردوگاه حضور داشته اند که لهجه شان انگليسي به نظر
مي رسيد و يکي از آنها "لهجه غليظ جنوب لندني" داشته است.
2-حدود 4
ماه پيش ويليام هيگ، وزير امور خارجه انگليس در سخناني در مرکز مطالعات
نظامي شهر لندن با اذعان به نقش فزاينده القاعده در ناآرامي هاي سوريه
تاکيد کرد: هر چه جنگ در سوريه ميان گروه هاي مخالف و نيروهاي دولتي به
درازا بينجامد خطر تشکيل نسل جديدي از تندروهايي که به خوبي آموزش نظامي
ديده اند، افزايش مي يابد که اين امر در آينده براي انگليس و ديگر کشورهاي
اروپايي خطري بزرگ خواهد بود.
هيگ ادامه داد: انگليس به دستاوردهايي
که بهار عربي در مصر، تونس، يمن و ليبي به دست آورده ايمان دارد اما سوريه
هم اکنون به مقصد شماره يک گروه هاي تندرو و افراطي تبديل شده که از سراسر
جهان به سوريه مي روند. وزير امور خارجه انگليس در ادامه افزود: گروه هايي
که هم اکنون به سوريه رفته اند ممکن است اکنون براي ما خطري نداشته باشند
اما در صورتي که زنده بمانند برخي از آنها به کشورهاي اروپايي باز خواهند
گشت و بازگشت آنها با کوله باري از تجربه در زمينه سلاح و مواد منفجره و
نيز افزايش تفکر افراطي آنها خواهد بود.
3-چهارشنبه هفته اي که گذشت
محله «ولويچ» لندن شاهد سلاخي يک نظامي اين کشور در روز روشن بود. دو مرد
سياهپوست بعد از زير گرفتن يک نظامي انگليسي که سابقه 2 بار حضور در
افغانستان را داشت، با ساطور و قمه به سراغ او رفته و تلاش کردند تا سرش را
از تنش جدا کنند. سپس با آرامش و با "لهجه غليظ جنوب لندني"از مردم
خواستند تا از اين صحنه تصوير برداري کنند. بعد هم بدون هيچ گونه ترسي شروع
به سخنراني براي مردم کردند تا نيروهاي پليس هم برسند. ماجراي روز
چهارشنبه و شدت قساوت آن خيلي زود ذهن ها را متوجه اقدام وحشيانه يکي از
تروريست ها در خوردن قلب يک سرباز سوري کرد.
4-وجود سرنخي مستقيم
ميان اقدامات و حشيانه تروريست ها در سوريه و سلاخي در جنوب شرق لندن بسيار
بعيد به نظر مي رسد، با اين حال اين واقعيت نيز غير قابل کتمان است که
حمايت از تروريسم در سوريه به بازتوليد آن در لندن کمک خواهد کرد. شايد از
همين رو است که " دومينيک کاسياني" تحليل گر شبکه بي بي سي مي نويسد"خبر
کشته شدن فردي در جنوب شرق لندن با ضربات چاقو و ساطور در روز روشن، بسياري
را در بريتانيا در بهت و حيرت فرو برد، اما اين حمله دقيقا همان خطري بود
که مقامات امنيتي مدتها نگرانش بودند."
محمود میر لوحی(فعال سیاسی)در مقاله ای با عنوان «فرصت تقویت وحدت»برای ستون سرمقاله روزنامه آرمان این طور نوشت:
منشی
که اصلاحطلبان و گروههای معتدل اصولگرا در حمایت از کاندیداتوری خود
برای انتخابات پیش گرفتند،نشان میدهد این روش میتوانست در دورههای قبل
با مطالعه دقیقتری صورت گیرد. میدان رقابت میتواند بسیاری از مسائلی که
در شرایط عادی قابل تحلیل دقیق نیست روشن کند. در این میان آیتا... هاشمی
نیز در بیانیه خود به درستی عنوان کرده که «توصيه مينمايم فرصت تقويت وحدت
و همدلي را كه در ستادها، ميان نيروهاي معتدل اصلاحطلب و اصولگرا ايجاد
شد، به عنوان حُسن آغازي براي تداوم اين حركت حفظ كنند.» بیشک روزهای
کنونی جایی ویژه در اوراق تاریخ ایران در آینده خواهد یافت.
البته
هنوز سلایق مختلف در بین 8 کاندیدای نهایی وجود دارند و اصلاحطلبان نیز
باید در این زمینه موضع خود را شفاف اطلاع رسانی کنند. با این حال به نظر
میرسد شخص آیتا... هاشمی با کمک سابقه و تجربهای که در طول سالیان گذشته
برای خود کسب کرده در تلاش است و البته میشود وضعیت شکل گرفته را به یک
فرصت تاریخی به نفع همه و بر اساس مصالح ملی تبدیل کرد و در تحقق حماسه
سیاسی زمینه را آماده نمود و از آن در جهت همافزایی اجتماعی سود ببرد.
آقای
هاشمی با قرار گرفتن در محور مناسبات انتخاباتی طی روزهای گذشته و البته
با توجه به سابقه موضعگیریها و رفتارهای 8 سال اخیر توانست میان خود و
گروه عظیمی از اقشار جامعه ورود پیدا کند. وی درصدد است تا با پیش گرفتن
رویهای که یک وجه آن حفظ حس اعتماد عمومی نسبت به او و مجموعه پیرامون
اوست و وجه دیگر آن جایگاهی که در سلسله مراتب نظام دارد و اقبالی که از
سوی اصولگرایان نصیب او شده، به ایجاد یک تعادل سازنده کمک کند. و تا زمان
برگزاری انتخابات موجبات تقویت همدلی و وحدت را فراهم آورد و این سرمایه
پای یک طیف خاص هزینه نشود.
این سرمایهای است که کسب آن مخارج و
زمان زیادی را صرف خود کرده و بنابراین برای استفاده بهینه از آن نیز باید
کمال دقت صورت گیرد. مشخص است که هاشمی با باور به اینکه قطعا این سرمایه
اندوخته شده به عنوان یک پشتوانه حیاتی به نفع منافع ملی عمل کند، و لذا در
صدد است تا با رقم زدن دور جدیدی فضا را برای مشارکت حداکثری در انتخابات
فراهم کند وانتظارات مردم را به نحو مطلوب جامه عمل بپوشاند . بیانیه اخیر
هاشمی حکایت از آن دارد که اصلیترین فاکتور مد نظرش در این روزها تقویت
امید در جامعه و ایجاد همدلی و وحدت است.
سید مازیار حسینی(معاون فنی و عمرانی شهرداری)در مقاله ای با عنوان «برکات مدیریت جهادی»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
کاهش
فاصله شمال و جنوب شهر تهران یکی از مهمترین ایدههایی است که در طول 8
سال اخیر سرلوحه اجرای تمامی پروژههای شهری قرار گرفت. به گونهای که در
یک بررسی اجمالی میتوان اجرای حجم بسیاری از پروژههای عمرانی و بزرگراهی
در جنوب شهر را نمونهای عینی در تحقق این ایده تلقی کرد . در این میان
بزرگراه امام علی(ع) نماد بارز کاهش فاصله شمال و جنوب شهر تهران محسوب
میشود.
به جرأت میتوان گفت که پروژه بزرگراه امام علی (ع)
پروژهای موفق در کار تیمی و از ماندگارترین پروژههای تاریخ کشور است که
رضایت شهروندان به ویژه در شرق و جنوب تهران را به همراه دارد. به اذعان
بسیاری از کارشناسان و مدیران قبلی شهر تهران اجرای کامل بزرگراه امام
علی(ع) با وسعت و حجم کاریای که برای آن در نظر گرفته بودند و همچنین وجود
بیشترین معارضان ملکی و تاسیساتی از جمله طرحهایی بود که امتداد آن تا
جنوب پایتخت غیر ممکن مینمود، اما در فرهنگ جهادی که در طول سالهای اخیر
مورد تاکید شهردار تهران بود، واژه «غیر ممکن» معنایی نداشت حتی اگر از
عملیاتی کردن بخشی از این طرح بزرگ شهری نزدیک به 40 دهه گذشته باشد.
مهم
برای مدیریت شهری خدماترسانی به شهروندان، ارتقای زندگی شهری و توسعه
زیرساختهای شهری در جهت کاهش فاصله بین شمال و جنوب شهر بود. براساس همین
روحیه جهادی بود که برای تکمیل بزرگراه امام علی(ع) که به عنوان بزرگترین
پروژه شهری در یک قرن اخیر در کشورمحسوب میشود، با تمام توان وارد عمل
شدیم و به یاری خداوند در کمتراز دو سال مهندسان جوان ایرانی توانستند
بزرگراه امام علی(ع) را طبق وعدههای شهردار تهران در روز میلاد باسعادت
این امام بزرگوار و سالروز آزادی خرمشهر، این پروژه را به شهروندان تحویل
دهند. بزرگراه امام علی(ع) این امکان را به شهروندان میدهد تا از بلوار
ارتش تا حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی و حرم مطهر حضرت امام خمینی(ره) را
بدون تقاطع همسطح و چراغ قرمز طی کنند.
به جرأت میتوان این
بزرگراه شمالی- جنوبی پایتخت را یک «ابر پروژه» نامید. هر چند 9کیلومتر از
این بزرگراه در بخش حدفاصل بلوار ارتش تا مسیل باختر پیش از این ساخته شده
بود اما ساخت 26کیلومتر باقی مانده مسیر بزرگراه امام علی(ع) در سال 1390
در دستور کار شهرداری تهران قرار گرفت و طی مدت 22ماه به لطف خدا و با یک
کار بیوقفه جهادی به سرانجام رسید.
در این مدت علاوه بر ساخت مسیر
اصلی ادامه بزرگراه، 57دستگاه پل در قالب 25 تقاطع غیرهمسطح احداث شده و
این در حالی است که هر یک از این تقاطعها ابعاد و پیچیدگیهای یک پروژه
عمرانی مستقل را دارد. سرعت پیشرفت فیزیکی این پروژه نیز یک رکورد در تاریخ
پروژههای عمرانی همسطح با آن به حساب میآید؛ به عنوان مثال به طور متوسط
در هر 25روز یک دستگاه پل ساخته شده و عملیات عمرانی ساخت پلها نیز با
کمترین مزاحمت برای تردد شهروندان و اختلال در ترافیک عبوری به سرانجام
رسیده است.
اما مهمترین تفاوت این بزرگراه با سایر پروژههای
بزرگراهی آن است که پوسته طرح نه از یک مسیر خیابانی موجود بلکه در عمده
مقاطع از دل بافت متراکم مسکونی عبور میکرد و همین مسئله موجب شده بود در
طول 20سال گذشته، هیچ یک از شهرداران پایتخت تکمیل این بزرگراه را در
دستورکار خود قرار ندهند. حتی به زعم برخی همکاران این طرح تنها بر روی
کاغذ قابلیت انجام داشت اما همین مسئله ساکنان مناطق مجاور را دچار
بلاتکلیفی فراوانی کرده بود، به طوری که بعضا نه مجوز ساخت و ساز داشتند و
نه میتوانستند ملک خود را به علت قرارگیری در طرح بفروشند.
عبور
بزرگراه از دل بافت متراکم اگر چه هزینه زیادی برای شهرداری تهران به دنبال
داشت اما از آنجا که بخش عمده واحدهای تملک شده فرسوده بوده اند، عملا این
امر موجب تملیک ساختمانهای ناپایدار در برابر زلزله و هم چنین تحریک
بافتهای مجاور به ساخت و ساز جدید و نوسازی محلات شده است.در واقع میتوان
گفت که عبور مهم ترین و طولانی ترین بزرگراه شمالی-جنوبی تهران از دل
مناطق کم برخوردار و فرسوده، زمینه ساز توسعه و افزایش کیفیت مستحدثات این
مناطق شده است.
از نظر ترافیکی نیز باید به این نکته اشاره کرد که
این بزرگراه در دو تراز منفی یک به عنوان مسیر تندرو و در چهار لاین
ترافیکی در هر طرف و تراز صفر به عنوان مسیر کندرو و ارتباط با بافت مجاور و
البته در سه خط عبوری در هر طرف طراحی و به اجرا درآمده است. بهره برداری
از این بزرگراه باعث گشایش بزرگ ترافیکی در مناطق شمالی، شرقی و جنوبی
تهران خواهد شد و اثرات آن به ویژه در بحث کاهش آلودگی هوا و کاهش ترافیک
میتواند بسیار قابل توجه و اثرگذار در طول سالهای متمادی پیش رو باشد.
در ادامه مقاله امروز روزنامه رسالت نوشته دکتر حامد حاجيحيدري(از دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران) را با عنوان«دکترين مقاومت»از نظر می گذرانید:
قضيه
• گربهاي در ميان آدميان سلطهگر، بردهوار ميزيد. از تهمانده غذاي
آنان، بيدردسر، تناول ميکند. ولي با شنيدن يک "پيشت" ، هر چه از خوردن ته
مانده سفرههاي چرب و شيرين، در زير پوستش روييده، ميلرزد و آب ميشود.
• ولي... • ولي... • ولي شير بيشه، براي به چنگ آوردن لقمهاي، مجبور
است دو صد زراع بدود و به زحمت و عرق جبين، لقمهاي به چنگ آرد. در عوض،
کسي را ياراي آن نيست تا به يک "پيشت" (دهخدا: آوازي براي راندن گربه.
مقابل پيش پيش که خواندن گربه است) ، زير پوستش خالي کند.
قضيه
•
گربهاي در ميان آدميان سلطهگر، بردهوار ميزيد. از تهمانده غذاي آنان،
بيدردسر، تناول ميکند. ولي با شنيدن يک "پيشت" ، هر چه از خوردن ته
مانده سفرههاي چرب و شيرين، در زير پوستش روييده، ميلرزد و آب ميشود.
• ولي...
• ولي...
•
ولي شير بيشه، براي به چنگ آوردن لقمهاي، مجبور است دو صد زراع بدود و به
زحمت و عرق جبين، لقمهاي به چنگ آرد. در عوض، کسي را ياراي آن نيست تا به
يک "پيشت" (دهخدا: آوازي براي راندن گربه. مقابل پيش پيش که خواندن گربه
است) ، زير پوستش خالي کند.
• اين قصه گربه خوابآلود و شير غران،
داستان عربستان و ايران است ... داستان کويت و ايران است ... داستان قطر و
ايران است ... داستان مصر و ايران است ... داستان عراق و ايران است ...
داستان افغانستان و ايران است ... داستان اردن و ايران است ... داستان
پاکستان و ايران است. گربه و شير ... گربه و شير ... گربه و شير ... گربه و
شير ...
• داستان وضعيت درخشان و طراز اول جمهوري اسلامي ايران،
در ميان ممالک غرب آسيا (تعبير مرجح به خاورميانه) ، داستان شير و گربه
است. همان فرمولي که امام سيد روح الله موسوي خميني (رحمه الله عليه) به ما
ياد داد: فرمول "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي"...
• اين فرمول، يکي از مضامين درخشان جمله هزارتوي "خودَت باش" سقراط است؛ "خودِت باش" "خودَت باش" "خودِت باش" "خودَت باش" .
•
فرمول "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" ، تا به حال، کمک کرده است که ما
براي خود باشيم؛ با دنيا قهر نباشيم، ولي براي خود باشيم؛ و بتوانيم
ظرفيتهاي خود را مستقل از محيط متشنج خويش ارتقاء بخشيم، و اکنون، به
جايگاهي برسيم که سي سال پيش، تصورش براي ما و پدران شهيدمان دشوار بود.
ميشد تصور کرد که در محيط وحشت و ترور و قتل بيحساب و کتاب، ايران، جزيره
آرامش باشد.
تصورش دشوار بود که خودمان باشيم، و در عين حال، از
وابستگان رنگارنگ سلطه در اطراف کشور خود، کامکارتر و بهرهمندتر باشيم.
طوري که رسماً ايالات متحده از ما بخواهد که از خاک ما عليه طالبان استفاده
کند و ما اجازه ندهيم و اکنون، نان اين استقلال را در مصونيت نسبي از
حملات تروريستي بخوريم؟ لااقل طالبان از آن بهانههاي دهان پرکن "اخ
اليهود" و "اخ الامريکي" و "اخ الشيطان" عليه ما نداشته باشد.
• اصرار
دکتر سعيد جليلي بر "مقاومت" و "سياست مقاومتي" و "اقتصاد مقاومتي" و
"فرهنگ مقاومتي" و "دانش مقاومتي" به عنوان محور دکترين سياسي خود، تفصيل
دهه چهارمي همان فرمول "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" است.
• با دنيا قهر نباشيم، ولي براي خود باشيم.
• با دنيا قهر نباشيم، ولي براي خود باشيم.
• براي خود باشيم.
برهان
• هويت "ما" تا وقتي که "مستقل" و "آزاد" است، "ما" ست، و الا، گوسفند و گله و گربهاي بيش نيست.
•
براي حفظ "استقلال" و "آزادي" در اين دنياي مشحون از "سلطه" و زورگويي،
درک ماهيت "سلطه" ، معناي "ما" و هويت "ما" را معلوم ميکند.
• اگر "ما" به عنوان انسان و فاعل اخلاقي، عامليتي باشد که بيش از هر خصلتي، موصوف به اين وصف است که "آينده" خود را رقم ميزند،
آن گاه هويت "ما" تابع، "استقلال" و "آزادي" ماست.
• "ما" يعني خودَت باش. در مقابل "سلطه" بپا خيز. خودِت باش. در مقابل "سلطه" بايست.
•
و تحليل درخشان ميشل فوکو از ماهيت "سلطه" و "ما" و "مقاومت"
(résistance) ، نشان ميدهد که هويت "ما" مرهون و منوط به "مقاومت" ما در
مقابل "سلطه" است. "سلطه"، به روابط نامتقارن "زور" / "فشار" اشاره دارد
که در آن، اشخاص تابع، به دليل محدود شدن حاشيه استقلال و آزاديشان (توسط
تأثير زور مسلط)، فضاي اندکي براي مانور دارند، اما "قدرت"، به روابطي
اشاره دارد که منعطف و چند جانبه و متحرک است. نميتوان رابطه بنده و ارباب
را رابطه "قدرت" دانست، بلکه رابطه بنده و ارباب، نوعي رابطه اجبار است که
بيشتر با مفهوم "سلطه" سنخيت دارد. بايد از "سلطه" حذر کرد و به "قدرت"
انديشيد.
• "قدرت" ، صرفاً در جريان مبارزهها، واکنشها، و در
واقع، "مقاومت"هايي جريان مييابد که انسانها جهت به هم ريختن مناسبات
"سلطه" صورت ميدهند؛ همان انسانهايي که منطق سلطهگر را انکار ميکنند، و
مدام، به خود نهيب ميزنند که "خودت باش"... "استقلال، آزادي، جمهوري
اسلامي"..."خودت باش"... "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي"...
• پس،
بين "قدرت" و "انکار سلطه" و "استقلال" و "آزادي" و "مقاومت" رابطه نزديکي
وجود دارد. روابط "قدرت" ، به مثابه بازيهاي استراتژيک ميان افراد و
"آزادي" و "مقاومت"، در برابر "سلطه" است. در اين "مقاومت"، هدف، مورد
سئوال قرار دادن رابطه "سلطه" و قواعد حقيقت سلطهگر، و به تعبيري، اشکال
"سلطه" و تکنيکهاي آن است. پس، مقاومت، مستلزم بازانديشي و انکار حقيقتي
است که روشنفکري سالهاي سال به ما حقنه کرده است.
• کليدواژه
"مقاومت" ، ميخواهد راه ديگري پيشنهاد کند که ما را زودتر به اقتصاد و
سياست و اجتماع جديد برساند؛ راهي که تجربيتر، داراي ارتباط نزديکتر با
وضعيت جاري ما و متضمن رابطه بيشتري ميان نظريه و عمل است. اين راه، عبارت
است از اينکه اشکال مقاومت در مقابل انواع مختلف سلطه را به عنوان نقطه
عزيمت خود اتخاذ کنيم.
• اين، راهي است که امام خميني (ره) پيش روي
ما گشود، آيت الله سيد علي حسيني خامنهاي، براي حفظ آن در عصر سازندگي و
عصر اصلاحات، واقعاً به زحمت و مرارت افتاد، و محمود احمدينژاد، هر چه
نقطه قوت داشت، از اينجا داشت، و اکنون، دکتر سعيد جليلي، همان ائتلاف
"مردم+1" ، با محور قرار دادن مفهوم "مقاومت" و "سياست مقاومتي" و "اقتصاد
مقاومتي" و "فرهنگ مقاومتي" و "دانش مقاومتي"، ادعا دارد که ميخواهد همان
نقاط قوت را در خود بپرورد.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای از مسيح مهاجري با موضوع«سرخُم ميسلامت»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
اينجانب
با ورود آيتالله هاشمي رفسنجاني به رقابتهاي انتخابات رياست جمهوري
يازدهم مخالف بودم و مخالفت خود را با ذكر دلايل به ايشان گفتم. حتي روز
آخر مهلت ثبت نام نيز به ديدار ايشان رفتم و نظر خودم را براي آخرين بار
تكرار كردم. به اين واقعيت هم شهادت ميدهم كه خود آقاي هاشمي رفسنجاني هم
در تمام مدت چند ماهي كه موضوع ورود ايشان به رقابتهاي انتخابات رياست
جمهوري مطرح بود حتي در جلسات خصوصي هم همواره ابراز مخالفت ميكردند و از
اينكه فشارهاي مردمي زيادي براي ثبت نام وجود داشت ناراحت بودند.
آنچه
موجب تغيير تصميم آقاي هاشمي رفسنجاني شد، افزايش فشارهاي اقشار مختلف
مردم و علما و مراجع معظم تقليد بود كه اينجانب شخصاً در جريان اين مورد
اخير يعني اصرار علما و مراجع معظم قرار داشتم. خدا انصاف بدهد به كساني كه
با زبان و قلم خود اين واقعيت را منكر ميشوند و چنين وانمود ميكنند كه
دشمنان ايران و نظام جمهوري اسلامي آقاي هاشمي رفسنجاني را براي ورود به
انتخابات ترغيب نمودند. اگر اين افراد اعتقادي به مبدأ و معاد داشته باشند
بايد از اين قبيل تبليغات دروغ پرهيز كنند و از گذشته خود نيز توبه نمايند.
بازي كردن با آبروي اشخاص آنهم با تكيه بر مطالب دروغ و با هدف خارج ساختن
افراد از صحنهاي كه ورود به آن حق قانوني آنان است، گناه بزرگي است كه
هيچ توجيهي ندارد و مرتكبان را با غضب الهي در اين دنيا و عقاب و عذاب در
آخرت مواجه خواهد ساخت.
تصميم شوراي نگهبان درباره داوطلبان رياست
جمهوري، از نظر قانوني لازم الاتباع است و همانطور كه آقاي هاشمي رفسنجاني
نيز اعلام كردهاند قرار نيست اعتراضي به آن صورت بگيرد. اين نيز دليل
ديگري بر عظمت روحي كسي است كه از پايه گذاران نظام جمهوري اسلامي است،
براي تأسيس و اعتلاي اين نظام بيش از 50 سال مبارزه و مجاهدت و خدمت كرده و
در اين راه بارها تا مرز شهادت پيش رفته و از هزينه كردن جان و مال و
اعتبار و آبروي خود دريغ نورزيده است.
نظر شوراي نگهبان در عين حال
كه قانوني است، قابل نقد هم هست. سادهترين دليل بر اينكه شوراي نگهبان
اشتباه هم ميكند اينست كه در خود اين شورا در مورد صلاحيت افراد نظرهاي
متفاوتي وجود دارد و حتي در مواردي خروجيهاي اين شورا نشان دهنده همين
واقعيت است. مثلاً در ميان افراد احراز صلاحيت شده براي رياست جمهوري در
همين دوره، افرادي وجود دارند كه از مصاديق رجال نظامي هستند ولي از رجال
سياسي يا مذهبي نيستند.
افراد ديگري نيز وجود دارند كه از مصاديق
رجال سياسي هستند ولي نميتوان آنها را رجال مذهبي دانست. اين واقعيتها
براي مردم عادي هم كاملاً قابل درك است لكن آنچه ملاك عمل قانوني است، نظر
شوراي نگهبان است و نبايد با آن در افتاد كما اينكه نبايد آن را خالي از
اشتباه دانست. روشنترين موارد اشتباه اين شورا، يكي تأييد صلاحيت كسي است
كه اكنون خود اعضاي شورا و تمام حاميان گذشته وي از عملكرد او ناراضي هستند
و او را تأييد نميكنند و ديگري عدم احراز صلاحيت آيتالله هاشمي رفسنجاني
است كه در ميان تأييد صلاحيت شدگان همين دوره هيچكدام امتيازات ايشان را
ندارند.
علاوه بر آنچه امام خميني درباره آيتالله هاشمي رفسنجاني
گفتهاند كه معتبرترين سند اعتبار و افتخار ايشان است، اين فراز از مكتوب
رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله خامنه اي، حاوي شهادت بر برخورداري ايشان
از بالاترين سطح معيارهاي صلاحيت است، معيارهائي كه نظيري براي آنها سراغ
نداريم. فراز مورد نظر كه مربوط به زمان رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني
است اينست:
"و خدا را شكر كه اراده و رأي ملت عزيز، بار سنگين امانت
و مسئوليت الهي را بردوش تواناي مردي بزرگ از فرزندان اسلام و حوار?ين
امام عظيم الشأن، عالمي مجاهد و فقيهي اسلام شناس و سياستمداري هوشمند و
مديري دردآشنا و دلسوز قرار داد. شخصيتي كه پرونده تلاشش در راه خدا و
مجاهدتش براي حاكميت دين و اعلاي كلمه اسلام، حتي پيش از نخستين روزهاي
شروع نهضت آغاز شده و سرگذشت رنجها و سختيها و فعاليتهاي كم نظير را در
خود گنجانيده است.
چهره موجهي كه به بركت حركت در صراط مستقيم
انقلاب همواره امين امام و محبوب امت بوده. امروز رئيس جمهور ما از نظر من
كه ساليان متمادي است ايشان را ميشناسم يك مجتهد قطعي است. اينهم از بركات
خدا برماست. ما رئيس جمهوري داريم كه از لحاظ درسهاي حوزه اي، يك مجتهد و
از لحاظ تفكرات اسلامي يك متفكر سطح بالا با سوابق فراوان است."
همه
ميدانند كه مطرح كردن اموري از قبيل ناتواني جسمي ناشي از بالا بودن سن،
براي كسي با اين برجستگيها بهانهاي بيش نيست. كسي كه در همين ايام، جلسات
سنگين مجمع تشخيص مصلحت نظام، كه رؤساي قواي سه گانه، وزراي چند كابينه و
تعدادي از افراد صاحب نظر در آن حضور دارند، را با قدرت مديريت بسيار بالا
اداره ميكند آيا بيانصافي نيست كه متهم به ناتواني جسمي براي احراز
رياست جمهوري شود؟! اينها همه نشان ميدهند آقاي هاشمي رفسنجاني واجد
صلاحيتترين فرد براي رئيسجمهور شدن است.
اكنون كه شوراي نگهبان
تصميم خود را گرفته و اعلام كرده، مقصود از تأكيد بر صلاحيتهاي آقاي هاشمي
رفسنجاني اين نيست كه در اين تصميم تغييري ايجاد شود، به ويژه آنكه
اينجانب از ابتدا با ورود ايشان به اين عرصه مخالف بودم و طبيعي است كه
همچنان بر عقيده خود باقي بمانم. ترديدي ندارم كه آقاي هاشمي رفسنجاني نيز
فقط براي انجام وظيفهاي كه اصرارهاي مردم و بزرگان برعهده ايشان گذاشته
بود به صحنه آمدند و به همين دليل اكنون كه بامانع مواجه شدهاند احساس
ميكنند به وظيفه خود عمل كرده و از اين پس با آرامش روحي كامل به كارهاي
روزمره خود ميپردازند و مثل هميشه براي اعتلاي نظام جمهوري اسلامي تلاش
ميكنند و حتي لحظهاي از كمك به پيشبرد هرچه بهتر كشور كوتاهي نخواهند
كرد.
عدهاي تلاش ميكنند چنين وانمود نمايند كه ورود آقاي هاشمي
رفسنجاني به صحنه انتخابات رياست جمهوري با هدف مقابله با رهبري بوده است.
اين سخن را اگر از كساني كه شناختي از آقاي هاشمي رفسنجاني ندارند باشد
ميتوان بر بيغرضي حمل كرد البته با اين تأكيد كه آنها سخت در اشتباه
هستند، اما اگر افرادي كه آقاي هاشمي رفسنجاني را به درستي ميشناسند چنين
سخني را بگويند قطعاً اهداف شومي را دنبال ميكنند و خود نيز ميدانند كه
دروغ ميگويند.
زيرا هر كس آقاي هاشمي را ميشناسد ميداند كه
ايشان خيرخواهترين فرد نسبت به رهبري است و هرگز حاضر نخواهد شد در برابر
رهبري قرار بگيرد. در طول 8 سال گذشته، تلاشهاي زيادي براي فاصله انداختن
ميان رهبري و آقاي هاشمي صورت گرفت و بدخواهان با توسل به انواع توطئهها و
تبليغات و دسيسهها اقدامات زيادي براي وادار ساختن آقاي هاشمي رفسنجاني
به مقابله با رهبري به عمل آوردند ولي ايشان با درك دقيق موقعيت و شناخت
توطئهها و با نگاه عميقي كه به ضرورت وحدت و همراهي با رهبري براي حفظ
نظام و مصالح كشور دارند، رابطه خود با رهبري را حفظ كرده و دست اندركاران
اين توطئه سنگين را ناكام نمودند. توفيق آقاي هاشمي رفسنجاني در مقابله با
اين توطئهها، ريشه در اعتقاد ايشان به نظام جمهوري اسلامي، مصالح عاليه
كشور و ولايت فقيه دارد و چيزي نيست كه با حوادث و شرايط متغير ايام دچار
دگرگوني شود.
در اين ميان، سؤال مهمي كه بايد به آن پاسخ داده شود
اينست كه چرا آقاي هاشمي رفسنجاني عليرغم اينهمه بيمهري و بيانصافي و جفا
كه ميبيند و اينهمه تخريب و توطئه كه عليه ايشان صورت ميگيرد، باز هم
صبور و استوار در مسير خدمت به نظام جمهوري اسلامي گام بر ميدارد و
مخالفان و معاندان را در توطئهاي كه براي ايجاد فاصله ميان ايشان و رهبري
تدارك ديدهاند و ميبينند ناكام مينمايد؟
پاسخ اينست كه آقاي هاشمي
رفسنجاني از همان آغاز ورود به مبارزه با رژيم طاغوت، خود را وقف اسلام و
برپائي نظام اسلامي و حراست از آن كرده بود و همچنان بر اين عهد خود باقي
است و از هر اقدامي كه به اين نظام لطمه وارد سازد پرهيز ميكند.
او
براي نظام جمهوري اسلامي همچون "مادر" است نه "دايه". به همين دليل، حاضر
است خود را فدا كند تا نظام بماند. اين واقعيت، هم در آمدن او به صحنه
مصداق دارد و هم در كنار رفتنش، كنار رفتني همراه با زمزمه اين بيت* خطاب
به نظام جمهوري اسلامي كه: بشكست اگر دل من به فداي چشم مستت - سرخُم
ميسلامت شكند اگر سبوئي.
« پیرامون حادثه لندن»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته دکتر پویا جبل عاملی را از نظر می گذرانید:
حمله
دو افراطی به یک سرباز بریتانیایی در لندن و سلاخی کردن وی با چاقو و قمه
در روز روشن و جلوی چشم رهگذران و تازه با خیالی آسوده و آرام منتظر پلیس
بودن، موجب حیرت شده است.
با این وجود واکنش دیوید کامرون نخستوزیر
بریتانیا، جالب بود. او جلوی درب شماره 10 داونینگ استریت گفت که این حمله
نهتنها حمله به بریتانیا، که حمله خیانتآمیز به اسلام و اقلیتهای
مسلمان بریتانیا بود که برای آن کشور، خدمات زیادی انجام دادهاند. او گفت
که اسلام هرگز با چنین عمل وحشیانهای سنخیت ندارد.
وقتی این
عبارات را مثلا با نحوه واکنش بوش و استفاده از واژگانی چون جنگ صلیبی
مقایسه کنید، در مییابیم که واکنش کامرون محافظهکار، به خصوص چقدر برای
مسلمانان آن کشور منطقي است. بریتانیا، به باور بسیاری، یکی از نزدیکترین
جوامع موجود به تعریف «جامعه باز» است. کشوری که در آن شهروندان میتوانند
هر طوری که میخواهند باشند، فکر کنند و زندگی کنند. افراد با هر سلیقهای و
هر ایدئولوژی و هر مذهبی میتوانند گروه و دسته و حتی حزب خود را داشته
باشند. جامعهای که در آن داشتن حزب نیازمند مجوز نیست و اگر حزبی رای کافی
بیاورد، میتواند در فرآیند تصمیمگیری کلان اثرگذار باشد.
بسیار
سخت بتوان متصور بود که روزی در کشوري مثل سوئیس، مساجد حق نداشته باشند
گلدستههای خود را نمایان کنند یا آنکه مانند فرانسه، قانونی برای حیطه
شخصی افراد تعیین تکلیف کند و بگوید چه چیزی نپوشند و حکم کند که زنان
معتقد به روبنده، دیگر حق ندارند روبنده ببندند. هر چند بریتانیا نیز جزئی
از اروپا است، اما گویی با فاصله بیشتری معتقد به اصول جامعه باز است. برخی
بر این نظرند که این تحمل فرهنگ اقلیت بیش از همه مدیون آن دورانی است که
بریتانیاییها بسی بیشتر از رقبای خود به سرتاسر دنیا سرک کشیدند و با
فرهنگهای مختلف آشنا شدند و مردمان رنگارنگتری دیدند و این انعطاف میراث
آن دوران است.
اما وقایعی چون حادثه اخیر، ای بسا موجب شود تا احزاب
افراطی بتوانند دست بالا را در بریتانیا به دست گیرند و بریتانیا را مانند
دیگر کشورهای اروپایی کنند که گویی به جای پایبندی به اصول جامعه باز، خود
را وامدار لایتیسه میدانند. در جامعه باز نمیتوان به حکم اعتقادات
اکثریت جامعه، زندگی و آداب و رسوم اقلیت را تحتالشعاع قرار داد. در این
جامعه نمیتوان مثلا وجود گلدسته مسجد را به رای اکثریت گذاشت؟ اینها
دستاوردهایی است که وقایعی از این دست میتواند آنها را تباه کند.
همین
حالا نیز، به دلیل نگاه امنیتی که پس از وقایع 11سپتامبر رخ داد و پس از
آن وقایع مترو لندن، آزادیها در مقام مقایسه کمتر از دهههای گذشته است و
تداوم چنین حوادثی ای بسا نگاه امنیتی را فزونتر کند. نگاه امنیتی که این
پرسش را به ارمغان میآورد که مرز کنش برای حفظ امنیت شهروندان و البته
تضمین آزادیهای فردی کجاست؟ هر چند بریتانیا در مقام مقایسه با اروپاییان
دیگر، آزادی فردی را بیشتر مراعات کرده است؛ اما روند موجود در آن کشور نیز
بیشتر به سوی کنشهای امنیتی بوده تا حفظ آزادی فردی و البته به دلیل
وقایع تروریستی این روند مورد قبول اکثریت جامعه بوده است. اگر تعدد این
حوادث بیشتر شود، روند موجود سرعت بیشتری خواهد گرفت؛ حتي اگر شاهد
واکنشها و اظهارنظرهای امیدوارکنندهای مانند گفتههای دیوید کامرون
باشیم.