مناظره
مجلس مناظره ای راه انداختند .
بزرگترین دانشمندشان را دعوت كردند.
امام جواد (ع) را هم همینطور. همه كه جمع شدند یحی بن اكثم بلند شد. مجلس ساكت شد.
پرسید :"اگر كسی برای مراسم حج محرم شده باشد و شكاری را بكشد تكلیفش چیست؟"
امام جواب داد:" این شخص زن است یا مرد؟
بزرگ است یا بچه؟
آزاد است یا بنده؟
كارش عمدی بوده یا نه؟
حالا چی؟ پشیمان شده؟
حجش عمره بوده است یا واجب؟
شكار پرنده بوده یا نه؟
***
همه شان ساكت شده بودند
از شنیدن حالت های مساله رنگ صورتهای شان مثل گچ سفید شده بود.
فهمیدند كه شكست خورده اند.
وساطت براى رفع مشكل
مرحوم
شيخ طوسى ، كلينى و ديگر بزرگان آورده اند:در اوايل خلافت معتصم عبّاسى ،
شخصى از اهالى سجستان به همراه امام محمّد جواد عليه السلام و نيز عدّه اى
ديگر، راهى مكّه معظّمه گرديد.
شخص سجستانى گويد: در بين راه ، جهت
استراحت در محلّى نشسته بوديم و سفره غذا پهن بود، ما با عدّه اى از افراد
مختلف مشغول خوردن غذا گشتيم .
من به حضرت خطاب كردم و اظهار داشتم :
ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، در شهر ما شخصى از دوستان و محبّان شما،
از طرف حكومت ، مسئول امور مردم مى باشد.
ماليات زيادى را بر من
مقرّر كرده است كه بپردازم ، در حالى كه من توان پرداخت آن را ندارم ،
چنانچه ممكن باشد نامه اى برايش بنويسيد تا ملاحظه حال مرا نمايد و تخفيفى
دهد؟
امام عليه السلام فرمود: او را نمى شناسم .
عرض كردم :
اى سرورم ! او از دوستان و علاقه مندان به شما اهل بيت عصمت و طهارت مى
باشد؛ و من مطمئنّ هستم كه نامه شما سودمند خواهد بود.
و چون سخن و تقاضاى من به اتمام رسيد، حضرت قلم و كاغذى را در دست مبارك خود گرفت و اين عبارات را نگاشت :
به
نام خداوند بخشاينده مهربان ، حامل نامه از جنابعالى و نيز از عقيده ات
تعريف و تمجيد كرد، توجّه داشته باش كه خوشبختى تو در گرو رفتار و كردارت
مى باشد؛ بنابر اين ، سعى كن نسبت به دوستان و هم نوعان خود دلسوز باشى ،
همانا خداوند متعال فرداى قيامت تو را در مقابل اعمال و كردارت مؤ اخذه و
مورد بازجوئى قرار مى دهد.
بعد از آن نامه را امضاء نمود و تحويل من داد.
پس
از آن كه وارد سجستان شدم و نامه حضرت را به والى - كه به نام حسين بن
عبداللّه نيشابورى معروف بود - دادم ، او نامه را گرفت و بوسيد و بر چشم
خود نهاد و سپس آن را گشود و خواند و به من خطاب كرد و گفت : خواسته ات
چيست ؟
گفتم : ماءمورين شما ماليات سنگينى بر من بسته اند و توان پرداخت آن را ندارم .
سپس دستور داد: ماليات را از من بردارند و چون سخت در مضيقه بودم نيز مبلغى را لطف كرد.
اثر انگشت در سنگ و آب شدن سينى فلزى
مرحوم طبرى ، بحرانى ، شيخ حرّ عاملى و ديگر بزرگان آورده اند كه شخصى به نام عمارة بن زيد حكايت كند:
روزى در مجلس حضرت امام جواد عليهما السلام نشسته بودم ، به حضرت عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! علائم و نشانه هاى امام چيست ؟
حضرت فرمود: هركس بتواند كارى را كه هم اكنون من انجام مى دهم ، انجام دهد، يكى از نشانه هاى امام در او مى باشد.
و
سپس انگشتان دست مبارك خود را روى صخره اى - كه در كنارش بود - نهاد، و
هنگامى كه دست خود را از روى آن سنگ برداشت ، ديدم جاى انگشتان دست حضرت
روى آن سنگ به طور روشن و واضح اثر گذاشته است .
و نيز حضرت را
مشاهده كردم كه قطعه آهنى را با دست مبارك خود گرفته است و بدون آن كه آن
را در آتش نهاده باشند همانند قطعه اى كش و لاستيك يا فنر از دو سمت مى
كِشد و پاره نمى شود.
همچنين آورده اند:
عبداللّه بن محمّد - كه يكى از راويان حديث است - گويد:
روزى
همراه عمارة بن زيد بودم ، او ضمن صحبت هائى ، حكايت عجيبى را برايم بيان
كرد، گفت : روزى امام محمّد جواد عليه السلام را در حالى كه يك سينى بزرگ
گِرد مَجْمَعه جلويش نهاده بود، ديدم ؛ پس از ساعتى به من خطاب كرد و
فرمود: اى عمّاره ! آيا مايل هستى كه به وسيله اين سينى فلزّى يك كار عجيب و
حيرت انگيز را مشاهده كنى ؟
عرضه داشتم : بلى ، ميل و علاقه دارم .
پس
ناگهان حضرت دست مبارك خود را بر آن سينى نهاد و سينى به شكل مايع در آمد؛
سپس آن ها را جمع نمود و در طشت و قدحى كه كنارش بود، ريخت ؛ و بعد از آن
دست خود را روى آن مايع كشيد و به صورت همان سينى اوّل در آمد.
و
امام عليه السلام در پايان فرمود: امام يك چنين قدرتى را دارد كه در همه
چيز مى تواند با اراده الهى تصرّف كند و تغيير و دگرگونى ايجاد نمايد
حکم دزدی
دزدي
را آوردند پيش خليفه تا حكمش را صادر كند.معتصم،دانشمندان را جمع كرد.
قاضي القضات گفت:"چون آيه تيمم حد دست را از مچ تعين كرده ،پس بايد دستش را
از مچ قطع كرد."
ديگري گفت :"خداوند براي وضو دست را از آرنج مي داند پس بايد از آرنج قطع شود."
معتصم
هم گفت چون بعضي دست را از انگشتان تا شانه ميدانند، بهتر است دست را تا
شانه قطع كنيم.نظر تو چيست ابو جعفر؟ديگران حكم صادر كردند و تو هم شنيدي."
همه
اشتباه كردند . بايد فقط انگشتانش قطع شود.چون كف دست از هفت جا ، جايگاه
سجده است و جايگاه هاي سجده مال خداست. ما نمي توانيم به جايگاه هاي سجده
آسيبي برسانيم.
همه شان ساكت شدند.