به گزارش 598 به نقل از جام ورزشي؛ در لابلاي اين همصحبتي، حرف را ميكشانيم به پرسپوليس و نيمكت خالياش كه هر روز گزينهاي تازه را بر آن مينشانند. كريم باقري كه دو نشست اول كميته فني باشگاه را هم تجربه كرده تمايلي به حرف زدن در اينباره نشان نميدهد و با ناراحتي ميرود به استقبال پرسش بعديمان. دليل سكوتش را هم كه ميپرسيم، در پاسخي كوتاه ميگويد: «اصلا نميخواهم دربارهاش صحبت كنم. انتخاب سرمربي پرسپوليس در حيطه اختيارات من نيست كه بخواهم در موردش حرف بزنم.»
براي شكستن ديوار اين سكوت، به هر دري ميزنيم. تماسهاي بيپاسخمان آنقدر
پشت هم تكرار ميشود كه بالاخره صداي كريم باقري را بشنويم: «5 دقيقه ديگه
تماس بگيريد، الان مشغول خريدم و بايد برگردم توي ماشين.» اينبار هم جواب
گرفتنمان خيلي طول ميكشد و بدتر اينكه او ميلي هم به حرف زدن نشان
نميدهد. به پرسپوليس كه ميرسيم اما او هم به يكباره ميافتد روي دور حرف
زدن. حرفهايي همه از جنس گلايه و دلخوري. از آنچه او را به پرسپوليس
بازگرداند ميگويد و جام از دست رفته حذفي و مهمتر از همه خداحافظي
تكرارنشدني مهدويكيا كه هنوز انگار هضمش نكرده. به خود پرسپوليس اما كه
ميرسيم، باز برميگردد سر خط همان سكوت و ميگويد كه حرفي براي گفتن
ندارد.
* براي من و شايد خيليهاي ديگر هميشه اين ابهام وجود دارد كه كريم باقري
چرا حرف نميزند. در فوتبال ايران آدمهايي كه نبايد حرف بزنند دايم با
حرفهايشان مشكل درست ميكنند اما كسي مثل شما كه 20 سال فوتبال بازي
كرده، ستاره بوده و همه رويدادهاي بزرگ فوتبال را تجربه كرده حرف نميزند!
- متوجه منظورتان نميشوم! چرا بايد حرف بزنم؟
* خب اگر كريم باقري درباره فوتبال حرف نزند پس چه كسي بايد حرف بزند؟
- من اختياردار دهان مردم نيستم اما اختيار دهان خودم را دارم. بهترين
تصميم زندگيام اين بوده كه بعد از فوتبال كنار خانوادهام باشم و فوتبال
تماشا كنم، ببينم بالاخره چه ميشود. كاري هم به بقيه ندارم كه بخواهم حرفي
بزنم.
* هيچوقت هم به اين نتيجه نرسيديد كه مثلا با رويانيان تماس بگيريد و
بگوييد فلان كار را براي پرسپوليس انجام بدهد و فلان كار را نه؟
- اين وظيفه من نيست. يك آدمي مديرعامل است و يكي مثل من بازنشسته فوتبال
اما نبايد زنگ بزنم به بقيه بگويم چهكار كنند. شده كه خودشان كار داشته
باشند و تماس بگيرند ولي اينكه خودم بخواهم به كسي زنگ بزنم اصلا امكان
ندارد. نه در مورد رويانيان و نه هيچ آدم ديگري.
* خيلي بيسروصدا به پرسپوليس آمدي، بي سروصدا كار كردي و بي سروصدا هم
رفتي. ما ميدانيم كريم باقري در اين مدت براي پرسپوليس چهكار كرده اما
شايد خيليها ندانند.
- نيازي نميبينم هر روز زنگ بزنم به روزنامهها و بگويم چهكار كردهام.
مهم اين است كه بتوانم مفيد باشم. هر چند نميدانم بودهام يا نه.
* خودتان فكر ميكنيد اين شكل كار كردن ميتواند مفيد باشد؟
- ميخواهم از اول شروع كنم. يك روز رويانيان به من زنگ زد و گفت بيا حرف
بزنيم. ميگفت ميخواهم درست و غلط را به من بگويي. گفتم من سالها در
پرسپوليس بازي كردهام و ميدانم اين كارها به نفعتان است و اين كارها به
ضررتان. بقيهاش ديگر با خودتان است چون من نميتوانم به جاي شما تصميم
بگيرم. بعد از آن هم فقط گاهي تماس ميگرفت و حالم را ميپرسيد. تا اينكه
يحيي سرمربي شد و خودش به من زنگ زد كه بيا كمكم كن. گفتم نميآيم كادر فني
اما هر كاري و هر كمكي از دستم بربيايد انجام ميدهم. يحيي دوست و رفيق
چندين ساله من است و فقط ميخواستم كمكش كنم.
* يعني رفتيد كه به يحيي كمك كنيد، نه به پرسپوليس؟
- نه! چون يحيي در پرسپوليس بود رفتم كمكش كنم.
* در اين مدت همهچيز برايتان فراهم بود و هر كاري ميخواستيد كرديد اما
روز آخر كه فينال را باختيد همهچيز به هم ريخت و پرسپوليس يك چهره ناكام
به خودش گرفت...
- (به ميان حرفمان ميآيد)... صبر كنيد! من نميخواهم درباره ناكامي حرف
بزنم چون براي همه تيمها هست. سپاهان و پرسپوليس و استقلال همهشان يك روز
در اوج هستند و يك روز زمين ميخورند. پرسپوليس حتي اگر سقوط كند يك روز
دوباره رنگ قهرماني را ميبيند ولي چيزي كه تكرار نميشود خداحافظي
مهدويكيا است. براي من مهم نيست كه جام حذفي از دست رفته و از آن روز، حتي
يك بار هم برايش افسوس نخوردم چون ميدانم پرسپوليس به اوج برميگردد و يك
روز دوباره هم جام حذفي را ميگيرد و هم ليگ را اما اين برخورد با مهدي بد
بود. نه، افتضاح بود. شما ميگويي من كم حرف ميزنم. خب بيايم چه بگويم؟
بگويم درست نيست يك ستاره وقتي دارد دور افتخار ميزند عكاسها دورهاش
كنند اما يك نفر همراهش نباشد؟ يك نفر 20 سال براي فوتبال ما زحمت كشيده.
بعد از 20 سال هر سمَتي را بخواهي كنار بگذاري برايت مراسم توديع ميگيرند.
ما هم وظيفهمان بود كه كنار مهدي مهدويكيا باشيم ولي اين كار را نكرديم.
مهدي قطعا از ما انتظار داشته چون براي اين فوتبال زحمت كشيده. اگر آنقدر
برايش ارزش قايل نبوديم كه بازي خداحافظي بگذاريم كاش لااقل يك شاخه گل به
او ميداديم. يك شاخه گل نه پرسپوليس را ورشكست ميكرد، نه فدراسيون و
وزارت ورزش را. متاسفانه اين بيدرايتي، كليت فوتبال ايران است.
* با رفتن مهدويكيا، آخرين تكه از نسل باشكوه فوتبالمان هم رفت. قبل از
خداحافظي او به اين فكر نميكرديد نسلي كه بهترين خاطرهها را براي مردم
رقم زده دارد تمام ميشود؟
- من نبايد فكر كنم. مردم بايد به اين موضوع فكر كنند.
* مردم، خود من ميتوانم باشم. من ميگويم اين نسلي كه رفت جام جهاني و
آمريكا و استراليا را برد و در جامملتها عربستان و كرهجنوبي را با آن
نتيجهها شكست داد ديگر تكرار نميشود و ما هميشه در حسرتش ميمانيم. حالا
ميخواهم بدانم وقتي مهدي مهدويكيا كه تنها بازمانده اين نسل بود داشت
ميرفت، خودتان هم چنين فكري داشتيد؟
- مهدي آينه همه ما بود. براي هيچكدام از ما بازي خداحافظي نگذاشتند.
اصلا ارزش نگذاشتند. براي همين وقتي قرار شد مهدي بازي خداحافظي داشته باشد
همهمان خوشحال بوديم. فكر ميكرديم چه جشن باشكوهي ميخواهند برايش
بگيرند اما او هم مثل ما رفت. ميدانيد چرا؟ چون ما هنوز ياد نگرفتهايم
براي كساني كه زحمت كشيدهاند، ارزش قايل شويم. من وقتي با يحيي صحبت
ميكردم گفتم پُست نميخواهم. در پرسپوليس و تيمملي هيچوقت پست و مقام
نخواستم. گفتم يك قران پول هم نميخواهم. فقط به عشق فوتبال و پرسپوليس
ميآيم كه كمكتان كنم. فقط هم همين يك بار را در زندگيام افسوس خوردم كه
چرا در اين پرسپوليس كارهاي نيستم. مربي، سرپرست، سرمربي يا مديرعامل
نيستم كه بيايم كنار خط و با مهدي كه مثلا داشت دور افتخار ميزد، راه
بروم. نشسته بودم روي سكو و حسرتش را ميخوردم. بعد از بازي يك بار ديگر
حسرت خوردم كه كريم تو چرا كارهاي نيستي كه وقتي مهدويكيا و كريمي از
فوتبال رفتند كاري برايشان بكني. من اگر بودم نميگذاشتم كريمي برود. حتما
او را برميگرداندم.
* خب شما فوتباليها كارهاي نيستيد كه اين اتفاقها در فوتبال ميافتد.
- دست من نيست كه كارهاي باشم. خودم هم نميخواهم كه باشم. فقط ميدانم
پرسپوليس، پرسپوليس شد چون امثال پروين و كريمي و مهدويكيا در آن فوتبال
بازي كردند. آخرين پرسپوليسيهاي واقعي كريمي و مهدويكيا بودند. بازيكني
كه يكي دو سال بازي ميكند و بعد به خاطر قرارداد بهتر ميرود كه پرسپوليسي
نيست. بازيكني كه با استقلال مذاكره كند كه پرسپوليسي نيست. من هيچكدام
از اين بازيكنان جديد را پرسپوليسي واقعي نميدانم. متاسفم اما ديگر هيچ
چيزي برايمان نمانده.
* از اينكه بدون چشمداشت براي پرسپوليس كار كرديد و تيم اينطور ناكام ماند حسرت ميخوريد؟
- باز هم تاكيد ميكنم كه اگر جام حذفي را ميگرفتيم هم دو زار برايم ارزش
نداشت. آن موقع هم حاضر بودم پرسپوليس قهرمان نشود اما مهدي با عزت و
احترام برود.
* اولين بار است كه ميخواهم بپرسم در آخر حرف نگفتهاي مانده يا نه؛ چون
فكر ميكنم كسي مثل كريم باقري هنوز هم بايد حرف داشته باشد.
- اتفاقا ميخواهم حرف بزنم. پرسيدي چرا حرف نميزني. ميخواهم بگويم من
آدمي نيستم كه هيچ حرفي را در دلم نگه دارم. ميداني چرا درباره فوتبال حرف
نميزنم؟ چون فهميدهام كجا داريم زندگي ميكنيم و ديگر خيلي چيزها برايم
ارزش ندارد. هيچ جاي دنيا بازيكن اينجوري از فوتبال نميرود. به قول خودت
ما يك نسل طلايي بوديم اما يك احترام نديديم. يك بازي براي يك نفر از اين
نسل نگذاشتند. ما اگر زحمت كشيديم وظيفهمان بوده و پولش را گرفتهايم ولي
دل يك ملت را كه خوش كرديم. حداقل با يك شاخه گل تشكر ميكردند كه دلمان
نسوزد. حالا متوجه شدي چرا حرف نميزنم؟ اگر جامعهاي بوديم كه همه به هم
احترام ميگذاشتند و فقط ما احترام نميديديم اعتراضي نداشتم اما ما به
هيچكس احترام نميگذاريم. براي همين من هم دهانم را ميبندم و حرف
نميزنم.