در زمان رژیم پهلوی برنامه امریکا برای ایجاد امنیت خلیج فارس، استفاده از قدرت نظامی ایران بود. یعنی آمریکاییها با استفاده از توان نظامی که در ایران ایجاد شده بود، امنیت خلیج فارس را به صورت غیر مستقیم تامین میکردند. اگر به تشکیل نیروی دریایی و هوایی ایران توجه کنیم در مییابیم که از سال 1350 به بعد ساختاری که برای نیروی دریایی و هوایی ایران پیش بینی شده بود با توجه به ماموریت امنیت خطوط کشتیرانی در خلیج فارس شکل گرفت. باید توضیح داد که همواره ایران، عراق را تهدید محسوب میکرد، اما از این سال به بعد تهدید عراق اولویت دوم محسوب شد و ماموریت تامین امنیت در خلیج فارس به اولویت اول ایران تبدیل شد.
به عنوان مثال مهم ترین پایگاههای هوایی ایران بین سالهای 1350 تا 1357 در حاشیه خلیج فارس احداث شده است. یعنی ماموریت پایگاههای بوشهر، بندرعباس، کنارک، امیدیه، شیراز و اصفهان با توجه به حوزه خلیج فارس تنظیم شد.
قرار بر این بود که 300 فروند هواپیمای F16 هم در پایگاه امیدیه مستقر شود که ماموریت اول آنها در این راستا برنامه ریزی شده بود. بزرگ ترین پایگاه هوایی منطقه در کنارک قرار بود احداث شود که این اقدام صورت گرفت و این پایگاه در زمینی به وسعت 100 کیلومتر مربع احداث شد ولی هواپیما به آنجا منتقل نشد. بنابراین نیروهای هوایی ایران به این صورت و با دغدغه امنیت در خلیج فارس شکل گرفت.
وقتی به نیروی دریایی ایران نیز دقت شود، مشاهده میکنیم که بین سالهای 1350 تا 1357 هم ساختار و هم سازماندهی نیروی دریایی از سمت تنگه هرمز به سمت دریای عمان است. پیش از آن تمرکز نیروی دریایی در داخل خلیج فارس مثلا در بندر خرمشهر و بوشهر بود ولی از سال 1350 به بعد پایگاه عظیمی در بندرعباس احداث شد و بعد نیز قرار بود پایگاه عظیم دیگری در چابهار احداث شود که این کار صورت نگرفت. در کنار این، ناوهایی که قرار بود به نیروی دریایی ایران بپیوندند، ناوهایی بود که بتوانند فراتر از آبهای ساحلی ایران و منطقه خلیج فارس عملیات انجام دهند و به تعبیر آمریکاییها قرار بر این بود که نیروی دریایی ایران، جناحی از ناوگان آمریکا در اقیانوس هند باشد و ماموریت آنها را در این منطقه انجام دهد. بنابراین مسئله امنیت خلیج فارس از زمانی که انگلیس این منطقه را ترک کرد، مسئله امریکا بوده است و از این رو در این منطقه حضور نظامی پیدا کرد.
بعد از جنگ، امریکاییها فرماندهی مستقل در خلیج فارس ایجاد کردند و یک ناوگان، به نام ناوگان هفتم به طور مستقل برای خلیج فارس و دریای عمان سازماندهی کردند. ستاد فرماندهی این ناوگان در بحرین در بندر سلمان مستقر شد و در حال حاضر هم آمریکا تمام ستاد فرماندهی خود در منطقه را در آنجا مستقر کرده اند. البته امریکا با از دست دادن رژیم شاه، دو فعالیت را انجام داد و هزینه گسترده ای را متحمل شد. یک فعالیت همان تشکیل ناوگان اختصاصی برای خلیج فارس و دریای عمان بود و دیگر اینکه تلاش کرد از فضا، جغرافیا و ساختار نظامیتمام کشورهای حاشیه خلیج فارس برای امنیت خلیج فارس استفاده کند. به همین خاطر پایگاههایی درعربستان از جمله پایگاه ظهران احداث شد؛ در بحرین سرفرماندهی نیروها مستقر شد؛ در قطر یک مرکز نظامی ایجاد شد؛ در امارات مرکز پشتیبانی، تعمیرات و تدارکات نیروها ایجاد شد؛ و در خور فکان در سمت دریای عمان نیز مرکزی برای تجمع و مقری که از آنجا سازماندهیها صورت بگیرد، شکل گرفت. بنابراین آمریکا با از دست دادن ایران هم مجبور شد قدرت نظامی مستقلی در خلیج فارس وارد کنند و هم این که استفاده از کشورهای جنوبی خلیج فارس در این راستا در دستور کار قرار گرفت.
تمام قدرت هوایی و دریایی که در کشورهای حاشیه خلیج فارس بعد از پیروزی انقلاب اسلامیبه وجود آمده، در راستای این ماموریت ایجاد شده است. مثلا در راستای این ماموریت هواپیماهای F15 در اختیارعربستان قرار گرفت. یا به عنوان نمونه میتوان به این نکته اشاره کرد که در حال حاضر امارات بیش از ظرفیت این کشور هواپیماهای جنگی از کشورهای غربی به خصوص آمریکا و فرانسه دریافت کرده است. همچنین کشورهای کوچکی چون قطر و بحرین نیز در حدی که بتوانند حوزه خود را داشته باشند، هواپیمای جنگی در اختیار گرفتند. از آنجا که تکیه آمریکا بیشتر بر کاربرد هواپیما در تامین امنیت است تا کشتی جنگی، قدرت هوایی در این کشورها هم بیش از قدرت دریایی تجهیز و سازماندهی شد. بنابر این مسئله امنیت از یک سو به کشورهای منطقه و از سوی دیگر به قدرتهای بین المللی به خصوص آمریکا مربوط میشود.
اما سوال مهم این است که چرا همه به دنبال امنیت در این منطقه هستند؟ یعنی این سوال مطرح است که مگر در این منطقه چه اتفاقی افتاده که این قدرت نظامیعظیم در خلیج فارس متمرکز شده است؟ شاید بتوان به این نکته اشاره کرد که مطالعات غربیها، آنها را به امنیت این منطقه حساس تر کرده است و توجه آنها را بیشتر به امنیت در این منطقه جلب کرده است. خلیج فارس، منبع و ذخیره انرژی جهان به شمار میآید. انرژیهایی که همین حالا قابل استفاده هستند و گازی هم که در آینده پا به عرصه وجود میگذارد، منبع تغذیه جهان هست و خواهد بود. به خصوص پارس جنوبی که یک منبع لایزال گاز در این منطقه واقع شده است. امکان صادرات این منابع، بلافاصله و بدون هزینه و دفع وقت از آب به سایر نقاط دنیا را دارد. از این رو ارزش این منابع بیش از منابعی است که نیاز به رسیدن به آبهای آزاد جهت ورود به بازارهای جهانی دارند. خلیج فارس از جهیت این ویژگی مورد توجه است. یعنی تمام منابع آن با هزینه کم قابل استفاده و فروش در بازارهای جهانی است. این اهمیت را غربیها بیش از تولیدکنندگان انرژی در منطقه دریافته اند؛ به خصوص امریکاییها که بیشترین مصرف انرژی را دارند و به دنبال انرژیهای جایگزین میگردند.
درکنار این باید توجه کرد که ژئوپلیتیک خلیج فارس ظرفیتهایی را در این منطقه ایجاد میکند که میتواند بازار عظیمیشکل دهد. این نیز از دلایلی است که در این منطقه توجه زیادی به امنیت میشود.
اما سوال مهم تر این است که منبع تولید ناامنی در خلیج فارس چیست؟آیا در این منطقه میتوان ریشهها و عواملی یافت که موجب ایجاد ناامنی شوند؟با یک بررسی میتوان دریافت که در خلیج فارس هیچ منبع تولید ناامنی وجود ندارد، مگر اختلافات میان کشورها که دیگران میتوانند بر آنها سوار شوند. تا زمانی که عراق به ایران حمله نکرده بود، کسی تصور ناامن شدن خطوط کشتیرانی را نمیکرد. با این وجود این سوال مطرح است که اگر آن منبع تولید ناامنی به وجود آید، به عنوان مثال کسی چون صدام پیدا شود و قصد ناامنی این منطقه را داشت باشد، و یا این که کشورهای دیگر قصد ناامن کردن این منطقه را داشته باشند، آیا امکان آن وجود دارد؟در پاسخ باید اشاره کرد که خلیج فارس بهترین جای جهان است که میتوان به راحتی آن را ناامن کرد. یعنی خلیج فارس با ساده ترین سلاحها، تجهیزات و امکانات ناامن میشود. به عنوان مثال عراق در زمان جنگ با ایران تولید ناامنی میکرد و به خصوص کشتیرانی و نفت کشها حمله میکرد و امکاناتی که فرانسه در اختیار عراق گذاشت به خصوص هواپیماهای میراژ F1 با برد بلند و امکان سوخت گیری، موشکهای اگزوسه (Exocet) و بمبهای لیزری عراق قدرت پیدا کرد که تا تنگه هرمز عملیات نظامی ضد امنیت در خلیج فارس انجام دهد و خطوط کشتیرانی را برای ایران ناامن کند. یعنی عراق به راحتی منطقه را ناامن کرد؛ تا جایی که امریکاییها در زمان جنگ خلیج فارس تمام مین روبهای خود را به اینجا آوردند تا آب منطقه را پاکسازی کنند، به نحوی که در یک زمان حدود 40 فروند کشتی مین یاب و مین روب در خلیج فارس فعالیت میکرد. با این حال برخی کشتیهایشان اسیر مین میشد و منفجر میشد. حتی ناو آمریکایی «ساموئل بی رابرتس» که ماموریت مین یابی را داشت، در میدان مین گرفتار شد و نتوانست از اصابت با مین جلوگیری کند و منفجر شد. بنابراین اگر قرار باشد خلیج فارس ناامن شود با ساده ترین سلاحها میتوان این کار را انجام داد. ولی در مقابل برقراری امنیت در این منطقه با سلاح نظامیبسیار دشوار است. به عبارت دیگر ایجاد نا امنی در این منطقه از طریق ابزار نظامی و غیر نظامی بسیار ساده است اما ایجاد امنیت از طریق ابزار نظامی بسیار سخت و مشکل است.
بنابراین کشورهای منطقه برای ایجاد امنیت، باید با یکدیگر همکاری کنند. یعنی کشورهای منطقه با شکل دادن به یک همکاری منطقه ای دسته جمعی میتوانند در راه به دست آوردن امنیت حرکت کنند و نوعی امنیت منطقه ای به وجود بیاورند. چرا که تولید کننده ناامنی خارج از منطقه غیرقابل تصور است و فقط در این منطقه میتواند این اتفاق رخ دهد.
با وجود این، این سوال مطرح میشود که چه مسائلی در منطقه وجود دارد که اجازه نمیدهد این همکاری دسته جمعی پدید بیاید چیست؟ اولین مسئله قابل طرح در این حوزه این است که کشورهای منطقه صاحب و برنامه ریز اصلی امنیت در خلیج فارس نیستند و امریکا معتقد است مسئول امنیت منطقه این کشور است. بنابراین آمریکا با هرگونه تلاش برای شکل گیری امنیت و همکاری منطقه ای دسته جمعی، مخالفت میکند. به این دلیل که امریکا خود را ستاد برنامه ریزی برای امنیت منطقه میداند و جایگاه هر کشور را در این برنامه تعیین کرده اند. بنابراین تلاشها برای شکل گیری نوعی امنیت دسته جمعی منطقه ای به دلیل این که اکثر کشورهای جنوب خلیج فارس ترجیح میدهند خود را با آمریکا هماهنگ کنند، با شکست مواجه میشود. اگر امکان این وجود داشت که کشورهای منطقه با هم همکاری کنند و سازو کار امنیت دسته جمعی منطقه ای را شکل دهند نه نیازی به این هزینههای گزاف نظامی وجود داشت و نه عدم اعتماد به وجود امنیت وجود داشت. بنابراین اولین مشکل این است که برنامه ریزی امنیت در منطقه صورت نمیگیرد و امنیت منطقه فرامنطقه ای طراحی میشود. امنیتی که برای منطقه طراحی شده است امنیت پیوسته است؛ یعنی این که ار دید آمریکا امنیت خلیج فارس به امنیت دریای عمان متصل میشود و از طریق این دریا به شمال اقیانوس هند مرتبط میشود و این حوزه امنیتی تا جزیره «دیگو گارسیا» گسترش پیدا میکند.
در کنار این باید به اختلافاتی که در منطقه وجود دارد توجه کرد. به طور خاص ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس دارای اختلافاتی است. اولین اختلاف ما بر سر نام خلیج فارس است. این خلیج، ایرانی است و در طول تاریخ، کشورهای اطراف خلیج فارس جزو پیکره و سپس منطقه نفوذ ایران بوده اند و به همین دلیل است که فارس نام گرفته است. یعنی در آن زمان خلیج فارس جزءآبهای داخلی ایران محسوب میشده است و از این رو خلیج فارس خوانده شده است. ولی از زمانی که جمال عبدالناصر این تخم لق را در دهان کشورهای عربی کاشت، نام آن به یک مناقشه تبدیل شده و امریکاییها نیز بعد از درافتادن با ایران، از اسم واقعی و تاریخی آن حمایت نمیکنند و گاه برای خوشحالی اعراب اساسا پسوند فارس را از عنوان خلیج فارس حذف میکنند و آن را با عنوان خلیج تلفظ میکنند. بنابراین، این از جمله مسائل مهمیو مورد اختلاف ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس است که ایران نباید اجازه دهد تداوم پیدا کند و اختلافات جدید بسازد.
مسئله دیگر به ژئوپلیتیک خلیج فارس و مسائل ایران و آمریکا مربوط میشود. ایران مهم ترین ژئوپلتیک منطقه را دارد، اما به این دلیل که این ژئوپلیتیک ما به خوبی مورد بهره برداری قرار نمیگیرد، امریکاییها همواره قصد دارند ظرفیت ژئوپلیتیکی ایران را به حواشی و پیرامون ایران انتقال دهند. مثلا ایران از نظر هوایی بایدهاب منطقه باشد و عمده ترددات هوایی باید از ایران صورت بگیرد. با این حال مشاهده میشود که فرودگاههای بزرگی در دوبی احداث شده و تما ظرفیت ژئوپلیتیک ایران از نظر حمل و نقل هوایی به آنجا منتقل شده است. این مسئله و مشکل بزرگی است و برای حل چنین موضوعی که در آینده ایران درخواهد یافت که از دست دادن این ظرفیت ژئوپلیتیک چه مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد، باید اقدامات جدی صورت بگیرد. ایران همچنین از بهترین مسیرهای ترانزیت با کشورهای همسایه برخوردار است. این مزیت ژئوپلیتیک ایران هم در حوزه خطوط نفت و گاز و هم در حوزه ترانزیت کالا است. ولی دیدیم که ظرفیتهای خزر از ما گرفته شد و به آذربایجان و ترکیه واگذار شد. این اتفاق بسیار مهمیاست. در حوزه خلیج فارس نیز چنین ظرفیت ژئوپلیتیک از ایران سلب شده است و ایران باید تلاش کند که از این ظرفیت استفاده کند.
نکته دیگر در حوزه ترانزیت کالا این که باید بزرگ ترین بنادر انتقال کالا به کشورهای محصور در خشکی در همسایگی ایران از طریق خلیج فارس و بنادر ساحلی ایران صورت گیرد. اما متاسفانه امروز حتی خود ایران کالاهایش را از دوبی وارد میکند. این فاجعه است که مجبور باشیم امور صادراتی و وارداتی خودمان را در دوبی انجام دهیم و جای تعجب است که هیچ کس به این موضوع امنیت ملی و اعتبار ایران توجهی ندارد. این بسیار بد است که ما از دبی کالا وارد کنیم یا صادرات ما به دبی باشد. عظیم ترین بنادر خلیج فارس باید در ساحل ایران احداث شود. هم بنادری که به صورت مستقیم کالا را وارد و صادر کنند و هم بنادری که بتوانند به عنوان واسطه عمل کنند.
در کنار این، باید عظیم ترین قدرت دریایی تجاری منطقه در اختیار ایران باشد و مراکز بزرگ تعمیر و نگهداری کشتیها نیز از آن ایران باشد، اما متاسفانه این امکانات هم به آن سوی آب منتقل شده است و کشتیهایی که در آبهای ایرانی تردد میکنند یا در اختیار ایران هستند، باید در کشورهای دیگر تعمیر و نگهداری شوند و ما نتوانسته ایم از این ظرفیت ژئوپلیتیک ایران استفاده کنیم و بنابراین کشورهای دیگر از این ضعف استفاده کرده اند و به جاهای دیگر منتقل شده است.
در مورد امنیت منطقه ای ایران و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس، ما میتوانیم امنیت خودمان را با دیگر کشورها، حتی کشورهایی که دارای مسائل و اختلافات تاریخی هستیم پیوند بزنیم. به عنوان مثال ما اقتصاد عراق را از طریق خلیج فارس و بنادری که در شمال خلیج فارس احداث میکنیم آنقدر گره بزنیم که هر کسی در عراق حاکم شد به دنبال مالکیت اروند رود نباشد. ما از طریق جغرافیای خود و سواحل خود آنقدر میتوانیم اقتصاد عراق را به خودمان و خلیج فارس متصل کنیم که عراق همیشه به ایران نیاز داشته باشد و ایران نیز به امنیت سواحل نیاز داشته باشد و از آن بهره ببرد. حتی کشورهای آسیای میانه و افغانستان نیز میتوانند از ساحل خلیج فارس و دریای عمان به عنوان ساحل امنیت ساز بهره ببرند. اینها ظرفیتهای ژئوپلیتیک عظیمیاست که در اختیار ایران است و الان متاسفانه به دلیل عدم استفاده درست به کشورهای پیرامون ایران منتقل شده است. در حالی که ایران این ظرفیتها را رها کرده است، در مقابل ترکیه بیشترین استفاده را از ظرفیت ژئوپلیتیک ایران میکند.
یکی دیگر از مسائلی که به اختلاف ما با کشورهای حوزه خلیج فارس مربوط میشود و موجب تولید ناامنی میشود، به نگاه امریکا به امنیت در خلیج فارس برمیگردد. این نگاه موجب شده که بحرین به یک جزیره نظامیقابل بهره برداری برای نگاه امنیتی آمریکا در منطقه تبدیل شود. آمریکا موافقت کرد که بحرین جزء حوزه امنیت ملی عربستان محسوب شود. از زمانی که عربستان پل ارتباطی بین عربستان و بحرین را احداث کرد، موضوع امنیت بحرین با مسائل مربوط به امریکا و عربستان گره خورده است. احداث این پل از دیدگاه امنیت ملی یک موضوع بسیار مهم باید تلقی میشد چرا که دیگر موضوع امنیت در بحرین، امنیت یک کشور و مسائل داخلی آن کشور نبود. مداخله نظامینیروهای عربستان در جریان قیام مردم بحرین از این دید قابل فهم است. یعنی عربستان در ساختار امنیت ملی خود بحرین را جزء پیکره خود تلقی میکنند و قبل از آن که دست به دخالت نظامیدراین کشور در جهت سرکوب تظاهرات مردم بحرین بزنند، تمام ظرفیتها و بسترهای این کار را فراهم کرده بودند. مهم ترین نمونه از این بسترسازیها احداث این پل ارتباطی 25 کیلومتری بود که در سال 1365 مورد بهره برداری قرار گرفت. نکته دیگری که به دیدگاه آمریکا در منطقه مربوط میشود این که آمریکا بحرین را به عنوان پایگاه سرفرماندهی نیروهای خود در منطقه قلمداد میکنند.
مسئله بهره برداری از حوزههای مشترک نفت و گاز نیز از دیگر مسائل اختلاف برانگیزی بین ایران و کشورهای منطقه است. بهره بردار از نفت و گاز در حوزههای مشترک از جمله مسائل مهمیاست میتواند موجب اختلاف جدی شود. در حال حاضراز آنجا که ما ظرفیت بهره برداری از این حوزهها را نداریم در بسیاری از موارد سکوت کرده ایم. کشورهای عربی نیز چون از این منابع مشترک که بخشی از آن متعلق به ایران است به راحتی بهره برداری میکنند حرفی نمیزنند. اگر توانمندیهای ایران به گونه ای بود که از این حوزهها میتوانست استفاده کند، چگونگی بهره برداری از این حوزهها به یکی از مسائل مهم در روابط ایران و کشورهای حوزه خلیج فارس تبدیل میشد.
در حال حاضر، قطر در حال بهره برداری از حوزه پارس جنوبی است و در واقع آمریکا از آن استفاده میکند. به نظر من بزرگترین ضعفی که دولت ایران ظرف چند سال گذشته از خود نشان داد این بود که به جای این که واقعا با سلطه آمریکا مبارزه کند و این حوزه گازی را از چنگال آنها بیرون بکشد، کوتاه آمده است. در حال حاضر در این حوزه گازی آنها به نسبت بسیار بالاتر از ایران بهره برداری میکنند. در حوزههای نفتی هم این مسئله وجود دارد اما معمولا مسئله پارس جنوبی بیشتر مطرح میشود.
مسئله دیگر در رابطه با اختلافات ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس به جزایر سه گانه ایرانی در خلیج فارس مربوط میشود. ما سه جزیره در خلیج فارس داریم و مسئله این جزایر باید یک بار برای همیشه حل شود. این که هر از چندگاهی امارات مسئله جزایر را مطرح کند، خدشه ای به اعتبار ملی ایران است.
به نظر من ایران باید این مسئله را به صورت غیرنظامیحل کند. یعنی راه حلهای حقوقی و سیاسی در این زمینه مهم هستند. با این وجود، پیشنهاد من راه حل اقتصادی است. چنانچه قبلا نیز این مسئله را طرح کرده ام، ایران باید سه شهر بزرگ و پرجمعیت در این سه جزیره احداث کند. به عنوان مثال شهر فردوسی در ابوموسی، شهرحافظ در تنب بزرگ و شهرسعدی در تنب کوچک با برجهای بلند احداث شود و به جای این که امارات با پول ایرانیهایی که در آنجا سرمایه گذاری میکنند جزیره مصنوعی در خلیج فارس احداث کند، این سه جزیره موجود در خلیج فارس با یک کار اقتصادی خوب به مرکز حیات و تنفس ایرانیان تبدیل شود و سرمایههای ایرانیها به سمت این شهرها جذب شود و در آنجا سرمایه گذاری کنند. و این شهرها به مرکز تجاری، تفریحی و توریستی تبدیل شود. اگر 50 هزار نفر در این شهرها رفت و آمد کنند دیگر کسی نمیتواند چنین ادعاهایی را مطرح کند. ولی وقتی در این جزایر کسی را برای ساکن شدن و زندگی کردن نداریم و هیچ امکانات تفریحی و توریستی و اقتصادی در آن ایجاد نمیکنیم، چنین حرفها و ادعاهایی هم مطرح میشود. این جزایر از نظر امنیت ملی ایران به معنای مرکز قدرت ایران هستند. این جزایر از نظر امینت ملی ایران و منطقه انحصاری ایران حائز اهمیت هستند. من فکر میکنم این مسئله مهم باید حل شود.
مسئله دیگر در حوزه اختلافات ایران با کشورهای منطقه، مسئله منطقه نفوذ است. ما با رقیب خود در این منطقه یعنی عربستان بر سر منطقه نفوذ اختلاف داشته ایم. به نظر میرسد این اختلاف به طور تاریخی وجود داشته و خواهد داشت.
موضوع آخر در زمینه اختلافات ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس، طرز تفکر و ایدئولوژی است. دو ایدئولوژی در این سوی آب و آن سوی آب وجود دارد. یکی ایدئولوژی ما که آن را اسلام ناب محمدی مینامیم و معتقدیم تفسیر درست از اسلام این است. دیگری ایدئولوژی که در آن سوی آب قرار دارد و ظرف 20 سال گذشته منشاء ظهور تروریسم بوده و زمینه ساز کشاندن آمریکا به منطقه بوده است. بن لادن زاییده این طرز تفکر است. تروریسمیکه مردم را در افغانستان و عراق به خاک و خون کشید، محصول این تفکر است. این اختلاف نیز از قدیم وجود داشته است و لازم است در این زمینه علمای اسلام وارد این مسئله شوند و فکری کنند که این انشقاقی که همواره در جهان اسلام وجود داشته است از میان برود. انشقاقی که گاه به مسائل و اختلافات جدی منجر میشود چنانکه برای مثال صدام از جنگ با ایران به عنوان قادسیه نام برد. این مسئله از اهمیت برخوردار است و نمیتوان به آن بی توجهی نشان داد.
به هر حال خلیج فارس میتواند یکی از امن ترین نقاط جهان باشد و راه حل این مسئله نیز همگرایی بین کشورهای منطقه و ایجاد یک ساختار امنیت دسته جمعی با حضور تمام کشورهای حاشیه خلیج فارس است. یعنی این که باید آمریکا قانع شود که تامین امنیت این منطقه به کشورهای خود این منطقه واگذار شود.