سوم تير را بايد موعد احياء گفتمان انقلاب اسلامي در دهه سوم از عمر با بركت اين انقلاب شكوهمند و مردمي دانست. اين واقعيتي است كه رهبر معظم انقلاب نيز بارها و بارها بر آن تاكيد كرده، صحه گذاشته و اساسا آن را مبناي حمايت گرمتر خود از دولت گفتماني برآمده از اين واقعه قرار دادند.
اين كه در 16 سال حاكميت رويكردهاي غربگرايانه دولتهاي سازندگي و اصلاحات چه بر سر معيارهاي تراز گفتمان انقلاب اسلامي ايران آمد كه حركتي همچون سوم تير 84 به موعدي براي احياء اين معيارهاي بدل شد شايد موضوعي باشد كه نيازمند ساعتهاي بحث و گفتگو و هزاران صفحه يادداشت و تحليل و تاريخنگاري باشد.
اما آنچه اين روزها و با نزديك شدن به انتخابات يازدهم رياست جمهوري ضروري به نظر ميرسد پاسخ به اين پرسش است كه آيا اساسا حاكميت رويكردها و معيارهاي گفتمان انقلاب اسلامي بر سطوح كلان تصميمسازي و تصميمگيري در سالهاي پس از سوم تير، دستاوردي عيني و قابل لمس در حوزههاي مختلف داشته است و يا اينكه اين معيارها تنها شعارهاي ناكارآمدي است كه در صحنه اجرا دستاوردي را با خود به همراه نداشته و آنچنان كه اين روزها دولتمردان سازندگي و اصلاحات مدعي آن هستند، بايد به همان شيوههاي حاكم در دولت اصلاحات و سازندگي رجوع كرد، و همان رويكردهاي پيشين را بر اداره جامعه حاكم كرد؟!
به نظر ميرسد چالش امروز در مواجهه با معيارهاي گفتمان انقلاب اسلامي، موضوع كارآمدي اين معيارهاست. رجانيوز اين موضوع را در قالب نشستها و گفتگوهايي با چهرههاي مطرح گفتماني جبهه فرهنگي - سياسي انقلاب اسلامي در ميان گذاشته است تا از آنها درباره دستاوردهاي چرخش به سمت گفتمان انقلاب اسلامي در عرصه مديريت كلان كشور بپرسد و اينكه آيا اين چرخش، دستاوردي عيني در عرصه اجرا داشته است؟ اگر دستاوردي داشته، آن دستاورد چه بوده است و اينكه چرا بايد حاكميت اين معيارها بر عرصه كلان تصميمگيري و تصميمسازي تداوم داشته باشد.
در همين زمينه با دكتر سيد امیرحسین قاضی زاده هاشمي سخنگوي جبهه پايداري انقلاب اسلامي و نماينده مردم مشهد در مجلس شوراي اسلامي به گفتوگو نشستيم كه متن كامل آن در ادامه آمده است:
اگر در سال 84 گفتمان تكنوكراسي پيروز ميشد، چيزي از انقلاب اسلامي باقي ميماند؟!
گفتمان سوم تیر به مدت هشت سال با تمام قوت و ضعفهایش حاکم بوده و این دولت برآمده از این گفتمان است و در برخی از حوزهها هم سعی کرده است آن رویکردها را پیاده کند. سئوال اول ما این است که آیا اساساً حاکمیت این گفتمان در عرصه کلان مدیریتی ما ثمرهای داشته است یا خیر؟ آیا میشود برای آن ثمرهای را متصور بود یا همان چیزی که آقای هاشمی و آقای خاتمی میگویند که باید به قبل از سال 84 برگردیم که ما آن را ارتجاع گفتمانی مینامیم و بازگشت به مدل کارگزاران و اصلاحات درست است؟ اصلاً چه شد که مردم به سمت انتخاب گفتمان سوم تیر رفتند و آن اتفاق شکل گرفت و از سوی دیگر حالا که هشت سال حاکم شده، در حوزههای مختلف ثمرهای داشته است؟
سئوال شما در چند سطح قابل بررسی است. یک سطح این است که باالاصاله چرا انقلاب اسلامی شکل گرفت؟ علت موجوده انقلاب چه بود؟ آیا آن چیزی که باعث ایجاد انقلاب شد، بعد از انقلاب در عرصههای مختلف اداری و اجرایی کشور رسوخ یافت یا خیر؟ اگر خیر، آیا بقای انقلاب به خطر افتاده بود یا نه؟
پس یک موضوع موجودیت انقلاب اسلامی بود. تاریخ اسلام و تاریخ تمامی نهضتهای حق نشان میدهد عوامل مؤثر اجتماعی که باعث یک حرکت اجتماعی و انقلاب در مسیر حق میشوند، بهتدریج دچار استحاله میشوند و بعد انقلاب از درون به ضد خودش تبدیل میشود، شکلش تغییر میکند، اما تبدیل به ضد خودش میشود. این را در حرکت اولیای خدا و پیامبران الهی هم میبینیم و در بقیه حرکتهای انقلابی دینی هم مشاهده میکنیم. ملتی به نام بنیاسرائیل به رهبری حضرت موسی(ع) قیام میکند، اما در مسیر طی طریق کردن و زندگی کم میآورد و امروز سرنوشت باقیماندههای آنها یا حداقل مدعیان باقی ماندن از آنها این است که تبدیل به عناصر بلافصل شیطان شدهاند و در دنیا مبلغان شیطانپرستی هستند و بالکل خدا را کنار گذاشتهاند.
پس یک مسئله در این سطح است که خود انقلاب داشت چه سرنوشتی پیدا میکرد و اگر در تقابل بین گفتمان انقلاب در سال 84 و غیرگفتمان انقلاب که گفتمان تکنوکراسی است، آن گفتمان به پیروزی میرسید، آیا چیزی از انقلاب اسلامی باقی میماند یا خیر؟
سطح دوم این است که آیا ما که شعار حفظ انقلاب و تشکیل دولت اسلامی را دادیم، متناسب با تشکیل دولت اسلامی که ایده گفتمان اسلامی در عرصه اجراست و به لحاظ مرحلهبندی که مقام معظم رهبری فرمودند، دوره، دوره دولت اسلامی است، آن دولت توانست دولت اسلامی را شکل بدهد یا خیر؟ تا چه حدی توانست؟ چرا بله؟ چرا نه؟ یعنی آنجایی که توانست تا کجا توانست و چرا توانست و آنجایی که نتوانست، چرا نتوانست؟
سطح سوم این است که آیا در اداره زندگی مردم موفق عمل کرد یا نه؟ و همزمان توانست زمینه رشد و پیشرفت مادی این نظام را فراهم کند؟ اول این سه سطح را از هم جدا کنیم.
به شهادت آقا، دولت نهم انقلاب را به ريل خود برگرداند
بنا به شهادت مقام معظم رهبری، دولت نهم موفق شد گام اول را بردارد. ایشان اشاره فرمودند که انقلاب داشت از ریل خودش خارج میشد و این دولت آن را به ریل خود برگرداند. وقتی قطار از ریل خارج میشود چه اتفاقی میافتد؟ چپ میکند و منفجر میشود و آتش میگیرد. مسافرانش را هم ممکن است بکشد یا زخمی کند. قطار انقلاب از ریل خارج شده و در حال چپ شدن بود. بعضیهایی که در دوره اصلاحات آمده بودند، با استوانههای دینی ما تعارض داشتند. آثار دیگرش را هم در قضیه فتنه دیدیم. یعنی همانهایی که شکست خورده انتخابات سال 84 بودند، در سال 88 هم با همین تظاهرات به میدان آمدند، با تظاهر ضدیت نهتنها با نظام اسلامی و نه با یک انتخابات، بلکه ضدیت با دین...
سطح دوم این بود که آیا این دولت توانست آرزو، ایده و پارادایم دولت اسلامی را شکل بدهد؟ ایده گفتمان انقلاب و تشکیل دولت اسلامی مدنظر گروهی که در ابتدای دولت نهم حاکم شدند، بود، اما به سه دلیل موفق نشد این ایده را به صورت کامل مستقر کند. دلیل اول عدم ارتباط منسجم و از قبل و ساماندهی شده و زماندار، در طول زمان، نه در حین تأسیس دولت با یک کانون تفکری که بتواند یا در گذشته توانسته بوده است آرا و احکام را تبدیل به دستورالعملهای اجرایی کند.
آسيب دولت نهم به عنوان دولت اسلامي نداشتن برنامه اسلامي بود
دولت نهم در ابتدای کار به عنوان یک دولت اسلامی برنامههای اجرایی اسلامی نداشت و تازه میخواست در جریان اجرا برنامه بنویسد. این آسیب از آنجا ایجاد شد که چون برنامه نداشت، مجبور شد به اقتضائات اجرایی و ساختارهای موجود و نیروی انسانی موجود تن بدهد و آن ساختارها و اقتضائات کمکم خودشان را به این جریان و فکر تحمیل کردند، مثل اتفاقی که بعد از انقلاب در دوره سازندگی افتاد. حضرت امام در ابتدا یکسری ساختارهای موازی را ایجاد کرد، اما جریان حاکم اجرایی کشور آن نهادها را به مثل خودشان تبدیل و بعضیها را هم ادغام کرد. البته بعضیها باعث حفظ و بقای انقلاب شدند و اگر سپاه پاسداران یا بسیج مستضعفین که ساختارسازی جدید متناسب با روحیه انقلابی بود ایجاد نمیشدند، اصل انقلاب در معرض آسیب قرار میگرفت، اما این جریان به بدنه اجرایی کشور و دولت سرایت پیدا نکرد و دولت نهم هم خود را برای انجام این کار آماده نکرده بود. یعنی نظامسازی ذیل گفتمان نظام اسلامی، نظام اقتصادی در اسلام، نظام فرهنگی در اسلام، نظام تعلیم و تربیت در اسلام و امثال اینها و ساختارهای متناسب با آنها و تعویض و اصلاح ساختارها متناسب با آن برنامهها. گیر اول دولت و چون آرزو بود، ایده بود، اما کار کارشناسی نبود، دولت در این زمینه بسیار اقتضائی و سلیقهای عمل کرد و کارهای خوبش تحتالشعاع کارهای بدش قرار گرفت.
بالاخره الان نمیدانیم از تعطیل شدن سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور دفاع کنیم یا نه که کار درستی بود که البته جای بحث دارد. این کار از نظر مبنایی کار درستی بود، اما شکل اجرا، چون آن نظام فکری و پارادایم واحد وجود نداشت و ساختار متناسب با آن تعریف نشده بود، یک کار درست که تعطیل کردن سازمان مدیریت بود، چون ساختار درستتری جایگزینش نشد، تبدیل به یک کار غلط با آثار بد شد و حالا یکی از شعارهای کاندیداها این شده است که ما سازمان مدیریت را احیا میکنیم، یعنی برگشت به عقب.
رفت زیر یک خم بانکداری را بگیرد، اما چه چیزی را باید جایگزینش میکرد؟ نمیدانست. بعد مجبور شد عقب بکشد، چون ساختار بهقدری بزرگ بود که اگر میتوانست آن را از هم بپاشاند، معلوم نبود چه چیز دیگری قرار است جایگزینش شود.
آیا اصلاً این رفتار درست بود؟
نه، دلیلش این بود. ایده و آرزویی برای تحولات انقلابی و دینی وجود داشت، اما چون بستر یک مرکز تفکر وابسته به یک کانون اسلامی و دینی وجود نداشت یا ایشان بهطور حقیقی به آن مرکز تفکر که برنامههای اجرایی تبدیل شده از آرای اسلامی به اجرائیات را طراحی کند، وصل نبود؛ بنابراین ایشان فاقد برنامه بود.
این موضوع همینی است که آقایان میگویند که مبتنی بر عقلانیت نبود.
نمیخواهم بحث عقلانی و غیرعقلانی بکنم.
اصلاً کل این جریان، یک وقتی است که شما میگویید میخواهیم کاری را اصلاح کنیم و وارد قضیه میشویم، ولی چون جایگزین نداریم بدتر میشود...
اصل حرکت درست بود، اما باید جایی وجود داشت مثل مؤسسه امام خمینی و دانشگاه امام صادق(ع) که (Base) و بستر اینها دین است، منتهی باید ارزشها و احکام دینی را تبدیل به برنامههای اجرایی کنند. یعنی وقتی میگوییم بانکداری بدون ربا، بگوید یعنی چه؟ لوازم، لواحق، ساختار، نیروی انسانی، مراتب و عقودش باید چگونه باشد؟
دو موضوعي كه در تشكيل دولت اسلامي نياز بود اما ...
دومین موضوعی که در سطح دوم، یعنی تشکیل دولت اسلامی وجود داشت، نیروی انسانی بود. نیروی انسانی که با این پارادایم توانایی فنی و تخصصی و قابلیتهای اجرایی قابل قبول و در تراز بالا را داشته باشد، هم در دفاع از گفتمان و هم در نحوه عملکرد مدیریتیاش کارنامه قابل قبولی باشد و امتحانش را پس داده باشد. وقتی دولت سر کار آمد تازه دنبال چنین نیروهایی گشت، به همین دلیل مرتب مجبور شد نیروهایش را عوض کند، چون میخواست اینها را در اجرا امتحان کند.
سومین موضوع که بیشتر از همه استقرار دولت اسلامی را مسئلهدار کرد، بحث نظارت و نظارتپذیری بود. نظارت به معنی تبعیت از سیاستهای ولیفقیه و واکنش مثبت نسبت به نگرانیهای متدینین جامعه که در حوزه فرهنگ و اقتصاد نظارت معنوی میکنند و نظارتپذیری به معنای پذیرش چهارچوبهای حقوقی مندرج در قانون اساسی؛ دولت باید خود را وابسته معنوی به مردم بداند. این امر گیر ایجاد میکرد، یعنی آرزو، ایده، انرژی و خواستش بود، اما دو مشکل سیستمی و این مشکل فردی این کار را دچار گیر کرد.
در سطح سوم که پرداخت به زندگی روزمره مردم بود، به عنوان آنچه که مردم احساس رضایتمندی میکردند، دولت بعضی جاها موفق بود و بعضی جاها هم موفق نبود؛ در دورههایی موفق بود و در دورههایی موفق نبود، در مکانها و جغرافیایی موفق بود و در بعضی بخشها سیاست خارجی توفیقات بیشتر بود و در حوزه فرهنگ توفیقات کمتر بود. بهطور کلی میتوان گفت دولت نهم دوره موفقی بود، اما دولت دهم دوره یک نوع انحطاط یا برگشت بود.
انقلاب به ريل خود برگشته است، حالا ميخواهيم ادامهاش بدهيم
پس ریل انقلاب برگشته است و حالا میخواهیم ادامهاش بدهیم. بنابراین موضوع ما برگرداندن ریل انقلاب اسلامی به گفتمان انقلاب و جریان ارزشی انقلاب نیست. گو اینکه سقوطهایی در دولت اتفاق افتاده، اما جریان حرکت، جریان حرکت ارزشی است.
آنچه که باید بدان بپردازیم این است که عیبهای موجود چه بودند تا در دولت بعدی آن عیبها را برطرف کنیم. به همین دلیل برای اولین بار حضرت آقا محاسن و معایب دولت را ذکر میکنند، یعنی دولت نهم و دهم را معیار قرار میدهند و بقیه سنگ بنایتان را بر اساس این بچینید. چرا در مورد دولتهای قبلی این کار را نمیکردند و معیار قرار نمیدادند؟ برای اینکه همان طور که قبلاً فرموده بودند جریان حرکت دولت جریان صحیحی نبود. در آنجا باید تغییر، تحول و انقلاب اتفاق میافتاد.
سوم تیر انقلاب سوم و 9 دی انقلاب چهارم انقلاب اسلامی است. البته بهتر است بگوییم انقلاب سوم از سوم تیر شروع شد و 9 دی به اتمام رسید. در واقع اشاره به یک دوره کنیم که تثبیت کرد و مردم با تمام وجودشان حاکمیت گفتمان انقلاب اسلامی را میخواهند، و لا غیر. انقلاب اول این بود که ملت استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را میخواهند و سلطنت و استبداد را نمیخواهند. انقلاب دوم یعنی مردم استقلال را میخواهند و زیر سلطه بودن را نمیخواهند. انقلاب سوم تثبیت گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه اجرایی کشور بود که خواست مردم تثبیت و محقق شد. باید در مسیر ببینیم چه مشکلاتی داشتیم و دولتی را که معرفی میکنیم بر همین مبنا باشد. جبهه پایداری سعی کرده است در رسیدن به گزینه اصلحش این مورد را در نظر بگیرد.
این دستاوردها را عینیتر بیان کنید.
اشاره کردم که در سطح اول کاملاً موفق و در سطوح دوم و سوم به نسبتی موفق بودیم و در بعضی جهات مشکلاتی داشتیم.
در این نسبت کدام میچربد، موفقیت یا آسیبها و ناکامیها؟
نمیشود به طور عمومی به کار برد.
چون همین الان این موضوع مبنای استدلال است.
اگر دولت آقای احمدینژاد را به دو دوره نهم و دهم تقسیم کنیم، میتوانیم بگوییم دوره نهم نماد یک دولت موفق اسلامی است که میشود به عنوان الگوی ما قرار بگیرد مثل دوره امیرالمؤمنین علی(ع) و دولت شهید رجایی که بگوییم یک الگوی موفق و دولت دهم دولت ناموفق است. این نشان میدهد ممکن است یک نفر در سطح مدیریت کلان دورههای متفاوتی داشته باشد. بنابراین موضوع ما در این انتخابات این نیست که چگونه پیروز میشویم، بلکه این است که این دولت را چگونه به مدت هشت سال اداره میکنیم؟
حالا به این بحث بپردازیم.
بنابراین راهنمای ماست که ما یک بار پیروز شدیم، اما حالا چگونه این را در مسیر انقلاب ادامه بدهیم و چه کسانی را انتخاب کنیم ولو اینکه احتمال پیروزیشان کمتر باشد، این اطمینان بالاتر را به ما بدهند که هشت سال در مسیر انقلاب باقی میمانند و بعد از آن هم همین طور.
جبهه پایداری پشت سر آقای لنکرانی یا هر گزینه دیگری آمده...
در واقع به گزینهای رسیده است...
جبهه پايداري به مدد دولت نهم و دهم كانون تفكرهاي حوزوي و دانشگاهي دارد
به هر حال به عرصه اجرا آمده است و ادعا میکند که میخواهم کشور را اداره کنم. فکر میکنید اتاق فکری که قرار بوده است برنامههای جایگزین را تولید کند، در حال حاضر چنین برنامههایی را دارد؟
امروز میتوانم بگویم بله، ما کانون تفکرهایی داریم که به مدد همین دولت نهم و دهم شکل گرفته است. در کشور دو مرکز امام خمینی و امام صادق یکی در بستر حوزه و دیگری در بستر دانشگاه داریم، اینها در طول سالها تعداد زیادی نیروی انسانی تربیت کردهاند، مثلاً مؤسسه امام خمینی تعداد زیادی فاضل طلبه را فرستاده است اقتصاد، جامعهشناسی و دروس مختلف در حوزه مدیریتی خواندهاند. در ده سال اخیر اینها در برنامههای کلان کشور از جمله نقشه جامع علمی کشور، هفت برنامه تحول اقتصادی دولت، برنامه پنجم و برنامه تحول بنیادین نظام آموزش و پرورش نقش داشتهاند. یکسری بچه متدین معتقد به گفتمان انقلاب اسلامی با بستر مطالعاتی دینی و مدرک تخصصی خاص در حوزه مدیریتی کشور که در حوزه برنامهنویسی و طراحیهای استراتژیک باتجربهاند، در اختیار داریم. خوشبختانه جبهه پایداری انقلاب اسلامی با اینها مرتبط است و گزینههایی که جبهه پایداری مطرح کرده است، به اینها وصلاند. اینها دارند برنامههای جبهه پایداری را برای دولت آتی تهیه میکنند که این چهار مشخصه را دارند.
امروز ما تعداد زیادی مدیر متعلق به گفتمان انقلاب داریم که سطوح مدیریتی را از مدیرکلی تا معاونت وزارت، وزارت و معاونت ریاست جمهوری پوشش میدهند، اینها برای این امور تربیت شدهاند و در حال حاضر وجود دارند و امتحان پس دادهاند، در حوزههای سیاست خارجی، مدیریت سیاست داخلی، امنیت، اقتصاد و اجتماعی چنین مدیرانی داریم. نه اینکه اینها وابستگان جبهه پایداری باشند، افرادی که امتحان پس داده، شناسایی شدهاند و قابل اتکا هستند.
این در حد ادعاست مشخصاً در حوزههای اقتصاد، سیاست خارجی، اجتماعی و فرهنگ چه برنامههایی دارند؟
دوستان برای شش عرصه اقتصادی، علم و فناوری، سیاست داخلی، امنیت، سیاست خارجی، اجتماعی و فرهنگی برنامه تهیه کردهاند. همان طور که مشاهده میکنید آقای دکتر لنکرانی بهتدریج بعضی از عناوینش را ذکر میکنند. این برنامهها در سه سطح تهیه شدهاند؛ یکی رویکردهای کلی و کلان، دوم راهبردها در هر سرفصل و سطح سوم پاسخ به سئوالات است، مثلاً برنامه شما برای کنترل تورم چیست؟ در واقع سطح آخر پاسخ به سئوالات اساسی مردم است. یا برنامه شما در سیاست خارجی در باره مذاکرات هستهای چیست؟ و سئوالاتی از این قبیل.
وقتی شورای فقها بحث گزینه را در چهارده فروردین مطرح کرده بودند، این برنامه را ذکر کردند و حضرت آیتالله مصباح تذکراتی دادند و دوستان متناسب با آن تذکرات دارند برنامه را اصلاح میکنند. بعضی از عناوینش گفته شده است. چون مسلط به کل برنامه نیستم نمیدانم آقای دکتر لنکرانی صلاح میدانند که کل برنامه را بگوییم یا نه، در این باره صحبت نمیکنم. در بخش اجتماعی آن نقش داشتم. با اجازه ایشان اگر صلاح دانستند در فصل دیگری بخش اجتماعی را برایتان توضیح میدهم. طبیعتاً بخش اقتصادی را از بچههای تیم اقتصادی که هفت هشت ده نفرند، بپرسید؛ همین طور در باره بخش فرهنگی باید از تیم مربوطه که تعدادشان هم زیاد است سئوال کنید.
در باره کلیات این بحثها بگویید.
ایده کلی دولت اسلامی تحقق مقدماتی است برای پیادهسازی و حاکم شدن احکام دین و اسلام است.حضرت آیتالله مصباح در سخنرانی معرفی آقای دکتر لنکرانی به این برنامهها اشاره کردند که معنی اهتمام به مسلمین این هست که باید به گرسنگی همسایهمان توجه کنیم، لایه بالاترش این است که به امنیت، بهداشت و سلامتش هم فکر کنیم؛ پس این دولت میخواهد. معنی بسیار بالاتری هم دارد که در مقابل زندگی 70 یا 100 ساله محدود هم نامتناهی است و آن فقط از طریق برقراری دین ممکن است. شاید سایر نظامات عالم هم بتوانند برای زندگی خوب 70 یا 100 ساله چیزی را فراهم کنند، اما آنچه که برای زندگی بیانتها لازم هست حاکمیت دین است. پس اولین و مهمترین موضوعی که دولت اسلامی باید بدان بپردازد و حتی اگر به معیشت یا هر چیز دیگری میپردازد به خاطر آن است ایجاد مقدمات برای استقرار دین است.استقرار دین در دو ساحت دو کلیدواژه دارد، در عرصههای روابط اجتماعی و زندگی فردی. آنچه که دولت اداره میکند اصلاح روابط اجتماعی است. روابط اجتماعی، ارتباط مردم با هم، ارتباط دولت با مردم و عناصر مختلف شکلدهنده جامعه که از واحد خانواده شروع میشود و تا روابط حوزه جهانی پیش میرود؛ دیگری روابط حوزه فردی است. در حوزه فردی کلیدواژه تقوا را داریم. آنچه که بستر کمال انسان میشود تقواست یعنی انجام واجب و ترک حرام است و اگر این اتفاق نیفتد و ملکه و جزئی از وجودم نشود فرصت کمالی که در دین دنبالش هستیم فراهم نمیشود. در حوزه روابط اجتماعی کلیدواژه عدالت است. یعنی کل آنچه که دولت باید زمینهسازی و مستقر کند تا کمال انسانی اتفاق بیفتد تقوا و عدالت است. باید مقدماتی را در نظام تعلیم و تربیت، حوزه آسیبهای اجتماعی و نظام فرهنگی ما فراهم کند که فرد متقی شود. خداپرست و نسبت به دستورات الهی حساس باشد و آنها را اجرا کند. در حوزه روابط اجتماعی هم برقراری عدالت است. حالا روابط اجتماعی میشود اقتصادیات، نظام سیاسی ـبه معنای اعم آنـ و نظام امنیتی و میبایست ترجمه عدالت را در هر یک از اینها پیدا کنیم. این در شکل آرمانیاش است؛ در یک مقطع زمانی و وضع موجود و هشت سال بعد با توجه به تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بینالمللی چطور؟ باید مبتنی بر وضع موجود برنامهریزی کنیم و بگوییم گام هشت ساله از اینجاست تا اینجا. آنچه که در برنامه آوردهایم گام هشت ساله است. مثلاً در حوزه آسیبهای اجتماعی که نرخ طلاق و سن ازدواج افزایش یافته است، برای کاهش این دو چه باید بکنیم؟ اگر فاصله طبقاتی زیاد است و ضریب جینی عدد مناسبی نیست، در دو فاز کاهش ضریب جینی و حمایت از دو دهک پایین اقتصادی چه باید بکنیم؟ باید به این سئوالات جواب بدهیم. شکل آرمانی این است که فاصله طبقاتی کم شود، بعد که کم و فرصتهای مساوی برای برخورداری از امکانات جامعه فراهم شد، اقداماتی که باید انجام شد، اقدامات دیگری است، ولی فعلاً باید این جامعه را به آنجا برسانیم.
تفاوتش با دولت چه میشود؟ دولت هم معتقد به تغییر ریل است...
تا جایی که موضوع تغییر ریل است تفاوتی نداریم. بعد از آن باقی ماندن در ریل، حفظ آن، امنیتبخشی و سرعتبخشی به آن است. تفاوتها از اینجا شروع میشود. آنجایی که گفتمان و رفتار مدیران جهادی است و در روش و منش آرای اسلامی را پیگیری و پیادهسازی میکنند و در مسیر مستحکم باقی میمانند و نیتشان خالصانه است این سرعت افزایش مییابد. گو اینکه در همین دولت در مقاطع و وزارتخانههای مختلف این تفاوت را میبینید.
عدالت به عنوان یک هدف نهایی نیست. یک تفاوت بین ما و این دولت هست.
تفاوت ما و دولت فعلي شيوه نگاه به عدالت است
به عنوان اینکه دال مرکزی حرکت عدالت است یا ولایتمداران عدالتطلب یا اینکه عدالتمداری ولایتی هستیم.
شاید این تفاوت بین ما و دولت موجود باشد که عدالت را یک هدف میانه میدانیم، نه یک هدف غائی. آنچه که دنبالش هستیم، تشکیل دولت و جامعه اسلامی است. استقرار دین به عنوان یک موضوع نامتناهی طبق تعبیر علامه مصباح است. برای هدایت نیاز به امام معصوم به عنوان واسطه فیض داریم. هدف امام معصوم نیست، امام معصوم مسیر هدایت است؛ عدالت اجتماعی مسیر استقرار حاکمیت دین است. اول باید این مسیر را درست کنیم تا جامعه در این مسیر حرکت کند و به استقرار حکومت اسلامی برسد. خودش هدف نیست. شاید این تفاوت گفتمانی بین ما و دولت موجود وجود داشته باشد، چون ممکن است دولت موجود به عدالت به عنوان یک هدف غائی نگاه کند بنابراین شاید عدالت سوسیالیستی هم برایش معنی پیدا کند و بعضی جاها رفتار اقتصادیاش تمرکزگرا شود، اما چون عدالت مدنظر ما اسلامی است، مدل اقتصادی سوسیالیستی از آن درنمیآید.
در باره کلیات امر صحبت کردم؛ در مورد جزئیات و اینکه ترجمهاش در جرئیات چیست، چون اقتصادی نیستم باید با بچههای تیم اقتصادی ـکه ده نفری هستندـ صحبت کنید که بتوانند سئوالاتتان را دقیق جواب بدهند.
چرا لنكراني بهترين گزينه است؟
به هر حال برنامهای را در راستای تحقق دولت اسلامی طراحی کردید و میخواهید اجرا کنید. آیا آقای لنکرانی به لحاظ ویژگیهای شخصیتی و توانمندیهای اجرایی مرد این میدان هستند؟ تیم ایشان متشکل از چه کسانی است؟
به بخش هیجانانگیز مصاحبه رسیدهاید. شما میپرسید چرا لنکرانی؟ این بحث مقدمهای دارد تا به خود آقای دکتر لنکرانی برسیم. جواب این سئوال شما را در بخش علامه مصباح دادم که فرمودند: «وقتی میگوییم گزینه اصلح میخواهیم، نه اینکه دیگران صلاحیت ندارند. این فرد در مجموعه معیارهای ما برای این دوره زمانی و این کار بین افراد موجود اصلح شناخته شده است». سه چهار تا قید دارد.
اصلح نسبی، نه مطلق.
همین طور است. صالح و اصلح؛ اصلح یعنی بین صالحین کمی بالاتر. حالا این کمی بالاتر ممکن است به اندازه یک اپسیلون باشد یا هزاران متر.
یعنی بقیه صالحاند که فلان گزینه اصلح میشود؟ ممکن است بقیه صالح نباشند.
بین صالحین و به غیرصالحین کاری نداریم. ممکن است بگویید بین همین بچههایی که گفتمان انقلاب را دارند، ایشان تنها کسی نیست که گفته است گفتمان انقلاب باید باشد، منتهی باید معیار داشته باشیم تا بگوییم چرا ایشان بهتر از بقیه است؟ پس بین کسانی که میشناسیم و معتقد به گفتمان انقلاباند و گفتمانشان، گفتمان ارتجاعی نیست، یعنی ما را به قبل از انقلاب یا قبل از سال 76 یا قبل از سال 84 یا حفظ وضع موجود دعوت نمیکنند، چند نفرند؟ این معیاری است که مقام معظم رهبری در سخنرانی عید دادهاند. ایشان پنبه تکنوکراتها و همه کسانی که ما را به قبل دعوت میکنند زدند و فرمودند: «حرکت به جلو». با همین یک معیار و توجه به عقبه فکری، تیم و روشهایشان سه چهار نفر میمانند. بین این سه چهار نفر ایشان اصلح است. یک وقتی با بیست و سه چهار نفر گیج میشوید. یک معیار گفتمانی داریم که آن را بر سه محور بنا کردیم:
1) آیا برنامه اجرایی تبدیلشده از دستورات اسلامی در جهتگیریهای اجرایی کشور دارد؟ آیا تیمی هست که این کار را انجام بدهد؟
2) واجد نیروی انسانی متعلق به گفتمان انقلاب اسلامی برای پیادهسازی آن هست؟ صرف ادبیات را کار نداریم. میخواهیم بدانیم آیا میتواند در اجرا این گفتمان را پیاده کند؟ در سال 84 فقط به ادبیات کار داشتیم. الان میخواهیم اطمینان حاصل کنیم که این گفتمان جنبه عملی پیدا میکند؟
3) تبعیتپذیری.
با این سه معیار به چهار پنج نفر رسیدیم. بعد از این مقایسه ما بین این چهار پنج نفر است که تفاوتهای افراد در مقایسه با یکدیگر چیست. یک لیست بیست و دو سه تایی معیار داشتیم. معیارها را در آن بیانیه خواندیم.
از سال 69 لنكراني را ميشناسم
قاضیزاده هاشمی از سال 69 دکتر لنکرانی را میشناسد و یک سال و یازده ماه رئیس دانشگاهش بوده و با او مستقیماً کار کرده است...
کدام دانشگاه؟
دانشگاه علوم پزشکی سمنان. در دوران وزارت بهداشت ایشان، رئیس دانشگاه علوم پزشکی سمنان بودم. از سال 69 با هم جزو گروه مؤسس جامعه اسلامی دانشجویان سراسر کشور بودیم که همان موقع هم جزو بچه حزباللهیهای شیراز بود. کسانی که آن حرفهای مفت را میزنند بدانند که از آن موقع ایشان در مقابل تحکیم ایستاد و با ما آمد. ما و دیگران از تحکیم جدا شدیم و جامعه اسلامی دانشجویان را راهاندازی کرد.
کدام دانشگاه بودید؟
من مشهد بودم، ایشان شیراز بود و عدهای اصفهان بودند که جمع شدیم.
من نمیگویم آقای دکتر لنکرانی فقط به خاطر اینکه (IQ) فوقالعاده بالا دارد و از پنج سالگی به مدرسه رفته و شانزده هفده سالگی دیپلم گرفته و رتبه 30 کنکور و رتبه اول پزشکی کشور، رتبه یک تخصص داخلی و رتبه یک فوقتخصص داخلی است، اصلح است. هوش یکی از الزامات مورد نیاز مدیریت عالی کشور است. نمیگویم چون دکتر لنکرانی یک چهره علمی شناخته شده بینالمللی است و در دوره مدیریتش مدیریت علمی متناسب با وضع و نیاز امروز ماست، کرده اصلح است. بحث کردیم که آقا! مگر در دهه پیشرفت و عدالت نیستیم؟ بعضی از دوستان اسم پیشرفت را میآورند. در دوره پیشرفت و عدالت هدف ما چشمانداز 20 ساله است. در هدف این چشمانداز قرار است به رتبه اول منطقه برسیم. کشوری برای اینکه بتواند تبدیل به یک قدرت شود قدرت نظامیاش را رشد میدهد، کشور دیگری با قدرت فرهنگی و با هجوم فرهنگی خود را رشد میدهد و یک کشور هم با قدرت اقتصادیاش خود را رشد میدهد. آنچه که برای جمهوری اسلامی ایران طراحی شده، محوریت پیشرفت و توسعه همهجانبه علم و فناوری و رسیدن به قدرت برتر اقتصادی و سیاسی از مسیر علم و دانش، یعنی نهضت نرمافزاری و جنبش علمی است، همان چیزی که آقا پایهگذاریاش کردند. حالا کسی که میخواهد محور اجرایی کشور شود باید کسی باشد که بتواند مدیریت دانش کند. یک چهره علمی که مدیریت علمی کرده و در حوزه تبدیل دانش به اقتصاد، ثروت و توسعه موفق عمل کرده است. به سابقه مدیریتی آقای دکتر لنکرانی هم میرسم. ما نیاز به چنین چهرهای داریم.
فقط نمیگویم آقای دکتر لنکرانی به خاطر اینکه واجد چنین شخصیت بینالمللی علمی و سابقه مدیریت دانش کرده است، چه قبل از وزارت، چه در حین آن و چه بعد از آن.
امروزه مركز تحقيقات لنكراني به عنوان يك كانون علمي جهاني شناخته ميشود
الان مرکز تحقیقات ایشان به عنوان یک کانون علمی جهانی شناخته میشود که برای تربیت نیروی انسانی دوره میگذرانند. سازمانهای بینالمللی دوره میگذارند و آقای دکتر لنکرانی مدیریت میکنند.فقط این نیست که آقای دکتر لنکرانی یک نیروی انقلابیِ امتحان پس داده و در مسیر انقلاب است و تا امروز فتوری از او نمیبینیم. فقط این نیست که آقای دکتر لنکرانی رابطه دینی بسیار عمیقی با مرجعیت دینی و مجموعه مراجع ـخدا رحمت کندـ مرحوم حضرت آیتالله بهجت و علامه مصباح دارد و رابطه عاطفی عمیقی بین ایشان و حضرت آقاست. فقط این نیست که آقای دکتر لنکرانی یک آدم خودساخته است و از بچگی خودساخته بزرگ شده و به ترتیبی خودش سرپرست خودش بوده و در این مسیر شخصیتی قوی پیدا کرده است. فقط این نیست که آقای دکتر لنکرانی در مدیریتش وجهه یک مدیریت مردمی و محبوب را نشان داده است.
لنكراني يكي از موفقترين دورههاي وزارت بهداشتي كه دومين وزاتخانه بزرگ كشور است، داشته
ایشان یکی از دورههای موفق وزارت بهداشت ـکه دومین وزارتخانه بزرگ کشور استـ را داشته است و از نظر مالی مجموعه منابع مالی که دارد مدیریت میکند، جزو وزارتخانههای اول است. نزدیک به 15، 16 هزار میلیارد تومان و سال گذشته 17 هزار میلیارد تومان مجموعه اعتباراتی است که مستقیم و غیرمستقیم وزارت بهداشت دارد مدیریت میکند. دومین وزارتخانه وزارت راه و شهرسازی با 13 هزار میلیارد تومان و سومین وزارتخانه آموزش و پرورش با حول و حوش 10 هزار میلیارد تومان است. با اینکه بنگاه اقتصادی نیست، بزرگترین مدیریت مالی کشور در حوزه وزارت بهداشت انجام میشود. منابعی که توسط وزارت بهداشت در حوزه دارو و تجهیزات مدیریت میشود به 40 هزار میلیارد تومان میرسد. اسمش وزارت بهداشت است، اما بزرگترین بنگاه اقتصادی است و نزدیک به 400 هزار نیروی انسانی دارد و بعد از آموزش و پرورش بزرگترین مجموعه نیروی انسانی کشور است. آیا کار اقتصادی و تولیدی نمیکند؟ کارخانجات دارویی و غذایی ذیل آن تعریف میشوند. یعنی وزیر بهداشت وزیر صنعت هم هست، وزیر اقتصادی هم هست. بزرگترین (Holding)های اقتصادی در حوزه دارو و... در آنجا تمرکز، نظارت و مجوز گرفته و اقدامات این چنینی انجام میشود. بزرگترین منابع مالی مربوط به حوزه بیمهها در آنجا مدیریت و نظارت میشود.
روساي جمهور برجسته دنيا از حوزه وزارت بهداشت برخاستهاند
به نظر من قدری در حق کسی که وزیر بهداشت است جفاست. بسیاری از رئیسجمهورهای برجسته دنیا کسانی بودند که از حوزههای وزارت بهداشت برخاستهاند، مثل مهاتیر محمد، آلنده و رئیسجمهور فعلی شیلی و بسیاری از کشورهای دیگری که بسترشان حوزه سلامت بوده است. آرزوی برخیهاست که یک روزی مالزی شویم و «مهاتیر محمد»ی در طول 20 سال به گفته خودش با مدیریتش مردم را از بالای درخت پایین آورد و تبدیل به کشوری متمدن کرد، فردی از گروه پزشکی بود.
«تقوا، عقل و صبر» سه ويژگي اصلي لنكراني
فقط به خاطر اینها نیست. شاید اگر بخواهم آقای دکتر لنکرانی را که وجوب نیاز امروز ماست، معرفی کنم در سه کلمه میگویم: «تقوا، عقل و صبر». ایشان نماد یک مدیر باتقوا و متقی و مدیریت عقلانی و حکمی است که عبارت است از کار کارشناسی، دقت در تصمیمگیری و بحثهای طولانی با کارشناسان.
ایشان نماد یک مدیر صبور است. در بسیاری از بحرانهایی که در دوره بعدی وزارت بهداشت اتفاق افتاد یا قبل از آن اتفاق افتاده بود و وزرای مشابه او هیاهوهای فراوانی درست کردند، در دوره وزارت بهداشت آقای دکتر لنکرانی اتفاق افتاده است و کسی هم نفهمید. به قول مقام معظم رهبری مدیران نباید مشکلات را به مردم بکشانند. یک دفعه حرفی تحت عنوان وبا زده شد و اینکه تمام سبزیجات کشور آلوده است و در تمام مدت ایشان مدیریت کرد و سبزیجات آلوده را معدوم کرد و جلویش را گرفت، بدون اینکه در بازار تنش ایجاد کند و سبزیجات در کشور گران شود. یک دفعه آنفلوآنزای مرغی و آنفلوآنزای خوکی آمد و هرچه مدیران بخش حج این بخش از کشور را دچار مشکل کردند، ایشان نگذاشت در حوزه سلامت اشکال ایجاد شود.
وزارت بهداشت لنكراني در جنگ هشت روزه و 22 روزه با تمام قوا اما بدون هياهو به حمايت مقاومت رفت
در حوزه بینالمللی هم همین طور؛ در جنگ هشت روزه و 22 روزه که باید از گروههای مقاومتی حمایت میکردیم، وزارت بهداشت با تمام قوا بدون اینکه سروصدا و هیاهو اتفاق بیفتد به حمایت مقاومت رفت.
بسیاری از بحرانهایی که در حوزه دارو اتفاق افتاده و امروز سروصدای خیلیها را درآورده است، در دوره ایشان اتفاق افتاد. حتی به ما واکسن آنفلوآنزای مرغی را نمیدادند و ایشان مدیریت کرد. مشکلات در این زمینه کمبود ارز و مسائل ارزی بود.
چرا همكاران دولتي لنكراني در حالي كه خود چهرههاي برجستهاي هستند، او را اصلح ميدانند؟
آنچه که دکتر لنکرانی را نسبت به دیگران ممیز کرده است بهطوری که همکارانش در دولت نهم وقتی از آنها سئوال میکنید از او به عنوان چهره قابل قبول در ریاست جمهوری نام میبرند و بعضیهایشان میگویند ایشان نسبت به ما اصلح است، با اینکه خودشان اقتصادی، اجرایی و سیاسیاند میگویند یک پزشک بر ما اصلح است؛ به دلیل این سه خصوصیت آقای دکتر لنکرانی «تقوا، عقل و صبر» است.
اگر به من بگویید امتیاز برجسته آقای دکتر لنکرانی به دلیل هوش زیاد، تسلطش به چند زبان زنده دنیا، چهره بینالمللی بودنش، برجستگیاش نسبت به سایر مدیران و مدیریت موفق است، من میگویم به دلیل تقوا، تقوا و تقوایش است، تقوایی که برایش عقل و صبر آورده است.
یک مقدار عینیتر در باره کارآمدیشان بحث کنید.
تقوا کارآمدی میآورد.
نمونه عینیاش را بگویید.
عرض میکنم. رئیسجمهور باید آدم حکیمی باشد. کار را وزرا انجام میدهند. آن حکمت است که باید در عرصه اجرا جاری شود. حکمت هم ایجاد نخواهد شد الا با تقوا. حدیث است که 40 روز گناه نکنید و خدا جریانهای حکمت را از قلب شما به زبان شما جاری میکند.
آنچه که نیاز مبرم این دوره ماست، در دورهای که فشار خارجی به حداکثر رسیده است و در درون هم عدم تحمل و پایین آمدن آستانه تحریک سیاسیون و مدیران اجرایی، قانونگذاران و سیاستمداران را میبینیم، یک فرد صبور و متقی نیاز داریم که در بستر توسعه دانش و تمرکز بر آن بتواند هم پیشرفت آینده کشور را تضمین و هم ثبات ایجاد کند. ما نیاز به پیشرفت همراه با ثبات داریم. پیشرفتی که محوریتش توسعه دانش، تبدیل دانش به فناوری، تبدیل فناوری به صنعت، کشاورزی و خدمات و تبدیل همه اینها به ثروت و در نهایت توزیع عادلانه ثروت است. این محوریت چرخه پیشرفت ماست. ثبات نیاز به حکمت همراه با صبر دارد. این دو خصوصیت بود که ما به دکتر لنکرانی رسیدیم. در مقایسه با دیگران مدیریت میدانی که باید اتفاق بیفتد. اگر یک دانشمند برجسته بینالمللی دارای تجربه و باتقوایی داشتیم که اقتصادی هم بود، شاید گزینهمان آن شخص میشد. همه مطالبی که عرض میکنم در مقایسه با گزینههای مشابه است.
دلیل انتخاب لنکرانی ظرفیتهای فوقالعاده زیاد غیرسیاسی او بود
دلیل اینکه آقای دکتر لنکرانی را انتخاب کردیم، ظرفیتهای فوقالعاده زیاد غیرسیاسی ایشان بود. یکی از چیزهایی که از یک سال و نیم پیش از ایشان دیده شده عضویتش در جبهه پایداری به عنوان سخنگوست. قبلش چی؟ آقای دکتر لنکرانی قبلش هم خیلی چیزها دارد. فقط نباید این را نشان بدهیم.
شهید شهریاری به عنوان یک نماد در انرژی هستهای ماست. دانشمند جوانی که باهوش بوده و در همین انقلاب به دانشگاه رفته، رشد کرده و به چنین مرحلهای رسیده و تحولی در عرصه هستهای ایجاد کرده که الان برگ برنده ما شده است. آقا در مشهد گفتند که اگر ما 20 درصد را نداشتیم، الان دستمان...
آقای دکتر لنکرانی به قول علامه مصباح نماد یک مدیر تماماً حزباللهی است. حزباللهی به تمام معناست. ایشان فقط در این حوزه متمرکز نشد، بلکه بر تغییرات ساختاری و نرمافزاری حوزه سلامت و تربیت نیروی انسانی تمرکز کرد. در دوره ایشان حجم زیادی از نیروهای حزباللهی به جامعه سلامت کشور معرفی شدند. ایشان نیروی انسانی زیادی به میدان عمل آورد. دیگر چه کار باید بکند؟ کلی از افراد فرصت تحصیل پیدا کردند، افراد زیادی جذب شدند، نیروهای توانمند بسیاری به حوزه مدیریتی عرضه و صاحب تجربه شدند. همه اینها مهجور، خانهنشین و بیرون نگه داشته شده بودند و راهشان نمیدادند. در جامعه پزشکی بعضیها چه رفتاری با بچه حزباللهی میکردند. اجازه ورود برای تحصیل به اینها نمیدادند. ایشان اینها را شکست.
مافیای دارو...
از مافیای گروهها بگیرید تا دارو، تجهیزات و جاهای مختلف. در واقع اینها را شکست و عمق داد و خیلی از رفتارها اصلاح شد.
قانونگرایی آقای لنکرانی چگونه بود؟
آدم باتقوا که قانون جمهوری اسلامی را عین شرع میداند، هیچ وقت از حدود قانون قصور نمیکند. ممکن است مشکلاتی در حوزه اجرا برایش پیش بیاید، ولی اینکه قانونشکنی کند و مقابل قانون بایستد و بگوید من قبول ندارم، نبود. تا آنجایی که میتوانست چهارچوبهای قانونی را حتماً ملاحظه میکرد. همین باعث شده بود ما به عنوان مدیرانش یکسری محدودیتهایی داشته باشیم، چون راحتتر این است که چهارچوبهای قانون را کنار بگذاریم.
یادمان نمیآید که آیتالله مصباح به صراحت از آقای احمدینژاد حمایت کرده باشد.
ایشان برای آقای احمدینژاد این کار را نکرد.
باور علامه مصباح به لنكراني عميقتر است
آیتالله مصباح برای آقای لنکرانی تمام وجود به صحنه آمد.
برای اینکه باورش نسبت به آقای دکتر لنکرانی عمیقتر است. بعضی از دوستانمان میگفتند حضرت علامه مصباح تازه در ایام انتخابات سال 84 داشت در مورد آقای دکتر احمدینژاد تحقیق میکرد، اما ایشان از سال 69، 70 آقای دکتر لنکرانی را میشناسد.
شبههای که الان هست، این است که یکی از چالشهای فعلی ما بحث ارتباط و اختلاف بین دولت و مجلس است که از آن یکشنبه سیاه درمیآید. آقای دکتر لنکرانی با وجود ملاحظات اخلاقی صریحاللهجه است و رئیس مجلس، آقای لاریجانی را ساکت فتنه میداند. وقتی که رئیس دولت شود طبیعتاً باید با رئیس مجلسی که کار کنند که نظرات گفتمانیشان با هم متفاوتاند و اصلاً انتقاد اعتراضی دارد که شما ساکت فتنهاید. شما دو دوره نماینده مجلس بودهاید و چم و خم مجلس دستتان است. با توجه به قانونگرایی که فرمودید درصد قابل توجهیاش حل میشود، ولی به هر حال این مشکل هست و چگونه قابل پاسخ است؟
در جمهوری اسلامی یکسری سازوکارها در روابط بین قوا تعریف شده است که رئیسجمهور و رئیس مجلس با هر ایدهای در قالب این سازوکارها کار کند، مشکلی نداریم. دولت نیازهایی دارد که به مجلس میآورد و راجع به آن بحث میکند. مجلس یا رأی میدهد یا نمیدهد. اگر به آنچه که دولت را راضی میکرد رأی داد به خواستهاش رسیده است، اگر رأی نداد مرکز حل اختلاف داریم و به آنجا مراجعه میکند و آن را به داوری میطلبد. آن داور بالاخره تصمیمی میگیرد و همین جا کار تمام است. من این را هم در مورد آقای دکتر لاریجانی دیدم و هم آقای دکتر لنکرانی که بالاخره به این داوری تن بدهند. بنابراین هیچ نگرانی در باره آقای دکتر لنکرانی در کارشان با مجلس نمیبینم.
نگرانی ما از مجلس است. وقتی آقای لنکرانی بیاید اولین کارش معرفی کابینه به مجلس است. مجلسی که آقای لنکرانی رئیسش را ساکت فتنه میداند...
هیچ ایرادی ندارد...
آیا تعامل میکند؟ یعنی وزرایش را ـبا توجه به فراکسیون اکثریت رهروان و مانند اینها که قدرت دستشان استـ تأیید میکند؟
میخواهید از این بحث چه نتیجهای بگیرید؟ که یک نفر از آنها رئیسجمهور شود؟
نه، این طور نیست.
پس بگوییم یک نفری که از همان جنس است بیاید و تمایل اکثریت دوستان مجلس قطعاً دکتر لنکرانی و طیف گفتمان انقلاب نباشد.
اگر لنكراني رييس جمهور شود به شدت دولت فعلي با مجلس به مشكل نميخورد
تقریباً آدمهایشان را هم معلوم کردهاند.
سئوال بعدی این است که اگر ایشان رئیسجمهور شد، در کار با مجلس دچار مشکل میشود؟ عرض میکنم بهشدت دولتی فعلی نه. چرا؟ چون یک ناظر عالیه داریم و اگر جایی درخواستهای مجلس غیرمنطقی هم باشد، ایشان میتواند به مقام معظم رهبری مراجعه کند و بگوید که درخواستها غیرمنطقی است. با وجود تفاوت گفتمانی این را در مجلس میبینم که وقتی تذکری از طرف مقام ولایت دریافت کند، تن بدهد.
چه وقت تعامل اتفاق میافتد؟ وقتی همگنی کار صد در صدی باشد. این همگنی نیست. جوابش این است که باید به فردی رأی بدهیم که صد در صد با مجلس همراه باشد.
در باره سابقه جبهه آقای دکتر لنکرانی هم بگویید.
این طور که دوستانمان گفتند آقای دکتر لنکرانی در چند عملیات بودهاند. در کربلای 1 بازپسگیری مهران، کربلای 5، مرصاد و چند عملیات این جوری بودهاند. آن موقع ایشان دانشجوی پزشکی بودند و این جوری بود که البته خود من زمان جنگ دانشجوی پزشکی نبودم، ولی واحد ما این طوری بود که نزدیک عملیات که میشد به ما میگفتند و برگه اعزام میگرفتیم و به منطقه میرفتیم، در عملیات و پدافندش بودیم و برمیگشتیم. من بیسیمچی بودم.
سازوکاری هم برای دانشجوها بود که چند ماه میرفتند و برمیگشتند.
آن مال بچههای بزرگتر از ایشان بود. ایشان دانشجوی سال پایین بود و هر موقع نزدیک عملیات بود به عنوان نیروی امداديـرزمی به منطقه اعزام میشد و چند روز بعد از عملیات برمیگشت. به همین دلیل مجموعه حجم زمانیاش پایین است. بهنوعی استفاده از زمان هم بوده است، چون بین عملیاتها زمانی بود و ایشان این فواصل را به درسش برمیگشت.
قرار است برنامه کابینه معرفی بشود یا نشود؟ آیا در این باره برنامه خاصی دارید؟
کابینه را معرفی کنیم؟
معاون اول...
خیلی معقول نیست. ستونهای کابینه را اعلام کردهایم.
مثلاً؟
همین سه نفری که اعلام کردهایم، یعنی آقای دکتر لنکرانی به عنوان یک تیم با اینها کار خواهد کرد.