تخريب حرم و سپس دزديدن بدن مطهر حضرت «حجر بن عدي» و انتقال به نقطهاي نامعلوم موجي از نگراني و خشم را در ميان مسلمانان و غيرمسلمانان پديد آورده است. هتک حريم صحابه رسول خدا-ص- به غير از آن که هتک مقدسات است، امنيت جاني، روحي و رواني را از مسلمانان سلب ميکند. از اين رو شاهد واکنش فراواني در سطح جهان اسلام بوديم.
حجر بن عدي کندي به تصريح کتب تراجم و رجال از جمله «طبقات ابن سعد»، «اسد الغابه»، «اصابه»، «استيعاب»، «مستدرک حاکم»، «تاريخ ابن کثير» و «تاريخ الاسلام ذهبي» صحابي بزرگ پيامبر-ص- و از ياران برجسته و بصير اميرالمومنين و امام مجتبي- سلامالله عليهما- بود و در جريان جنگ با خوارج نهروان، فرماندهي سپاه اميرالمومنين(ع) را در دست داشت. در زماني که «ابوموسي اشعري» حاکم کوفه اجازه پيوستن مردم به سپاه اميرالمومنين(ع) را نميداد و درباره اين جنگ شبهه ميکرد، حجربن عدي بپاخاست و با منطق قوي قرق ابوموسي را شکست و جمعيت زيادي را به حمايت از امام گسيل کرد.
حجر از شخصيتهاي بانفوذ کوفه بود به گونهاي که وقتي در مسجد به جانشين «زيادبن ابيه» (يعني عمرو بن حريث) به سختي اعتراض کرد، ابن حريث به زياد نوشت «اگر به کوفه نياز داري شتاب کن». زياد بيدرنگ به کوفه آمد و پس از وادارکردن 70 نفر به شهادت دادن عليه حجر، او و يارانش را نزد معاويه فرستاد و او دستور داد آنان را به «مرج عذرا» - در اطراف دمشق امروزي- ببرند و به قتل برسانند. نقل شده است که حجربن عدي از قاتلش خواست، پيش از شهادت دو رکعت نماز بخواند. او نمازش را طول داد. پرسيدند از ترس مرگ بود پاسخ داد «هرگز وضو نگرفتهام مگر آنکه با آن نماز به جاي آوردهام و هرگز نمازي بدين سبکي و شتاب نخواندهام و اگر هم بترسم بعيد نيست زيرا شمشيري آخته و کفني آماده و گوري کنده شده در برابر خود ديدهام.»
با مرور سرگذشت و مطالبي که از حجر بن عدي در صفحات تاريخ ثبت شده ميتوان فهميد که او مجاهدي بصير، مومني نستوه، عالمي فعال، امام شناسي ثابت قدم، عابدي عارف، دشمن شناسي تيزبين و زاهدي خالص بوده است. با اين وصف او يک صحابي در رديف ساير صحابه هم نبوده بلکه جزو برجستهترين آنان بوده و مصداق برجسته «من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا» (احزاب آيه 23) بوده است. چنين شخصيت سترگي براي هميشه تاريخ و براي همه مردمان«اسوه حسنه» است و هر عقل سليمي حکم ميکند که هر چه نشانهاي از چنين شخصيتي است بايد حفظ شود تا راه او که مردمان را به خداوند متصل ميکند، استمرار يابد.
حمله وهابيهاي تکفيري به چنين بارگاه و بقعهاي در واقع حمله به فضايل و اصول اسلام عزيز است چرا که حجر و امثال او اين همه را در پرتو همين دين کسب کرده که وهابيها يکي از اين خصوصيات را هم ندارند. وقتي بن باز ملعون مفتي وهابي ميگويد ارزش عصاي من از بارگاه پيامبر بيشتر است و من هرگز به زيارت قبر پيامبر نميآيم در واقع نشان ميدهد که آنان با حمله به بارگاه منور حجر در واقع به پيامبري که حجر را آنگونه پروريده که سکوت در برابر جنايات آل ابيسفيان را روا نميدانند، حمله کردهاند و اگر اجازه مييافتند همين معامله را با قبر و بدن منور رسولخدا-ص- ميکردند.
جالب اين است که اهانتکنندگان به دردانههاي پيامبر(ص)، مضاجع امثال حجر و حتي مضجع پيامبر را نمادهاي شرک به حساب ميآورند و هتک و هدم آنان را در دستور قرار دادهاند ولي اگر يک نفر به يک مفتي وهابي کمترين خطابي داشته باشد، او را مصداق ياغي و خارجي به حساب آورده و ريختن خون او را واجب ميدانند. يکي از وهابيون سوري- ابن دمشقي- گفته است ما بايد از شام شروع کنيم و به عراق برويم و تمامي نمادها را تخريب کنيم. همينها پيش از اين حرم امامان هادي و عسکري (عليهماالسلام) در سامره را تخريب کردند در حالي که اين حرمها و حرم حجر از بارزترين مصاديق آيه 36 سوره نور است که ميفرمايد: «في بيوت اذنالله ان ترفع و يذکر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال»- آن نور هدايت در خانههايي است که خدا رخصت داده که ارجمندش دارند و نام خدا در آنها ياد شود. در آن خانهها هر بامداد و شامگاه خدا را نيايش ميکنند- بر اين اساس ميتوان گفت وهابيها با هتک مضاجع شريف در واقع به جنگ با خدا و نفي ذکر او ميروند.
اما در مورد حمله به بارگاه ملکوتي حجر و ربودن پيکر او نکته ديگري هم برملا شد. حجر هنوز زنده است و در برابر آل ابوسفيان و آل زياد و آل مروان زمانه مقاومت ميکند و برخلاف زمانه او که کالاي امثال ميثم و حجر بازاري نداشت امروز اين کالا سکه رايج است. حجر يک عبد زاهد مجاهد بصير وليشناسي بود که زرق و برق کاخهاي سبز و سرخ شام او را جبون و يا مفتون نساخت و تا پاي جان به افشاي آنان ادامه داد.
با همين تصوير امروز به جبهه مشترک «قارونهاي شهوتران» عرب و «گلادياتورهاي خونريز» نگاه کنيد. پادزهر آنان مقاومت امثال حجر است و اين همان است که امروز از ايران تا عراق، سوريه، لبنان، يمن، فلسطين، بحرين، کشمير و... عرصه را بر قارونها و گلادياتورها تنگ کرده است. آنان که از پس حجر زمانه برنميآيند سراغ نسخه صدر اسلام ميروند و عقدهگشايي مينمايند. مگر نه اين است که در هفتههاي اخير صدها نفر از اين گلادياتورهاي اجير شده قارونهاي شهوتران در مصاف با ملت و ارتش سوريه به هلاکت رسيدند؟
از يک منظر ديگر حمله به مرقد و بدن مطهر حجربن عدي يک نقشه حساب شده آمريکايي- اسرائيلي است. يکي از مراکز تخصصي آمريکا که به وزارت امور خارجه اين کشور تعلق دارد دو سال پيش در تحليلي نوشته بود: «با جنگ مذهبي ما ميتوانيم جان نيروهاي خود را حفظ کنيم و ضربات سختي را به حريف وارد کنيم بدون آنکه متحمل هزينههايي شبيه هزينههاي جنگ افغانستان و عراق بشويم.» از نظر سرويسهاي اطلاعاتي، حمله به مرقد بزرگان شيعه، شيعيان و علويان سوريه را بر عليه اهل سنت وارد ميدان ميکند و متقابلا سنيان را به جنگ با شيعيان ترغيب ميکند. مدتهاست که سرويسهاي اطلاعاتي آمريکا، انگليس، فرانسه، ترکيه، عربستان، قطر و رژيم صهيونيستي به اين جمعبندي رسيدهاند که با اقدامات يک طرفه تروريستي و در شرايطي که فقط ارتش سوريه در برابر تروريستها قرار دارد، نميتوان اميدي به سقوط بشار اسد داشت. چرا که از يک سو چنين جنگي مشروعيت اخلاقي و سياسي ندارد: چرا که بدست گرفتن اسلحه و مقابله مسلحانه با ارتش قانوني يک کشور در هيچ کجا مشروع نيست اما اگر درگيري دو طرف مردمي داشته باشد، دشمن بيروني بدون تحمل تلفات سنگين و هزينههاي کلان، اهداف خود را دنبال ميکند.
از منظر طراحان حمله به مرقد و بدن مطهر حجر بن عدي که به انواع امکانات و پوششهاي اطلاعاتي- امنيتي مجهز بودهاند، اين حمله صبر شيعيان را به پايان رسانده و آنان را ناشکيبانه وارد ميدان مينمايد. و حال آنکه واکنش به اين جنايت متقابلا سبب فعال شدن تندروهاي سني عليه شيعيان و علويان ميشود و اين به جنگي با نتيجه معلوم ميانجامد. نگاهي به تصاوير مربوط به نبش قبر و پراکنده کردن منظم قطعات ضريح مطهر حجر به خوبي نشان ميدهد که اين عمليات از جنس عملياتهاي مرسوم تروريستي نبوده و گويا مجريان از فرصت و امکانات فراواني برخوردار بودهاند که قبر تخريب نشده و قطعات ضريح آسيب نديدهاند و حال آنکه اگر به اقدامات مشابه آنان در عراق نگاه بياندازيم ميبينيم که عناصر وهابي با استفاده از مواد منفجره سراغ ضرايح و مضاجع رفتهاند. اقدام 7 سال پيش آنان عليه حرم عسکريين(ع) در سامرا از جمله اينگونه اقدامات بوده است. اين به آن معناست که دستهاي زيادي درهم تنيده شدهاند تا اين اتفاق در مورد حرم حجربن عدي بيفتد.
در اين ميان واکنش شيعيان و سنيها خيلي حساب شده، انقلابي و در عين حال دلسوزانه بود. از يک طرف علماي سني سوريه، عراق و مصر در محکوم کردن اين اقدام پيشقدم بودند، ثانيا شيعيان در ضمن واکنشهاي خشمآلود خياباني، برادران اهل سنت خود را مبري از چنين اهانتي دانسته و همديگر را به آرامش دعوت کردند. آنچه در پس رخداد دردناک 12ارديبهشت حومه دمشق ميتوان گفت اين است که حجر يک بار ديگر قيام کرد، يک بار ديگر به خون غلتيد و بارديگر در قطعهاي از «مرج عذرا» به وديعت گذاشته شد.