به گزارش سرویس نقد رسانه پایگاه 598،
هربار كه يكي از فرهيختگان و فضلاي كشورمان را از دست ميدهيم، كولهباري
از غم واندوه آگاهان را ميگيرد وتازه متوجه ميشوند كه چه كسي را از دست
دادهاند. درست است كه مرگ از مسلمات زندگي است و گريزي ازآن نيست اما
بيشك با مرگ نخبگان درجامعه خلايي ايجاد ميشود كه پركردن آن به سادگي
نيست؛ بههمين خاطربايد درزمان حيات قدرآنها را بيشتر دانست وبراي نسل
جوان معرفيشان كنيم و اين مهم، بيشتر از همه رسانهها به عهده رسانه ملي
است كه عموميت و فراگيري بيشتري دارد اما متاسفانه آنقدر كه تلويزيون ملي
در يد اختيار بازيگران،خوانندگان و ورزشكاران است .
درگذشت
اميرحسين فردي نويسنده بزرگ انقلابي كشورمان بهانهاي شد تا نامه
سرگشادهاي خطاب به رياست سازمان صداوسيما بنويسيم؛ البته نه آنكه كارهاي
خوب انجام شده دراين سازمان را ناديده بگيريم بلكه تنها ازسر تالم و
دلسوزي است و بس. درچند وقت اخيرشاهد درگذشت برخي ازاستادان وبزرگاني
بودهايم كه زمان حياتشان درسكوت وفراموشي بودند وبعد از مرگ ناگهان
ازآنها گفته ميشود.
آقاي ضرغامي! اميرحسين فردي درگذشت درحاليكه
بسياري او را تا قبل از صدورپيام رهبر انقلاب نميشناختند. درگذشت او ما را
به ياد ماجراي شهادت آويني انداخت؛ مردي كه تا بود غريب بود و وقتي پيام
حضرت آقا مبني بر سيداهل قلم بودنش پس از شهادت منتشر شد تازه خيليها او
را شناختند و البته خيليها هنوزهم نشناختهاند. كم نيستند بزرگاني كه پس
از وفات شان معرفي ميشوند و اين ما را به ملت مرده پرست مشهور كرده، زيرا
برخي ازاين افراد در زمان حيات ناشناخته هستند و به جز عدهاي اندك، آنها
را نميشناسند و مورد جفاي رسانه ملي قرار گرفتهاند.
آقاي
ضرغامي! به نظرميرسد در رسانه ملي نخبگان كشورجايي ندارند، زيرا آنقدركه
مردم چهره بازيگران فلان سريال و فيلم را ميبينند و ازتلويزيون به
بهانههاي مختلف تقدير ميشوند كمتر ديدهايم كه از علم و هنرگفته شود و
اصحاب متعهد اين عرصه را به مردم معرفي كرده باشند؟!
آقاي ضرغامي!
به ليست بلند و بالاي هنرمندانتان كه در شوراي شهر تهران كانديدا شدهاند
نگاهي بيندازيد به نظرتان چه چيز باعث شده به جاي نخبگان متخصص كه بايد
مديريت شهر را دردست بگيرند بازيگران وخوانندگان به سمت مديريت شهري هجوم
آوردهاند؟!
آقاي ضرغامي! يكي از نكات مثبت صداوسيما برگزاري سالانه
همايش چهرههاي ماندگار است كه جاي تقدير دارد اما متاسفانه خيلي ازاين
چهرهها مثال حاجي فيروز شدهاند كه سالي يكبار در همايشي مشخص تقدير
ميشوند و فعاليتهايشان رايادآوري ميكنند و تمام البته چهرههاي سرشناسي
هم هستند كه نزديك پايان عمر خود قرار دارند ولي هنوز درصف چهرهاي
ماندگارانتظار ميكشند!
آقاي ضرغامي!چرا جشنواره فجر با آن وضع
زننده برخي از بازيگران زن ومرد آنگونه پوشش رسانهاي ميشود كه مراجع
تقليد دررابطه با همپوشاني اين جشنواره بر سالگرد پيروزي انقلاب هشدار
ميدهند اما جشنورههاي علمي و فرهنگي معتبر كشور درحد خواندن خبر نيم خطي
پخش ميشوند! درصورتيكه نه جشنواره خوارزي در رسانه ملي جايگاهي دارد و نه
جشنوارهاي مثل جلال آل احمد و..
آقاي ضرغامي!اعياد كه ميرسد
تلويزيون تنها هنرپيشهها را ميآورد. روزهاي معمولي هم كه ميشود بازاين
افراد آورده مهمان هستند آيا اين مصداق بارز پوپوليسم و سانتيمانتال در
رسانه ملي نيست؟! ممكن است بگوييد چهرههاي علمي و فرهنگي رسانهاي نيستند
ومردم دوست ندارند آنها را ببينند بايد در پاسخ گفت اين رسانه است كه با
هنر خود چهرههاي علمي، فرهنگي، مذهبي را به مردم معرفي ميكند واين ضعف
را بايد در سازمان عريض وطويل زير نظرتان جستوجو كنيد؛ وگرنه اين كه مردم
افرادي چون مصطفي رحماندوست،هوشنگ مرادي كرماني، جلال آل احمد، استاد
فرشچيان دكترحسابي و... را ميشناسند نقض پوپوليست گرايي حاكم در رسانه
ملي است.
اگر رسانه ملي كه در تقريبا درهمه جاي كشور پوشش و
فراگيري عمومي دارد به وظايف خود درجهت معرفي حساب شده هنرمندان عمل كند و
بهدور از افراط وتفريط و سليقه گرايي باشد قطعا اين سايه مظلوميت ازسر
هنرمندان فرهيختگان و نخبگان كشور برداشته ميشود.
آقاي ضرغامي!
همين شناخت مردم است كه باعث ميشود با وجود برخي سوءمديريتها افراد دل
به مهاجرت نسپارند اما متاسفانه نگاه رسانه ملي به خصوص به هنرمندان منتعهد
آنگونه كه بايد باشد نيست و گاه زهرداراست. چرابايد افرادي چون استاد
قرهباغي با وجود هشتصد اثر انقلابي دركارنامهاش ازسازمان شما گله كند
وگوشه عزلت بگزيند؟ چرابايد استاد دلدوز طراح آرم حزبالله لبنان به
مابگويد ديگر كاري به تلويزيون و رسانهها ندارم؟