رجانیوز / رهبر معظم انقلاب اسلامي دهه
چهارم انقلاب را دهه "پيشرفت و عدالت" نامگذاري كرده و نشست انديشههاي
راهبردي و همايشهاي مرتبط با اين موضوع نيز بهطور منظم زير نظر ايشان در
حال برگزاري است. نوشتار زير، مقالهاي جامع از حجتالاسلام والمسلمين سيد
محمد مهدي ميرباقري در تبيين اين موضوع است كه چگونه ميتوان هم عدالت
اسلامي را داشت و هم توسعه اسلامي را.
عدالت اسلامی و توسعه اسلامی
مقدمه
عدالت مفهومی ارزشی و از خواستههای
همیشگی انسان در طول تاریخ است و در زمره مطالبات اساسی زندگی فردی و
اجتماعی میباشد. شعار عدالت همواره مرهمی بر زخمهای جوامع زخمخورده از ظلم و
ستم و بیداد بوده و آنها را به دنیای بهتر و سعادتمندتر وعده داده است.
اندیشمندان و نظریهپردازان بزرگ در اینباره داد سخن سر دادهاند و عدالت را
یکی از آموزهها و درسهای اصلی مکتب خود معرفی کردهاند. تقریباً هیچ فرد،
گروه و یا مکتبی با این مقوله به مخالفت و ستیز برنخاسته است.
در دین مبین اسلام نیز عدالت، یکی از
مفاهیم کلیدی و پراهمیت است. شاید در این دین آسمانی هیج مفهوم اجتماعی به
اندازه عدالت مورد توجه و اشاره قرار نگرفته باشد. در قرآن کریم هدف از
رسالت پیامبران الهی همان برپایی قسط و عدل بیان شده است، آنجا که خداوند
متعال میفرماید:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا
معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»؛ به راستی ما پیامبران خود را
با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل نمودیم تا مردم به
عدالت و انصاف برخیزند.
امام اول شیعیان امیرالمؤمنین (ع) مظهر
قسط و عدالت بود و این معنا در گفتار و رفتار او موج میزد. این امام بزرگ
در نهج البلاغه میفرماید:
«والله لو وجدته قد تزوج به النساء و
ملک به الاماء لرددته فإن فی العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه
أضیق؛ به خدا سوگند که اگر چیزی از آن اموال (بیتالمال) را بیابم که به
مهر زنان و بهای کنیزکان رفته باشد، آن را (به صاحبانش) باز میگردانم! در
عدل گشادگی است. پس کسی که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم بر او سختتر
است.»
اهمیت عدل در اسلام به حدی است که
مهمترین نتیجه ظهور حضرت حجت (عج) نیز تحقق قسط و عدل در زمین بیان شده
است. رسول گرامی اسلام (ص) در اینباره میفرمایند:
«لاتقوم الساعه حتی تمتلی الارض ظلماً و
عدواناً، ثم یخرج رجل من عترتی فیملؤها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و
عدواناً؛ قیامت برپا نمیشود تا زمانی که زمین از ستم و دشمنی آکنده شود،
آنگاه مردی از خاندان من قیام کند و زمین را، همچنان که از ظلم و جور آکنده
شده، از عدل و داد پر میکند.»
حضرت امام خمینی (ره) بارها در سخنان و
نوشتههایشان به عدالت و عدالت اجتماعی توجه دادهاند. از جمله میفرمایند:
«خدای تبارک و تعالی میفرماید که انبیا را فرستادیم، بینات به آنها دادیم،
میزان برایشان دادیم و فرستادیم «لیقوم الناس بالقسط» غایت این است که مردم
قیام به قسط بکنند عدالت اجتماعی در بین مردم باشد».
و یا در وصیتنامه سیاسی الهی خود مرقوم
نمودهاند: «.... و اما حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و
اقامه عدالت اجتماعی همان است که مثل سلیمان بن داود و پیامبر عظیمالشأن
اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ و اوصیاء بزرگوارش برای آن کوشش میکردند از
بزرگترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادات است».
مقام معظم رهبری (مدظله العالی) درباره استقرار عدالت در نظام اسلامی میفرماید:
«فوریترین هدف تشکیل نظام اسلامی،
استقرار عدالت اجتماعی و قسط اسلامی است. قیام پیامبران خدا و نزول کتاب و
میزان الهی برای همین بود که مردم از فشار ظلم و تبعیض و تحمیل نجات یافته،
در سایه قسط و عدل زندگی کنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به کمالات
انسانی نایل آیند. دعوت به نظام اسلامی، منهای اعتقادی راسخ و عملی پیگیر
در راه عدالت اجتماعی، دعوتی ناقص، بلکه غلط و دروغ است و هر نظامی هرچند
با آرایش اسلامی، اگر تأمین قسط و عدل و نجات ضعفا و محرومین، در سرلوحه
برنامههای آن نباشد غیراسلامی و منافقانه است».
در شرایط حاضر که جامعه جهانی از ظلم
نهفته در نظامهای اجتماعی خداگریز و به ویژه مدل لیبرال دموکراسی به ستوه
آمده است و محصولات و آثار این نظامها بشریت را به زنجیر کشیده است، و در
زمانهای که شعارهای خداخواهانه و مشی خداباورانه نظام مقدس جمهوری اسلامی
ایران برای رهایی انسان از این قیود خودساخته امیدهایی به وجود آورده است و
شعارهای عدالتمدار دولت نهم پیروان و طرفدارانی در جهان یافته است ضروری
است که طرح روشنی از عدالت و الگوی اجتماعی آن در ابعاد مختلف فردی،
خانوادگی، سازمانی و حکومتی پیش روی جامعه جهانی گشوده شود تا نشان داده
شود که عدالت اسلامی با آنچه حکومتهای مارکسیستی طرح میکردند و بشریت را
به گونهای دیگر به بند میکشیدند تفاوت اصولی دارد و این عدالت با آزادی
در رشد انسان و توسعه و تکامل الهی جوامع تعارضی ندارد.
از سوی دیگر، با همه اهمیت و ارج و قربی
که عدالت در میان مسلمانان و سایر امتها دارد، تبیین و تشریح آن با
اختلافات زیادی همراه است؛ زیرا هر فرد و گروهی با تلقی و تصورخاصی به این
بحث پرداخته است. این اختلاف گاه تنها «اختلاف در مصادیق عدالت» است؛ یعنی
تعریف عدالت در نزد دو گروه مشترک است اما در تطبیق آن تعریف بر مصادیق،
اختلاف شده است. اما گاه تعاریف و اصول هم یکی نیست؛ یعنی بر اساس دو تعریف
از عدالت، مصادیق متفاوت معرفی میشوند.
بنابراین میبایست ابتدا عدالت را تعریف
کرد و سپس مصادیق آن را بر اساس تعریف صحیح یعنی اسلامی یافت. پرسش ریاست
محترم جمهوری اسلامی درباره «ذاتی یا تبعی بودن عدالت» میتواند دورنمای
خوبی برای انجام این تحقیق باشد.
1 ـ تعریف عدالت
عدالت در لغت به معنای «استقامت»،
«انصاف» و «قسط» و در اصطلاح به معنای قرار گرفتن هر موضوع در جای خود و یا
رعایت حق هر موضوعی است. در اینکه حق و جای هر موضوع چیست و کجاست دو منظر
وجود دارد؛ در یکی موضوع ثابت در دل یک مجموعه ثابت فرض میشود، و در
دیدگاه دوم موضوع متغیر و درون مجموعهای رو به تکامل دیده میشود. قابل
اثبات است که دیدگاهی که حرکت و تغییر را از موضوعات و شرایط آنها به طور
کامل حذف میکند دیدگاهی واقعی نیست.
از آنجا که جهانبینیهای مختلف و
نظامهای ارزشی گوناگون، جایگاه و حق افراد و موضوعات را متفاوت تعریف
میکنند و هریک، تحلیل ویژهای از حرکت جهان و موضوعات درون آن دارند،
بنابراین تعریف مشروح و مبسوط عدالت و مصادیق آن در هر دستگاهی، مخصوص همان
دستگاه خواهد بود.
اسلام نیز عدالت و مصادیق و احکام آن را
همآهنگ با سایر آموزههای خود تعریف میفرماید که برای تبیین آن ابتدا
عدالت در مجموعه (نظام مخلوقات) و سپس عدالت در تکامل و توسعه طرح میشود و
در غایت اثبات میگردد که این دو تعریف با هم همآهنگ میباشند.
1/1 ـ تعریف عدالت اسلامی در «نظام مخلوقات»
توضیح این معنا در گرو تبیین چند بحث
مهم است: اول، خاستگاه حقوق مخلوقات، دوم، نظاممند بودن حقوق مخلوقات، و
سوم، بیان نحوه استیفای نظام حقوق مخلوقات که همان معنای عدالت اسلامی
خواهد بود.
1/1/1 ـ خاستگاه حقوق مخلوقات
آنچه خدای متعال در وجود جهان و انسان قرار داده است همآهنگ با تحقق اهداف خلقت آنها و همان تحقق عبودیت و پرستش باری تعالی است؛
«ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» ؛ جن و انس را جز برای عبادت نیافریدم.
خداوند متعال برای تحقق این هدف،
سرمایههای لازم را در وجود مخلوقات قرار داده است. البته کمال نهایی هستی
که غایت جهان بدان وابسته است، در عرض قرب و سجود خداوند متعال نیست.
خداوند، عالم را برای سجود و تحقق مراتب توحید تا رسیدن به قرب خود آفریده
است و ظرفیتی که به مخلوقات داده است، جز برای تحقق توحید در ظرف وجودی
آنها نیست. که این همان هدف خلقت، و کمالی است که آنها میتوانند به آن
برسند.
بیمعناست که خداوند متعال، همة جهان را
متناسب با بندگی و تحقق توحید بیافریند اما در جهان و انسان چیزی قرار دهد
که آنها را به سمت شرک و کفر و خودپرستی، هدایت کند، بلکه همة سرمایههایی
که در جهان و انسان قرار داده است، متناسب با تحقق توحید میباشد.
بر این اساس، میتوان گفت که حق همه
مخلوقات آن است که به توحید و عبودیت برسند و از شرک و کفر دور شوند. بر
پایه نگاه توحیدی، هیچ موجودی «ذاتاً» حقی ندارد؛ چون ذات او نیز از طرف
خدای متعال اعطا میشود! همه چیز را خداوند متعال اعطا کرده است و همه حقوق
مخلوقات به او رجوع میکند. این عبودیت، حق است و صرفاً تکلیف نیست. حق همه
است که به مقام قرب برسند؛ و لذت نزول اسماء الهی در عالم را بچشند و خدای
متعال را با همه اسماء الحسنایش بپرستند.
پس اگر خداوند متعال به موجودی لطف کرد،
و ظرفیت رسیدن به کمال عبودیت را به او اعطا نمود، برای او «حق» تعیین
کرده است پس حق اوست که به این کمال برسد. خالق متعال همانگونه که ظرفیت
رسیدن به کمال را به مخلوق اعطا میکند، حق رسیدن به آن کمال و مکانیزم وصول
به آن را نیز میآفریند. ضامن استیفای حق وصول به کمال پرستش، کسی جز
خداوند متعال نیست؛ اگر کسی بخواهد به درجه مطلوب خود برسد، خداوند، همه
مسیر را برای رسیدن او آماده میکند و اگر کسی مزاحم راه او شود، خالق
متعال، خود از حق او دفاع میکند و آن مانع را از سر راه وی بر خواهد داشت.
پس هم اساس حق و هم استیفای حقوق، به فعل خداوند متعال بازگشت میکند.
از این منظر، تمام حقوق به یک حق بازگشت
میکند که آن، «حق خدای متعال برای مسجود و معبود واقع شدن» است. او
حقیقتاً «الله» است و الله صرفاً یک نام نیست. او کسی است که در مقابلش
تذلل، خضوع، حیرت و سجده حقیقتی شایسته است؛ همانگونه که حق است که حضرت
باری تعالی، معبود باشد، حق مخلوقات هم این است که عابد باشند. حق مخلوقات
از حق الهی متفرع میشود؛ چنانکه امام سجاد (ع) میفرمایند:
«و اکبر حقوق الله علیک مااوجبه لنفسه ـ تبارک و تعالی ـ و هو اصل الحقوق و منه تتفرع سایرالحقوق».
2/1/1 ـ همآهنگی حقوق مخلوقات
انسان عابد فقط کمال خود را دوست
نمیدارد و همه را فدای تحقق کمال خود نمیکند. انسان دینی، از اینکه
دیگران به حقوقشان برسند لذت میبرد و از اینکه حق آنها، ضایع شود رنج
میکشد. اگر خداوند متعال، هر انسانی را فقط طالب کمال خودش میآفرید،
انسانها به خصم یکدیگر و یا به جزیرههایی مستقل از هم تبدیل میشدند که هر
کدام راه خود را طی میکردند؛ در وجود آحاد مخلوقات، میل به تحقق «عدل کلی» و
نفرت از «ظلم در کل نظام خلقت» قرار داده شده است، تا همه عالم بتوانند با
همیاری و همکاری یکدیگر، نقطه مطلوب عدل را به چنگ آورند.
حرکت موجودات به سوی حق خدادادی در وصول
به کمال قرب، حرکتی کاملاً همآهنگ است. اگر کسی بخواهد به کمالِ قرب و
سجدة در مقابل خداوند متعال برسد، مزاحم رسیدن دیگری به این مقام نیست؛ نه
فقط مزاحم نیست، بلکه میتواند مکمل او باشد. خداوند متعال همة عالم را
یکپارچه آفریده و یک دستگاه منسجم خلق کرده است. رسیدن هر کدام از مخلوقات
به مقام عبودیت در مقابل پروردگار، مؤید و متمم و مکمل رسیدن دیگران به
سجده تام است. بدن ما از میلیاردها موجود آفریده شده، ولی همه آنها در یک
نظام همآهنگ قرار داده شدهاند و مکمل یکدیگر هستند.
اگر همه عالم در مقابل خداوند به طور
همآهنگ سجده کنند، همه به حقوق خودشان میرسند؛ ولی اگر یک موجود در انجام
سجده و عبادت کوتاهی کرد، این کوتاهی، در خودش و در کل نظام اخلال ایجاد
میکند. خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی الناس»؛ فساد در خشکی و دریا به دلیل آنچه مردم انجام دادند ظاهر شد.
اگر کسی از مسیر کمال خارج شد و به این
حق نرسید، به دیگران هم لطمه میزند و حق دیگران را هم ضایع میکند. هرچند
دیگران میتوانند از طریقی دیگر به این کمال برسند.
البته درجات کمال مخلوقات یک سان و یا
در عرض هم نیست. خداوند متعال، یک نظام پیچیده حقوقی برای مخلوقات خود جعل
کرده است که این حقوق، مکمل یکدیگر هستند. به عنوان مثال، انسان برای کمال
خود باید از عالم دنیا عبور کند و پروردگار متعال مخلوقات دیگری را برای
انسان و متناسب با نیاز او آفریده و مسخر وی قرار داده است. کمال مخلوقات
مسخر انسان، در عرض کمال انسان نیست. کمال چشم، گوش، زبان و سایر قوا و
جوارح انسان، در مقابل کمال او نیست؛ چرا که آنها برای او آفریده شدهاند.
انسان برای عبادت آفریده شده است و آن عبادت، به چشم، گوش، زبان و دست
نیاز دارد، پس آنها را برای انسان به گونهای آفریدهاند که در مسیر و در
خدمت عبادت او قرار گیرند.
حق عبادت، حق کمال و حق وصول به مقام
سجده تام، یک حق همآهنگ است. تصرفاًت مؤمن، که از سر بندگی و اطاعت خداست،
صراطی برای قوا و اعضا اوست. اعضای او از طریق این تصرفاًت و غرق شدن در
صفات مؤمن به نقطه اوج خود میرسند. اگر خداوند متعال به هر دلیل انسان را،
نیازمند به اکل و شرب قرار داده است، این نیاز، طریق عبادت او است؛ چرا که
اگر انسان غنی بود عبادت نمیکرد؛ هر نیازی، راهی برای عبادت و استعانت
است؛ انسان به تعداد نیازهایش عبادت میکند؛ البته باید اشتباه نکند و از
غیر، استعانت نجوید؛ «ایاک نعبد و ایاک نستعین».
حال، هستی واحد و همآهنگ، یک موجود
محوری میخواهد که بدون او وحدت عالم برقرار نخواهد شد. اصل نیاز به «یک»
محور برای جهان، احتیاج به براهین فلسفی دارد که باید آن را در جای خود
دنبال کرد. بر پایه معارف مسلم اسلامی، محور این وحدت کسی است که در شأن او
«لولاک لما خلقت الافلاک» گفته شده است؛ معنی آیه شریفه، این است که غایت
خلقت، عبادت خداوند توسط اوست و عالم برای تحقق عبادت او آفریده شده است؛
همه جهان با تمام گستردگی آنها، شعاع عالم ملکوت است و ملکوت عالم نیز باید
در مقابل خلیفةالله تعظیم کند. خلیفهالله کسانی هستند که خداوند همه اسماء
الهی را به آنها آموخته است. آنها «عباد مکرمون» هستند که «لا یسبقونه
بالقول و هم بامره یعملون». آنها در تصرف خود، کوچکترین خودبینی، عجب و
غروری ندارند، بلکه وقتی همه عالم متوجه آنها شود آنها متوجه خدا هستند تا
در هدایت عالم تخلفی نکنند.
3/1/1 ـ عدالت اسلامی یعنی استیفای نظام حقوق
بر اساس آنچه گفته شد عدالت اسلامی یعنی
«مکانیزم استیفای حقوق مخلوقات در رسیدن به توحید، که با تبعیت از اولیای
الهی محقق میشود». پس عدل، حاکم بر توحید نیست، توحید بر عدل حاکم است و
باید عدل را به گونهای تعریف کرد که به توحید باز گردد. عدل یعنی استیفای
حق توحید که کمال حقیقی است. اگر عدل به تحقق فعل خدا و تأمین حق وصول به
کمالی که خدا برای مخلوقات خواسته است تعریف شود، استعداد، شایستگی و
ظرفیتی که خداوند در مخلوق قرار داده است نیز مبنای این حق خواهد بود.
کمالاتی که مخلوقات به سوی آن حرکت میکنند و در هر کدام از آنها، متناسب با
ظرفیتشان امکانات و قوای لازم برای رسیدن به آن گذاشته شده است، چیزی جز
رسیدن به سجده تام در ظرف وجودی آنها نیست. هر موجودی میتواند به مقام
سجده تام برسد و همه وجودش به سجده، خضوع، خشوع و تواضع در برابر خداوند
متعال واصل شود. همه موجودات حق رسیدن به قرب و سجده تام را دارند و هیچ
موجودی نباید جلوی این حق را بگیرد و این «نباید» نیز حکم خداست که در فطرت
همه ما نیز به عنوان «میل به عدالت» قرار داده شده است. انسانی که از
عدالت خارج میشود همه تصرفاًتش جائرانه خواهد بود؛ یعنی به آن مخلوقاتی که
خداوند متعال تحت تسخیر او قرار داده است ظلم میکند.
اگر دقیقتر سخن بگوییم: عدل اینگونه
تعریف خواهد شد که اگر جهان، ولایت و تصرف اولیاء خدا را بپذیرد و در پیروی
و اقتدا به آنها به عبودیت و قرب برسد در این صورت، عدالت اسلامی محقق
میشود. البته توضیح داده شد که اگر خداوند متعال به رسول اکرم (ص) و اهل
بیت او حق ولایت داده است، کمال بقیه موجودات را نیز در تصرف آنها قرار
داده است؛ خداوند متعال، به ایشان اشفاق و محبتی داده است که بقیه را به
کمال برسانند. مسئله ولایت در دستگاه الهی، مسئله تجبر و استکبار نیست بلکه
اولیاء خدا خود را مسئول رساندن بندگان به خدا میدانند و حاضرند خون خود
را نیز بدهند و همه بلاها را تحمل کنند تا این هدف محقق شود.
از این منظر، عدل اسلامی، از بالا جریان
الوهیت و ولایت خداوند و اولیای او، و از پایین جریان عبودیت و تولی است؛ و
آموزههای دین قواعد تحقق همین ولایت و تولی است. عدل اسلامی یعنی عبادت و
بندگی، در همه شئونات عالم جاری شود و جریان ولایت نبیاکرم(ص) در همه
عالم امتداد یابد. در این صورت توحید در همه جا محقق میشود و جهان به عدالت
میرسد و در واقع، عدل کلی محقق میشود و همه موجودات همآهنگ به حق خود
میرسند؛
2/1 ـ تعریف عدالت اسلامی در «نظام دستیابی به کمال»
به زبان دیگر و به صورت اجمالی، عدالت
اسلامی را میتوان به تناسبات و سازوکارهای دستیابی به کمال تعریف کرد.
چنانکه قبلاً هم گفته شد خداوند، جن و انس را برای تحقق عبودیت آفریده و
هدفی جز این برای خلقت وجود ندارد. بنابراین اگر انسانها بکوشند که همه
حوزههای زندگی خود و جامعهشان به پرستش گره بخورد و ساحات و ابعاد وجودی
خود را مملو و مشحون از پرستش کنند به کمال میرسند.
در این تعریف، نظامی عادلانه است که همه
مناسبات و ساختارهای آن متناسب با توسعه قرب طراحی و ترسیم شود. عدالت، یک
هدف وسیلهای مهم برای رسیدن به یک اتفاق مهمتر است؛ که همان تکامل انسان و
جامعه است. عدالت، ساختار و روابط اجتماعیای است که در یک جامعه تحقق پیدا
میکند تا آن جامعه به کمال برسد. به تعبیر دیگر، عدالت یعنی قرار گرفتن
امور در جای خود به شرط اینکه به کمال منتهی گردد. در این صورت، هیچ امری
را در رفتار فردی و اجتماعی نمیتوان نشان داد که تناسب یا عدم تناسب با
کمال در آن مطرح نباشد. تصمیمگیریهای فردی و اجتماعی نمیتواند فارغ از
مقوله عدالت باشد.
و از آنجا که خداوند متعال، خالق کمال است خود او از طریق ادیان الهی راه دستیابی به کمال را میآموزد.
3/1 ـ همآهنگی دو تعریف فوق از عدالت اسلامی
دو تعریف فوق از کمال، با یک دیگر
همآهنگ و همراستا هستند و همدیگر را تأیید میکنند. در تعریف نخست، عدالت
اسلامی به مکانیزم دستیابی به حقوق مخلوقات تفسیر میشود و تأمین حقوق
مخلوقات به تأمین کمال برای آنها گره میخورد. در واقع، این تعریف در نهایت،
تحقق کمال را غایت نظام عادلانه معرفی میکند. تعریف دوم نیز دقیقاً به
همین نکته اشاره دارد. در تعریف دوم، عدالت دینی به ساختار و نظامی اطلاق
میشود که موجب پیدایش کمال برای فرد و جامعه گردد. پس هر دو تعریف، با
معیار کمال تبیین میشوند و از این جهت، همآهنگند.
2 ـ عدالت اسلامی تابع توسعه اسلامی
مبتنی بر تعریفی که از مفهوم عدالت
اسلامی ارائه شد میتوان نظریه عدالت اسلامی در جامعه را بهتر بیان کرد و
ذاتی یا تبعی بودن عدالت را نیز مشخص نمود.
اگر عدالت به معنای تناسبات دستیابی به
«کمال» باشد در هیچ یک از شئون اجتماعی فارغ از عدالت نخواهیم بود. بر این
اساس، مفهوم عدالت، رابطه نزدیک و تنگاتنگی به مفهوم توسعه، به معنای
مهندسی همه شئون اجتماعی در مسیر تکامل خواهد داشت. در واقع اگر عدالت و
توسعه با همه ابعاد جامعه سر و کار دارند و در ایجاد رابطه میان جامعه و
تکامل نقش دارند باید رابطه آنها معین شود.
1/2 ـ تحلیل مفهوم توسعه
توسعه اعم از اینکه الهی یا غیرالهی
باشد همه عرصههای اجتماعی را به صورت به همپیوسته مهندسی و ساماندهی
میکند. لذا در ابتدا باید نظاممند بودن توسعه را تبیین کرد.
1/1/2 ـ نظاممند بودن توسعه
«توسعه» تغییرات همهجانبه و همآهنگ
موضوع در جهت خاص است، که به افزایش تنوع و گوناگونی ابعاد و اجزای آن و
انسجام و یکپارچگی و پیوستگی هر چه بیشتر منجر گردد به گونهای که یک
معادله بر تمامی ساختار و تغییرات آن حاکم باشد. بر این اساس، توسعه
اجتماعی تغییرات همآهنگ و همهجانبه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه برای
نیل به هدف خاص است. در واقع، توسعه، پدیدهای همآهنگ و نظاممند است که
به تغییرات کیفی و کمی در نهادهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه منجر
میگردد و فرآیند آن نیز ارتقاء سطح عملکرد در جهتی معین میباشد.
در اینجا مفهوم نوینی به نام «توسعه
الهی» بر پایه دین تعریف میشود که در مقابل توسعه غیرالهی قرار دارد. بر
این اساس «مکتبها» نقشآفرینی میکنند و هر مکتبی، توسعه را به گونهای خاص
معرفی مینماید. سوسیالیستها، آرمانشهر کمونیستی را طرح میکنند و بر آن
اساس به ترسیم چشمانداز خود میپردازند و استراتژی و سیاست و برنامهشان
را مشخص میسازند. در غرب، جامعه توسعهیافته را جامعهای میدانند که اصول
لیبرالدموکراسی را که به مثابه «پایان تاریخ» تلقی میشود، به صورت کامل
پذیرفته و پیاده کرده باشد. و به همین ترتیب، جامعه آرمانی و تکامل یافته
اسلامی، اجتماع امتی است که در آن، معارف اسلامی تحقق عینی یافته است.
بر این اساس، اختلاف مکتبها به اختلاف
تعریف از توسعه میانجامد. این اختلاف تعریف از توسعه، چشماندازها و سپس
استراتژیها و سیاستها را تغییر میدهد و محتوای فکری و برنامه فعالیت و
سازمان کار را دستخوش دگرگونی میسازد.
با این وصف، «توسعه» با «رشد» متفاوت
است؛ در توسعه، تغییر همهجانبه صورت میگیرد و وحدت و کثرت، و موضوعات
جدیدی در انسان و جامعه ایجاد میشود و در نتیجه، همراه با مدیریت اجتماعی،
سطح تمایلات، ادراکات و رفتارهای فرد و جمع نیز ارتقاء یافته و تحول
مییابد، اما رشد ارتقاء بُعدی از ابعاد یا موضوعی درون یک مجموعه است.
تحول و ارتقاء در توسعه، صرفاً به
«افزایش کمی»، تفسیر نمیشود، بلکه هدف این است که قدرت تصرفاًت انسان، به
نحو «کیفی» هم ارتقاء یابد و امکان انتخاب کیفیات جدید برای او فراهم شود.
در توسعه بنا نیست ـ مثلاً ـ تناژ هیزمی که انسان عصر قدیم برای تأمین
حرارت منزل خود نیاز داشت، زیاد شود، بلکه باید شیوه ایجاد حرارت از
سوزاندن هیزم به استفاده از مواد کانی همچون نفت و گاز، یا بهرهوری از
انرژی خورشیدی و اتمی و یا چیز دیگر ارتقاء یابد. اگر تا دیروز برای ایجاد
ارتباط با دیگران، از کاغذ، کبوترهای نامهبر، دود و ... استفاده میشد،
امروز با تغییر کیفی در ابزار ارتباطات، از تلگراف، تلفن، فاکس، ماهواره،
اینترنت و ... مدد جسته شود و با در نوردیدن مرزهای جغرافیایی، حساسیتها و
افکار و رفتار جوامع، تحت پوشش ارتباطات قوی و سریع قرار گیرد.
2/1/2 ـ الهی و غیرالهی بودن توسعه
از آنجا که توسعه «تعالی و تکامل
همآهنگ و نظاممند» یک موضوع است، «متأثر از» و «مؤثر در» متغیرهای گوناگون
ایمانی، فکری و رفتاری است؛ یعنی در توسعه، همه این متغیرها هم
تأثیرگذارند و هم تغییر و تحول میپذیرند. در نگاه دینی، اصلیترین متغیر
توسعه، ایمان و گرایشات جمعی است و ابعاد دیگر توسعه، به تبعِ این بعد، شکل
میگیرند در کلانترین دستهبندی، توسعه دو نوع متفاوت و متقابل دارد که
هر یک ساختارهای متناسب با خود را طلب میکند؛ یکی تکامل ایمان به خدا و
ابتهاج به تقرب و پرستش الهی را مد نظر دارد، به گونهای که همه ابعاد فردی
و اجتماعی انسان را در بر گیرد، و دیگری، توسعه دنیاپرستی و لذتهای حسی و
کامجویی مادی و تعمیق همهجانبه آن را در تمام ابعاد حیات بشر عهدهدار
است.
باید دقت کرد که انتزاعنگری، به تجویز
الگوی مشترک در توسعه نینجامد. آنچه توسعه الهی و غیرالهی را از هم جدا
میکند، هدف یا الگوی مطلوب است. توسعه غیرالهی، انسانمحوری را در قالبی
مادی پی میجوید و به دنبال خود، توسعه اخلاق، توسعه خرد و توسعه ابزارهای
مادی را پدید میآورد. و برای فعالتر کردن بشر در چنین صحنهای ابتدا میل
را به عمل تبدیل میکند و سپس عمل را برای توسعة میل هزینه کرده و با قرار
دادن انسان در این سیکل بسته، بر حرصش میافزاید؛ و او را برای نیل به چنین
هدفی ترغیب میکند. در حقیقت، شروع و ختم حرکت در این سیکل را «از میل» و
«به میل» میداند؛ لذا فرد همواره احساس میکند که لذتی جدید در درونش در
حال زایش است که این تحرک جدید را برای رسیدن به میلی افزونتر مصرف
میکند، تا لذت پس از لذت را درک کرده و مضاعف نماید.
اما در توسعه الهی، تعالی ابتهاج و
تعالی طمأنینه را خواهیم یافت البته با درونی به غایت متفاوت با آنچه که در
توسعه مادی گفته میشود. انبیا (ع) به دنبال اسکات میلهای درونی انسان
نبودند، بلکه مستمر به دنبال ارائه تعریفی جدید از ابتهاجات انسانی و
رساندن او به تمایلات الهی جدید بودند؛ و از طریق معرفی دنیا به عنوان
مزرعة آخرت، تمامی قوای مادی و غیرمادی بشر را وسیلهای برای درک محضر حضرت
حق عزوجل قرار داده و او را از استکبار نسبت به ذات حضرتش بر حذر
میداشتند. معنای آیه کریمة «انا بشر مثلکم» نیز شاید همین باشد؛ چرا که
پیامبر(ص) را همچون تمامی انسانها، دارای میل و غریزه معرفی میکند و او
را دارای تمامی خصوصیات یک انسان معمولی میداند، ولی «نسبت» ایشان با این
گونه امور در سیستمی الهی تعریف میشود و همین امر نیز تفاوت ایشان با
انسانهای معمولی است.
اختلاف دیگر توسعه الهی و غیرالهی در
حوزه علم است. اگر علوم ابزاری برای رسیدن به مطلوب باشد از آن جا که
مطلوبها و آرمانها، مختلف است و هر نظامی بنابر ساختار و مبانی خود تعریف
خاصی از انسان ارائه میدهد، برای رسیدن به چنین مطلوبهایی به علوم
کاربردی متناسب با آن اهداف، نیاز خواهد بود. از این رو طبیعی است مدعی
شویم که حتی «ضرائب فنی»، در فرمولهای علمی مختلف میشود و کیفیت تصرف در
این کمیتها و تناسبات نیز متفاوت میگردد. نکته مهم این است که هیچ کدام
از دو نوع توسعه، بینیاز از «معادله» نیستند؛ یعنی هر دو تحقق مطلوب خود
را در گرو وجود معادله، شناسایی متغیرها و نسبت بین آنها، و حتی روش تفکیک
این متغیرها برای رسیدن به آن مطلوب میدانند. اگر علم به تعبیری معادله و
ابزار نیل به مطلوب باشد، هر دو دستگاه، علمی است؛ با این تفاوت که علم و
فرهنگ در توسعه الهی، همآهنگ و یا برآمده از نگرش الهی و اسلامی خواهد
بود. در حقیقت، آرمان به عنوان یک اصل اساسی، در تمامی شریانهای نظام جاری
است تا جایی که انفکاک این دو از یکدیگر ممکن نیست؛ اگر آرمان کسی، حرکت
در فضا باشد، باید وسیله متناسب با آن، یعنی فضاپیما را طراحی کند و اگر
آرمان او حرکت زیر آب باشد به طراحی زیردریایی نیاز دارد؛ نمیتوان از
سفینه، برای حرکت زیر آب، و از زیردریایی برای حرکت در فضا استفاده کنیم؛
البته اگر بنا باشد که از وسیلهای برای هدفی دیگر استفاده کنیم، به ناچار
باید اجزاء، روابط و تناسبات آن را عوض کنیم تا متناسب با هدف جدید شود. از
سوی دیگر در جایی که «استفاده بهینه»، ملاک کار است، هر تغییری منطقی
نیست؛ یعنی اگر قرار شد که از وسیلهای، استفادهای جدید شود نمیتوان کل
ساختار آن را به ناگاه عوض کرد.
2/2 ـ عدالت اسلامی تابع توسعه اسلامی
1/2/2 ـ تبعیت عدالت از توسعه در هر دو مبنای الهی و غیرالهی
با توجه به مباحث پیشین عدالت تابع
توسعه است و جدای از «توسعه التذاذ به دنیا» یا «توسعه عبودیت» ارزش ذاتی
ندارد؛ عدالت مکانیزم و ساختار و سازوکاری برای پیدایش هدف، جهت و غایت به
شمار میرود. در واقع، عدالت، واسطه تحقق یک غایت و ارزش محوری است که آن،
رسیدن به خداپرستی بر محور اولیای الهی و یا دنیاپرستی بر محور رفاه و
لذتجویی مادی است؛ مثلا گروهی از کارگزاران کشور که عدالت (البته عدالت
خاص) را تابع توسعه غربی میدانند میگفتند: ما باید مملکت خود را توسعه دهیم
و به تبع بهرهمندی جامعه از ثروت، اقشار ضعیف هم به نان و نوایی میرسند.
در نگاه اینان، آنچه اصل است تحقق توسعه رفاه و ثروت مادی است و عدالت در
پی آن میآید و به تبع آن تعریف میشود. اما در نگاه الهی، آنچه اصل است
توسعه قرب و عبودیت در همه عرصههای روحی، ذهنی و جسمی در فرد و جامعه است و
عدالت، مکانیزم و ساختاری است که متکفل تأمین چنین هدفی میباشد. بنابراین،
عدالت امری است که در نسبت با توسعه (الهی یا غیرالهی) معنا پیدا میکند
اما در همه تنظیمات و تصمیمات و آرمانهای دیگر اجتماعی پس از خود، اصل قرار
میگیرد و پایه برنامهریزیهای بعدی است. عدالت، همچون توسعه، مفهومی مبتنی
بر تلقی نظاممند از امور است نه مبتنی بر جدانگری و ذاتباوری؛ اگر سیستم و
مجموعه شناخته نشود و نتوان جایگاه مطلوب پدیده را در یک نظام شناخت،
عدالت را هم نمیتوان توضیح داد.
البته روشن است که آنچه تقدیم شد در
تعاریف، مصادیق، روشها، شاخصها و معادلههای متداول عدالت در نظامهای
اجتماعی و نزد انسانهاست. اما همه این اختلافات، بر عدالتخواهی همه جوامع
و انسانها تکیه دارد؛ هیچ انسان یا جامعهای نیست که خود را عدالتخواه
نخواند؛ حتی اگر رفتار یا گفتاری ظالمانه دارد آن را به نحوی توجیه میکند
که عادلانه بنماید. همچنین از این تحلیل، نباید نسبی و بیپایه بودن عدالت
برداشت شود. وقتی در جای خود ثابت میشود که انسان و جهان مخلوق خداوندِ
عالِم و توانایی هستند که در خلقتش نفعی برای خود نمیطلبد، خلقت نظام
تکوین عادلانه خواهد بود و چنانچه خداوند متعال دستورات و آموزههایی را
از روی فضل و رحمت برای بندگانش میفرستد، آنها ضوابط، شاخصهها و مصادیق
حقیقی عدالت خواهند بود. بر این اساس، عدالت در این جهان و مجموعهها و
اجزای درونیاش تعریف، ضابطه، شاخصه و مصداق قطعی و ثابتی خواهد داشت.
2/2/2 ـ عدالت و توسعه مادی
غرب، اساس عدالت سیاسی را بر حقِ انتخاب
انسان قرار میدهد و میگوید: انتخاب اکثریت، مبنای حقانیت و به رسمیت
شناخته شدن است. وقتی رأی و میل انسانها را اساس قرار دهند و آنها را به
اخلاق و دین، مقید نکنند و پایگاه اخلاق را جریان عبودیت در نظام ارادههای
انسان ندانند، طبعاً ارادهها به سمت افزایش بهرهوری مادی حرکت میکنند و
دنیا، هدف و اصیل میشود. روشن است که بهرهوری مادی از دنیا نمیتواند عامل
همدلی و همگرایی شود؛ به دیگر سخن، اگر مسابقه برای دنیا باشد و
ساختارهایی که به عنوان ساختارهای عادلانه در جامعه ایجاد میشود رقابت
برای سود مادی را اساس قرار دهد، طبیعی است که این ساختارها عامل همگرایی،
همدلی و ایثار و محبت، نخواهند شد. دنیا عامل نزاع است، نمیتواند بین مردم
وحدت ایجاد کند نتیجة آن هم عدم رعایت حقوق دیگران و اشاعه ظلم است؛
همانگونه که در نظام غرب اتفاق افتاده است: شرکتهای سرمایهداری با هدف به
حداکثر رساندن سود درست شدند. سپس این شرکتها به صورت یک «شبکه» درآمدند و
از طریق بانکها پشتیبانی شد. «بانک» حلقه اتصال آنها نیز شد و همة
اعتبارات اقتصادی را در خدمت این شرکتها قرار داد؛ بانک مرکزی هم نرخ رشد
پول و سرمایه را بر همین اساس معنا میکرد. به این ترتیب تمرکز در
سرمایهداری پیدا شد و شرکتهای متمرکز شکل گرفت. همین نظام دموکراتیک هم
که حق انتخاب را مبنای عدالت قرار میداد، منتهی به رشد تمرکز سرمایه شد و
تمرکز سرمایه کم کم برای رشد خود، «نظام تحقیقات» را به خدمت گرفت و رشد
سرمایهداری به «نظام سرمایهداری» تبدیل گردید؛ و نتیجه این شد که توسعه در
خدمت تمرکز سرمایه قرار گرفت. باید به این نکته توجه داشت که بین رشد
سرمایه و اینکه تنظیمهای اجتماعی به گونهای شکل بگیرند که سرمایه در شکل
تمرکزی خودش دائماً سودآور و صیانت آن اصل باشد تفاوت اساسی وجود دارد؛ در
شکل دوم حتماً نیروی انسانی (نیروی کار) تابع سرمایه تعریف میشود و صیانت
انسان، تابع صیانت سرمایه خواهد شد. در چهاربازاری که در اقتصاد
سرمایهداری مطرح است، نیروی کار در کنار پول و کالاهای سرمایهای و کالاهای
مصرفی قرار میگیرد؛ و ارزش کار انسان، فقط ریالی تعریف میشود.
به عبارت دیگر، توسعه سرمایهداری و رشد
سرمایه، محور تحول اجتماعی میگردد به گونهای که انگیزه انسان را متناسب
با رشد سرمایه پرورش دهد؛ انرژیهایی که در وجود انسان موجود است به عنوان
ابزار توسعه سرمایهداری و به عنوان یک امکان، در خدمت توسعه آن قرار
میگیرند. آنها هستند که میگویند: انسان باید چه عاطفهای داشته باشد و
چگونه باید تربیت شود و چگونه روابط اجتماعی او شکل گیرد تا در نتیجه به
توسعه سرمایهداری ختم گردد. از نگاه آنان، مناسبات رشد سرمایهداری در همه
حوزههای حیات باید ملاحظه شود، حتی امروزه به دنبال مهندسی ژنتیک انسانی
هستند تا بتوانند تمام انرژیهای انسانی را در خدمت توسعه سرمایه قرار دهند
و یا به عبارتی، انسان متناسب با توسعه تولید کنند، لذا تکنولوژی متناسب
با توسعة سرمایهداری فراهم شده و هنر هم در خدمت آن قرار گرفته است. هنر به
ضمیمه تکنولوژی، بستر و شرایط پرورشی اجتماعی را به گونهای شکل میدهد تا
محیطی مناسب برای پرورش انسانها در راستای توسعه سرمایهداری ایجاد شود؛ به
گونهای که تمامی مجاری ادراک حسی، بینایی، شنوایی و بویایی و چشایی آنها،
حتی مجاری سنجش و محاسبه آنها متناسب با توسعه نظام سرمایهداری پرورش
یابند. البته اینکه چه مقدار در این کار موفق شدهاند بحث دیگری است ولی
واقعاً در نظام سرمایهداری دنبال مهندسی انسان هستند و شرایط خاصی را برای
پرورش انسان ایجاد کردهاند.
3/2/2 ـ تحقق عدالت در توسعه الهی
محصول توسعه الهی چیزی جز گسترش و تکامل
ابتهاج به قرب نیست؛ این تکامل، هر چند مرتبط با افزایش احساس و ارضاء
است، ولی از آنجا که منابع آن محدود نیست، لذا منتهی به تنازع نمیشود. از
طرف دیگر، چون مبتنی بر خودبینی و استکبار نیست، منتهی به استکبار حق نیز
نمیگردد. افزایش قدرت در توسعه الهی، به مفهوم توسعة تعهد و احساس بندگی و
عبودیت است که به دنبال خود، گسترش ایثار و تعاون را نیز میآورد. در این
توسعه، «دنیا» ابزار تقرب است، و چون هدف، گسترش ابتهاج است، دنیاپرستی در
آن جایی ندارد. اگر اساس انگیزش انسانی فقط حرکت به طرف دنیای بهتر باشد،
میلی برای فداکاری در دنیا و احترام به حقوق دیگران پیدا نمیشود. اگر انسان
ماکیاولی تعریف شد، داعیهای برای گذشت نخواهد داشت. انسان و جامعه جهانی
که سود محور است به اخلاق ایثار و گذشت نسبت به دنیا نمیاندیشد. بنابراین،
هر چه تلاش شود تا اصول اخلاقی بر آن حاکم گردد و زمینه رعایت حقوق بشر و
تحقق عدالت فراهم آید، نمیتوان جلوی بحرانها و تهدیدهای ظالمانه را گرفت.
همانطور که بعد از جنگهای بزرگ جهانی که آثار مخربی برای جامعه بشری بر
جای گذاشت، تلاشهای جدی برای رفع ظلم و تجاوز نتیجهای نداشت. ممکن است آن
را به نقص در برنامهریزیها و ضعفهای مرحلهای استناد دهند که در فرآیند
توسعه، مرتفع خواهد شد! ولی بهتر این است که ریشهیابی شود که بر چه اساسی
و با چه بنیادهای اخلاقی امنیت و عدالت جهانی ایجاد میشود؟ ممکن است مدعی
شوند که نظام دستوری و حقوقی ما تابع نظام اخلاقی است، ولی پرسش این است
که ضمانت اجرایی دستور چیست؟ ضمانت اجرای قوانین، قدرت و پایگاه قدرت،
تمایلات عمومی است اگر تمایلات عمومی به سمت توسعه مادی هدایت شود با کدام
انگیزه اصول اخلاقی ایجاد میشود؟ اصول اخلاقیای که به ایثار نینجامند،
بیتردید، اصولی نیستند که پایدار بمانند و بتوانند تهدیدها را که در حال
گسترش هستند، از پیش روی جامعه جهانی بردارند.
بر این اساس، میتوان گفت عدالت در توسعه
الهی، ضمانت دوام دارد؛ زیرا توسعه الهی بستر تحقق ایثار و فداکاری و
همدلی و همیاری است. اساساً ضامن اجرای عدالت الهی، اراده الهی است.
خداوند میتواند نظام کیفری و نظام تشویقی را درباره انسان اعمال کند و برای
حرکت ارادهها چارچوب بسازد و حب و بغض را در فطرت انسان قرار دهد و
تناسبات بیرونی آن را هم بیافریند؛ یعنی عدالت، هم در نظام تکوین و هم در
نظام کیفری اجتماعی و هم در فطرت و نفس لوامه ضمانت اجرایی دارد.
از این منظر، نظام عادلانه، نظامی است
که همه مناسبات و ساختارهای اجتماعی آن، متناسب با توسعه قرب طراحی شود. در
عدالت دینی، حتماً رشد انگیزه، کمال، قرب و عبودیت باید به یک نظام
همآهنگ و ساختار متناسب سیاسی و اقتصادی تبدیل شود. البته روشن است که
عدالت اسلامی عدالتی همهجانبه است. نمیتوان حوزه سیاست را از اقتصاد و
فرهنگ برید؛ و تکامل را فقط در توسعه اقتصادی تعریف کرد و مدعی شد که نظام
عادلانه، صرفاً نظام عادلانه اقتصادی است. یعنی اینگونه نیست که توازن فقط
در ثروت ضروری باشد بلکه در قدرت و اطلاع هم هست. در نظام الهی گستره
عدالت، عام است و باید همه جریان، «قدرت، ثروت و اطلاع» جریانی عدالتمحور
باشد؛ یعنی نظام سیاسی و اقتصادی و فرهنگی باید عادلانه باشند؛ عدالت
یکبعدی پایدار نیست نمیتوان ساختارهای اقتصادی را بدون تحول در انگیزشهای
انسان و در فرهنگ اجتماعی شکل داد لذا عدالت باید در سه حوزه «سیاسی،
فرهنگ، اقتصاد» همآهنگ تحقق پیدا کند.
عدالت اسلامی به معنای رعایت حقوق
اجتماعی انسانها در همه ابعاد است و تنها در بستر تقرب الهی محقق میشود.
عدل آن است که تکامل نیاز، در مسیر تقرب باشد و نیاز به قرب دائماً اشتداد
پیدا کند و تولید نیازهای متنوع، همگی در این مسیر باشند؛ در واقع، نیازهای
متنوع، همگی به شکل همآهنگ، حول یک محور قرار گیرند و ساختار نیازمندیهای
انسان، متناسب با توسعه عبودیت و قرب حضرت حق، تکامل یابد. عدالت دینی
تناسبات تکامل عبودیت در مقیاس توسعه نیاز است. این تناسبات، در توسعه، در
ساختارهای اجتماعی و در بهرهوری حضور دارد.
3 ـ نظام عدالت اسلامی
از آنجا که توسعه الهی بر کمال تکیه
دارد و همهجانبه است، عدالت اسلامی را که تناسبات همین کمال است در کل
نظام جاری میسازد. پس برای ملاحظه ابعاد و تناسبات عدالت اسلامی میبایست به
مؤلفههای نظام اجتماعی توجه کرد:
مؤلفه های نظام اجتماعی به دو دسته قابل تفکیک هستند:
الف) ابعاد که محل و موضوع جریان عدالت اسلامی خواهند بود و عبارتند از سیاسی، فرهنگی و اقتصادی؛
ب) سطوح که مقیاس و گستره عینی عدالت را معین میکنند و در داخل کشور عبارتند از فرد، سازمان و دولت.
این سه «بعد» و سه «سطح» توأمان و متقوم به یکدیگر خواهند بود و در یک ماتریس قرار میگیرند.
الگوی اجمالی عدالت اسلامی
4 ـ فرآیند شکلگیری عدالت اسلامی
برای تحقق عدالت اسلامی سازوکارهای خاصی لازم است:
1/4 ـ تحقق عدالت، مبتنی بر صیانت بینالمللی
ابتدا باید بتوان برای ارزشهای خودی
صیانت بینالمللی به وجود آورد؛ چون تا هنگامی که در موازنه جهانی، جایگاه و
وزن ارزشهای مورد نظر ارتقاء نیابد و مصونیت پیدا نکنند، امکان این که
بتوان بر پایه این ارزشها تناسبات عادلانه را پیگیری کرد و به یک نظام
متوازن اندیشید وجود نخواهد داشت. لذا هرگز در محیط بینالمللی نباید تسلیم
ارزشهای سرمایهداری و مبانی برآمده از نظام لیبرال دموکراسی شد، بلکه
باید تلاش کرد تا جایگاه نظام ارزشی اسلامی در نظام توازن بینالمللی ارتقا
یابد.
در گام بعد باید متناسب با منزلتی از
صیانت که برای ارزشهای اسلامی پیدا شده است توازن صورت گیرد. 30 سال قبل
ارزشهای اسلامی پایگاه گستردهای در جهان نداشت ولی اکنون در موازنه جهانی
در یک موقعیتی قرار گرفتهایم که فشارهای جامعه جهانی و عوامل بیرونی
نمیتوانند این ارزشها و توازن را بشکنند؛ لذا به میزانی که برای نظام
ارزشی صیانت ایجاد میشود میتوان همآهنگ با آن توازن ایجاد کرد و تناسبات
عادلانه ساخت. ایجاد این توازن و تناسبات، در دو مرحله انجام میگیرد:
مرحله اول، انجام اصلاحات جزیی در
ساختارهای موجود است. در این مرحله، ساختارهای موجود که ساختارهای توازن
اجتماعی هستند حذف نمیشوند، بلکه متناسب با ارزشهای اسلامی رفرم و
اصلاحات جزیی در ساختارها به وجود میآید.
در مرحله دوم، باید دگرگونی بنیادی در
«تعاریف، ساختارها و محصولات» اجتماعی رخ دهد و این ساختارها را از بنیاد
دگرگون گردد؛ وقتی هم تعاریف و هم ساختارها عوض شوند؛ محصولات هم تغییر
خواهد کرد.
2/4 ـ نیازمندی به تولید نظام مفاهیم
برای دگرگونی بنیادین ساختارهای
ناعادلانه، «نظام مفاهیم» کارآمد ضروری است. در حال حاضر، نظام سرمایهداری
عدالت را تعریف میکند و آن را در مقیاس جهانی به پذیرش میرساند و لوازم
این تعریف را مبدأ ساختارسازی در مقیاس جامعه جهانی قرار میدهد. اگر
آمریکا از عدالت سرمایهداری سخن میگوید و به دنبال جهانیسازی نظام
لیبرال دموکراسی است و برای تحقق آن، برنامههایی در مقیاس «جهانی» و
«منطقهای» و حتی «کشوری» دارد، ابتدا آن را در قالب یک نظام مفاهیم
درآورده است؛ مثلاً طرح خاورمیانه بزرگ مبتنی بر مفاهیمی ارائه شده است که
عدالت را به شیوه غربی تعریف میکند، و به دنبال تغییرات منطقهای میباشد و
در پی آن است که فرهنگ اسلام را در فرهنگ لیبرال دموکراسی منحل کند. این
طرح، حتی برای کشورهای منطقه مثل ایران، عراق، افغانستان، سوریه و ...
برنامه های خاص خود را دارد.
در طرف مقابل نیز بدون دگرگونی بنیادی
در مفاهیم به نفع ارزشهای الهی نمیتوان چنین ساختاری را به وجود آورد.
البته در آغاز کار، با تکیه بر نیروهای انسانی وفادار، کارآمد، مبتکر و
هوشمند به صورت تخمینی میتوان اصلاحاتی را در حوزه عدالت آغاز کرد؛ همچون
کاری که دولت نهم آغاز کرد. اما این گام نخست است که برنامهریزی خاص خود
را میخواهد و نرمافزارهای متناسبی را میطلبد. لکن اقدام اساسیتر آن است که
همگام با آغاز تأمین عدالت، اصلاح ساختارها، نظام مفاهیم و نرمافزارهای
آن انجام شود.
عدهای با این شعار که اسلام ـ به
اصطلاح ـ با فقر و دوری از دنیا مخالف است حوزه اقتصاد و فرهنگ را تفکیک
میکنند و دو نوع انگیزه را در این دو حوزه تعریف مینمایند؛ در این فرض،
انسان با انگیزه الهی نماز میخواند و روزه میگیرد، و با انگیزه رفاه،
رشد و توسعه اقتصادی در حوزه اقتصاد کار میکند! مبنای این ادعا آن است که
اسلام، انگیزش مادی را به رسمیت میشناسد؛ البته هر چند در دورة گذار امور
به تدریج ترمیم میشوند، اما اسلام به هیچ وجه انگیزههای غیرالهی را
نمیپذیرد. به تعبیر دیگر، خداوند متعال نمیپذیرد که دنیا پرستیده شود؛
معنای اینکه اسلام، به بهرهوری از دنیا دعوت میکند آن نیست که به ایجاد
تمدن مادی راضی باشد بلکه به ایجاد و تولید مدنیتی دعوت میکند که مبتنی بر
عبودیت و انگیزشهای الهی است. اگر نتوان ساختارهایی را طراحی و ایجاد کرد
که بر محور این انگیزهها بچرخد، پیداست که نمیتوان توسعه اقتصادی را بر
اساس عدالت اسلامی ایجاد نمود.
جامعه اسلامی باید بتواند انگیزه الهی
را در سه بُعد «تولید، توزیع، مصرف» متناسب با سه حوزه «قدرت، دانش، ثروت»
جریان دهد؛ یعنی نه تنها انگیزه الهی در مصرف قدرت، دانش و ثروت حضور یابد
بلکه این انگیزه الهی در تولید و توزیع عادلانه این سه نیز حضور داشته
باشد. در واقع، حرکت عادلانه به معنای توازن همهجانبه متناسب با کمال در
همه این عرصههاست که برای تحقق این مهم تولید نظام مفاهیم جدید که عدالت را
به صورت کاربردی (نه صرفاً نظری) در همه عرصهها تعریف کند ضروری است.
پس این حرکت دولت نهم ـ که بسیار
امیدبخش است ـ اگر حرکتی عمیق برای تولید نرمافزارهای عدالت اسلامی در
حوزه سیاست و فرهنگ و اقتصاد را به همراه نداشته باشد با مشکل رو به رو
خواهد شد.
رسالت اندیشمندان و روشنفکران متعهد و
نظریهپرداز، اعم از حوزه و دانشگاه آن است که عدالت را بر پایه مفاهیم
معنوی اسلام و مکتب اهلبیت (ع) بازخوانی کنند و آن را تا سطح عملیاتی شدن
در مقیاسهای مختلف پیش برند. توصیههای مکرر مقام معظم رهبری درباره نهضت
نرمافزاری، کرسیهای نظریهپردازی و اخیراً ضرورت بومیسازی علوم انسانی گامی
آغازین در این مسیر است.