ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به مقاله ای از حسين شریعتمداری با عنوان«آب هم از آب تكان نمي خورد ! »اختصاص یافت:
خداي
مهربان بر درجات شهيد محراب، حضرت آيت الله دستغيب شيرازي بيفزايد. آن
شهيد بزرگوار درباره شرايط استعاذه- پناه بردن به خدا از شر شيطان- تمثيل
گويا و زيبايي داشت و مي فرمود «اگر همراه خود غذايي كه باب ميل سگ است
داشته باشيد، حتي در صورتي كه آن را از چشم پنهان كرده و مثلا در پارچه اي
پيچيده باشيد، سگ گرسنه با حس بويايي و شامّه تيزي كه دارد، به دنبال شما
راه مي افتد، چرا كه گرسنه است و غذاي باب ميل خود را نزد شما مي يابد.
در
اين حالت اگر ده ها بار هم او را برانيد و بر سرش فرياد برآريد، دست از
تعقيب شما برنمي دارد. دل انسان هم از همين زاويه مورد توجه شيطان است. كسي
كه صفات زشتي نظير حب جاه، مقام دوستي، شهرت طلبي، حب دنيا، قدرت طلبي،
حسادت، بخل و... را در دل خويش جاي داده است، درون خود را به چراگاه شيطان
تبديل كرده است و مادام كه اين صفات زشت را در دل دارد، اگر هزاران بار هم
به زبان «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» بگويد، نتيجه اي ندارد، زيرا در
حالي به زبان شيطان را مي راند كه در عمل، او را به ميهماني دل خويش دعوت
كرده و برايش سفره گسترده است. براي رهايي از شر شيطان كه «عدو مبين» است
بايد آن صفات زشت را از دل خود بيرون بريزد- برگرفته و اقتباس از كتاب
استعاذه شهيد دستغيب شيرازي».
اين روزها برخي از كساني كه به گونه
اي آشكار و به گواهي صدها سند غيرقابل انكار در جريان فتنه 88 نقش ستون
پنجم مثلث آمريكا، اسرائيل و انگليس را برعهده داشته اند و «مفسد في الارض»
گوياترين واژه براي نشان دادن وطن فروشي و خيانت آنان است، به ظاهر- تاكيد
مي شود كه به ظاهر- براي كانديداتوري در انتخابات رياست جمهوري پيش روي
خيز برداشته اند و با سازي كه به وضوح از آن سوي مرزها كوك شده است، ترانه
بازگشت به مسئوليت هاي كليدي نظام را زمزمه مي كنند.
كه بايد پرسيد
در كجاي دنيا و براساس كدام نظام حقوقي در جهان، به ستون پنجم شناخته شده
دشمن اجازه نفس كشيدن مي دهند؟! نامزد شدن براي پست هاي كليدي كه جاي خود
دارد! آيا سران و عوامل فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 مي توانند فقط يك نمونه
-تأكيد مي شود فقط يك نمونه- از اقدامات پلشت خويش را آدرس بدهند كه با
توصيه مستقيم مثلث آمريكا، اسرائيل و انگليس صورت نگرفته باشد؟! آيا، ادعاي
تقلب در انتخابات، با هدف مشخص حمله به جمهوريت نظام و به توصيه جرج سوروس
صهيونيست مطرح نشده بود؟! آيا شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران!!
خواسته رژيم صهيونيستي براي روز قدس نبود؟!
و آيا شعار به نفع
آمريكا در روز جهاني مبارزه با استكبار، حذف قيد اسلام از جمهوري اسلامي
ايران، دريافت كمك مالي از ملك عبدالله سعودي و چند كشور اروپايي، ائتلاف
آشكار و اعلام شده با منافقين و بهايي ها و سلطنت طلب ها و ماركسيست ها و
كومه له و عبدالمالك ريگي... و صدها جنايت ديگر از سوي سران و عوامل فتنه
صورت نپذيرفته بود؟ و آيا اين همه، مصداق بارز خيانت و جنايت نيست؟!
و
آيا شيمون پرز با تأكيد بر اين كه «اصلاح طلبان بزرگترين سرمايه اسرائيل
در ايران هستند»! و نتانياهو با اعلام اين كه «اصلاح طلبان به نمايندگي از
اسرائيل با جمهوري اسلامي مي جنگند»! و اوباما، با انتشار اين بيانيه كه
«حمايت از جنبش سبز(!) يكي از اهداف استراتژيك آمريكاست»! بر هويت وطن
فروشانه اصحاب و سران فتنه انگشت تأييد و تأكيد نگذاشته بودند؟!
گفتني
است سران و عوامل فتنه در برابر كمترين انتقادي كه از سوي يك گروه و يا يك
مسئول دست چندم عليه آنها مطرح مي شد و يا مي شود، ساكت نمي نشستند و با
استفاده از رسانه هايي كه در داخل و خارج كشور در اختيار داشتند به مقابله
برمي خاستند ولي در اعتراض به آنچه سران رژيم صهيونيستي به صراحت درباره
هويت و ماموريت آنها بر زبان آورده و منتشر كرده بودند كمترين اعتراضي از
خود نشان ندادند. اگرچه در صورت اعتراض هم، هويت واقعي آنها قابل انكار
نبود.
شهيد دستغيب مي فرمودند- و سخني بديهي و حكيمانه نيز هست- كه
وقتي كساني درون خويش را به چراگاه شيطان تبديل كرده و براي شيطان سفره
گسترده اند، اگر هزار بار هم «اعوذبالله من الشيطان» بگويند، نتيجه اي
ندارد و حال آن كه سران و عوامل فتنه حتي به زبان و براي حفظ ظاهر نيز عليه
شيطان بزرگ موضعي نگرفته و از يك «اعوذبالله» خشك و خالي و زباني هم
خودداري ورزيده و مي ورزند. يعني دهها بار از افراد فاسدي كه در تمثيل شهيد
دستغيب آمده است، فاسدترند... و معلوم نيست با چه رويي از بازگشت خويش به
مسئوليت ها سخن مي گويند؟!... فاعتبروا يا اولي الابصار!
اكنون به
اين نكته توجه فرمائيد. سال 1363 است. آقاي خاتمي وزير ارشاد وقت است و
سومين جشنواره سينمايي فجر در حال برپايي و انجام است. خبرنگاري از آقاي
خاتمي مي پرسد؛ «آيا افرادي كه در عرصه فرهنگ و هنر آلوده به فساد بوده
اند، مي توانند دوباره به اين عرصه بازگشته و فعاليت كنند»؟ حالا جواب آقاي
خاتمي را بخوانيد؛ «به نظر اينجانب كساني كه مروج پليدترين جنبه هاي فرهنگ
ضد اسلامي بوده اند، نبايد كارهاي فرهنگي و از جمله وجهه فرهنگي سينما را
به آنان سپرد، هرچند اگر مدعي باشند كه توبه كرده اند.
بسيار خوب،
در جامعه مي توانند به فعاليت هاي مختلفي مشغول شوند ولي در صحنه فرهنگ و
هنر جايي براي آنان نيست. اين اصل، صرفنظر از اين كه خود، يكي از مصاديق
بارز پالايش فرهنگي است، حداقل احترامي است كه به انقلاب خونبار اسلامي مي
گذاريم».
اكنون بايد از آقاي خاتمي پرسيد؛ چگونه است كه حضرتعالي
حضور افراد فاسد و بدسابقه را در عرصه سينما نمي پذيريد ولي انتظار داريد
كساني كه دست به صدها مورد از فساد، خيانت و جنايت زده اند در كليدي ترين
پست ها و مسئوليت هاي نظام نظير رياست جمهوري به كار گرفته شوند؟! آيا از
نظر شما، مسئوليت ساخت يك فيلم سينمايي و يا مديريت يك مجله از مسئوليت
رياست جمهوري بااهميت تر است كه افراد فاسد و بدسابقه در آنجا حق حضور
ندارند ولي نامزدي براي رياست جمهوري حق مسلم آنهاست؟! تازه، اين در حالي
است كه به قول شما آن هنرپيشه هاي فاسد توبه هم كرده اند ولي شما و
دوستانتان از يك اعلام توبه ظاهري هم خودداري كرده ايد!
آقاي خاتمي
مي گويد؛ «حذف عناصر فاسد فرهنگي حداقل احترامي است كه به انقلاب خونبار
اسلامي مي گذاريم» و بايد پرسيد؛ يعني به كارگيري افراد صدها برابر فاسدتر،
نظير اصحاب فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88، بي احترامي به ملت و انقلاب
خونبار اسلامي نيست؟!
برخي از كساني كه خود در فتنه آمريكايي-
اسرائيلي 88 از آتش بياران معركه بوده اند، به اين سخن رهبر معظم انقلاب كه
مي فرمايند «همه سليقه ها مي توانند در انتخابات حضور داشته و نامزد معرفي
كنند» استناد كرده و زمينه را براي حضور و نامزدي يكي از سران فتنه مساعد
معرفي مي كنند و حال آن كه اولا؛ حضرت آقا بلافاصله پس از تاكيد بر حضور
همه سليقه ها، بر ضرورت تاييد صلاحيت ها از سوي شوراي نگهبان اشاره مي
فرمايند و بديهي است كه عوامل و سران فتنه نه فقط كمترين صلاحيتي براي حضور
در كم اهميت ترين پست هاي كليدي نيز ندارند، بلكه بايستي در انتظار محاكمه
و مجازات هم باشند و ثانيا؛ سخن از حضور همه سليقه هاي سياسي است كه در
چارچوب نظام قابل تعريف هستند و البته اين تعريف، شامل آن عده از اصلاح
طلبان كه در فتنه 88 حضور و دخالتي نداشته اند نيز مي شود ولي اصحاب فتنه
در بستر يك سليقه سياسي قابل تعريف نيستند، بلكه وطن فروشاني هستند كه آنها
را فقط در قالب «ستون پنجم دشمن» مي توان تعريف كرد.
همين جا، لازم
است به اين هشدار حضرت امام- رضوان الله تعالي عليه- اشاره كنيم كه مي
فرمودند؛ «از تجربه تلخ روي كار آمدن انقلابي نماها و به ظاهر عقلاي قوم كه
هرگز با اصول و اهداف روحانيت آشتي نكرده اند عبرت بگيرند كه مبادا گذشته
تفكر و خيانت آنان فراموش و دلسوزي هاي بي مورد و ساده انديشي ها سبب
مراجعت آنان به پست هاي كليدي و سرنوشت ساز نظام شود» (صحيفه امام(ره) جلد
21 ص 285).
قمپز درمي كنند كه انتخابات بدون حضور ما- فتنه گران-
پرشور نخواهد بود! كه بايد پرسيد مگر انتخابات مجلس نهم را با صراحت تحريم
نكرده بوديد؟ نتيجه چه بود؟! برخلاف توهم شما و انتظار اعلام شده مديران
بيروني فتنه، نزديك به 65 درصد واجدين شرايط در آن شركت كردند، بسيار بيشتر
از چند انتخابات مشابه قبلي... آيا باز هم تصور مي كنيد كه چيزي بيشتر از
«هيچ» هستيد؟!
شما به فرموده خداوند تبارك و تعالي: دوست داريد كه
نظام الهي كوتاه بيايد «ودّوا لو تدهن فيدهنون» اما به قول امام
راحلمان(ره) كه احياگر اسلام ناب محمدي(ص) است؛ درباره كساني كه روزي در
مسئوليت بوده و سپس به خيانت آلوده و بركنار شده اند؛
«امروز هيچ تاسفي
نمي خوريم كه آنان در كنار ما نيستند، چرا كه از اول هم نبوده اند. انقلاب
به هيچ گروهي بدهكاري ندارد». (صحيفه امام ج 12 ص 628)
اصحاب فتنه و
حلقه انحراف كه اين روزها با يكديگر گره خورده اند كمترين ترديدي ندارند
كه صلاحيت آنها براي نامزدي در انتخابات پيش روي رد خواهد شد. بنابراين
سؤال آن است كه اينهمه بازي آمدن و نيامدن براي چيست؟ پاسخ اين پرسش به
نوشته ديگري نياز دارد و در اين مختصر به اجمال بايد گفت آنان با بهره گيري
از شگرد «حركت از پله دوم» اولا در پي آنند كه گذشته خيانت بارشان به
فراموشي سپرده شود آنگونه كه انگار مسئله اصلي، حضور يا عدم حضور آنها در
انتخابات است و نه جنايات و خيانت هاي آنان و ثانيا؛ فضا را ملتهب نشان
بدهند...
و در اين باره باز هم گفتني هايي هست... و اما، به قول
حضرت آقا در ديدار اخير كارگران شريف كشور با ايشان «هركه با اين ملت داراي
انگيزه عميق الهي در افتد، قطعا برخواهد افتاد»... و ديديد كه افتادند و
افتاديد و آب هم از آب تكان نخورد.
ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز به مقاله ای از عماد دادخواه با عنوان «رقص خون رسانه پسته!»اختصاص یافت:
امروز
شکی نیست که «تقلب» رمز آشوب فتنه 88 بود علاوه بر اینکه بهخوبی میدانیم
اتاق فکر مدیریت این پروژه گسترده شهر آشوبی در خارج از مرز پرگهر ایران
مستقر بوده است اما این موضوع نباید موجب شود تصور باطل بیبوتگی
فتنهمحوران در داخل کشور در اذهان مسؤولان و مردم به وجود آید. فتنه بدون
توکل و توسل دشمن بر دست و بازوی جبهه منافقین داخلی ممکن نبود تا این
اندازه دوام یابد.
علاوه بر اینکه خصوصیت بحرانزیستی جنبشهای
ضدمردمی موجب میشود تا مدتها بتوانند در سایهسار آرامش جامعه غیرفعال
باقی بمانند به امید روزهای بحرانی پیشرو! حال چرا آمریکا و انگلیس از
سوئیچ کردن مجدد بر عمال قبلی خودداری میکنند، پروندهای پیچیده است که
هنوز وقت گشایش آن فرا نرسیده است.
حقیقت این است که دم امثال
آقازاده لندننشین از بریتانیای صغیر چیده شد چون پروژه «تغییر رژیم» به
دلایل متعدد دیگر تا اطلاع ثانوی در دستور کار غرب قرار ندارد اما کسی هم
نمیتواند واکنش سلفیهای وطنی که ارباب نقشی برای آنها در بازی جدید در
نظر نگرفته را پیشبینی کند. غرب از فتنه «انقلاب مخملی» در ایران سوئیچ
کرده است بر نقشه «آشتی با دستکش تغییر سیاسی» اما آیا این تغییر استراتژی
دلالت بر پایان «فتنه براندازی» دارد؟
اکنون وقت تبیین این مساله
است که چرا اصرار داریم «فتنه» پایان نیافته است. لازمه پیشبرد فتنه سیاسی
در بازه زمانی 8 ماهه تکیه بر خزانه«پول کثیف ملی» است. پسوند ملی از این
جهت به عبارت اضافه شده که هزینه انقلاب مخملی در ایران با ارقام بی مقدار
چند میلیون دلاری انقلابهای نارنجی و سرخ و سفید کشورهای کوچک حوزه شوروی
سابق قابل مقایسه نیست. اینجا نیاز به ثروت بیاندازه در حجم انبوه است.
اکنون مسؤولان باید به ملت پاسخ بدهند... آیا بازوانی که ثروت ملت ایران را
صرف براندازی انقلاب مردم کردند شناسایی و قطع شدهاند؟ گیریم «همه» پیاده
نظام غرب که اتفاقا بر کرسیهای قدرت و ثروت جلوس کردهاند را بشناسند؛
فرمان مبارزه با مفسدان اقتصادی هنوز به قوای سهگانه نرسیده است؟!
فاسد
تبدیل به افسد شد و ما هنوز به دنبال شوالیه اژدهاکش در به در لیستهای
انتخاباتی ماندهایم! تا کی باید نگران عملکرد نوچههایی باشیم که چیزی
نمانده اختیارشان از دست اربابان فراماسون رتبهدار نیز خارج شود!
ناموس
فتنه شایعه تقلب بود. ملت این بیناموسان موجسوار را در طول جنگ 8 ماهه،
پس زد اما هنوز رسانههای مفتخور متصل به حرامخوران وطنی به لطف نمیدانم
کدام مدیر خزیده در کرسی مسؤولیت، بر طبل «تقلب» میکوبند و اتفاقا
افتخارشان هم آغوشی سیاسی با انحرافیون است! 8 میلیون رای ملت را بیاعتبار
جلوه میدهند به این عنوان که فلانی از قول بزرگخاندان فتنهاندیشان چنان
گفته! البته نمیدانند که باید صحتش را تایید کنند یا خیر!
مگر
«شایعه» تقلب با همین عناوین در جامعه ترویج نشد؟! مگر سایتهای اجارهای
که به هزینه این دانشگاه و آن مجمع نفتی تغذیه میشدند هرگز «مدرکی» برای
دریدن آبروی جمهوری اسلامی ارائه دادند که امروز نگران باشند از
شایعهافکنی به نام این و آن؟ در این کشور چه خبر است که عوامل سایتی فیلتر
شده بهرغم نظر صریح به فعالیت در داخل مرز مشغول هستند و عینا نقشی را که
در انتخابات 88 بازی کردند از نو اجرا میکنند؟!
این ملت
پلاکاردهای خطاب به«تاجر ورشکسته» را چند سال باید در آسمان عدالتخواهی
بلند کنند تا کوس محاکمه سران بیصاحب مانده فتنه بلند شود؟! چند سال احضار
و محاکمه مدیران رسانههای ارزشی باید ادامه یابد تا حق ملت در آستان
دادخواهی «حداقلی» هم که شده پرداخت شود؟
فتنه 88 بیشک از جنس
فتنه 78 بود و امروز به خوبی میدانیم که فتنه 92 نیز ادامه همان مسیر
فسادآور و تبعیضآفرین است. بیعدالتی مد سالهای متمادی انقلاب ما شده و
وقتش فرارسیده بترسیم از روزی که توفان عدالت از روستاها فرا رسد و دودمان
کاخ مصلحت را با خاکستر شایعهآفرینی و قدرتطلبی بر باد دهد. فتنه 92 را
عاشورایی خاموش خواهیم کرد و این بار کاخ مفتخوران اقتصادی پورشهسوار را
در ایام تحریم اقتصادی با حماسه سیاسی و اقتصادی نابود میسازیم. اینجا
ایران است. فشار که زیاد شود شور نیز مضاعف افزایش مییابد. ما خوب
میدانیم ارباب جواب کرده است وطنیهای خیانت پیشه را که امروز خشمگین از
دیپورت خارجی، رسانه کوک میکنند تا پشت انحرافیون از در عقب درآیند!
اندیشهها
را میبوییم یک به یک، مباد گمان باطل پرچم کردن بیناموسی بزرگ تقلب را
خدای ناکرده کسی در گوشهای نشخوار کرده باشد. ملت و رهبری سالهاست صحبت
از یاد و خاطره هتکحرمت انقلاب را نیز ممنوع اعلام کردهاند حال گمان کن
در روزگاری که پشت پدر خانواده از شدت ایستادگی زخمی شده یکی پیدا شود و به
شوخی از سر بینقشی در بازی بزرگان، حرف عقبنشینی ایدئولوژیک از اندیشه
انقلاب را مقابل ملت علم کند. چنین جراتی را خواهیم درید! واللهالعظیم
اینجا بوی غیرت هوش از سر مردم برده است؛ وای به روزی که فرمان عاشورایی از
بالا صادر شود! وای به روز رقص خون و آتش! از دیبا و پهلوی سوال کن «لندن»
پذیرایشان شد در ایام حماسه یا خیر!
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از عليرضا رضاخواه در خصوص دلایل تغيير رويکرد آمریکا نسبت به بحران سوريه اختصاص یافت:
آيا قاعده بازي در سوريه تغيير خواهد کرد؟
باراک
اوباما رئيس جمهور آمريکا جمعه گذشته در ديدار با ملک عبدا... پادشاه اردن
هشدار داد که استفاده از سلاح شيميايي در جنگ داخلي سوريه باعث «تغيير»
سياست آمريکا در قبال بحران سوريه خواهد شد. اين در حالي است که يک روز قبل
از تهديدات اوباما، وزير دفاع آمريکا از استفاده احتمالي حکومت سوريه از
سلاح شيميايي صحبت کرده بود.
کاخ سفيد آمريکانيز، پنجشنبه گذشته در
بيانيه اي اعلام کرد ه بود، سازمان هاي اطلاعاتي اش با اتکا به برخي شواهد
احتمال مي دهند که دولت سوريه به شکلي محدود از جنگ افزار شيميايي در نبرد
با مخالفان خود، استفاده کرده است. باراک اوباما تابستان گذشته نيز گفته
بود که استفاده از سلاح شيميايي در سوريه «خط قرمز» آمريکا است. اظهارات
اخير مقامات آمريکايي اين سئوال را براي بسياري از تحليل گران به وجود
آورده است که آيا به راستي قواعد بازي در سوريه تغيير خواهد کرد؟ آيا در
آينده اي نزديک بايستي شاهد پايان بي تصميمي آمريکا در قبال تحولات
خاورميانه به ويژه بحران سوريه باشيم؟
واقعيت اين است که نشست اخير
"دوستان سوريه" در ترکيه هرچند ظاهرا از لحاظ ميداني دستاوردي به دنبال
نداشت و جبهه معارضه نتوانست حمايت تسليحاتي غرب به ويژه آمريکا را به دست
آورد ، اما نقطه عطفي در تحولات ديپلماتيک پيرامون بحران سوريه به حساب مي
آيد. سفر بازيگران منطقه اي بحران سوريه از امير قطر و نخست وزير ترکيه
گرفته تا امير رياض، سعود الفيصل و پادشاه اردن به واشنگتن و سفر مجدد جان
کري وزير امور خارجه آمريکا و همچنين چاک هيگل به خاورميانه نشان از عطف
توجه کاخ سفيد به تحولات منطقه مي باشد.
اخيرا آمريکايي ها بخشي از
نيروهاي واکنش سريع خود را وارد خاک اسپانيا کرده اند تا در صورت لزوم
بتوانند از آنها در بحران سوريه بهره بگيرند. از همين رو است که بسياري
معتقدند ادعاي استفاده از گاز شيميايي در سوريه همانند ادعاي دروغ دستگاه
اطلاعاتي آمريکا مبني بر وجود تسليحات کشتار جمعي در عراق تنها بهانه اي
براي مداخله نظامي مستقيم در سوريه است.
در رابطه با چرايي تغيير رويکرد واشنگتن نسبت به بحران سوريه عوامل متعددي را مي توان ذکر کرد، از جمله:
1-
توقف دستاوردهاي ميداني گروه هاي مخالف دولت به واسطه مواجه شدن با لايه
سخت مقاومت سوري يعني مناطق علوي نشين سوريه؛ امري که باعث فرسايشي شدن جنگ
داخلي در سوريه شده است. بالارفتن هزينه نگهداري بحران در داخل سوريه
نگراني هاي جدي را براي غربي ها به دنبال داشته است.
2- رسمي شدن
حضور القاعده در جبهه معارضه به دنبال اعلام بيعت جبهه النصره با ايمن
الظواهري به معني ايجاد يک پايگاه ديگر براي القاعده در منطقه در کنار عراق
و افغانستان است شايد بدترين چيزي که آمريکايي ها از بحران سوريه انتظار
داشته باشند.
3- افزايش حضور تروريست هاي اروپايي در جمع مخالفان
دولت در سوريه به گونه اي که اخيرا مقامات رسمي آلمان و انگليس آن را
تهديدي مستقيم بر عليه امنيت خود خوانده اند.
4- افزايش فشار نخبگان
و رقباي سياسي اوباما بر وي؛ اوباما که از عواقب مداخله نظامي در سوريه به
خوبي آگاه است شديدا از سوي نخبگان سياسي، همپيمانان منطقه اي ، انگليس و
فرانسه و همچنين جمهوري خواهان کنگره تحت فشار است. البته تقلا براي
نيفتادن به 'باتلاق سوريه' نيز هزينه هاي جدي داخلي و بين المللي دارد.
شايد از همين رو است که رئيس جمهور آمريکا با همه تهديداتش در روز جمعه
تاکيد کرد: "با اين حال ارزيابي هاي اطلاعاتي براي تجديد نظر در خط مشي دو
سال گذشته کافي نيست و اينکه در چنين ماجراي حساسي بايد براي جمع آوري
مدارک محکم، تحقيقات بيشتري انجام شود."
با اين حال ظاهرا آمريکايي
ها تصميم خود را براي ايفاي نقشي جدي تر در تقويت معارضان سوري گرفته اند.
از همين رو شروطي را براي اين امر مطرح کرده اند که مهمترين آنها عبارت است
از:
1- کاهش حمايت هاي دولت هاي منطقه به ويژه عربستان از القاعده
اولين
خواسته آمريکايي ها براي حمايت جدي از مخالفان سوريه کمرنگ شدن جريان
القاعده در ميان جبهه اپوزيسيون مي باشد. واقعيت اين است که پشتيباني مالي
گسترده عربستان و شيخ نشين هاي خليج فارس از جبهه النصره به گونه اي بوده
است که اين گروه هم از لحاظ لجستيکي و هم از لحاظ مالي بر ديگر گروه هاي
مسلح مخالف دولت برتري دارد به گونه اي که هيچ کدام از گروه هاي مخالف در
سوريه آشکارا و صريح از جبهه النصره اعلام تبري نمي کنند، ظاهرا قدرت و
امکان بسيج اين گروه به حدي رسيده که مخالفان بدون همراهي اين گروه غلبه بر
رژيم اسد را بعيد مي دانند.
با اين حال آمريکا از عربستان سعودي
خواسته حمايت خود از اين گروه را کم کند. شايد از همين رو است که چندي پيش
ملک عبدا... به صورت رسمي به کساني که جوانان اين کشور را براي جنگ در
سوريه فريب مي دهند هشدار داد که مجازات زندان و بالاتر در انتظارشان است.
2- تقويت جريان نظامي سکولار
آمريکايي
ها با اعزام نيروهاي رزمي آموزشي خود به اردن درحال آموزش نظامي گروه هاي
سکولار در اين کشور هستند. شرط دوم براي مداخله نظامي در سوريه رهبري
ميداني جنگ توسط نيروهاي تحت فرمان آمريکا است نه اخواني ها و نه سلفي هاي
القاعده.
3- وحدت معارضه
بحث
يکپارچگي معارضه و همسو نمودن ديدگاههاي دولت هاي مداخله گر در سوريه شرط
سوم آمريکايي ها براي همپيمانان منطقه اي اش است. معارضه سوري ضعيف،
پراکنده و متعارض است. گروه هاي مختلفي که هر کدام با يک ايدئولوژي نا
همگون در مقابل دولت مرکزي اسلحه به دست گرفته و بارها نيز به جان يکديگر
افتاده اند. علاوه بر اين هرکدام نمايندگي يک دولت خارجي را در بحران سوريه
بر عهده دارند. اخوان المسلمين با پشتيباني قطر و ترکيه از يک سو، جريان
القاعده با پشتيباني عربستان از سوي ديگر و جريان هاي کردي نيز در مسيري
ديگر گام بر مي دارند.
4- انتقال معارضين به داخل سوريه
يکي
ديگر از خواسته هاي آمريکايي ها انتقال و استقرار معارضه در داخل است که
تنها با ايجاد منطقه آزاد در گوشه اي از خاک سوريه و اعلام تشکيل دولت موقت
ائتلافي مخالفان در آن امکان وقوع مي يابد. گفته مي شود لزوم انتخاب افراد
کابينه دولت معارضه طي يک ماه آينده يکي از موضوعات مطروحه از سوي جان کري
در نشست اخير استانبول بوده است. اين امر مي بايست قبل از ديدار روساي
جمهور آمريکا و روسيه در ماه ژوئن انجام شود. بديهي است لازمه اين کار
دستيابي به منطقه جغرافيايي مستقلي در داخل سوريه است که تاکنون محقق
نگرديده است.
5- تلاش کشورهاي منطقه براي مهار بحران در داخل مرزهاي سوريه (تضمين به اسرائيل)
آخرين
شرط آمريکايي ها مهار بحران در داخل مرزهاي سوريه است. حل بحران پ ک ک و
دولت ترکيه و جلوگيري از شيطنت عربستان در لبنان ، برقراري آرامش در عراق ،
تقويت اردن در قبال بحران احتمالي و از همه مهمتر تضمين امنيت رژيم
صهيونيستي مولفه هاي شرط آخر مي باشد. تغيير جبهه معارضه مورد حمايت
عربستان از مرزهاي سوريه به مرزهاي اردن را مي توان در همين چارچوب دانست.
به
هر حال چنانچه منظور از "تغيير قواعد بازي"، مداخله نظامي آمريکا و
همپيمانانش در سوريه باشد، اين مداخله مي تواند به صورت حمله موشکي از روي
ناوهاي نظامي آمريکايي به زير ساخت هاي نظامي و غير نظامي سوريه باشد، مي
تواند ايجاد منطقه پرواز ممنوع در مناطق مرزي با ترکيه درنظر گرفته شود و
يا مي تواند مدلي کنترل شده از حمله به ليبي باشد، با اين حال اوباما به
خوبي آگاه است که هرکدام از اين گزينه ها مي تواند حساسيت حاميان سوريه را
به دنبال داشته و صحنه شطرنج خاورميانه را به کلي دگرگون سازد.
در ادامه مقاله سیدفاضل موسوی( نماینده سابق مجلس) با عنوان«نیازی به خیرخواهی اصولگرایان نیست » منتشر شده در ستون سر مقاله رونامه آرمان را از نظر می گذرانید:
به
جرات میتوان گفت تمام ارکان کشور در این هشت سال در اختیار اصولگرایان
بوده و امروز که شرایط اینگونه شده است باید تمام کسانی که عاملان این
مسائل بودهاند در پیشگاه ملت پاسخگو باشند. در این بین میبینیم که برخی
از این اصولگراها سعی میکند خودشان را از پدید آمدن این وضعیت مبرا کنند و
به همین منظور به یکدیگر اتهام میزنند؛ مثلا جریانی که خودش را
تکنوکراتتر میداند میگوید ما در پیش آمدن این وضعیت دخیل نبودیم و حتی
نقد هم میکردیم و برخی دیگر میگویند ما که کف دستمان را بو نکرده بودیم؛
از همین جهت است که آنها نمیتوانند حول یک موضوع اجماع کنند. خودشان
میدانند چه کردند و مردم هم به درستی قضاوت میکنند.
امروز همه
دنبال این هستند که خودشان را طاهرتر نشان دهند بلکه اقبال با آنها باشد.
من فکر میکنم که جنگ قدرت در بین اصولگرایان جدی است. اصولگرایان تنها در
یک موضوع با هم وحدت دارند و آن، این که میگویند اصولگرا هستیم. آنها تا
به امروز رقیبی جدی برای خود نمیدیدند و فکر میکردند پیروز میدان هستند
اما اگر یک رقیب قدرتمند وارد شود احتمال وحدتشان وجود دارد. در این شرایط
میبینیم که چیزی حدود 30 نفر سودای ریاست جمهوری در سر دارند.
به
همین دلیل است که در جریان اصولگرا سهم خواهیها حساب شدهتر شده است. اما
نکته بعدی این که چند روزی است برخی آقایان اصولگرا از درِ خیرخواهی برای
اصلاحات وارد شده و به آیتا... هاشمی پیشنهاد میکنند که وارد انتخابات
نشود چون ورود به انتخابات با شکست قطعی ایشان همراه خواهد بود. باید در
پاسخ گفت این آقایان که دلسوز اصلاح طلبان نیستند خواهشا برای خودشان نظر
بدهند. اگر آقای هاشمی لازم بدانند وارد میشوند و قطعا هم شکست نمیخورند.
به جای اینکه امثال آقایان لنکرانی و زاکانی درباره نیامدن آقای
هاشمی نظر بدهند بیایند یک نظر سنجی بگذارند، اگر کمتر از 70درصد شرکت
کنندگان به اصلاح طلبان نظر مثبت ندادند قطعا بدانید که اصلاحات وارد
نخواهد شد. تمام ترس این آقایان این است که در صورت ورود هاشمی آنها که
دنبال قدرتند از قدرت فاصله جدی پیدا میکنند.
این افرادی که به
اصلاحطلبان پیشنهاد میکنند کاندیدا معرفی نکنند، از ترس این که
اصلاحطلبان بیایند این حرفها را میزنند. هیچ کدام از اینها دلسوز هاشمی
نیستند چون نگاهشان در تمامی مباحث با اصلاحات متفاوت است. به این آقایان
باید گفت که به جای خیرخواهی جامعه اصلاحات بهتر است فعلا به فکر آشی باشند
که پختهاند و باید پاسخگوی ملت و
تاریخ باشند.
محمدرضا جمالي در مقاله ای انتخاباتی با عنوان «رئیسجمهور مقاوم کیست؟»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
مقام
معظم رهبري در سخناني راه صحیح انتخابات و خصوصیات رئيسجمهور مطلوب را
مشخص كردند. ايشان به ويژگيهايي چون تزكيه نفس و اخلاقي بودن، داشتن تدبير
و درايت اشاره كردند و گفتند فردي كه رئيسجمهور ميشود بايد به اقتصاد
مقاومتي ايمان داشته باشد.
در واقع فرمايش رهبري يك نوع نگاه جديد
متناسب با شرایط دهه چهارم انقلاب است كه درعين وفاداري به ارزشهاي انقلاب
نوعي واقعگرايي را در خود دارد.براي رسيدن به اين منظور رئيسجمهور نبايد
فردي احساسي باشد كه دائم شعار ميدهد بلكه بايد بتواند با نوعي تدبير،
گذشته را چراغ راه آينده قرار دهد.اما متاسفانه شاهد بوديم در هشت سال
گذشته دولت به جاي استفاده از درايت، بيشتر بهگفتاردرماني و شعاردرماني
روي آورده است.
گرچه رگههايي از اين موضوع را در دوره اصلاحات نيز
شاهد بوديم. در حاليكه رئيسجمهور هوشمند كه معتقد به آرمانها باشد،
آرمانها را در عملگرايي پيگيري ميكند.در اين حالت اگر صرفا عملگرايي
مدنظر قرارگيرد كارگزاران از دل آن بيرون ميآيد و اگر در راه رسيدن به
آرمانها صرفا به حرف و احساسات تكيه شود دولت نهم و دهم از دل آن بيرون
ميآيد كه در عين اينكه هشت سال با مخاطب بازي كرد از واقعيتها چيزي باقي
نگذاشت.
به همين دليل تدبير مهمترين ويژگي رئيسجمهور است. رهبري
در صحبتهاي خود به بحث حزب و قبيله و حاشيه درست كردن نيز اشاره كردند چرا
كه بسياري از صحبتها باعث شد فقط مردم و مستضعفان هزينه بدهند و شعار
بيتدبير باعث شد بر ضدآرمانها عمل شود و در قبال آرمانها نوعي نگاه
كاسبكارانه شكل بگيرد.امروز شرايط ايران بهگونهاي است كه حتما بايد
فردي بيايد كه آرمانها را در عمل پيگيري كند و بر اساس عقل و خرد جمعي عمل
كند نه اينكه به جاي پاسخگويي دست به فرافكني بزند.
يكي ديگر از
ويژگيهاي رئيسجمهور بايد دوري از ماجراجويي باشد. اتفاقي كه در دولت نهم و
دهم افتاد اين بود كه بين ماجراجويي و سياست خارجي تهاجمي، تفكيك صورت
نگرفت. در واقع دولت با ماجراجويي در حوزه سياست خارجي و داخلي مردم كشور
را به دردسر انداخت.استفاده ابزاري از موضوع هولوكاست كه درنهايت باعث خدمت
به اسرائيل شد يا تصميمهاي ماجراجويانه دولت در زمينه انتقال كارمندان به
خارج از پايتخت باعث به هم ريختن كل سيستم اداري كشور شد.
در
حاليكه گرفتن تصميم عاقلانه و مدبرانه با چنين تصميمهاي ماجراجويانه
متفاوت است.يكي ديگر از ويژگيهايي كه بايد براي رئيسجمهور آينده به آن
توجه داشت روحيه جهادي است،با توجه به اينكه ما تاكنون چهار گفتمان شامل
گفتمان انقلاب كه تا سال 68طول كشيد، گفتمان سازندگي،گفتمان اصلاحات و باز
گفتمان انقلاب را داشتهايم، نياز داشتيم براي تحقق گفتمان انقلاب روحيه
جهادي داشته باشيم اما دولت احمدينژاد اين گفتمان را به انحراف كشاند.
داشتن
روحيه جهادي آرمانگرايانه و عملگرايانه موضوعي است كه ما را به
اهدافمان ميرساند چرا كه اگر حرف از عمل بدون روحيه جهادي باشد تفكر
تكنوكراتها حاكم خواهد شد و اگر آرمان بدون عمل را دنبال كنيم احساسي
برخورد كردهايم.در واقع نگاه آرماني موتور محركه كشور است كه ميتواند
كشور را از اين رخوت و خمودگي نجات دهد. در صورتي كه اين نگاه آرماني با
عملگرايي و روحيه جهادي تلفيق شود، معجوني را ميسازد كه باعث ميشود
كشورمان در دنيا حركت رو به رشد مطلوبي را داشته باشد.
محمد كاظم انبارلويي در مقاله ای با عنوان «اصولگرايان و غفلت از تنگه شوراها»برای ستون سرمقاله روزنامه رسالت این طور نوشت:
امروز
سالروز تشکيل شوراهاي اسلامي شهر و روستاست که در تقويم رسمي کشور موسوم
به روز ملي شوراها شده است.سالروز ملي شوراها امسال در آستانه انتخابات
شوراهاي دوره چهارم و رياست جمهوري يازدهم قرار دارد که براي اولين بار
توامان برگزار مي شود. از سال 1378 تا به امروز سه دوره شورا برگزار شده
است که ارزيابي کارنامه اين سه دوره تصوير شفافي براي رقابت گروه ها و
جريانات سياسي در انتخابات آينده ارائه مي دهد.
بر خلاف انتخابات رياست جمهوري که جريانات سياسي از نوعي بلا تکليفي دروني رنج
ميبرند
و نسبتا فضاي مبهم و گنگي را ناظر به ملاحظات و واقعيات داخلي تدارک ديده
اند اما گويا تکليف معادله رقابت در انتخابات شوراها به نسبت روشن تر باشد.
گمانه زني هاي اوليه در خصوص انتخابات شوراها نشان مي دهد که در تهران و
برخي شهرهاي بزرگ در کشور سه گروه اصلي و قدرتمند در برابر هم صف آرايي
کنند که عبارت اند از: ليست اصولگرايان، ليست اصلاح طلبان و ليست حاميان
دولت.
با توجه به سابقه عملکرد هر سه گروه در شهرداري ها در سه دوره
گذشته شهروندان بخصوص در تهران فضاي شفافي براي تصميم گيري و قضاوت مقابل
چشمانشان قرار دارد. بعد از انتخابات اسفند سال 1377 که اولين دوره شوراها
تشکيل شد،اصلاح طلبان توانستند اين نهاد را در اختيار بگيرند اما اختلافات
درون گروهي آنها و منازعات بي پايانشان سبب شد که منافع شهروندان بخصوص در
تهران و برخي شهرهاي بزرگ لطمه بخورد و ضرورت هاي شهري و اجتماعي در سايه
تعارضات سياسي اصلاح طلبان مورد غفلت قرار گيرد.
در واکنش به اين
وضعيت مردم در دور دوم انتخابات شوراها به اصولگرايان روي آوردند که چراغ
خاموش در انتخابات ثبت نام کرده بودند و با تاکيد بر شعارهاي خدمت رساني
ملموس و صادقانه به مردم توانستند شاهين اقبال عمومي را به سوي خود جلب
کنند. خروجي شوراي دوم و تصميم نهاييآنها براي شهرداري تهران حضور گروهي
اجرايي بود که امروز تحت عنوان حاميان دولت نامگذاري شده اند منهاي رگه هاي
انحرافي که امروز در اين گروه به چشم مي خورد.
به واسطه اينکه
دکتر محمود احمدي نژاد شهردار تهران شد بسياري از همراهان خود را که برخي
از آنها در انتخابات جاري شوراها ثبت نام کرده اند در مناصب کليدي شهرداري
قرار داد. در واقع تا زماني که احمدي نژاد در انتخابات رياست جمهوري سال
1384 توانست از بهشت به پاستور اثاث کشي کند رويکرد جريان حامي دولت بر
شهرداري تهران حاکم بود.
در شوراهاي سوم بار ديگر مردم به
اصولگرايان روي خوش نشان دادند و با روي کار آمدن محمد باقر قاليباف به طور
مشخص اصولگرايان دوره جديدي را در مديريت شهر تهران تجربه كردند که امروز
اين شيوه مديريتي و دستاوردهاي آن باعث شده است که قاليباف به عنوان نامزد
رياست جمهوري در بين شهروندان تهراني از محبوبيت ويژه اي برخوردار باشد.
در
آستانه چهارمين انتخابات شوراها اصولگرايان به خاطر دلمشغولي زياد به
رياست جمهوري و اطمينان از عملکرد موفق خود در شهرداري تهران تا حدودي از
انتخابات شوراها غفلت کرده اند و هنوز نتوانسته اند به يک جمع بندي نهايي
در انتخابات برسند. اين در حالي است که هم اصلاح طلبان و هم حاميان دولت با
توجه به اينکه اين انتخابات از فيلترهاي نظارتي و کنترلي ضعيف تري نسبت به
ساير انتخابات در کشور بخصوص در مرحله احراز صلاحيت ها برخوردار است تمام
منابع و امکانات خود را بسيج کرده اند تا بتوانند کرسي هاي شوراي شهر تهران
را اشغال کنند. در اين بسيج امکانات و نيروها از هيچ امري هم فرو گذار
نکرده اند و حتي به ورزشکاران، مجري هاي تلويزيوني، هنرمندان و بازيگران
سينما نيز متوسل شده اند.
مثلا گفته مي شود جريان حامي دولت از
بسياري بازيگران براي ثبت نام در انتخابات شوراها دعوت کرده است که با توجه
به رويکرد خاص اين جريان در اين تشويق ها نوعي استفاده ابزاري از بازيگران
محسوب مي شود. چرا که تاييد يا رد صلاحيت اين بازيگران در هر دو صورت براي
اين گروه منافع زيادي دارد و به راحتي مي توانند در انتخابات آينده موج
آفريني کنند. جريان اصلاحات نيز با فوکوس روي انتخابات شوراها به نحو ديگري
در حال سوء استفاده از غفلت اصولگرايان است.
قصه خيلي شبيه قصه
غفلت مسلمانان در جريان جنگ احد با مسامحه در تشبيهات شده است. مسلمين با
اعتماد به پيروزي نهايي اقدام به پيشروي کردند. کساني که براي مراقبت از
تنگه احد گمارده شده بودند نيز به طمع کسب غنائم تنگه را رها کردند. به يک
باره چشمان خود را باز کردند ديدند که درحال هزيمت هستند.
امروز نيز
اصولگرايان شوربختانه با اعتماد به نفسي کاذب جملگي پيش به سوي رياست
جمهوري گام بر مي دارند و تنگه شوراها را رها کرده اند. حتي عده اي که
مسئول تدوين ليست نهايي اصولگرايان هستند راجع به رياست جمهوري مصاحبه مي
کنند و رقابت هاي داخلي اصولگرايان در رياست جمهوري را به شوراها تسري
داده اند. غافل از اينکه رقبا چه اصلاح طلبان و چه حاميان دولت خيلي
قدرتمند در حال دور زدن تنگه هستند. دل نگراني اينجاست که نکند اين اعتماد
به نفس کاذب و دعواي احمدي نژاد قاليبافي باعث شود که هر دو کرسي شوراها و
رياست جمهوري را اصولگرايان از دست بدهند و در انتخابات آتي هم از جلو و هم
از پشت سر هزيمت شوند.
اين وجيزه هشداري به اصولگرايان است اگر چه
ان شاالله هيچ وقت به واقعيت نمي پيوندد. به نظر راقم اين سطور اصولگرايان
در بعد فرايندهاي زيردستي براي گزينش نامزدها انتخابات شوراها و انتخابات
رياست جمهوري را از هم تفکيک کنند و هر يک را در سطح تحليل خود مورد واکاوي
قرار دهند. اين تفکيک البته بايد با در نظر گرفتن درهم تنيدگي نتايج
انتخابات شوراها و رياست جمهوري باشد. براي صيانت از تنگه شوراها در شرايط
کنوني ائتلاف سراسري و توافق نهايي اصولگرايان بر سر يک ليست واحد به خصوص
در تهران است.
جبهه پيروان، جبهه پايداري، ايثارگران و رهپويان،
ايستادگي و ... همه بايد در يک ليست به جمع بندي برسند. اين توافق ممکن است
در انتخابات رياست جمهوري رخ ندهد و اصولگرايان با يمين و يساري در
انتخابات حاضر شوند اما غفلت از عقبه نيروهاي خود و عدم انسجام و تفرق در
تنگه شوراها رقيب را به پيروزي اميدوار مي کند. رقبا شايد به ظاهر اين
روزها در معرکه انتخابات رياست جمهوري در حال عقب نشيني هستند اما
سوارانشان کمين کرده اند تا درصورت اختلاف اصولگرايان در شوراها بلافاصله
اين تنگه را دور بزنند و نتايج انتخابات را تغيير دهند.
مقاله امروز روزنامه سیاست روز با عنوان« رئيسجمهوري تمام عيار» نوشته محمد صفري را در ذیل می خوانید:
پس
از سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي که در ديدار جمعي از کارگران بيان شد،
شايد بتوان اين برداشت را کرد که هنوز نتوانستهايم يک رئيسجمهور تمام
عيار که با آرمانهاي واقعي انقلاب اسلامي همخواني کامل يا حداقل نزديکتري
داشته باشد برگزينيم و بر مسند رياست جمهوري بنشانيم.
دليل اين که
برخي از روساي جمهوري پيش از انتخاب شدن برنامهاي دارند و آن را مطرح
ميکنند و آنگاه پس از برگزيده شدن تغيير رويه داده و خواهان تغيير و
تحولات آن هم باب ميل خود هستند چيست؟!
آيا آرمانها و مطالبات
انقلاب و مردم ضعف دارد و ناتوان است، يا قوانين و شرايط کشور براي يک
رئيسجمهور ناکافي است. يا اين که رئيسجمهور برگزيده پس از گذشت چند سال
توقعاتش بالا ميرود و در خلال رياست جمهوري درخواستهايي را ميکندكه
بيرون از توان کشور، خارج از چارچوبهاي رايج، فراتر از قانون و حتي توان
خود او است.
جمهوري اسلامي ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي با
راي مردم مستقر شد و قانون اساسي آن هم توسط عدهاي «خبره» تدوين و نهايي
شد. اين قانون اساسي که در جمهوري اسلامي ايران به عنوان ميثاق ملي و ديني
مردم ايران است که درباره ماهيت، وظايف و حقوق حکومت و مردم ايران اسلامي و
براساس قوانين شرع مقدس تدوين شده است.
قانون اساسي جمهوري اسلامي
ايران را ميتوان از بسياري از جهات جامعالشرايط براي اداره کشور دانست،
که شايد چنين قانون اساسي کامل و جامعي کمتر در ديگر کشورها ديده شود. اگر
هم کمبود و ضعفي در طول اجراي آن ديده شده با توجه به شرايط قانوني گنجانده
شده در قانون اصلاح و اضافه شده است که نمونههايي چند از آن مانند تغيير
نخستوزيري به رياست جمهوري ديده ميشود.
اما آيا همين قانون اساسي
موجود که دسترنج بزرگان و علما و فرهيختگان دلسوز نظام و مردم و انقلاب
ايران اسلامي است، به طور کامل اجرا شده است؟ شرح وظايف و اختيار قوا در
اين قانون به روشني نگاشته شده است و قانون هم براي رفع ابهامات احتمالي،
شوراي نگهبان را تشکيل داده تا در صورت بروز اختلاف ديدگاه درباره قانوني،
تفسير آن را ارائه دهد.
در قانون اساسي ۳۰ وظيفه قانوني براي
رئيسجمهور قيد شده است. اگر بخواهيم تک تک آن ۳۰ وظيفه را با رئيسجمهوري
که اين سمت را برعهده داشته است مصداق دهيم و روشن سازيم که چند درصد وچه
اندازه اين وظيفه قانوني را انجام داده است، متوجه خواهيم شد که بسياري از
اين وظايف قانوني مغفول واقع شده است. به راحتي ميتوان يك ترازو درست کرد و
در يک کفه ۳۰ وظيفه قانوني را نهاد و در كفه ديگر کارهايي که يک
رئيسجمهور بايد انجام دهد يا انجام داده است، آنگاه ميتوان نتيجه گرفت.
با
اين توضيحات، آيا رئيسجمهوري که برگزيده شده تا به عنوان مسئول اجرايي
کشور که همه قوانين و برنامههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و ...
براي او مهياست، به پيگيري و پياده کردن آنها بپردازد يا اين که با اجراي
ناقص آنها از قوانين ايراد بگيرد و بگويد آنها ضعف دارند.
اشاره به
فرد خاصي نيست ميتواند به روسايجمهوري دورههاي گوناگون مصداق يابد.
رهبر معظم انقلاب در ديداري که با کارگران داشتند برخي از ويژگيهاي مورد
نياز براي رئيسجمهور منتخب را برشمردند و گفتند؛ «رئيسجمهور بايد فردي
باشد که در درجه اول، ايمان و اعتقاد به خدا، مردم و قانون اساسي داشته
باشد و در درجه دوم داراي روحيه مقاوم باشد.»
رئيسجمهوري که اين
ويژگيها را داشته باشد، ديگر کسي نميتواند به او ايراد بگيرد. چون براساس
آن ويژگيها که در قانون اساسي هم آمده، اگر پايبند و مجري آنها باشد،
مشکلي براي دولت مستقر و رئيسجمهور منتخب پيش نخواهد آمد. اگر مشکل در
روند کاري يک دولت و رئيسجمهور ديده ميشود، مشکل از دولت و رئيسجمهوري
است. نه قانون.
اکنون هم که به انتخابات رياست جمهوري يازدهم براي
برگزيدن رئيسجمهوري هفتم نزديک ميشويم، نامزدهاي احتمالي اين رقابت خود
را با ويژگيهاي رهبر انقلاب تطبيق دهند و آن ترازو را براي خود در نظر
بگيرند آنگاه وارد کارزار انتخاباتي شوند.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع «آيا عراق به سوريه ديگري تبديل ميشود؟»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
اعلام تشكيل "ارتش عشاير" در عراق براي مبارزه با دولت اين كشور، بحران عراق را وارد مرحله جديدي كرده است.
توطئهها
عليه دولت عراق هر روز تشديد ميشود و اكنون ترديدي باقي نمانده است كه
هدف اين توطئهها براندازي دولت قانوني و مشروع نوري مالكي است. دولت عراق،
كه براساس هر عراقي يك رأي تشكيل شده، به همين دليل هدف تهاجم
ناجوانمردانه و چند جانبه قرار گرفته و اين هجوم، طي روزهاي اخير به طور
بيسابقهاي اوج گرفته است.
نوري مالكي، نخستوزير عراق، تاكيد
كرده است آتش فتنهاي كه در سوريه روشن شد به عراق نيز سرايت كرده است. وي
در عين حال به عاملان اين توطئه هشدار داده است درصورتي كه اين آتش فراگير
شود، عاملان آن نيز نميتوانند جان سالم بمانند.
طي پنج روز گذشته
استانهاي سني نشين عراق شاهد خشونتهاي خونيني بودند كه بيش از 200 كشته
برجاي گذاشته است. در تازهترين مورد، پنج نظامي ارتش عراق در حمله تظاهر
كنندگان در شهر "الرمادي"، مركز استان الانبار به قتل رسيدند كه واكنش
نخستوزير عراق را در پي داشت. نوري مالكي تاكيد كرد در مقابل تروريستها
تسليم نخواهد شد و به هر قيمتي آنها را به سزاي اعمالشان خواهد رساند.
همزمان،
نيروهاي پيش مرگ كردستان در اقدامي تحريك كننده و غيرمتعارف، به سمت كركوك
حركت كرده و در اطراف اين شهر نفت خيز مستقر شدهاند. به نظر ميرسد
تشكيلات كردستان عراق، با بهرهبرداري از آشفتگي اوضاع درصدد دستيابي به
چاههاي نفت كركوك هستند، هدفي كه سالها در پي تحقق آن بودند.
در
چنين وضعيتي، شيخ يوسف قرضاوي، برخلاف رسالتي كه به عنوان "رئيس مجمع علماي
اسلام" بردوش دارد، اكنون به پادوي آمريكا و رژيم صهيونيستي تبديل شده و
در اظهاراتي فتنه انگيز و مداخله جويانه، دولت عراق را به ضديت با سنيها
متهم كرده و تلاش ميكند اهل تسنن عراق و منطقه را عليه دولت عراق بشوراند.
قرضاوي با گفتن اين نكته كه 90 درصد امت اسلامي سني هستند مدعي
ميشود كه آنها (اهل تسنن) تحمل نميكنند سنيها از صحنه سياسي عراق رانده
شوند و شما (دولت عراق) همه چيز را براي خود برداريد! وي با ادعاي اينكه،
سنيها بشدت تحت فشار دولت شيعه عراق قرار دارند، گستاخانه خواستار بازگشت
طارق الهاشمي، معاون فراري و مجرم رئيسجمهور عراق به اين كشور شده است.
طارق الهاشمي، هم اكنون پرونده قطوري از جنايت و فساد دارد و در دادگاه به سه بار اعدام محكوم شده است.
جالب
آنكه، اين شيخ درحالي دولت عراق را به باد دشنام و ناسزا گرفته كه هيچ
اظهارنظري از وي عليه رژيم صهيونيستي طي سالهاي اخير شنيده نشده است.
حمايت
قرضاوي از آشوبگران در استانهاي سني نشين عراق درحالي صورت ميگيرد، كه
محافل سياسي و منابع اطلاعاتي حضور فعال عناصر بعثي در ناآراميهاي اخير را
مورد تاكيد قرار دادهاند. اين فتنهها باعث شد حتي، رغد صدام، دختر
ديكتاتور معدوم عراق، نيز به هوس رسيدن مجدد به قدرت، براي بازگشت به عراق
اعلام آمادگي كند!
البته اين تمام ماجرا نيست. دولت تركيه كه طي
سالهاي اخير ماهيت واقعي خود را بروز داده است نيز در توطئه عليه دولت نوري
مالكي سهيم شده است. گزارشهايي كه طي روزهاي اخير منتشر شده حكايت از
طرحي شوم دارد كه دولت اردوغان با همدستي كردهاي تركيه درصدد انجام آن است.
براساس گزارشهاي موجود، اردوغان نخستوزير تركيه و بارزاني، رئيس تشكيلات
كردستان عراق چندي قبل در ديداري محرمانه توافق كردند كه اردوغان، مشروعيت
ايجاد يك دولت كرد در عراق را به رسميت بشناسد، در مقابل، بارزاني نيز از
سياستهاي منطقهاي اردوغان، از جمله عليه دولتهاي سوريه و عراق حمايت
كند. اعلام خروج نيروهاي پ. ك. ك از تركيه و سرازير شدن آنها به سمت عراق،
بر صحت خبر توطئه مذكور تاكيد ميگذارد.
با توجه به اين مسائل و
حجم توطئهاي كه عليه دولت عراق شكل گرفته است ميتوان به حساسيت شرايط
موجود پي برد. هجوم همه جانبه عليه دولت كنوني عراق درحالي صورت ميگيرد كه
اين دولت با راي مردم به روي كار آمده و دولتي كاملاً قانوني ميباشد.
واقعيت اين است كه توطئهاي به اين گستردگي بدون هماهنگي و حمايت قدرتهاي
بينالمللي و به ويژه آمريكا نميتواند شكل بگيرد.
با اينكه اقتضاي
دموكراسي اينست كه قاعده هر نفر يك رأي مبناي حاكميت باشد و دولت عراق
اينگونه شكل گرفته، اساساً اين دولت، از همان آغاز شكل گيري مورد خشم و
كينه حكومتهاي نامشروع و ضد مردمي حاكم بر كشورهاي عربي بود. مشكل
ديكتاتورهاي عرب فقط اين نيست كه حاكميت در عراق در دست اكثريت شيعه قرار
دارد، بلكه از اينكه عراق اولين كشوري است كه حكومت آن با سازوكار مردمي
تشكيل شده و بر آراء مردم متكي است و اين وضعيت موجب زير سؤال رفتن آنها
ميشود عصباني و خشمگين هستند.
درست به همين دليل است كه دولت
مردمي، مشروع و قانوني عراق اكنون از سه طرف مورد هجوم است. از يكطرف حكام
مرتجع عرب تاب تحمل چنين حكومتي را در منطقه ندارند و با هزينه كردن
دلارهاي نفتي مردم درصدد براندازي آن هستند. از طرف ديگر، عناصر وابسته
داخل عراق كه به دليل فقدان جايگاه مردمي و در اقليت بودن نميتوانند با
تكيه بر آراء مردم به قدرت برسند تلاش ميكنند دولت برخاسته از آراء مردم
را كنار بزنند و خود جاي آن را بگيرند. طرف سوم هم بقاياي بعثيها هستند كه
هنوز شيريني حكومت بلامنازع بر عراق را در ذائقه خود احساس ميكنند و براي
بازيابي آن به هر جنايتي متوسل ميشوند.
هر چند اين مثلث شوم تلاش
زيادي براي براندازي حاكميت متكي بر اكثريت در عراق به عمل ميآورند و
درصدد هستند عراق را نيز مانند سوريه به محل تاخت و تاز تروريستها تبديل
كنند و از اين طريق به اهداف خود برسند، ولي كشور عراق به دليل برخورداري
از اكثريت قاطع شيعه و پشتوانه مهمي همچون مرجعيت كه همواره حفظ وحدت ميان
شيعه و سني و تأمين حقوق قانوني آحاد مردم عراق را وجهه همت خود قرار داده،
اين توطئه نيز خنثي خواهد شد و عراق به سوريهاي ديگر در منطقه تبديل
نخواهد گرديد. قطعاً پشت سر گذاشتن بحران كنوني در عراق، دشوار است اما با
هوشياري امكان پذير ميباشد.