هنوز
یادمان نرفته که خاتمی در 20 بهمن 87 در یک ژست تبلیغاتی و رسانه ای و در حالی که
سایت مجمع روحانیون را در یک کنفرانس مطبوعاتی افتتاح می کرد طی یک سخنرانی اعلام
کرد: «من در اینجا با جدیت حضور خودم را در عرصه انتخابات به عنوان نامزد اعلام می
کنم»؛ در حالی که یک ماه از این تصمیم قاطع و جدی (؟!) می گذشت و ستادهای متنوع و
زنجیره وار اصلاح طلبان )دختران فیروزه ای، ستاد 88، یاری،
پویش و ...) همه و همه اعلام میتینگ و آمادگی می کردند ناگهان خاتمی طی بیانیه ای
ضمن کناره گیری از کاندیداتوری، مواضع خود را تغییر داد.
به گزارش 598 به نقل از بولتن نیوز، روزنامه نگاران، فعالان سیاسی
و بسیاری از ناظران سیاسی طرفدار خاتمی و اصلاحات، از این تصمیم خاتمی مبنی بر
کناره گیری از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 دلخور وسرخورده شدند، بسیاری گله مند
شدند و هر چه نوشتند و توضیح خواستند خاتمی به آنها پاسخی نداد و معلوم نبود که
خاتمی برای چه منظوری، از انتخابات کناره گرفته و چرا به میلیون ها طرفدار و
هوادار اصلاح طلب خود بی توجه بوده است.
چند روز بعد،
که مشخص شد میرحسین موسوی و مهدی کروبی به عنوان نامزدهای اصلاح طلب پابه عرصه
انتخابات گذاشته اند، ناظران سیاسی با گلایه و دلخوری نسبت به اقدام خاتمی، منظور
او را متوجه شدند و بعدها که حضور ناموفق موسوی و کروبی را در میزگردها و موضع
گیری ها و کسب رای شاهد بودند، به خاتمی ایراد گرفتند که اگر خاتمی در عرصه می
ماند شاید این مشکلات و حوادث و عدم اقبال مردم به اصلاح طلبان نیز تحقق نمی یافت.
یک سیاستمدار
که خود را اصلاح طلب و مردمی معرفی می کند چگونه است که حتی برای طرفداران خود
روشن نمی کند که چرا از عرصه انتخابات کناره گیری کرده و چرا دچار دودلی شده و چرا
بعد از 8 سال، اکنون برای حضور در انتخابات تصمیم گیری کرده است.
از نظر برخی
اصلاح طلبان، آیا بهتر نبود که خاتمی در انتخابات 88 تا آخر باقی می ماند و مانع
حضور موسوی و کروبی و مسائل دیگر می شد، آیا بهتر نبود که به عنوان منتقد و نه به
عنوان یکی از سران حوادث بعد از انتخابات، موضع گیری می کرد و حالا با دست پر و
اقبال بیشتر از سو هواداران خود به عرصه می آمد.
این همه شک و
دودلی و تغییر مواضع خاتمی به چه معناست؟ او که خود را طرفدار گفت وگوی تمدن ها و
مذاکره معرفی می کند ووانمود می کند که طرفدار مشارکت مردم و شفاف سازی است، چرا
در سال 88 چنین کرد وبدون توضیح و تنها با یک بیانیه بی معنا، از صحنه انتخابات
کناره گیری کرد و کشور را با آتش فتنه مواجه ساخت و به عنوان یکی از سران فتنه، در
کنار موسوی و کروبی به آتش فتنه دامن زد؟ آیا نوع عملکرد و شک و دودلی خاتمی، عامل
اصلی حوادث انتخابات سال 88 و فضای سیاسی چهار سال گذشته برای اصلاح طلبان و بخشی
از نیروهای جامعه نبوده است؟
سوال بزرگ دیگر
این است که اگر خاتمی در مقطع سال 92 نیز دچار شک و دودلی شود و بخشی از رای
دهندگان و اصلاح طلبان را با دلسردی فزاینده مواجه کند و عامل فتنه ای دیگر شود و
یا در جریان اصلاحات، عامل اختلاف و دودستگی و مشکلات دیگر شود و مردم و جامعه را
نیز از مسیر مشخص کنونی دور سازد، چه کسی از وی سوال خواهد کرد و او چه تضمین
سیاسی خواهد داد که مانند سال 88 آبروی بخشی از نیروهای سیاسی واعتبار و زندگی آنهارا
با مشکل مواجه نسازد.
شاید انتخابات
مجلس نهم در 12 اسفند 90
نیز یکی دیگر
از مظاهر بی سامانی فکری و سیاسی خاتمی در اتخاذ تصمیمات تشکیلاتی
باشد؛ زیرا هنوز یادمان نرفته که در آخرین لحظات در پای صندوقی که در دماوند حاضر شده بود و رای خود
را به صندوق انداخت با واکنش انفجاری و عصبانیت شدید هوادارانش مواجه شد.
خاتمی و بخش
عمده ای از اصلاح طلبان در مراسم ختم پدر عبداله نوری، در مقابل سوال متعدد
خبرنگاران، که آیا در انتخابات مجلس نهم شرکت خواهید کرد، پاسخ ندادند و به سرعت،
محل را ترک کردند. اما روز رای گیری، تعداد زیادی از این افراد در پای صندوق های رای
حاضر شدند تا متهم به عدم مشارکت در انتخابات نظام جمهوری اسلامی نشوند.
این چگونه
سیاست ورزی است که در مقابل طرفداران و اصلاح طلبان، سکوت می کنند اما روز
انتخابات پای صندوق حاضر می شوند؟!
آیا منظور آنها
این است که جوانان اصلاح طلب در رای گیری شرکت نکنند اما پیرمردها و سیاست مداران
شرکت کنند تا متهم به عدم مشارکت نشوند؟
این شک و
دودلی، این نوع رفتار دوگانه، چگونه قادر است یک ملت 75 میلیونی با حدود 3 میلیون کارمند دولتی را برای انجام
وظایف سنگین اجرایی 4 سال آینده، بسیج کند؟ وقتی خاتمی قادر به جلب نظر واعتماد و
توجیه اصلاح طلبان نیست چگونه می خواهد مدیریت اجرایی یک کشور را بپذیرد؟ چگونه می
خواهد با کشورهای جهان مذاکره کند و تصمیم گیری کند وعزت و مصلحت کشور را محقق کند.
خاتمی و یاران
او یا باید برای همیشه تکلیف خود را با سیاست و نظام جمهوری اسلامی و نوع مشارکت و
حضور خود در مسیر مشخص امروز روشن کنند و یا همان مسیر بازنشستگی و عدم اقبال مردم
را پیش بگیرند و اجازه دهند که سیاست های مشخص جاری به راه خود ادامه دهد.
شورای نگهبان و
وزارت کشور به عنوان ناظران انتخابات و مردم و رای دهندگان به عنوان تضمین
کننده منافع ملی باید توجه نمایند که چه کسانی با دو دلی و شک و شبهه
به میدان آمده اند و قصد دارند که با رفتار دوگانه و دیپلماسی پنهان، ( یک
چیز بگو، گاهی سکوت کن فردا طور دیگر برخورد کن ) منافع دوستان خود را پیگیری
نمایند.
عملکرد این
افراد، عامل خروج و دلسردی بخشی از نیروهای اصلاح طلب از کشور بوده است عامل ایجاد
مشکل برای برخی خانوارها بوده است عامل عدم استفاده از توان کارشناسی موجود کشور
به خاطر ایجاد اختلاف های سیاسی بوده است.
حال
پرسش این جاست که با این تزلزل رفتاری و عدم ثبات شخصیتی در خاتمی که قادر به
توجیه نیروهای اصلاح طلب و طرفداران خود نیست چه باید کرد؟
وی در اتخاذ
تصمیمات راهبردی دچار تزلزل است، وی چگونه قادر است زمام کشور را به دست گرفته و
بازیچه هوس های اطرافیان و دوستان رادیکال و افراطی خود نباشد؟ آیا چنین فردی
شایستگی کسب دوباره اعتماد عمومی را دارد؟ بر این اساس، آیا سرمایه اجتماعی فرو
ریخته و مفقود شده خاتمی قابل ترمیم و بازگرداندن خواهد بود؟!