نگاهی موشکافانه به رابطه آلماتی و مناقشه اخیر بین آمریکا و كره شمالي در ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،با مقاله ای از حسين شريعتمداري و عنوان«از آلماتي تا پيونگ يانگ ! »:
شايد
تيتر يادداشت پيش روي در نگاه اول، «عجيب»! تلقي شود و اين پرسش احتمالي
را در پي داشته باشد كه ميان مذاكرات ايران و كشورهاي 1+5 در «آلماتي»
پايتخت قزاقستان و مناقشه اي كه اين روزها به بهانه آزمايش بمب اتمي در كره
شمالي، ميان واشنگتن و «پيونگ يانگ» در جريان است چه رابطه اي مي توان
يافت؟! ولي اين ماجرا، از زاويه ديگري نيز قابل بررسي است و درباره مناقشه
اخير در شبه جزيره كره، احتمال ديگري نيز در ميان است. احتمالي كه اگر هم
درصد آن اندك باشد، به دليل اهميت موضوع نبايد از كنار آن به سادگي عبور
كرد و در اين باره گفتني هايي هست؛
1- روز يكشنبه هفته جاري-
18/1/92- طي يادداشتي در كيهان و با عنوان «دو خط موازي كه يكديگر را قطع
كردند!» با اشاره به شواهد و ارائه اسنادي به نقل از مقامات رسمي آمريكايي و
اروپايي آورده بوديم كه آمريكا در چالش هسته اي 10 ساله خود با ايران به
بن بست رسيده است و خط تحريم اگرچه براي جمهوري اسلامي ايران مشكلاتي درپي
داشته است ولي برخلاف انتظار آمريكا نه فقط آنگونه كه خانم كلينتون ادعا مي
كرد و نتانياهو، آرزوي آن را در سر مي پروراند، تحريم ها «فلج اقتصادي»
ايران را به دنبال نداشته و مانع ادامه فعاليت هسته اي و پيشرفت خيزش گونه
علمي و تكنولوژيك كشورمان نشده است، بلكه بحران اقتصادي بي سابقه آمريكا طي
50 سال اخير (اعتراف «گيتنر» وزير خزانه داري آمريكا) و بحران مشابه در
اروپا، باعث شده است كه به جاي ايران، آمريكا و متحدان اروپايي آن در
آستانه فلج اقتصادي قرار گيرند .
تا آنجا كه «هاآرتص» با عصبانيت مي
نويسد «آرامش در ايران، دهن كجي به تحريم هاست»، گاردين توضيح مي دهد كه
«بحران اقتصادي غرب، تحريم ها را به نفع ايران رقم زده است» واشنگتن پست طي
گزارشي نتيجه مي گيرد كه «دود تحريم ها به چشم آمريكا رفته است» و اين همه
در حالي است كه ايستادگي و مقاومت 10 ساله ايران در برابر باج خواهي
آمريكا و متحدانش، الگوي عزت آفريني از «مقاومت پيروز» را به دنياي
برانگيخته و ملتهب كنوني- جنبش ضد سرمايه داري وال استريت در غرب و بيداري
اسلامي در منطقه- پمپاژ كرده است...
با اين اشاره مختصر كه در
يادداشت مورد اشاره كيهان با توضيح و تفصيل بيشتر آمده بود مي توان نتيجه
گرفت كه «آمريكا اگر به چالش هسته اي پايان بدهد، الگوي ديگري از پيروزي
برخاسته از مقاومت را به نام جمهوري اسلامي ايران ثبت كرده است. الگويي كه
موج فراگير بيداري اسلامي را شتاب بيشتري مي دهد و چنانچه به چالش هسته اي
ادامه بدهد، اين چالش در حالي كه اهرم تحريم ها از كار افتاده و يا لااقل
كند شده است، نتيجه از قبل طراحي شده و مطلوب آمريكا را در پي نخواهد
داشت.»
2- حضور پرقدرت و مثال زدني تيم مذاكره كننده كشورمان در
مذاكرات هسته اي با گروه كشورهاي 1+5 كه با استدلال قوي، اسناد فني و حقوقي
مستحكم -FIRM DOCUMENTS- همراه بوده است، آخرين اميدهاي حريف را براي چانه
زني هاي يكسويه در مذاكرات، بر باد داده است.
گفتني است در جريان
مذاكرات جانبي «آلماتي 2»، نمايندگان 1+5 در مقابل استدلال قوي و اسناد فني
و حقوقي مستحكمي كه دكتر جليلي ارائه كرده بود، آچمز شده و چاره اي جز
اعتراف ضمني نداشتند و هنگامي كه نماينده انگليس براي تغيير فضا، سؤالي را
پيش كشيد و دكتر جليلي آغاز به پاسخ كرد، خانم «وندي شرمن» نماينده آمريكا
كه به جاي ماموريت اسمي كاترين اشتون، رهبري واقعي گروه 1+5 را برعهده
دارد، دست نوشته اي پيش روي وي گذاشته و او را مجبور به سكوت كرد! و
نماينده يكي ديگر از كشورهاي 1+5 در پاسخ به اين سؤال آقاي دكتر جليلي كه
آيا نظر كنوني خود را در جلسه رسمي نيز مطرح خواهي كرد؟ گفت؛ از من چنين
انتظاري نداشته باشيد!
همين جا بايد متذكر شد كه قبل از مذاكرات
آلماتي يك، با اطلاع از درخشش استدلال ها و استنادهاي تيم هسته اي كشورمان،
طي يادداشتي با عنوان نقطه پايان كجاست؟!- 9/12/91- پيشنهاد كرده بوديم
جمهوري اسلامي ايران متن مذاكرات را به صورت مكتوب و صوتي و تصويري در سطح
جهان منتشر كند و آورده بوديم «اين اقدام مي تواند ترفند آمريكا و متحدانش و
چنته خالي از قانون و منطق آنها را فاش كند» اين پيشنهاد اگرچه - نمي
دانيم به چه علت- با موافقت مسئولان محترم كشورمان روبرو نشد ولي بلافاصله
واكنش سراسيمه رسانه ها و مقامات رسمي حريف را برانگيخت.
«آلن اير»
سخنگوي وزارت خارجه آمريكا در مصاحبه اي كه شتابزده به نظر مي رسيد گفت
«نمي توان با حضور رسانه ها مذاكره كرد» و خبرگزاري فرانسه به نقل از «جو
بايدن» معاون رئيس جمهور آمريكا نوشت كه وي در ملاقات با «فرانسوا اولاند»
رئيس جمهور فرانسه بر ضرورت غيرعلني بودن مذاكرات تاكيد كرده است و شبكه
بين المللي بي بي سي - B.B.C.WORLD- پيشنهاد علني بودن مذاكرات را ناممكن!
توصيف كرد و... و صد البته هنوز هم دير نشده است.
مخصوصا آن كه تيم
هسته اي كشورمان در مذاكرات آلماتي 2 با درخشش استدلال ها و استنادهاي
حقوقي، فني به مراتب برجسته تري حاضر شده است تا آنجا كه به نوشته واشنگتن
پست، خانم اشتون بعد از پايان دور دوم مذاكرات و در حالي كه انتظار مي رفت
در مقابل مستندات ارائه شده از سوي دكتر جليلي و تيم همراه وي، پاسخي ارائه
كند، اعلام كرد؛ نمايندگان 1+5 به پايتخت هاي خود بازخواهند گشت و بعد از
مشورت و رايزني، نتيجه- بخوانيد پاسخ استدلال ها و استنادهاي مستحكم جليلي-
را در يك تماس تلفني به اطلاع ايشان خواهد رساند.همه شواهد كه به نمونه
هايي از آن اشاره شد به وضوح نشان مي دهد كه انتشار متن مذاكرات «پاشنه
آشيل» آمريكاست و معلوم نيست به چه علت تيم هسته اي كشورمان از آن اجتناب
مي ورزد؟!
3- اكنون به نكته آغازين اين نوشته بازمي گرديم و احتمال
آن كه مناقشه اخير ميان آمريكا و كره شمالي يك «پروژه فريب» بوده و به
منظور دامن زدن به ترفند «ايران هراسي» و زمينه سازي براي خروج آمريكا از
بن بست در چالش هسته اي با ايران طراحي شده باشد را به ارزيابي مي نشينيم.
قبل از ورود به اين ارزيابي بايد اشاره كرد كه؛
آمريكا بيش از 7
هزار و 600 كلاهك هسته اي آماده نصب روي موشك هاي بالستيك و قاره پيما دارد
و تاكنون 715 آزمايش هسته اي انجام داده است. فرانسه 300 كلاهك هسته اي
آماده نصب داشته و تا امروز 210 بار دست به آزمايش هسته اي زده است و
انگليس متحد ديگر آمريكا داراي 225 كلاهك هسته اي است و 45 بار آزمايش اتمي
انجام داده است. رژيم صهيونيستي، صاحب نزديك به 200 كلاهك هسته اي است،
اگرچه همواره تعداد واقعي كلاهك هاي هسته اي خود و تعداد آزمايش هاي اتمي
انجام گرفته را پنهان نگه داشته است و اما، اين همه در حالي است كه كره
شمالي كمتر از 10 كلاهك هسته اي دارد و تاكنون فقط 3 بار دست به آزمايش
هسته اي زده است.
اكنون جاي اين سؤال است كه آيا- حداكثر- 10 كلاهك
هسته اي كره شمالي در مقابل 7 هزار و 600 كلاهك هسته اي آمريكا و مجموعه
725 كلاهك هسته اي آماده نصب متحدان استراتژيك آمريكا- فرانسه، انگليس و
اسرائيل- در حد و اندازه اي هست كه تهديد كره شمالي به حمله هسته اي عليه
آمريكا بتواند اينهمه سر و صدا و هياهوي آمريكا و متحدانش را در پي داشته
باشد؟! مخصوصا آن كه آزمايش هسته اي اخير كره شمالي سومين آزمايش اتمي اين
كشور است و 2 آزمايش قبلي كره شمالي فقط با اخم ديپلماتيك غرب روبرو شده و
مذاكرات 6گانه- آمريكا، ژاپن، كره شمالي، كره جنوبي، چين و روسيه- را در پي
داشت و اين حجم انبوه از هياهوي تبليغاتي را به دنبال نداشت!
4-
همزمان با هياهوي اخير درباره تهديد اتمي كره شمالي عليه آمريكا و كره
جنوبي، دولتمردان آمريكايي، انگليسي، فرانسوي، رژيم صهيونيستي و رسانه هاي
غربي با استناد به آنچه كه از آن با عنوان «خطر سلاح هسته اي كره شمالي
عليه جامعه جهاني»! ياد مي كنند، درباره خطر دستيابي جمهوري اسلامي ايران
هشدار مي دهند! نتانياهو يقه چاك مي دهد كه «خطر حمله اتمي كره شمالي،
ضرورت برخورد قاطع با جمهوري اسلامي ايران را بيشتر از هر زمان ديگري گوشزد
مي كند»! ديويد كامرون نخست وزير انگليس با اشاره به تهديد اتمي كره
شمالي، از ضرورت مقابله با ايران اسلامي ياد مي كند و اوباما، اولاند و...
اين ترجيع بند را تكرار مي كنند كه «تهديد اتمي كره شمالي براي غرب مي
تواند يك هشدار جدي درباره دستيابي ايران به سلاح اتمي باشد»!
اشاره
به خطر ايران با استناد به آزمايش هسته اي كره شمالي به اندازه اي پرحجم
است كه انگار جمهوري اسلامي ايران دست به آزمايش هسته اي- از نوع انفجار
براي توليد سلاح اتمي- زده است! و اين احتمال را قوت مي بخشد كه ماجراي
اخير و تبليغات پر سر و صداي غرب درباره خطر حمله اتمي كره شمالي فقط يك
بازي مسخره و صحنه سازي براي توهم پراكني نسبت به تلاش ايران براي توليد
سلاح هسته اي باشد. يعني دقيقا همان توهمي كه در چالش 10 ساله هسته اي و
بازرسي هاي پي درپي و پيوسته آژانس از تاسيسات هسته اي ايران كمترين نشانه
اي از آن به دست نيامده است.
از اين روي و با توجه به موارد ياد
شده، اين احتمال قوت مي گيرد كه آمريكا بعد از ناكامي در چالش هسته اي 10
ساله با ايران اسلامي، در پي آن است كه اين چالش را از «آلماتي» به «پيونگ
يانگ» منتقل كند، چرا كه پشت ميز مذاكره بايد استدلال و سند فني و حقوقي
ارائه كرد ولي در بازي اخير- به زعم آمريكا- هياهو و جنجال مي تواند
جايگزين سند و استدلال شود!
در اين ميان، آنچه به كره شمالي مربوط
مي شود، اين كه مراقب پروژه فريب آمريكا باشد چرا كه شواهد موجود از احتمال
اين فريب خوردگي حكايت مي كند و آنچه به ايران اسلامي مربوط است، اين كه،
جمهوري اسلامي ايران، بن بست آمريكا و متحدانش و تلاش آنان براي خروج
آبرومندانه از اين بن بست تحقيركننده را درك مي كند و به قول حضرت آقا تنها
راه باقيمانده براي آمريكا، اعتراف به حق قانوني ايران اسلامي است و اين
كه آمريكا و متحدانش در يك بازي دوسر باخت وارد شده اند كه راه خروجي غير
از پذيرش باخت ندارد.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از محمد عليزاده و موضوع «آيا عادت همزيستي با زلزله را ترک خواهيم کرد؟»اختصاص یافت:
هنگامي
که زمستان سال گذشته براي تهيه گزارش از منطقه زلزله زده زهان به خراسان
جنوبي رفته بودم با تعجب تمام زلزله زدگاني را ديدم که عزادار نزديک ترين
کسان خود بودند اما به جاي اين که از امکانات فراهم شده براي ساخت مسکن
مقاوم استفاده کنند در حال ساختن خانه هاي خود با خشت و گل بودند گويي
همزيستي با زلزله و زخم هاي آن به يک عادت تاريخي در کشور ما تبديل شده است
عادتي که تاکنون تلاش درخوري براي ترک آن صورت نگرفته است.
ايران،
سرزمين زلزله خيز است که بر روي يکي از دو کمربند بزرگ لرزه خيزي جهان
معروف به «آلپا» قرار دارد و بنابراين هر از گاهي شاهد زلزله اي مهيب در
گوشه و کنار اين سرزمين هستيم که همه چيز را ويران مي کند و قربانيان زيادي
بر جاي مي گذارد. از سال ۱۳۴۰زلزله هاي مختلف و گاه ويران کننده مناطق
مختلف کشور را با خسارات فراوان و تلفات جبران ناپذير روبه رو کرده است که
آخرين آن، زلزله روز سه شنبه استان بوشهر است قبل از آن نيز زلزله هاي زهان
و آذربايجان شرقي در سال گذشته خانواده هاي بسياري را داغدار کرد و خسارات
مالي فراواني به بار آورد .
بسياري از مردم هنوز به خاطر دارند که
زمين لرزه 7.3ريشتري سال ۱۳۶۹ در استان هاي گيلان و زنجان بيش از ۴۰هزار
قرباني گرفت و منطقه وسيعي از کشور را با خاک يکسان کرد اين زلزله در عرض
چند ثانيه حدود هزار و صدکيلومتر مربع شامل ۲۷شهر و ۱۸۷۱ روستا را ويران
کرد.
۴۵۰کشته در شهر لار در سال ۱۳۳۹، ۱۱هزار کشته در ۲۰۰روستاي غرب
تهران درسال ۱۳۴۱، سال ۱۳۴۷ ۱۰هزار کشته در خراسان، ۵هزار قرباني در جنوب
کشور در سال ۱۳۵۱، ۹۰۰کشته در منطقه اصفهان در سال ۱۳۵۶، سال ۱۳۵۷، ۲۵هزار
قرباني در خراسان، ۱۰۲۸کشته در کرمان در سال ۱۳۶۰، ۴۰هزار قرباني در رودبار
در سال ۱۳۶۹، ۱۱۰۰کشته در اردبيل در سال ۱۳۷۵، ۱۶۱۳ قرباني دربيرجند در
سال ۱۳۷۵ و ۲۵۰ کشته در آذربايجان در سال ۱۳۹۱
اين آمار به اندازه
کافي تاسف برانگيز و هشداردهنده هست اما به جز اظهار تاسف چه بايد کرد؟ آيا
براي ترک اين عادت تاريخي که زلزله بيايد و برود و خسارات و تلفات به بار
آورد و ما به عنوان يک ملت تمام تلاش خود را براي امدادرساني به زلزله
زدگان به کار گيريم نبايد به جست وجوي راهي موثرتر بپردازيم آنچنان که مردم
ژاپن چنين کردند؟
حقيقت امر اين است که بزرگي زلزله ها در کشور ما
بنابر آنچه تاکنون اتفاق افتاده به بزرگي زمين لرزه هاي ژاپن نيست. در
ايران بيشترين قربانيان زلزله ساکنان ساختمان هاي غيرمقاوم روستايي هستند.
در روستاهاي منطقه زهان هم خانه هاي زيادي ويران شده بود اما در ميان همان
ويراني ها واحدهايي هم ديده مي شد که يا کاملاً سالم مانده بود و يا کمترين
خسارت را ديده بود آن خانه ها، همان واحدهاي مسکوني مقاوم سازي شده
روستايي توسط بنياد مسکن بود که ساکنان آن سالم مانده بودند.
شاهدي
بر اين مدعا زلزله دشتي بوشهر است که با وجود شدت 6.1 ريشتري علي رغم
گمانه هاي اوليه، به علت همت مسئولان و استقبال بخشي از مردم تنها ۳۷
قرباني گرفت که بر اساس اطلاعات اوليه اگر همان خانه ها نيز حداقل
استانداردهاي لازم را داشت چه بسا بسياري از قربانيان هنوز در کنار خانواده
هاي خود زندگي مي کردند. اگر بنياد مسکن انقلاب اسلامي همتي کند و به
بررسي آماري مناطق زلزله زده بپردازد و ميزان خسارات واحدهاي مسکوني
روستايي اعم از غيرمقاوم و مقاوم سازي شده را در يک تحقيق علمي جمع آوري
کند نتيجه اي که به دست خواهد آمد مسير حرکت به سمت کاهش خسارات و تلفات
زلزله را روشن خواهد کرد.
بنابراين راه حل کاهش تلفات زلزله در
ايران خيلي پيچيده نيست و يکي از موثرترين راه ها مقاوم سازي خانه هاي
روستايي است مقاوم سازي واحدهاي مسکوني روستايي نظير آنچه اکنون در گوشه و
کنار کشور شاهد آن هستيم، به طور حتم آمار قربانيان زلزله را به شدت کاهش
خواهد داد و زخم زلزله را از چهره اين سرزمين پاک خواهد کرد آيا زمان آن
فرا نرسيده است که عادت تاريخي همزيستي با زلزله و زخم هاي آن را ترک کنيم؟
«اصلاحطلبان به دنبال رقیب قوی»موضوع مقاله امروز حجتالاسلام مصطفی درایتی(نایب رئیس کمیسیون بهداشت )که در روزنامه آرمان به چاپ رسیده است را در ادامه می خوانید:
زمانی
که یک جریان سیاسی در عرصه انتخابات حضور رقیبی جدی را شاهد نباشد، بدون
شک رقابت به درون آن جریان کشیده میشود و انشقاق و چندگانگی در آن جریان
به وقوع میپیوندد و اگر این جریان بیرقیب، گرایشات محافظه کارانه نیز
داشته باشد این انشقاق و شکاف به مراتب عظیم تر و این اختلاف به شدت
پررنگتر خواهد بود.
برخی معتقد بودند که انشقاق انتخاباتی موجود در
بین اصولگرایان و تعدد کاندیدای موجود در این جریان با نزدیک شدن به
انتخابات کمرنگ خواهد شد و اعضای این جناح سیاسی میتوانند در نزدیکی
انتخابات ریاست جمهوری متحد شوند ولی امروز مشاهده میشود در شرایطی که
رقیب اصلی این جناح، یعنی جریان اصلاحطلب، به طور رسمی اعلام ورود به
انتخابات نکرده است، روز به روز به اختلافات درونی اصولگرایان افزوده
میشود. در گذشته نیز دیده شده بود در شرایطی که اعضای این جناح به رقابت
درونی میپردازند، زمینههای شکاف بیش از پیش گسترش پیدا میکند.
در
دوران حضور اصلاحطلبان، در ظاهر در بین اصولگرایان شاهد اتحاد بودیم اما
حوادث چند سال اخیر نشان داد که وقتی قدرت به دست اصولگرایان بیفتد و سایه
رقیبی جدی هم بر بالای سر این جریان احساس نشود، موجبات گسترش شکاف درونی
در بین این جناح فراهم میشود و حتی انشقاقهای موجود اما ناپیدای درونی و
سابقهدار این جناح، در شرایط نبود رقیب به مرحله ظهور و بروز بیرونی و
عینی میرسند. از این رو، به نظر میرسد که افتراق در بین جریان اصولگرا از
ابتدای امر نیز گسترده بود.
به هر صورت تا پیش از این به نظر
میرسید که به جز انشقاق جریان دولت از اصولگرایان، در بین سایر طیفهای
این جناح سیاسی اتحاد وجود دارد ولی حالا با نزدیک شدن به انتخابات، مشاهده
میکنیم که چندگانگی در بین تمام طیفهای این جریان وجود دارد. اما حضور
جدی جریان رقیب اصولگرایان، یعنی اصلاحطلبان به انسجام درونی این جریان
کمک میکند. از این رو اصلاحطلبان باید خودشان را برای رقیبی جدی آماده
کنند.
بیشک رقیبی ضعیف مطلوب اصلاحطلبان نیز نیست و جریان
اصلاحات برای معین شدن عیار خود به رقابت با رقیبی منسجم رغبت دارد. به هر
صورت این تشتت نشانگر وجود ابهام است و برای رفع ابهام باید صبر کرد و
منتظر ماند و دید که طی دو هفته پیش رو چه رخدادهایی به وقوع میپیوندد و
چه تغییراتی در آرایش سیاسی و انتخاباتی کشور رخ میدهد تا بعد از آن بتوان
آرایش جدید را تحلیل کرد.
در حال حاضر فقط و فقط حدس و گمانهاست
که به ذهن میرسد و این فضا منتج از وجود ابهامات سیاسی است. باید ابهامات
رفع بشود. به هر صورت چیزی که مسلم است، این است که عدم حضور سلایق مختلف
در انتخابات منجر به افتراق میشود و این موجبات عدم حضور مردم را فراهم
میکند. اگر به دنبال حضور پرشور مردم و همچنین رقابتی جذاب هستیم، باید
تلاش شود تا تمام طیفهای فکری و تمام سلایق بتوانند در انتخابات به شکل
حداکثری و با تمام قوا شرکت کنند.
در ادامه مقاله حسن تامینی لیچانی که در روزنامه تهران امروز با عنوان «راه نجات از سیاستزدگی»منتشر شده است را می خوانید:
موضوع
سیاستزدگی جامعه ایران پدیدهای است که در میان سیاستمداران، رهبران و
فعالان سیاسی به این شکل بروز میکند که کلید حل همه مسائل جامعه، از
اقتصاد تا هنر، از اخلاق تا روانشناسی را در سیاست میجویند. مبتلایان به
این بیماری، باور خود را تا آنجا امتداد میدهند که همه چیزرا وسیلهای در
خدمت سیاست میشمارند، حتی به اندیشه و تفکر نیز به عنوان ابزاری در دست
سیاست نگاه میکنند. به هر روی همانطور که پیشتر بیان شد اوج این بیماری
اظهارنظر همه کس در همه چیز بهویژه در مسئله سیاست و سیاستورزی قابل
مشاهده است.
ادامه این اظهارنظرها در چند وقت اخیر منجر به یکسری
بیاخلاقیها در سیاست هم شد. البته این موضوع برآمده از یکسری مسائل طی
سالهای متمادی است و شاید ریشهای تاریخی نیز داشته باشد. در جوامعی که
دموکراسی به صورت غیرمستقیم اجرا میشود و امور به نمایندگان مردم واگذار
میشود این فرض منظور شده است که تقسیم کار و وجود حیطههای تخصصی و
اظهارنظرهای کارشناسی اعتبار دارد.
حال آنکه هر وقت ما از این فضا
که فضای تقسیم وظایف است فاصله گرفتهایم به این ورطه کشیده شدهایم. نکته
قابل توجه آنجاست که تا وقتی مجموعهای به درستی کار خودرا انجام میدهد،
اعتراض و سخنی را بهدنبال نخواهد داشت اما به محض آنکه اشتباهی رخ دهد یا
موقعیت خطرناکی حادث شود تقریبا همه دهان به ابراز عقیده و داوری میگشايند
و برای حل مسئله، نسخههای سیاسی میپیچند. اینطور به نظر میرسد که
ناکارآمدی مدیریت جامعه در دامن زدن به این درد بیتاثیر نیست.
سالهای
متمادی فعالیت رسانهها علیه هرگونه فعالیت داخل نظام و همچنین کم بودن
آگاهی مردم میتواند از عوامل به وجود آمدن سیاستزدگی در جامعه ایران
باشد. وجود هیجانات در هم پیچیده مردم که چگونگی ابراز آن یا برایشان تعریف
نشده یا به فراموشی سپرده شده است نیز باعث میشود مردم از هرگونه مسئله
اجتماعی و اقتصادی برداشت سیاسی کنند. اکنون به نظر میرسد مردم ایران سطح
آگاهی مطلوبی یافتهاند، اینگونه که راه حل مسئله اقتصادی را از یک
اقتصاددان طلب میکنند و مسائل اجتماعی را از یک آسیبشناس اجتماعی جویا
میشوند.
به هرحال به نظر میرسد اکنون نیاز جامعه ایران این است
که در مسیری به دور از بروز رفتارهای هیجانی و بر مبنای تقسیم وظایف و
استفاده از افکار و نیروهای مختلف در داخل نظام قرار گیرد. انتظار میرود
مسئولان در این راه کوشا باشند و پایگاههای آموزشی و رسانهای در راستای
افزایش آگاهی مردم تلاش کنند. شاید در بحبوحه انتخابات وجود سیاستزدگی و
شعارگرایی به اوج خود برسد.
نامزدها برای اخذ رای حاضر به گفتن
خیلی از حرفهایی میشوند که در عمل از پس اجرا کردن آن بر نمیآیند. گاهی
ادعاهایی مطرح میشود که رنگ و بوی اسلامی نیز دارد و اینگونه مردم دچار
پارادوکسهای فکری نیز میشوند. اینجا است که آگاهی مردم و کارنامه عملیاتی
فرد مورد نظرمیتواند ملاک کشف واقعیت شود.
«مقاومت هوشمند»عنوان مقاله ای از صالح اسکندري ، استاد روابط بين الملل و علوم سياسي که در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رسیده است را از نظر می گذرانید:
"جوزف
ناي”، استاد روابط بين الملل و علوم سياسي دانشگاه هاروارد که برخي وي را
تحت عنوان تئوريسين قدرت نرم ايالات متحده مي شناسند در سالهاي آغازين
هزاره سوم با تاکيد بر مقوله اي تحت عنوان” قدرت هوشمند” (1) در انتقاد به
سياست هاي جنگ طلبانه "جرج دابليو بوش" در دو جنگ عراق و افغانستان بيشترين
تاثير را بر سياست هاي خاورميانه اي دولت دموکرات "باراک اوباما" داشته
است. به نحوي که سياست هاي اخير دولت ايالات متحده در قبال تحولات
خاورميانه و بخصوص درباره مقابله با نفوذ منطقه اي و فرامنطقه اي ايران و
همچنين برنامه هسته اي جمهوري اسلامي را مي توان در قالب اعمال استراتژي
"قدرت هوشمند" صورتبندي کرد.
دانشگاه هاروارد که برخي وي را تحت
عنوان تئوريسين قدرت نرم ايالات متحده مي شناسند در سالهاي آغازين هزاره
سوم با تاکيد بر مقوله اي تحت عنوان” قدرت هوشمند” (1) در انتقاد به سياست
هاي جنگ طلبانه "جرج دابليو بوش" در دو جنگ عراق و افغانستان بيشترين تاثير
را بر سياست هاي خاورميانه اي دولت دموکرات "باراک اوباما" داشته است.
به
نحوي که سياست هاي اخير دولت ايالات متحده در قبال تحولات خاورميانه و
بخصوص درباره مقابله با نفوذ منطقه اي و فرامنطقه اي ايران و همچنين برنامه
هسته اي جمهوري اسلامي را مي توان در قالب اعمال استراتژي "قدرت هوشمند"
صورتبندي کرد. جوزف ناي در کتاب ”آينده قدرت ”(2) با مفروض قرار دادن دو
مقوله انتقال قدرت و انتشار قدرت بر افول تدريجي قدرت آمريکا صحه مي گذارد و
در درجه نخست بر اين باور است که قدرت از غرب به شرق در حال انتقال است و
از آن تحت عنوان خيزش قدرت هاي جديدي نظير چين، هند و ... ياد مي کند.
وي
تاکيد مي کند که کشورهاي آسيايي در حال بازگشت به وضعيت نرمال خود هستند
يعني جهان در حال حرکت به وزن کشي است که پيش از انقلاب صنعتي وجود داشت.
بعد از انقلاب صنعتي به دليل تفوق تکنولوژيک اروپا و آمريکا از آسيا پيش
افتادند اما در هزاره سوم معادله در حال تغيير کردن است. جوزف ناي در مفروض
دوم خود بر اين باور است که قدرت در عين اينکه در حال انتقال از غرب به
شرق است در حال انتشار نيز مي باشد.
يعني علاوه بر دولت ها بازيگران
غير حکومتي و غير دولتي نيز در هزاره سوم در حال قدرت يابي هستند.وي دراين
باره در مصاحبه با "آنا بلاندي" مي گويد: "آنچه از لحاظ انتشار قدرت از
حکومت ها به بازيگران غير حکومتي جالب است اين است که اگر فقدان ناگهاني
الکتريسيته، ذخيره آب يا حمل و نقل در بريتانيا يا ايالات متحده بهوجود
بيايد، ما نمي دانيم چه کسي آن را ايجاد کرده است، يک شخص يا يک دولت.
"
به عنوان نمونه جوزف ناي به ويروس رايانه اي "استاکس نت" اشاره مي کند که
به منظور ايجاد اخلال در روند فعاليت هاي سانتريفيوژهاي ايراني طراحي شده و
از آن سوي دنيا با استفاده از فرصت هاي بيشماري که اينترنت در اختيار
قرار مي دهد عليه يک کشور ديگر بدون اينکه دولتي مسئوليت آن را بپذيرد
ارسال مي شود.
وي بر اساس اين دو مفروض معتقد است بهترين استراتژي
براي بقاي هژموني آمريکا و همچنين بازسازي چهره مخدوش آمريکا در دولت بوش
اعمال قدرت هوشمند است که عملا ترکيب هوشمندانه قدرت سخت و قدرت نرم محسوب
مي شود.
جوزف ناي قدرت نظامي و اقتصادي را قدرت سخت و قدرت فرهنگي،
ديپلماسي رسمي و عمومي مشروع به منظور اشغال اذهان و قلوب ملت ها را قدرت
نرم مي نامد.در واقع به باور وي قدرت سخت توانايي استفاده از هويج و چماق،
تحميل و پرداخت است و قدرت نرم کشش و اقناع انجام کاري است.که تنها با
آميختن هوشمندانه آنها در بافت هاي متفاوت جهان مي توان به نيل به اهداف
توسعه طلبانه و يک جانبه گرايانه آمريکا چشم دوخت.
جوزف ناي بر اين
اساس اعمال تحريم هاي اقتصادي در قرن بيست و يکم را بهترين شکل قدرت هوشمند
مي داند.وي معتقد است در تحريم از ارسال مواد و محمولات ( قدرت سخت) به
مقصد خاصي جلوگيري مي شود در عين حال در تبليغات رسمي افقي تصوير مي شود که
اگر کشور مورد تحريم رفتار مطلوب از خود نشان دهد چه چشم انداز روشني در
مقابلش قرار خواهد گرفت.
حداقل در يک سال گذشته سياست روشن آمريکا
در مواجهه با برنامه هسته اي جمهوري اسلامي از استراتژي قدرت هوشمند پيروي
کرده است. در سال 1391 تحريم هاي اقتصادي به شکل بي سابقه اي عليه دولت و
ملت ايران به خصوص در حوزه هاي نفتي و مالي اعمال شد. در کنار اين سياست
خصمانه آمريکايي ها از طريق ديپلماسي عمومي مرتب در تلاش بوده اند در تماس
با ملت ايران اينگونه القا کنند که اگر دولت ايران از برنامه هسته اي خود
کوتاه بيايد و رفتار مطلوب آمريکايي ها را انجام دهد تحريم ها را کاهش
خواهند داد.
به موازات اين سياست با ارسال پيغام هاي کتبي و شفاهي
خود را طرفدار مذاکره اعلام مي کنند در حالي که از مذاکره تنها براي مذاکره
و حربه اي به منظور فريب افکار عمومي استفاده مي کنند.آنها مي خواهند در
سطح افکار عمومي داخل و خارج از ايران اينگونه القا کنند طرفدار حل مسالمت
آميز برنامه هسته اي جمهوري اسلامي هستند.اين در حالي است که آنها به هيچ
وجه متمايل به اتمام گفتگوهاي هسته اي نبوده و نخواهند بود و از آن به
عنوان محملي براي گفتگو با ايران که يکي از شقوق اعمال قدرت نرم است
استفاده مي کنند.
در کنار اين به طور کاملا جدي ضمن اعمال قدرت سخت
با تشديد فشارهاي اقتصادي و سياسي بر ايران از طريق تحريم ها در صدد هستند
مانع از توسعه نفوذ منطقه اي و فرامنطقه اي جمهوري اسلامي شوند.به زعم
آنها برايند اعمال هوشمندانه قدرت نرم و سخت به طور توامان ضمن نااميد سازي
مردم ايران آنها را نسبت به حاکميت بي اعتماد مي کند در عين حال افکار
عمومي بين المللي را درباره ايراني ها بدبين مي سازد.
محصول افزايش
نارضايتي هاي عمومي در يک مقطع حساس مثل "انتخابات" قابل درو است و آنها
کافي است تنها از يک جريان که حامي سازش با غرب است حمايت کنند تا اين
جريان به پيروزي برسد. البته در ادامه اين سناريو پيروزي گروه طرفدار عقب
نشيني در مقابل غرب به معناي کاهش فشارها نيست. بلکه نقطه آغازي بر تشديد
مضاعف فشارها براي به زانو در آوردن نهايي ملت ايران محسوب مي شود.
اين
سناريو اگر چه در طراحي بي نقص است اما در مرحله عمل تا امروز نتوانسته
است به اهداف اصلي خود دست پيدا کند.البته فشارهاي اقتصادي بر روند فعاليت
هاي مالي و تا حدودي نفتي ايران موثر بوده اما در عين حال همين فشارها
بخشي از ظرفيت هاي پنهان کشور را فعال نموده که به خودي خود دستاورد بزرگي
است.
ناکامي دشمن در عمده اهداف خود محصول نوعي ايستادگي ملت و
دولت ايران در برابر فشارهاي سياسي و اقتصادي است که ذيل تدابير داهيانه
مقام معظم رهبري مي توان آن را استراتژي "مقاومت هوشمند" ناميد.به تعبير
حضرت آيت الله خامنه اي "حوادث سال 91 درس بزرگي به ما ميدهد؛ اين درس اين
است كه يك ملت زنده از تهديد و فشار و سختگيري دشمن هرگز به زانو در
نخواهد آمد. براي ما و براي همه كساني كه مسائل ايران را دنبال ميكنند،
معلوم شد كه آنچه براي يك ملت مهم است، تكيه به استعداد دروني خود، توكل به
خداي بزرگ، اعتماد به خود و عدم تكيه به دشمنان است؛ اين است كه ميتواند
يك ملت را به جلو ببرد."
مقام معظم رهبري در بيانات مهم خود در
جوار مضجع نوراني ثامن الحجج (عليه السلام) برخي شقوق مقاومت هوشمند در
برابر جنگ هوشمند آمريکا را مطرح فرمودند که مي توان رئوس آنها را اينگونه
ليست کرد:
1- فعال کردن نيروها و ظرفيت هاي دروني ملت
2- خود تنظيمي اقتصادي با اقتصاد بدون نفت
3- التزام به سياست هاي کلان اقتصادي
4- حزم و تدبير مسئولان در اداره کشور
5- حرکت جلو تر از دشمن و اجتناب از انفعال در برابر توطئه ها
6- ارتباط مستمر با جامعه جهاني و آشنا سازي آنها با پيشرفت هاي ملت ايران
7- تقويت پيوندهاي ملت و دولت
8- حفظ امنيت
9- توسعه دايره نفوذ جمهوري اسلامي در خاورميانه
10- تقويت اميد به آينده
برخي
از شقوق مقاومت هوشمند در چند سال گذشته فعال شده است و برخي ديگر از آن
نيازمند اهتمام بيشتر مردم و مسئولان است. مثلا حضور با نشاط ملت ايران در
راهپيمايي 22 بهمن سال گذشته نشان دهنده پيونده هاي عميق ملت و دولت در
ايران و مشت محکمي بر دهان آمريکا بود و يا تلاش دانشمندان هسته اي کشور در
غني سازي 20 درصدي که يک گام جلوتر از دشمن محسوب مي شد.حرکتي که دشمن را
در توطئه ندادن سوخت 20 درصد ناکام گذاشت.
البته اين فقط به
دانشمندان هسته اي محدود نمي شود بلکه به تعبير رهبر معظم انقلاب بايد همه
اعم از دولتها، صنعتگران، كشاورزان، سرمايهداران و كارآفرينان، پژوهشگران
علمي، طراحان علمي و صنعتي همه موظفند به اين وظيفه اخلاقيِ بزرگ، به اين
وظيفه عاقلانه، كه پيش از نياز، خودشان را آماده كنند و يك قدم جلوتر از
نقشه دشمن حركت كنند.
در برخي از شقوق مقاومت هوشمند، کشور نيازمند
تلاش بيشتر است. مثل خود تنظيمي اقتصادي و قطع نياز کشور به فروش نفت و يا
ارتباط مستمر با جامعه جهاني و آشنا سازي آنها با پيشرفت هاي ملت ايران و
يا ... مآلا بايد گفت موفقيت ملت ايران در مقاومت هوشمند تاکيدي بر فرايند
انتقال قدرت از غرب به شرق است. مقايسه وضعيت ايران در 34 سال گذشته با
آمريکا از سال 1979 تا کنون حکايت از رشد صعودي قدرت ايران در حوزه هاي سخت
و نرم با توسل به استراتژي مقاومت هوشمند و سقوط قدرت آمريکا دارد.
اين
همان نگراني اي است که جوزف ناي از آن تحت عنوان منفعت هاي نسبي ياد مي
کند.او به نقل از توسايديدس نويسنده کتاب تاريخ جنگ پلونزي(3) مي گويد:مردم
نه از منفعت هاي مطلق بلکه از منفعت هاي نسبي نگران مي شوند. يعني ما
همگي در حال بهتر شدن هستيم اما اگر شما بهتر از آنچه من هستم شويد، شما
قادر خواهيد شد که برمن اعمال قدرت کنيد و من بيشتر مضطرب مي شوم.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به«تحليل سياسي هفته»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
سال
جديد از راه رسيد و با شكوفه كردن درختان، عطر جواني و زندگي در سراسر اين
مرز و بوم پراكنده شد. بهار خرم آمد و زمستان سرد بدرقه گرديد؛ اميد آن كه
سلامتي و نيكبختي، يار همراه مردم صميمي اين ديار باشد و آرزوهاي بلند اين
ملت و در رأس همه گشايشها، فرج آل محمد(ص) هرچه سريعتر محقق گردد.
در
پيام نوروزي رهبري، سال 92 به نام سال حماسه سياسي و حماسه اقتصادي
نامگذاري شد. ايشان، ا?ن سال را سال همت بلند و نگاه اميدوارانه در
عرصههاي سياسي و اقتصادي و حضور جدي مردم به منظور حماسه آفرينيهاي جديد
توصيف كرده و مسئولان را به تحقق وعدهها و از همه مهمتر، تحقق سياستهاي
توليد ملي كه در سال گذشته بر زمين ماند، دعوت كردند.
بهار امسال
از سويي با ايام پرپر شدن گل بوستان محمدي(ص) و علوي همراه بود و حزن شهادت
جانگداز فاطمه مرضيه حضرت زهرا(س) را در دلها زنده كرد؛ بانويي كه تا
بلنداي تاريخ و تا زماني كه روزگار دوام دارد، زمينيان از بركت فرهنگ
آسماني به ارث رسيده از اهل بيت رسولالله بهرهمند خواهند بود.
در
اين هفته همچنين وقوع زلزله نسبتاً شديد در مناطقي از كشور و جان باختن
تعدادي از هموطنان مان در خطه استان بوشهر، قلب مردم ايران را جريحهدار
كرد. در اين حادثه علاوه بر اينكه عزيزاني جان خود را از دست دادند،
بخشهايي از مناطق روستايي نيز تخريب شد كه به فوريت، نيازمند نجات آسيب
ديدگان و پشتيباني خسارت يافتگان است. رهبر معظم انقلاب در اين رابطه با
صدور پيامي خواستار اقدام فوري مسئولان در رسيدگي به حادثه ديدگان و كاستن
از رنج مصيبت بازماندگان شدند.
در هفته جاري مذاكرات هستهاي ايران
و گروه 1+5 در آلماتي قزاقستان به پايان رسيد و هر چند به نتايج ملموس و
دقيقي دست نيافت ولي چشم انداز روشني به همراه داشت كه در صورت پذيرش
پيشنهادهاي ايران و برخورد منطقي غرب با حقوق اساسي ملت ايران ميتواند به
پيشرفتهاي معناداري منتج شود. به هر حال اكنون همه منتظر پاسخ 1+5 به
پيشنهادات سازنده ايران هستند تا حسن نيت و ميزان صداقت آنان را در ادامه
مذاكرات فعال محك بزنند.
در اخبار خارجي، اعتراضات مردمي در
عربستان در واكنش به محاكمه "شيخ نمر"، پيشروي ارتش سوريه در برابر شورشيان
و بحران كره شمالي، مهمترين رويدادهاي هفته را تشكيل ميدادند. حكومت
رياض، اين هفته محاكمه شيخ "نمر باقرالنمر" روحاني شيعه عربستان را آغاز
كرد. شيخ نمر حدود 9 ماه قبل به دنبال حمله وحشيانه نيروهاي امنيتي عربستان
زخمي و دستگير شد. رژيم سعودي، نمر را به تحريك مردم در مناطق شيعه نشين و
شوراندن آنها عليه حكومت متهم كرده است.
رژيم رياض اين اتهامها
را عليه شيخ نمر درحالي مطرح ميكند كه اين كشور طي دو سال گذشته صحنه
اعتراضات مردمي بوده كه برخلاف آنچه رژيم رياض ميخواهد وانمود كند، دامنه
آن در سراسر عربستان گسترش داشته است. واقعيت اين است كه مردم عربستان نيز
با الهام گرفتن از ديگر ملتهاي عرب منطقه در مسير استيفاي حقوق سياسي و
اجتماعي خود، به مقابله با رژيم مستبد، خانداني و موروثي سعودي برآمدهاند.
رژيم سلطنتي عربستان به مدت چندين دهه است كه بر مقدرات مردم عربستان مسلط
شده است بدون اينكه به نظر مردم عربستان در مورد مشروعيت و ادامه حاكميت
خود مراجعه كند.
مردم عربستان از محرومترين ملتهاي منطقه در قبال
تعيين حق سرنوشت خود هستند. رژيم رياض هيچ يك از قواعد و ملزومات يك حكوت
مردم سالار را ندارد و سران اين رژيم، حكومتي مطلقه و خودكامه را در اين
كشور ثروتمند مستقر كردهاند و در سايه اين نظام به چپاول ثروت اين كشور
اشتغال دارند. اين درحالي است كه اقشار بسياري از مردم اين كشور در محروميت
اقتصادي به سر ميبرند.
از نظر سياسي نيز، عربستان در رديف
مسبتدترين كشورهاي جهان قرار دارد كه هرگونه اعتراض و انتقاد مردم را با
سركوب پاسخ ميدهد. محاكمه شيخ نمر در واقع، تلاشي است كه در سايه آن، رژيم
عربستان ميكوشد اوضاع را در تسلط خود نگهدارد غافل از اينكه نسيم قيام
مردمي مدتهاست در اين كشور شروع به وزيدن كرده و درحال تبديل شدن به توفاني
است كه بعيد است حكومت رياض بتواند ياراي مقاومت در برابر آن را داشته
باشد.
اين هفته گزارشهايي كه از سوريه رسيده حاكي از پيشروي ارتش
سوريه در بسياري از مناطق درگيري است و به گفته منابع خبري اين كشور، ارتش
چندين منطقه استراتژيك را از چنگ شورشيان و تروريستها خارج ساخته است. در
اين حال، تروريستها روز دوشنبه انفجار بزرگي را در دمشق صورت دادند كه
نزديك به 25 كشته و يكصد زخمي برجاي گذاشت. دولت سوريه، اين جنايت را واكنش
تروريستها به پيشرويهاي اخير دانسته و آنرا تاييدي بر پيروزي نيروهاي
دولتي عنوان كرده است.
همزمان، در صحنه سياسي، مخالفت آمريكا با
واگذاري كرسي سوريه در سازمان ملل به مخالفان، رخداد مهمي بود كه نظر
ناظران را جلب كرده است. يك نظر اين است كه آمريكا چون پيشبيني ميكرد اين
موضوع با مخالفت احتمالي روسيه و چين مواجه خواهد شد با آن مخالفت كرد.
نظر ديگر اين است كه آمريكاييها نيز با پي بردن به ماهيت تروريستي
مخالفاني كه در سوريه ميجنگند، از روي كار آمدن افراطيون نگران هستند. به
هر صورت اين موضوع تاييدي است بر مواضع اصولي برخي كشورها كه راه حل بحران
سوريه را مذاكره دانسته و برقانوني بودن دولت اين كشور تاكيد ميگذارند.
اين
هفته بحران در شبه جزيره كره شدت يافت. كره شمالي كه پيشتر اعلام كرده بود
قصد دارد به آزمايش اتمي تازهاي دست بزند فراتر از اين رفت و از حملهاي
قريب الوقوع خبر داد. آمريكاييها واكنشهاي متفاوتي به اين تحولات نشان
دادند.درحالي كه مقامهاي آمريكا از لغو شليك يك موشك خود خبر داده و دليل
آنرا جلوگيري از تحريك كره شمالي عنوان كردهاند، برخي مقامهاي ديگر اين
كشور، تهديدهاي كره شمالي را توخالي و لفاظي عنوان كردند.
صرفنظر
از ترديدهايي مبني بر اينكه آيا تهديدهاي كره شمالي جدي است و يا جنگ جديدي
در اين منطقه درحال وقوع است، يك نكته مسلم است و آن اين است كه همچون
گذشته سياستها و اقدامات آمريكا سبب تشنج و التهاب در شبه جزيره كره شده
است. متشنج نگاه داشتن شبه جزيره كره توسط واشنگتن بخشي از استراتژي آمريكا
براي ايجاد زمينه و بهانه حضور سياسي و نظامياش در اين منطقه مهم ميباشد
و به همين دليل بسيار بعيد است كه واشنگتن بگذارد اين منطقه روي آرامش
ببيند.
«چگونه حماسه بسازیم؟»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته دكتر پویا جبلعاملی که درپایان می خوانید:
شاید
به نظر رسد که برای ایجاد حماسه در سطح ملی باید مردمان آنچنان ایثارها و
از خود گذشتگیها کنند که در تاریخ یکتا شوند.باید از منافع فردی خود عبور
کنند تا منفعت جمعی جامعه حاصل شود. باید چنان فداکاریهایی از خود نشان
دهند تا در آينده حماسه رقم خورد. شاید اینگونه باشد، اما حماسه را جور
دیگر نیز ميتوان به ارمغان آورد.
مشکل کشورهایی چون کوبا، کره
شمالی، سیرالئون و...که باید با کمترین درآمدهاي سرانه زندگی کنند، آن
نیست که مردمانشان کار نمیکنند که ای بسا مردمان این کشورها بسی بیش از
شهروندان جهان توسعه یافته تلاش ميکنند و حتی ميتوان گفت که برخی از آنان
برای قوتی، جان ميکنند.نیروی شاغل این کشورها برای گذران زندگی خود بسی
بیشتر تلاش ميکنند، اما محصولی که بهدست ميآید ثمره آن چنانی ندارد.
چرا؟
پاسخ به این سوال، ميتواند برای ما درسهايي را داشته باشد تا
حماسه اقتصادی را در عمل پیاده کنیم. حماسه اقتصادی به جز این نیست که
تولید ملی و درآمد سرانه افزایش یابد و ایرانیان از رفاه بالاتری برخوردار
باشند. حماسه اقتصادی تنها تکیه بر افتتاح فلان پروژه و ساختن فلان سد و...
نیست، شاخص ارزیابی تحقق پیشرفت اقتصادی به غیر از افزون شدن رفاه و درآمد
سرانه نیست. این نیز عملی نشود جز به اینکه ایرانیان بتوانند تولید ملی
خود را افزون سازند و به رشد اقتصادی معنی داری برسند.
در حالی که
به باور بسیاری از کارشناسان مستقل، رشد اقتصادی در سال گذشته در
خوشبینانهترین حالت قریب به صفر درصد بوده و با توجه به رشد جمعیت ميتوان
گفت که در سال 1391، رفاه متوسط شهروندان ایرانی تقلیل یافته است، باید
علل این وضعیت را به طور خاص واکاوی کرد تا در سال جدید، روند گذشته معکوس
شود. اگر در کشورهايي که ذکر آن رفت، مردمان مجبورند بیشتر کار کنند تا
زندگی خود را آن هم در سطح بسیار نازل تری نسبت به شهروندان دیگر کشورها
سپری کنند، از آن رو است که نیروی کار آنان تولید کمتری دارد.
بگذریم
از بهره کشی گروههاي ذینفوذ از تلاش طبقات پایین دستی. اگر فرآیند تولید
فاقد سرمایه و تکنولوژی لازم باشد، نیروی کار بی تردید تولید و درآمد
کمتری را حاصل ميکند. اما چگونه ميتوان این فاکتورها را تقویت کرد؟ باید
انگیزه برای انباشت سرمایه بهوجود آید؛ باید انگیزه برای ورود تکنولوژی
ایجاد شود و اینها تنها زمانی محقق خواهد شد که صرفه اقتصادی برای بهبود
فرآیند تولید وجود داشته باشد.
صرفه اقتصادی نیز در بازاری شکل
ميگیرد که عاملان اقتصادی آن چنان فضای بازی برای کار دارند که بدون دغدغه
از ریسکهاي غیر اقتصادی و فشارهاي بیرونی بتوانند با خلاقیت خود، هم بر
تولید و درآمدهاي خود بیفزایند و هم رفاه خریداران خود را بالا برند. در
صورت وجود چنین شرایطی، فرد هر چه به فکر افزون کردن منفعت و مطلوبیت خود
باشد، رفاه جامعه را بالا برده است.
حماسه آن است که چنین سیستمی
را نهادینه کنیم و مطمئن باشیم که در آنصورت رقم زدن رشدهاي اقتصادی بالا و
رفاه بیشتر برای ایرانیان آن چنان مشکل نخواهد بود. آن وقت چه بخواهند و
چه نخواهند حماسه اقتصادی دستیافتنی ميشود. لیک تا زمانی که بازار هر روز
کوچکتر، درهاي اقتصاد بستهتر و مداخلات و ریسکها بیشتر شود، انگیزه
تحول قدرت لازم را نخواهد داشت.