سرویس دین و اندیشه پایگاه 598 -
سمیه شمسی/ چند ساعتی از تحویل سال نگذشته بود که با با احساس تمام دعا می خواندم و از خدا حول حالنا الی احسن الحال می خواستم ، به خدا گفتم امسال کمکم کن شروع کنم، شروع کنم به قدم زدن در جاده صراط مستقیم ، خدایا قبل از ظهور آقا حضور خودت را در قلبم می خواهم، آخر وقتی تو نباشی امام زمان مگر می آید؟ من از تو خواسته ام و می دانم که مرا می بینی واجابتم می کنی ، ولی مگر فریب روزگار می گذارد؟!
ای خدای من ...دعایی که خواندم از یادم رفت و نمی توانم هیچ تحولی به احوالم دهم ، تصمیم می گیرم تا از نو شروع کنم ولی شیطان همواره همراه و همسفرم می شود ، گویا قرار است در امتحان های سخت الهی و سر و کله زدن با شیطان به هلاکت رسم و نه با شهادتی سالهاست در آرزوی آنم..... بالاخره ناخواسته و به توفیق اجباری راهی حرم شدم.
حرم! حریم کریمه ی اهل بیت، همان همسایه مهربان مردم قم، همان همسایه ای که درهای خانه اش به روی همه باز است ....خانه ای به وسعت آسمان و کرامتش به وسعت شفاعت بهشت...، چقدر این حریم امن است. دیگر از نجواهای شیطانی خبری نیست. گویا شیطان فرسنگ ها از من دور شده است،وارد حرم که می شوی همه مردم را از دیار بهشت می بینی، واقعا بهشت واقعی چگونه جائیست؟ خدایا من که زاده و ساکن این بهشتم ...کمکم کن همراه این بانوی کرامت وارد بهشت برین تو شوم.
حضرت معصومه ی عزیز تو همسایه مهربانی هستی و از تو می خواهم هنگام ورود به بهشت فراموشم نکن، حال هنگام ورودبه این بارگاه عظیم آرامش بی نظیری دارم ، اینجا راه حقیقی انسانی پیدا می شود یعنی همان صراط مستقیم، وبه عبارت دیگر از چند راهی بودن و از چند دلی بودن رها میشوی.
اینجا درونم هوای تازه ای را استشمام می کند تا اینکه از حرم بیرون روم و پا به دنیای مادی گذارم کاش این بار حضرت معصومه کمکم کند برای همیشه دوستی بین هوای نفس و شیطان را بر هم زنم تا تکلیفم روشن شود.
کریمه اهل بیت من اگر نتوانستم مثل علما برایت همسایه خوبی باشم تو به کریمه بودنت مرا ببخش، می خواهم که یاری رسانم باشی تا شیطان همراهم نشود.
لحظاتی قبل که وارد حرم شدم خجالت می کشیدم و نمی دانستم این بار از کجا شروع کنم، گوشه ای نشستم و برای حضرت خودم را لوس می کنم، انگار که منتظرم بیاید سراغم تا برایش حرف بزنم، ولی حرفهایم تکراریست.
انگار سخنران حرم می داند من زائر حرم هستم! انگار می داند یک بنده درمانده اینجا آمده تا تحولی به حالش دهد سخن و سخنرانیش از جنگ نرم و جوانان است، از حال خوب و بد می گوید، مصداق می آورد برای احوال بد و خوب، دقت که می کنم می بینم حال من خیلی بد است خودم هم نمی دانم چرا؟
ای خانم بزرگ ای کریمه ی عزیز ...حالم بد است شما بگویید چگونه حالم را خوب کنم،چگونه همیشه الی احسن الحال نگه دارم!؟ اصلا مگر می شود؟! مگر می گذارند!؟ شیطان، نفس، فریب دنیا.... من جوان آخرالزمانم، حاج آقا کمتر از حر بن یزید ریاحی بگو!دلم می لرزد!
نکند امام زمان در مورد من دعا کند مادرت به عزایت بنشیند، نکند امام زمان مرا صدا بزند من نشنوم، می گویند امام زمان منتظر یار است،نکند من دیر برسم و یا ....
من به دعای امام نیاز دارم، من دلم با امام هست ولی ....نکند مثل نامه نویسان کربلا شوم؟ حضرت معصومه کمکم کن قبل از نامه نوشتن حالم خوب شود.
من که همه دارایی ام، محل دلتنگیها و دلواپسی هایم، حرم و حریم کریمه ی اهل بیت است، ولی .... این همه زائر از همه جای ایران یا بهتر است بگویم جهان آمده اند تا الی احسن الحال..شوند دلم می خواهد به سخنران حرم بگوییم که کمتر از نفرین امام حسین در حق حر بگو، از حر آزاد بگو تا دلم گرم شود....نمی دانم، قصه ی جالبی دارد جناب حر، ولی امام زمان برای من دعا کن، من از نفرین می ترسم، برای امتت دعا کن،ببین امروز همه عید را رها کرده اند و در حرم کریمه اهل بیت به عزای فاطمه زهرا اشک می ریزند، به حق اشک هایی صاحب عزا برایمان دعا کن، ما که جز شما کسی را نداریم.
می خواهم رو به حضرت کریمه سلام دهم، می خواهم در این هیاهوی حرم، صدای روضه و ناله، من باشم و او، حضرت معصومه منم! همان زائر همیشگی، مثل غریبه ها آمده ام تا شفیعه بودنت را برایم پیش مهدی زهرا تمام کنی تا حالم الی احسن الحال شود و آزاد، آزاد از بند شیطان و زنجیر دنیا شوم .انشاء الله