در «من سام هستم»، «شان پن»-با بازی خیرهکنندهاش- نقش مردی را ایفا میکند که دارای ناتوانی ذهنی است و دولت او را فاقد صلاحیت برای سرپرستی فرزندش میداند و فیلم ماجرای تلاشهاییست که او برای بازپسگیری سرپرستی دختر ۷ سالهاش انجام میدهد و همچنین در خلال این ماجراها وکیل وی نیز که مشکلات خانوادگی فراوانی با فرزند و شوهر خود دارد از این فرد عقب مانده ذهنی که بسیار صادق، مهربان و دلسوز است، درسهایی در رابطه با مشکلات خانوادگی و نحوه نگاهش به زندگی میآموزد و...... «حوض نقاشی» با دقت در روند شکلگیری داستان، شخصیتپردازی «مریم»(نگار جواهریان) و «رضا»(شهاب حسینی) و حتی بعضی از سکانسها بهویژه سکانس پایانی، نشان از یک گرتهبرداری ناقص و نابالغ از فیلم تاثیرگذار «جسی نلسون» دارد.
نکتهی قابل ذکر اما این است که در «من سام هستم» طراحی فضای داستان بسیار انسانی، متعادل و بدون سوگیری و جهتگیریست، به این معنا که سازندهی اثر اساسا نمیخواهد کسی را مقصر یا عامل مشکل نشان بدهد و صرفا نمایشگر رابطه عاطفی و احساسی بین آدمهاست و با نگاهی بسیار محترمانه و مثبت به تمامی شخصیتهای اطرافش نگاه میکند، چرا که «سام» یک عقبماندهی ذهنی است و این واقعیت را فیلم- و فیلمساز- قبول کرده است و بارها به شکلهای مختلف آن را بیان میکند. درست برعکس «حوض نقاشی» که سازندگانش حتی در خلاصه داستان فیلمشان هم ابا دارند بگویند اینها عقبمانده ذهنی هستند و بنابراین در طراحی کاراکترهای داستانشان دارای جهتگیریاند و شخصیتهای اثرشان تبدیل به آدمهای سیاه و سفیدی شدهاند که در آن هم همیشه قطب مثبت ماجرا دو شخصیت عقبماندهاند. در خلاصه داستان «حوض نقاشی» آمده است: «خانواده مریم و رضا با آدمهای دیگر فرق دارند. آن هم نه یک فرق ساده، بلکه بسیار بزرگ و آنها باید تلاش کنند تا به دیگران ثابت کنند، این تفاوت بزرگ را با معجزهی عشق حل کردهاند.»، اما بر خلاف ادعای سازندگان مبنی بر عاشقانه بودن فیلم، نهتنها با یک فیلم عاشقانه روبرو نیستم، بلکه با یک فیلم گندهگو و پر مدعا طرفیم که دائما در حال دادن پیام و موعظههای اخلاقی و اجتماعی است.
نکتهی دیگر این است که «من سام هستم» با فراز و فرودهای فراوانی که در طول داستانش دارد میتواند مخاطب را بدون اینکه حوصلهاش سر برود، همواره و در طول اثر منتظر و شگفتزده پای اثر بنشاند، اما در «حوض نقاشی» به غیر از جدایی پسر از خانواده که آن هم دلیل قانعکننده و چندان دلچسبی ندارد، دائما با نقزدنهای شبهروشنفکرانه و رودهدرازیهای فروان و پلانهای خستهکننده و تکراری طرفیم که در آن زن و شوهر عقبماندهی داستان مدام در نقش موعظهگر و استاد اخلاق جامعه به انجام وظیفه میپردازند!
جز این جریان خوب و بد فیلم «حوض نقاشی» به حدی شعاری طراحی شده است که بیش از آنکه نگران جامعه دورشده اخلاق بشویم، نگران سازندگان مدعی و ملامتگر جامعهای خواهیم شد که چه شخصیتهای جذابی را حرام میکنند، برای اینکه حرفهای مغرضانه و بیانیههای اخلاقی، اقتصادی و اجتماعی خود را از زبان دو عقبماندهی ذهنی به جامعه ارائه دهند. کاش سازندگان به جای نگرانی برای جامعه نگران ریتم مناسب فیلم و احترام به مخاطب و جامعه میبودند. و ای کاش حداقل از فیلم «سام» نکات بیشتری را یاد می گرفتند. در آن فیلم با اینکه «سام» معلم اخلاقی و انسان شریف برای جامعه معرفی میشود، اما هیچگاه برای خوب نشان دادن او افراد دیگر جامعه تحقیر یا بد نشان داده نمیشوند.
«سام» درست بر خلاف «مریم» و «رضا» که مردم از اذیت کردن هر روزهی آنها برای سوار سرویس شدن هم نمیگذرند، در جامعهای زندگی میکند که تمام اطرافیانش به نوعی در حال کمک کردن به او هستند و او را برای رسیدن به دخترش کمک میکنند و حتی قانون نیز در این میان در مقام یک قضاوتکننده کاملا بیطرف ظاهر میشود و در انتها قانون نیز او را فردی شایسته برای نگهداری فرزندش تشخیص میدهد. اما در نسخه ایرانی دو مرغ عشق عقبماندهی ما، تنهای تنهای تنها بین سر و صدای شهر و تهاجم ماشینها فراموش شدهاند و همه از کنار آنها با سرعت رد میشوند و هیچکس ترمزی نمیکند تا از آنها سوال کند مسئله شما چیست؟ و در سکانس پایانی فیلم که از نمای بازیِ خانواده رضا در حیاط شروع و به نمای اکستریم لانگشات شهر تمام میشود، باز کارگردان میخواهد توصیهی اخلاقیاش را به کل جامعه تعمیم دهد که؛ از این خانواده یاد بگیرید و با همدیگر بسازید.
جز اینها اما به نظر عقبمانده و نارساترین بخش فیلم که اصلا شاکله درست و مشخصی ندارد، شخصیتپردازیهای آخرین ساختهی مازیار میری است. باید گفت اساسا شخصیتپردازی واضحی در خصوص «مریم» و «رضا» وجود ندارد. اگر ادا و اطوارهای کلامی و رفتاری شلخته بازیگری آنها را بگیریم، باقی رفتارها و صحبتهایی که انجام میدهند کاملا همانند افراد سالم و عادی جامعه است. «مریم» و «رضا» در طول فیلم همانند یک پدر و مادر کاملا منطقی و سالم و درستکار و ساده برخورد میکنند، به رفتار رضا در داروسازی، سوپرمارکت یا عینک فروشی و ... دقت کنید، کاملا مثل یک فرد عادی باهوش متوسط جامعه است. معلوم نیست طرف حساب مخاطب در فیلم زن و شوهری سالم به جهت جسمانی و روانی است یا افردای که به دلیل عملکرد هوشی زیر حد طبیعی و اختلال در مهارتهای انطباقی به عنوان افراد عقبمانده ذهنی و استثنایی مشخص میگردند. پسرک لوس و بیمنطق داستان هم که گویی همین چند روزه فیلمبرداری تازه با پدر و مادر عقب ماندهذهنی جدیدش آشنا شده است و پیش از این اساسا با آنها به مشکلی برنخورده و حالا در کلاس چهارم از مدرسه آمدن مادرش خجالت میکشد!
در خصوص بازی بازیگران نیز باید گفت بازی هر دو بازیگر مطرح اثر-برخلاف بازیهای سابقشان- همانند خود فیلم کال و نابالغ است. خیلی از تیکهای رفتاری، میمیک صورت و صدای «مریم» و «رضا» در طول فیلم روند یکنواخت و ریتم مناسبی را ندارد و برخلاف انتظار، بازیگران اثر نتوانستهاند راکورد حسی و حرکتی مناسبی را در بازیشان رعایت کنند و این به کلیت اثر نیز ضربه زده است. چیزی که بیش از پیش ضعف در کارگردانی را به رخ میکشد.