به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، متن ذیل گفتار حجت الاسلام استاد غنوی از اساتید حوزه علمیه می باشد در باب رویکرد و کارکرد فقه در سبک زندگی اسلامی در جمع اعضای خانه طلاب جوان می باشد که در ادامه می آید.
سابقه «سبک زندگی» در منابع مکتوب اسلامیاگرچه بحث سبک زندگی در گفتوگوهای امسال، یکمقدار جدّی تر مطرح شده، ولی اصلاً بحث نویی نیست و سال هاست که در کشورهای غربی، تحت عنوان ""life stile مورد بحث است. لذا سؤال از اين بحث، ابتدائاً سؤال ما نبوده؛ بلكه سؤالی بوده که در جای دیگری بیشتر به آن پرداخته اند و این جا هم متأثّر از آن جا، مورد توجّه قرار گرفته است.
اما اگر از حیث تاریخی بخواهید نگاه کنید، ظاهراً حرف برخی از محقّقین درست است که توجّه به سبک زندگی، اوّلینبار در منابع مکتوب مسلمین، پیدا شده است و آن بحث هم در خصوص سبک زندگی مسلمان ها نبوده؛ بلكه سبک زندگی معصومین، مدّ نظر بوده است. کتاب هایی که تحت عنوان «سیرة النّبی» داریم، دو دستهاند؛ بعضی صرفاً از تاریخ زندگی پیامبر گفتوگو می کنند، و برخی دیگر بیشتر از شیوه زندگی رسولالله صحبت می کنند. لذا نمی شود گفت اصل این نوع مباحث، ریشه در تمدّن اسلامی ندارد. حتّی در نوشته های کسانی که نگاه جامعه شناسانه داشته اند، مثل ابن خلدون هم ریشه هایی از این موضوع را می شود پیدا کرد.
ضرورت های بحث پيرامون سبك زندگي در دنياي امروزاما آیا واقعاً ضرورت دارد که ما به این بحث بپردازیم؟ آيا نیاز امروز ماست یا یک سؤالی است كه از آن طرف آب آمده و به قول برخیها، نیازی به رجوع به سؤالات آن نداریم. جوابش این است که نه؛ امروز هم برای ما ضرورت دارد که به بحث سبک زندگی بپردازیم. به چند علّت:
1) ما در دوره و جامعه ای زندگی می کنیم که دچار ها نوعی آشفتگی و التقاط فرهنگی هستیم. ماها از یکسو تحت تأثیر تمدّن غرب و از سوی دیگر، تحت تأثیر زندگی اجتماعی خودمان در قبل از انقلاب هستیم. از سوی سوّم نگاهی داریم به منابع دینی و متأثّر از منابع دینی هستیم. عوامل دیگری هم در فضای فرهنگی ما مؤثّر است. خلاصه می توان گفت که با يك ملقمه فرهنگی مواجهیم. در حقیقت می شود گفت ما فاقد یک زندگی هستیم که «سبک» خاصّی داشته باشد. بلكه ترکیبی است از عوامل مختلف که یک فضای ناهمگون را در زندگی ما ایجاد کرده است. در حالي كه شرط اوّل در داشتن سبک زندگی، این است که اجزاء و عناصر تشکیل دهنده زندگی فردی و اجتماعی ما، با هم همساز باشند. همین که همساز نیست، نشان دهنده این است که ما سبک خاصّی برای زندگی نداریم. پس عامل اوّل، آشفتگی و التقاط فرهنگی ماست.
2) براساس منابع دینی و پایگاه اعتقادی ما، باید میوه باورها و عقاید مان در چگونگی زندگی مان تبلور پیدا کند. سبک زندگی داشتن، لازمه ایمان و اعتقادات ماست. ما یک نوع نگاه به هستی و خودمان و آینده مان داریم و یک نوع آرمان هایی را برای خودمان در زندگی تصویر می کنیم. این آرمان ها و آن جهان بینی و انسان شناسی که ما قائلیم، طبیعتاً یک گونه زندگی خاصّی را می طلبد که متأسّفانه ما این درخت را بیمیوه داریم و نتایج آن باورها را که باید سبکی خاص و شیوه ای همگون و همساز در زندگی فردی و اجتماعی مان باشد، نداریم.
3) سوّمین عامل، بحث التقاطی است که خدمتتان عرض کردم و لزوم تخلیص. در آیات زیادی از ما خواسته شده که دین تان را خالص کنید. دین تان را خالص کنید، تنها به این معنا نیست که گزاره های اعتقادی تان را از شرک پاک کنید. دین به معنای راه و روش زندگی هم هست. اخلاص در دین، یعنی بیرونریختن عناصر غیر دینی، غیر الهی، غیر مرتبط با اعتقاد و اندیشه مان از فضای زندگی مان. این، به معنای ایجاد یک سبک زندگی خاص است. پس لزوم تخلیص دین هم ما را به بحث سبک زندگی می کشاند.
4) یک نکته هم در خصوص ما طلبه ها و یا حتّی عموم کسانی که بهعنوان شیعه می خواهند خودشان را مطرح کنند، مهم است و آن، این است که سبک زندگی، یکی از بهترین داعی ها و دعوت کننده ها است به دین. در روایات زیادی به ما توصیه شده که: «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم». ببینید، آنچه که باعث شد بسیاری از افراد در عصر اوّل به اسلام گرایش پیدا کنند، نوع زندگی و سلوکی بود که می دیدند و می پسندیدند و جذب آن نوع زندگی شدند. آنچه که می تواند بسیار بهعنوان تبلیغ بی زبان و دعوت به غیر سخن گفتن در مردم اثر بگذارد و مردم را به دین، به تشیّع و حتّی به فرهنگ خاص ما ایرانی ها جذب کند و نگاه دینی و نگاه ملّی ما با آن همساز باشد، همین اصلاح سبک زندگی است.
تعريف سبك زندگيدر خصوص تعریف سبک زندگی، بنده اعتقاد دارم سؤال و پرسشی است که شما با تأمّل در کلماتی مثل «سبک» و «زندگی» نمی توانید به معنایش برسید. چون این، یک تعبیر اصطلاحی است و باید دید از این اصطلاح چه مطلبی مراد شده است؟ آن معنی اصطلاحی که بهنظر می آید دقیق تر و مورد بحث ماست، این است: شیوه زندگی و یا سبک زیستنی که منعکس کننده گرایش ها و ارزش های یک فرد یا گروه است؛ یعنی عادات، نگرش ها، سلیقه ها، معیارهای اخلاقی، سطح زندگی و اموری از این قبیل که برخی لغت نامه ها معنا می کنند. بعضی های دیگر هم گفته اند که روش نوعی زندگی فرد، گروه یا یک فرهنگ خاص است. در حقیقت در بحث سبک زندگی ما می خواهیم عناصر مفهومی را بیرون بکشیم و محورهای بحث را معلوم کنیم. پنج، شش نکته را باید مورد توجّه قرار داد:
نكات مورد توجّه در مفهوم سبك زندگياوّلین نکته این است که یک نوع وحدت و تمایز در مفهوم سبک زندگی هست؛ وحدت، بهمعنای اینکه عناصر موجود در یک زندگی و رفتارهای مختلفی که انسان در زمینه های مختلف انجام میدهد، باید یکنوع ارتباط با هم داشته باشد. یکنوع نظام مندی و هدفمندی بر همه شان حاکم باشد و الّا تعبیر سبک زندگی بر آن صدق نمی کند. از طرف دیگر، یکنوع تمایز هم در این مفهوم هست؛ وقتی می گوییم این، یک سبک زندگی است، یعنی شیوه ای است متفاوت از شیوه های دیگر. ممکن است عناصر مشترکی بین سبک زندگی یک مسلمان با سبک زندگی یک فرد معتقد به دین دیگر، وجود داشته باشد. ولی آن مجموعه و نظام واره ای که در رفتارهای مختلف زندگی یک مسلمان هست، او را از سبک زندگی فرد دیگر، ممتاز می کند.
دوّمین نکته در مفهوم سبک زندگی، این است که در سبک زندگی، الگوی رفتار، داراییها و حتّی امور مرتبط با یک فرد ملحوظ است. یعنی در بحث از سبک زندگی، به جزئیات رفتارها کار نداریم؛ بلکه به آن اسلوب و الگویی که از آن تبعیت می شود، توجّه میکنیم. این اسلوب و الگو، هم در رفتارهای فردی افراد جلوه می کند و هم در رفتارهای اجتماعی آنها.
سوّمین نکته ای که در مفهوم سبک زندگی مطرح شده و البته در آن اختلاف است، این است که بعضیها سبک زندگی را امری فردی می دانند و بعضیها هم جمعی میدانند. از میان معروفین، مثلاً روانشناسی به نام «آدلر»، سبک زندگی را یک امر فردی می داند که هرکس، سبکی برای زندگی خودش دارد. ولی معمولاً این دید روانشناسانه، امروز خیلی مورد اقبال نیست؛ بلکه نگاه جامعه شناسانه به موضوع را بیشتر توجّه میکنند که رفتارهای یک جمع، رفتارهای یک گروه، رفتارهای یک ملّت، این ها را بهعنوان سبک زندگی مطرح می کنند؛ یعنی سبک های زندگی را به تعدّد افراد، متعدّد نمی کنند؛ به تعدّد اقوام و تیپ ها، متعدّد می کنند.
چهارمين نكته این است: مهمترین چیزی که در بحث های جامعه شناسانه به آن توجّه کرده اند، این است که سبک زندگی، یک نوع هویت فردی و اجتماعی ایجاد می کند. وقتی شما می خواهید این آدم ها را بشناسید که چهجور انسانهایی هستند، با شیوه تعامل و زندگی و معاشرتشان، به تعبیر دیگر با سبک زندگی شان، آن ها را شناسایی میکنید. یعنی کارکرد مهم سبک زندگی را امروزه، ایجاد یک هویت فردی و اجتماعی گفته اند.
پنجمين نكته كه در مفهوم سبک زندگی ملحوظ هست، بحث خلاقیت است. خلاقیت بهمعنای این که اگر یک الگوی رفتاری را «سبک زندگی» مینامیم، یکنوع آفرینش تازه باید در آن باشد؛ باید یکنوع تفاوت و امتیازی نسبت به نوع های دیگر داشته باشد.
نکته دیگری که میتوان به سبک زندگی افزود، این است که سبک زندگی، هم در محدوده فعّالیت هایی مثل «نوع کار» و «سرگرمی ها» خودش را نشان می دهد، و هم در علاقه مندی هایی که آدم دارد؛ علاقه مندی هایی که در فضای خانواده دارد، علاقه مندی هایی که به نوع رسانه ها دارد، ... . این ها جز مباحث سبک زندگی قرار می گیرد. حتّی آمده اند سبک زندگی را بالاتر برده و گفته اند: یکی از محورهای سبک زندگی، عقاید سیاسی و اجتماعی انسان است. آدم ها براساس عقاید متفاوت سیاسی و اجتماعی، سبک های زندگی شان هم متفاوت می شود. امور دیگری هم مثل نوع اموال و نوع خرج کردن و پوشیدن و خوردن و ... را می شود جزو این امور حساب کرد؛ حتّی نوع گذران اوقات فراغت. این هم جزو عناصر اصلی سبک زندگی است.
در قرن بیستم، یکی از نکاتی که در بحث سبک زندگی، بیشتر مورد تأکید قرار گرفته، این است که بهسطح ظاهري نگاه نکنیم و سبک زندگي انسان ها را متفاوت تصوّر کنیم؛ بلکه باید دید این سبک ها، براساس چه نگاه و بینشی و چه نوع تفکّری هست؟ آن نگاه و بینش و تفکّر، عنصر اصلی در فهم سبک زندگی آدم هاست. يعني در سبک زندگی آدم ها، عنصر کلیدی و مهم، نگرش ها و گرایش های آن هاست.
در مباحث اخیر، چیزی را که به بحث سبک زندگی افزوده اند، مفهوم «سلیقه» است. می گویند آدم ها با سلیقه های مختلف، سبک های مختلفی را در زندگی پیش می گیرند. تعبیر سلیقه را به صورتهاي مختلفی ميتوان معنا کرد، ولی آن چه که در این بحث باید به آن بها داد و آن را محور قرار داد، این است که سلیقه های مختلف برمی گردد به قوّت های تشخیص مختلفی که در انسان ها هست و اینکه چه چیزی را خوب می پندارند و چه چیزی را بد. این تشخیص های خوب و بد، باعث می شود سلیقه ها هم متفاوت شود.
توجّه ویژه به سبک زندگی در بیانات معصومینبا این بحث طولانی و قدری هم خسته کننده، می خواستم بیشتر به این نکته بپردازم که اگر ما در فضای دینی از سبک زندگی گفتوگو می کنیم، اوّلین نکته این است که باید بدانیم در مجموعه بیانات دینی ما، اساساً به خود بحث سبک زندگی و تأثیر مبانی فقهی بر شیوه تعامل با اشیاء و افراد، توجّه خاصّی بوده است.
روایتی را برایتان می خوانم و از این نوع روایات، زیاد است. در جامع الاخبار، صفحه 88 نقل است که پیامبر خدا از اصحاب می پرسند: «أتدرون من التّائب؟» (آیا می دانید تائب کیست؟) اصحاب می گویند: «اللّهم لا». (نه نمی دانیم). حضرت تعبیری می کنند که خیلی قابل تأمّل است؛ می فرمایند: «إذا تاب العبد و لم یرضی الخصماء فلیس بالتّائب». (اگر بنده ای توبه کند و دشمنان را راضی نکند، تائب نیست) «و من تاب و لم یغیّر مجلسه و طعامه، فلیس بالتّائب». (کسی که توبه کند، ولی مجلسش و نشست و برخاستش و خورد و خوراکش تغییر نکند، تائب نیست.) کسی که توبه كند و رفقایش را تغییر ندهد، توبهکننده نیست. حضرت همین را می شمرند؛ از عبادت فرد می گویند، از لباسش می گویند، حتّی از رختخواب و پشتی اش می گویند و از بخشش و گشایشش نسبت به دیگران، و این را تا آخر می شمرند. همهجا هم می گویند هرکه این تغییرات را نداشته باشد، فلیس بالتّائب.
اوّل نگاه می کنی، می بینی تقابل، تقابل غریبی است. حضرت خودش تعبیر می کند که «توبه کرده»، ولی می گوید «تائب نیست». تفاوت چیست؟ گاهی بهعنوان یک امر حدوثی به توبه نگاه می شود، گاهی به عنوان یک امر ثبوتی. ثبوتش در «تائب» است، حدوثش با تعبیر «تاب» از آن یاد می شود. آن چیزی که دارند این جا به ما می گویند، این است که اگر هدف آدم عوض شد، اگر مسیر آدم عوض شد، سبک زندگیاش عوض می شود. رابطه اش با رفقا عوض می شود. این دیگر نمی تواند با آدم های قبلی، رفیق باشد. دیگر نمی تواند همانجور بخورد و بخوابد. دیگر نمی تواند همان جور که قبلاً نماز می خوانده، نماز بخواند. به تعبیر دقیق تر، سبک زندگیاش دچار تغییر و تحوّل می شود. این نوع بیانات را در فضای دینی داریم که نشان می دهد توجّه به سبک زندگی و عناصر اصلی در تغییر سبک زندگی، بسیار بوده است.
نکته دوّمی که در ربط بین اسلام و تحوّل در سبک زندگی باید به آن توجّه کنیم، این است که نگاه اسلام به تحوّل در انسان، نگاهی است که از ساحت های مختلف عبور می کند. اسلام در جایی، ذهنیت آدمها را تغییر میدهد؛ نگاه دیگری به خودشان، به هستی، به آینده شان پیدا می کنند. مرحله بعد و ساحت بعدی که باید تغییر در آن رخ دهد، ایمان است. ایمان کی رخ می دهد؟ وقتی تحوّل در دل و احساس رخ داد، می شود ایمان. مرحله سوّم، «تقوا» است. روایات متعدّدی داریم که مرحله سوّم را تقوا می داند. تقوا، یعنی تحوّل در رفتار. اگر شما سبک زندگی دقیق اسلامی را می خواهید، می توانید خطبه متّقین را بخوانید که نحوه زندگی باتقواها را نشان می دهد. تمام فقرات آن خطبه زیبا، سبک زندگی یک متّقی را تصویر می کند.
نسبت سیره با سبک زندگیآثار مربوط به سیره معصومین، عمدتاً به رفتارها توجّه داشتهاند. مثلاً رفتارهای خاصّی که حضرت رسول در رابطه با دوست و دشمن، خانواده و همسایه و اهل جامعه ، داشته است. در یکسطح آن ها، میشود احکامی را هم از آن استخراج کرد. اما در سطح دیگر، اگر به علّت ها و جهت های آن سيرهها توجّه بشود، مفهوم تر و روشنتر می شود و قابلیت الگوگیری و تطابق با شرایط امروز هم پیدا میکند.
به همین خاطر، صِرف تقلید از آن سیره، خیلی معنایی ندارد. ما در شرایطی رسول را اسوه خود قرار می دهیم که نه تقلید از رفتار او بکنیم؛ بلکه با همان اصولی زندگی کنیم که او زندگی می کرد. ولو اینکه ممکن است رفتار ظاهری ما در خیلی از عرصه ها با او متفاوت باشد. اگر ما می خواهیم امروزه تابع رسولالله باشیم و از همان سیره استفاده کنیم، باید به اصول حاکم بر رفتارهای او دست پیدا کنیم و از آنها تبعیت کنیم. البته خود آن رفتارها هم راهنمای ما خواهند بود.
نقش فقه در تدوین سبک زندگی دینیاگرچه ما منابع دینی سرشاری در بحث سبک زندگی داریم، ولی این منابع باید به نحوی قابل تطبیق بر امروز ما بشوند. من الان نمی دانم در سبک زندگی دینی، چهقدر باید برای اینترنت وقت بگذارم؟ خُب در منابع دینی که این مطلب با همین لفظ، مورد توجّه نبوده است. پس یکی از مشکلات ما در بحث سبک زندگی دینی، این است که همه آن احکام و قواعدی که در خصوص زندگی برای ما آوردهاند، باید به شکل نظام مندی تدوین بشوند. ما یک سلسله احکام پراکنده و متفرّق در عرصه های مختلف اعمّ از واجبات و مستحبّات داریم. این ها ابتدائاً باید بهصورت یک نظام هدفمند و مرتبط، کنار هم دیده بشود.
ثانياً باید این مجموعه با توجّه به آن اهداف، با شرایط امروز سازگار بشود. بسیاری از مطالبی که در آن روزگار، بهعنوان سنّت ها و مستحبّات و حتّی گاهی واجبات گفته شده، باید با توجّه به همان علّت ها و حکمت هایی که در ادلّه هست، با شرایط امروز همساز و همآهنگ بشود. طبیعتاً اگر چنین تغییر و تبدیلی صورت بگیرد، ما می توانیم توقّع داشته باشیم که یک رسمی داریم برای سبک زندگی دینی در قرن بیست و یکم.
ولی ما برای رسیدن به این دستاورد، راه دشواری پیش رو داریم. به هرحال، تحوّلات زندگی در گذشته، خیلی آرام بوده و همان احکام و رعایت آموزه ها، بسیاری از اوقات کفایت میکرد و آن چه که می خواستیم را نتیجه می داد. فضای اجتماع و نوع تعامل مردم باعث می شد كه نسل تازه، خیلی ساده به اعتقادات نسل گذشته باور پیدا کند. در همان فضای بسته و آرام، احساس ها هم شکل می گرفته و رفتارها هم دستورالعمل داشتهاند. اما در دوره های اخیر که این تحوّل سریع و شدید را شاهد هستیم، دغدغه فقه با فاصله زمانی نسبت به این تحوّلات شكل گرفته است. لذا به نظر می رسد که عقب هستیم و باید خیلی تلاش شود تا بتوانیم جوابگو باشیم.
ضرورت نگاه رو به آینده در فقه زندگینکته دیگر این است که در این طرّاحی، فقه باید نگاه روبه جلو داشته باشد؛ نه نگاه به گذشته یا به حال. این را قدری توضیح می دهم. ما معمولاً اگر اهل برنامه ریزی باشیم، نگاه مان رو به گذشته است، چرا؟ چون حامل تجربه ها هستیم، مشکلاتی را دیدهایم، در سابقه های گذشته مان با ضعف هایی آشنا شدهایم. امروز که می خواهیم برنامه بریزیم، سعی می کنیم آن تجربه ها را دیگر تکرار نکنیم. این می شود برنامه ریزی رو به گذشته.
البته خوب است و همین هم، یک گام روبه جلوست. بالاخره نوعی برنامه ریزی است و از آن آفت های گذشته، فاصله می گیرد. ولی ضعف اوّلش این است که الزاماً به وضع موجود و مشکلات فعلی، مرتبط نیست. هر روز، فضای تازه ای داریم و هر روز، روابط جدیدی شکل می گیرد. ما باید امروز را ببینیم، تا برنامه ریزی کنیم. برنامه ریزی هایی که با نگاه به گذشته صورت میگیرد، طبیعتاً مشکلات امروز را در دل خود جای نداده و لحاظ نکرده است.
اما حّتی اگر برنامه ریزی ها با توجّه به امروز هم باشد، باز كامل نيست. چرا؟ چون از زمانی که شما برنامه می ریزی، تا زمانی که به اجراء می رسد و ابزار و سازوکار تحقّق آن را فراهم می کنی، دیگر امروز نیست؛ بلكه آینده است. برنامه ریز موفّق، کسی است که نه تنها گذشته و حال را می بیند، بلکه به شرایط آینده هم توجّه دارد.
پس فقه ما اگر می خواهد برای سبک زندگی انسان هم پژوهشی داشته باشد و طرحی بریزد، چاره ای جز نگاه رو به آینده ندارد. در عین این که از گذشته و حال هم نباید غافل باشیم.
نیاز به سیستم تربیتی و مدیریتی کارآمدالبته کار فقه، همیشه بیان قواعدی است که ممکن است مستقیماً به یک فعل و رفتار مشخّص، نینجامد. هیچکس در جایی که می خواهد سبک زندگی را مطرح کند، خودش را ملزم نمی داند که حتماً در جزئی ترین امور هم اظهار نظر بکند. آنچه که فقه بهعنوان محصول نهایی بهدست می دهد اگر همه فرایندی که گفتم را طی کند این است که یک تصویر از مجموعه روابطی که انسان در شرایط امروز، در فضاهای مختلف باید داشته باشد، فراهم می کند.
ولی اگر این بخواهد در جامعه ریز و محقّق بشود، نیاز به برنامه ریزی های اجتماعی دارد. نیاز به مدیریت کارآمد دارد. نیاز به سیستم تربیتی قوی دارد. تا همه این ها بتوانند آن الگوی تربیتی را که توسّط فقه عرضه شده، در فضای جامعه، جزئی بکنند و در تکتک رفتارها رسوخ بدهند. تا سیستم تربیتی ما تغییر نکرده، تا رسانه های ما کارآمد نشده، تا برنامه ریزی و مدیریت ما با این موضوع هماهنگ نشده، حرف ها در فضای حرف می مانند و تحقّق اجتماعی پیدا نمی کنند.
منشاء و نقطه آغاز، برای تحوّل در سبک زندگیخود غربيها هم امروزه باور دارند که نگرش ها و گرایش ها، عناصر اصلی در سبک زندگی هستند. البته مسلماً نمود ظاهرش در رفتار آدمهاست. پس اگر می خواهید تحوّلی در سبک زندگی بهوجود بیاورید، این تحوّل صرفاً نمی تواند در بحث اخلاق باشد. همانطور كه عرض کردم مردم باید با چنین باورهایی تربیت بشوند و براساس این باورهاست که گرایش های تازه ای شکل می گیرد، و رفتارهای تازه ای هم نتیجه می شود. و إلا نه اخلاق و نه احکام، هیچکدام به تنهایی نمی توانند محقّق کننده یک سبک زندگی جدید باشند. از آن نقطه آغاز (باورها و بینشها)، باید این تحوّل را شروع کرد. تا اين مقدّمات طي نشود، آن احکام هم برای مخاطب شما جذّابیتی نخواهد داشت.
اما شروع شما با نظام تربیتی تان است. نظام تربیتی می گوید با آدمی که فعلاً با هیچ نکته تازه ای روبهرو نیست و در فضای طبیعی دارد زندگی می کند، چهجوری برخورد کنید؟ این گونه است که دین، با یک رسول یا یک مربّی، آغاز می شود و نظام تربیتی، سر صحنه عمل، ثمره خودش را نشان می دهد. این صحنه عمل، البته متّصل می شود به لایه اعتقادات.