سرویس سیاسی 598؛ در این مقاله به بررسی استراتژی دیپلماتیک سه کشور قدرتمند اتحادیهی اروپا (E-3) در قبال برنامهی هستهای ایران، با تأکید بر رویکرد نظری دیپلماسی قاهرانه، میپردازیم. همچنین به بررسی میزان بهرهوری استراتژی اتحادیهی اروپا از معیارهای نظری، برای موفقیت در دیپلماسی قاهرانه، نگاهی خواهیم داشت. اینکه چرا این استراتژی تا کنون نتوانسته ایران را از ادامه فعالیتهای چرخهی سوخت باز دارد، یک طرف موضوع و اینکه آیا این استراتژی دربارهی ایران امکان موفقیت دارد، طرف دیگر بحث ما را تشکیل خواهد داد.
این مقاله با نگاه کلی به مفهوم دیپلماسی قاهرانه شروع میشود که توفیق در آن بر مبنای ثمربخش بودن این استراتژی است. سپس به این سؤال میپردازد که استراتژی اتحادیهی اروپا در قبال برنامهی هستهای ایران چیست؟ فرضیهی این تحقیق عبارت است از اینکه استراتژی اتحادیهی اروپا در قبال برنامهی هستهای ایران با تأکید بر دیپلماسی قاهرانه مبتنی بر رویکرد نظری است. دربارهی ضرورت پرداختن به این مسئله نیز باید گفت با توجه به اینکه اقدامات دیپلماسی اجبار اتحادیهی اروپا در برابر ایران، تا کنون نتیجهی موفقیتآمیزی برای این کشورها به همراه نداشته است، این مسئله از اهمیت برخوردار است که آیا دیپلماسی قاهرانه بهترین گزینهی ممکن برای اتحادیهی اروپا به شمار میرود؟ و اینکه اصولاً چرا این رویه همچنان دنبال میشود. این مقاله از چهار بخش تشکیل شده است:
1. اروپا به عنوان آغازگر مذاکرات
2. مفهوم دیپلماسی قاهرانه
3. شرایط موفقیت در دیپلماسی قاهرانه (فرصتها با تأکید بر تحلیل نظری)
4. محدودیتهای دیپلماسی قاهرانه
1. اروپا آغازگر مذاکرات
میانجیگری اروپا در حل مسئلهی هستهای ایران، به ویژه بعد از شکست اروپا در جنگ عراق، ارزیابی مهمی برای اتحادیهی اروپا، استراتژی امنیتی اروپایی و همچنین استراتژی اتحادیهی اروپا علیه ازدیاد سلاحهای کشتارجمعی (WMD) بود که هر دو در سال 2003 به تصویب رسیدند. ایالات متحدهی آمریکا، به عنوان سکاندار اصلی برقراری گفتوگو و تعامل ایران با اتحادیهی اروپا، آرمان اتحادیهی اروپا برای تبدیل شدن به یک نقشآفرین جهانی را بسترسازی نمود و خود درخواست شرکت در مسئلهی هستهای ایران را رد کرد. این کشور سپس از اروپاییها خواست که در این مسئله مداخله کنند.
موفقیت در حل مسئلهی هستهای ایران از یک طرف میتواند برای اروپاییها پنجرهی دیپلماتیک وسیعی را در عرصهی جهانی باز کند و از طرف دیگر، جمهوری اسلامی ایران نیز اهداف ویژهای را از راه مذاکره و چانهزنی دیپلماتیک با اتحادیهی اروپا میتواند پیگیری کند. نخستین هدف ایران از این تعامل و چانهزنی دیپلماتیک، پیشگیری از مطرح شدن به عنوان خطر و تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی و منطقهای بوده است.
هدف دوم جلوگیری از شکلگیری توافق بینالمللی بر ضد ایران و سومین هدف، حلوفصل مسئلهی هستهای در چارچوب آژانس و جلوگیری از فرستاده شدن پرونده به شورای امنیت سازمان ملل بوده است. هدف چهارم اما حفظ فناوری و دانش هستهای صلحآمیز، به ویژه حفظ چرخهی سوخت هستهای و به رسمیت شناختن آن از سوی جامعهی بینالمللی و اتحادیهی اروپاست.[1]
بعد از اینکه وزرای خارجهی سه کشور اروپا در اکتبر 2003 با ایران بر سر موضوع برنامهی هستهای وارد مذاکره شدند، دومینیک دو ویلپن، وزیر امور خارجهی فرانسه، اذعان کرد: «امروز روز بسیار مهمی برای اروپاست و ما در مورد یک موضوع اساسی و مهم بحث خواهیم کرد.» تعهدنامه این سه کشور اروپایی قبل از افشای تأسیسات اورانیوم غنیشده و آب سنگین در اوت 2002 واقع شده بود که توجه IAEA را به خواست محتمل هستهای ایران جلب کرد و این گمان میرفت که شاید ایران در صدد دستیابی به تسلیحات اتمی باشد.
از آن به بعد، در ابتدا سه کشور اروپا، از طریق نمایندهی ارشد اتحادیهی اروپا، خاویار سولانا، به CFSP ملحق شدند و نهایتاً در کنار آمریکا، چین و روسیه در تشکیل گروه P5+2 سعی کردند مانع از دستیابی ایران به چرخهی سوخت هستهای شوند. پس از آن، اروپا اقدام به اعمال استراتژی دیپلماتیکی به نام «دپیلماسی قاهرانه» کرد که یک خواست قاطع را در مقابل یک موضوع یا هدف قرار میدهد و تهدیدات مختلف، فراهم کردن موجبات و خط قرمز نهایی را تعیین میکند. به رغم حدود وجود شش سال تعهدنامهی صریح P5+2 و اتحادیهی اروپا و پنج قطعنامهی شورای امنیت ملل متحد (UNSC)، تا کنون اقدامات دیپلماسی قاهرانهی اتحادیهی اروپا در برابر ایران، پاسخگو نبوده است.
2. دیپلماسی قاهرانه
دیپلماسی قاهرانه استراتژی دیپلماتیکی است که دارای بعضی از انواع اعمال فشار با هدف ایجاد تغییر در رفتار طرف مقابل است. اتخاذ این استراتژی میتواند حاکی از «شروع یک بحران» باشد.
اصولاً با استفاده از تهدیدات مختلف و تشویقهای مثبت و منفی در کنار «اجبار و قهر»، سیاستمداران میتوانند حداقل راهحل مسالمتآمیز را از این راه پیدا کنند. این تحقیق بر اساس معنی و مفهوم دیپلماسی قاهرانه، که به وسیلهی «الکساندر جورج» استفادهشده، سامان یافته است. بر اساس تعریف وی، «در دیپلماسی قاهرانه، طرف تهدیدگر دارای اعتبار و قدرتی است که میتواند طرف دیگر را مجبور به اطاعت از خواست و فرمان خود کند و چنانچه طرف مقابل از خواست طرف تهدیدگر سر باز زند، همراه با اعمال مجازات از سوی طرف تهدیدگر خواهد بود.»
تعیین خط قرمز برای جدی نشان دادن اعمال تهدید به جهت متقاعد کردن رقیب است، زیرا هزینهی بیتوجهی و عدم پذیرش درخواست اعمالکنندهی فشار، بیشتر از هزینهی قبولی و سودهای احتمالی در ادامهی کار است.
بنابراین دیپلماسی قاهرانه سود و زیان رقیب را هدف میگیرد و سعی میکند به جای اینکه حریف را وادار به متوقف کردن کند، از ستیزهجویی او بکاهد. اتخاذ چنین رویکردی میتواند همراه با تشویقهایی هم باشد.
3. شرایط موفقیت در دیپلماسی قاهرانه (فرصتها)[2]
با وجود اینکه میزان موفقیت دیپلماسی قاهرانه پایین است، به نظر میرسد این استراتژی، سیاستمداران را همچنان به وسوسه انداخته تا با استفاده از آن، به تغییراتی در رفتار طرف مقابل ـبدون جنگ و خشونتـ نائل شوند. شرایط موفقیت در دیپلماسی قاهرانه به قرار زیر است:
3-1. ماهیت درخواست
ماهیت درخواست، یک عامل کلیدی در راضی کردن رقیب به شمار میرود؛ درخواستی که در خصوص منافع حیاتی رقیب است و میتواند با تضادهای شدیدی از سوی هدف مواجه شود. در نتیجه، چنین شرایطی دستیابی به یک دیپلماسی قاهرانهی موفق را دشوار میکند. «الکساندر جورج» بین سه نوع درخواست دیپلماسی قاهرانه این گونه تمیز قائل میشود که رقیب را تشویق میکند به:
الف) پایان دادن به هدف و آرمانش.
ب) بیاثر کردن اقدامات.
ج) ایجاد تغییرات در حکومت که جاهطلبانهترین درخواست به حساب میآید.
مهمترین عوامل در تعیین ماهیت درخواست، فقط نفوذ و بزرگی آن نیست، بلکه فهم روانشناسانهی آن هم بسیار مهم است. حتی اگر در این درخواست، حداقل خواست، یعنی همان پایان دادن به هدف و آرمان وجود داشته باشد، با این حال، در آن الزاماتی وجود دارد که امکان تحققش دشوار است.
3-2. مشروعیت درخواست
مشروعیت درخواست، خصوصیت مهمی است که میتواند در موفقیت دیپلماسی قاهرانه مؤثر باشد. با اینکه اعمالکنندهی فشار، اهدافش را طبق عرف حقوق بینالملل دنبال میکند، اما زمانی مشروع به حساب میآید که مشخص شود دیگر حکومتها که عرفهای حقوق بینالملل را زیر پا گذاردهاند، باید از دستورات اعمالکنندهی فشار تبعیت کنند یا خیر. در غیر این صورت، منتقدان به راحتی میتوانند به معیارهای متناقضی که اعمالکنندههای فشار از آنها استفاده کردهاند، اشاره کنند. به علاوه، با وجود یک هدف مشروع اساسی، اعمالکنندهی فشار راحتتر میتواند از حمایت عموم در سطح داخل، همچون حمایتهای بینالمللی برخوردار باشد.
3-3. اطمینان از عدم درخواستهای بیشتر در آینده
معیار مهم دیگری که شانس موفقیت دیپلماسی قاهرانه را بالا میبرد اطمینانبخشی به رقیب در خصوص عدم طرح درخواستهای جدید در آینده است. رقیب اگر حس کند با پذیرش اولین خواست اعمالکنندهی فشار، درخواستهای دیگری هم در راه خواهند بود، امکان کمتری دارد که با آن درخواست موافقت کند.
4. محدودیتهای دیپلماسی قاهرانه نسبت به مسئلهی هستهای ایران
در بین اعضای اتحادیهی اروپا، حتی در اجرا کردن دیپلماسی قاهرانه، اختلاف نظر وجود دارد. بعضی اعضا مایل به دیپلماسی قاهرانهی ائتلافی هستند و بعضی دیگر دیپلماسی یکجانبه را در پیش میگیرند. قابل توضیح است که دیپلماسی قاهرانهی ائتلافی اصولاً همان گونه که در بین اعضای ائتلاف به اتفاق نظر نیاز دارد، شانس موفقیت را از بین میبرد که فرآیندی بسیار مشکل و بیش از حد طولانی را به بار میآورد و حتی اگر هم در بین اعضای ائتلاف اتفاق نظر در مورد هدف کلیشان وجود داشته باشد، باز احتمال این وجود دارد که در انتخاب بهترین روش برای دستیابی به آن، به یک نظر واحد نرسند. به علاوه، معمولاً اعضای ائتلاف قاهرانه با توجه به میزان درخواست و تهدید قاهرانه، نیاز به مصالحه و سازشهای اساسی دارند تا بتوانند به یک اتفاق نظر برسند و ائتلافشان را همواره حفظ کنند.
برعکس، این مسئله تأثیرگذاری دیپلماسی قاهرانه را از بین میبرد. «هاید پرایس» این گونه نتیجهگیری میکند که استفادهی موفقیتآمیز از دیپلماسی قاهرانه «به طور استثنایی برای پیمانهای دمکراسی مثل ناتو یا سازمانهای بینالمللی دیگر مثل اتحادیهی اروپا مشکل است.» گرچه به جرئت میتوان گفت ائتلافی که همراه با دیپلماسی قاهرانه باشد، میتواند فشار بیشتر و وسیعتری را بر کشور هدف به کار گیرد و معمولاً منافع بیشتری نسبت به یک کشور تحت فشار، در اختیارشان است.
ثانیاً تشکیل ائتلاف اتحادیهی اروپا صلاحیتش را برای تفسیر مسئلهی ایران از دست داده است، زیرا کشورهای دارندهی تسلیحات اتمی (NWS) بیش از حد در این موضوع تفسیر شدهاند.
ثالثاً بسیار بعید است که استراتژی تهدید و ارعاب، همراه با تشویقهای مثبت، بتواند رویکرد امیدوارکنندهای در جهت منصرف کردن ایران از فعالیتهای بیشتر چرخهی سوختی باشد. برای مثال، سیاست تهدیدآمیز تشدید فشار سیاسیـاقتصادی غرب، «برابری سیاسی» ایران در مذاکرات را از بین میبرد. تجربه نشان داده است که ایران اساساً در شرایط ضعیف، وارد مذاکرهی جدی نمیشود؛ چون نگرانی از باخت در روند مذاکرات، خود اجماع سیاسی تصمیمگیران ایرانی برای پیشبرد مذاکرات را از بین میبرد.
شایان ذکر است که منظور غرب از مذاکرهی جدی ایران، توقف غنیسازی اورانیوم در خاک ایران است. برای موفقیت در این امر، غرب یک سیاست دوجانبه، یعنی اعمال «تحریمهای سخت» و «جنگ پنهان»، با هدف اخلال در فعالیتهای هستهای ایران را در پیش گرفته است؛ اما مشکل اصلی این سیاست این است که بیاعتمادی ایران به اهداف غرب، حصول اجماع سیاسی تصمیمگیران ایرانی را برای ورود به گفتوگوهای جدی از بین میبرد.همچنین تأکید بر سیاست تحریم، به عنوان یک هدف غایی در بلندمدت، زمینههای گسترش تنش بین دو طرف را فراهم میکند و حتی اجماع نیمبند موجود در میان قدرتهای بزرگ و منطقهای را به هم میزند.[3] به همین خاطر، آنها در مذاکرات اخیرشان، تعامل از راههای تهدیدآمیز را تعدیل کردند و برای ادامهی گفتوگوهایشان از توقف غنیسازی اورانیوم صحبتی به میان نیاوردند. روند مذاکرات در آلماتی قرقیزستان شاهدی بر این مدعاست.
با اعمال استراتِژی قاهرانه و هر نوع استراتژی دیگری از سوی اتحادیهی اروپا، باید در نظر گرفت که مسئلهی هستهای ایران با مصالح حیاتی این کشور و مسئلهی ملیگرایی و وجههاش در جهان مرتبط است و این دو، عوامل روانی هستند که نمیتوان آنان را با تغییر سود و زیان هدف، که همان بازداشتن ایران از اقدامات هستهای باشد، تحت تأثیر قرار داد.
پینوشتها:
[1]سید جلال دهقانی فیروزآبادی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، انتشارات سمت، 1388، ص 500.
2Monika Tocha, The EU and Iran’s Nuclear Programme: Testing the Limits of Coercive Diplomacy, Department of EU International Relations and Diplomacy Studies. college of Europ, 2009.
[3]کیهان برزگر، سیاست تحریم، مانع مذاکرات جدی هستهای. بنگرید به: http://diplomatist.blogfa.com/post-926.aspx
راضیه حضرتی/ کارشناس ارشد روابط بینالملل و حامد محمودی؛ کارشناس زبان