گروه تاریخ رجانیوز: سيد عباس ميرحيدري، يكي از نمايندگان فعال در دوره دوم مجلس شوراي اسلامي بود كه در بسياري از كشمكشهاي مجلس دوم نقش ايفا مينمود و بارها نام وي در صورت مذاكرات مشروح مجلس شوراي اسلامي تكرار شده است. اما او نيز پس از قرار گرفتن در ليست 99 نفر، از ورود به مجلس سوم بازماند. وي سوابق اجرايي متعدد در كارنامه خود پيش و پس از نمايندگي مجلس شوراي اسلامي دارد كه سبب گرديده اطلاعات ذيقيمتي از تاريخ انقلاب داشته باشد، اما مصاحبه با وي چندان نيز آسان فراهم نگرديد.
-جمع 99 نفري كه به ميرحسين موسوي در دوره دوم نخست وزيري راي منفي
دادند، تا مدتها به عنوان يك نماد سياسي شناخته ميشد. چگونه اين جمع شكل
گرفت؟
آقاي موسوي در دور اول نخستوزيريشان دچار مشكلات خاصي بودند. در بخش سياسي
شايد ذهن من خيلي ياري نكند كه بتوانم مشروح آن را بگويم، اما در مسائل
اقتصادي يادم هست، قبل از سال 64 و در سال 63 كه مجلس دوم تشكيل شد، ما
مشكلات زيادي داشتيم. عدهاي در مجلس مطلقاً روشهاي اقتصادي آقاي موسوي را
نميپذيرفتند، علت هم اين بود كه ايشان صد در صد معتقد به سيستم دولتي
بود. يادم هست كه در آن زمان، كار وزارت بازرگاني عمدتاً واردات ملزوماتي
بود كه بخش خصوصي بهراحتي ميتوانست انجام بدهد. موضوعي هم به صورت مزاح
در آمده بود كه وزارت بازرگاني جوالدوز و فانوس و قاشق و چنگال و قاشق
چايخوري وارد ميكرد و بحث هم بر سر اين بود كه كساني كه به عنوان كارشناس
براي خريد اين اقلام ميرفتند، در كشورهاي خارج دچار مشكل ميشدند ...
-منظورتان رشوه و امثالهم است؟
بله، حتماً مفاسدي در پي اين قضيه بود و مواردي هم اعلام ميشد. البته به
نسبت خريدي كه ميشد، مبالغ جزئي و ناچيزي بود. از جمله در زمان وزارت آقاي
جعفري، بازرگاني وقت رقم بالائي ـكه اگر اشتباه نكنم حدود 50 ميليون متر
پارچه بودـ وارد كرد كه مورد سئوال نمايندگان مجلس قرار گرفت. بعد هم
انبارهاي اين پارچهها در حوالي رباط كريم آتش گرفتند و اين پارچهها
سوختند و اصلاً معلوم نشد كه اينها چه وضعي داشتند.
-آيا اين پارچهها مشخصات خاصي داشتند كه مورد حساسيت واقع شده بودند؟
بله، پارچههاي نايلوني و به قول امروزيها بشور و بپوش، با رنگهاي بسيار
تند بودند كه معلوم بود در فرهنگ ايراني اصلاً مصرف ندارند، خريد كلاني شده
بود...
-يعني خارج از نياز جامعه تلقي شده بود؟
بله، بخش عمدهاش قطعاً همينطور بود. يادم هست بررسياي انجام شد و ديديم
250 الي 300 هزار خانم از تازه متولد شده تا پيرزن 80، 90 ساله عشايري
داريم كه اگر ميخواستند از اين پارچهها استفاده كنند، ممكن بود در سال
فقط 5 ميليون متر از اين پارچهها مورد نياز باشد، درحالي كه يكمرتبه مصرف
10 سال وارد شده بود. به هر حال انبارهاي پارچه وزارت بازرگاني آتش گرفتند و
آن پارچهها سوختند.
-تحقيق و تفحصي هم نشد؟
نه، در آن زمان شرايط خيلي براي اين كارها فراهم نبود؛ يعني گروهي كه در
مجلس به هر دليلي مدافع نخستوزيري آقاي موسوي بودند، در اكثريت بودند، هر
چند هميشه اينگونه مسائل مطرح و صحبت از تحقيق و تفحص ميشد، اما چون رأي
اكثريت را ميخواست، طبعاً زمينه اين كار فراهم نميشد؛ يا رأي نميآورد و
يا قابل طرح نبود.
به هر حال به دلايل مشابه بسيار در عرصه اقتصادي و سياست خارجي و ... در
سال 64 كه زمزمة معرفي آقاي موسوي براي نخستوزيري دوره بعد شنيده شد، در
مجلس تعدادي با اين موضوع مخالف بودند. در آن زمان دلايل و مباحث مفصلي در
باره ايشان مطرح بود. خود من بهشخصه فكر ميكردم كه آقا در دور دوم
رياستجمهوري، ايشان را براي نخستوزيري معرفي نميكنند؛ چون بعضي از
برخوردها و مسائل حتي با رئيسجمهور هم مشهود بود.
-ممكن است نمونه ديگري نيز بيان كنيد؟
اگر اشتباه نكنم در سال 63 يا 64 قبل از معرفي آقاي موسوي، مجلس مدت يك ماه
تعطيلات تابستاني داشت. بعد كه به مجلس برگشتيم اين بحث مطرح شد كه آقاي
موسوي 90 ميليارد تومان از خزانه بانك مركزي برداشت يا دولت استقراض كرده
است. طبيعي بود كه نمايندگان ـالبته آناني كه اساساً با ايشان همراه
نبودندـ بر حسب وظايفشان، اين موضوع را مطرح كردند كه آقاي نخستوزير بايد
بيايد و توضيح بدهد و علت اين استقراض را اعلام كند، چون طبق قانون اساسي
استقراض دولت از بانك مركزي نيازمند مصوبه مجلس است. پاسخ دادند كه در مدت
تعطيلات مجلس به مشكلاتي برخورديم و نياز به پول داشتيم و لذا از امام
اجازه گرفتيم و اين برداشت را كرديم.
من معتقدم بدترين شرايط براي اظهارنظر مخالفين در روزنامهها و نشريات در
زمان نخستوزيري آقاي موسوي اتفاق افتاد. يعني بر خلاف آن چيزي كه در
انتخابات رياست جمهوري، يا خود ايشان يا دوستانشان گفتند، اصلاً هيچ بحث
آزادي و بحث صحبت كردن و روزنامهها مطلبي خلاف دولت نوشتن، در بين نبود و
نه حتي خلاف، كه از دولت نميشد، ايراد و اشكالي هم گرفت.
شايد دوستاني كه بيش از بنده در جريان مسائل خاص و حتي پشت پرده كشور بودند
در جريان هستند، يادشان هست كه هيچ روزنامهاي نميتوانست از دولت و
مخصوصاً از شخص آقاي موسوي انتقاد كند. اولاً ايشان هيچ انتقادي را
برنميتابيد و اصلاً هيچ روزنامهاي نميتوانست مطلبي عليه ايشان بنويسد.
يادم هست كه اگر اشتباه نكنم روزنامه رسالت يك بار به دو سه مبحث سياسي كه
در كشور مطرح بودند، اشاره و از آقاي موسوي انتقاد كرد، در قبال آن موضع
گرفتند و با اينكه همه روزنامهها به مجلس آورده ميشدند، در مقطعي روزنامه
رسالت كمتر آورده ميشد. روزنامهها كاملاً در اختيارشان بود و
روزنامههاي كيهان و اطلاعات اساساً مونوپل وزارتخانهها و سازمانهاي
دولتي بودند. فكر ميكنم سردبير كيهان آقاي اصغري بود، اطلاعات هم كه از
همان اول تحت سردبيري آقاي دعائي بود. روزنامه ابرار در اختيار افراد و
نيروهاي مطلقاً علاقمند و وفادار به آقاي موسوي بود. اينها روزنامههاي
اختصاصي بودند و هيچ بحث و انتقادي هم در آنها مطرح نبود. الان بهترين موقع
براي مراجعه به آرشيو اين روزنامههاست تا مشخص شود كه همه آنها بوقچي و
شيپورچي دولت و شخص آقاي موسوي بودند.
-روزنامه رسالت را نميگذاشتند به مجلس بيايد يا نمايندگان اقبال نداشتند؟
نخير، نميگذاشتند بيايد. در بسياري از جاها جلوي آن را گرفته و
محدوديتهائي را برايش ايجاد كرده بودند. يادم هست حتي گاهي اوقات روزنامه
رسالت مورد عتاب و خطاب بعضي از بزرگان هم قرار ميگرفت.
يك بار يادم هست لايحه نحوه وصول مالياتهاي غيرمستقيم در سال 64 به مجلس
آمد. يادم هست بعضي از آقايان، از جمله آقاي هاشمزاده در مخالفت با اين
لايحه صحبت كردند و چنان بلائي سر آنها آوردند و آنها را به جائي رساندند
كه ديگر هميشه در حوزههاي انتخابيه خودشان هم دچار مشكل بودند كه چرا با
لايحه دولت مخالفت كردهايد؟!
بحثي كه آن روزها و شايد در سالهاي اول انقلاب هم مطرح بود، اين بود كه هر
كسي كه از اينها انتقاد ميكرد، بلافاصله با انگ طرفدار سرمايهداري و
اسلام آمريكائي ـكه شعار بزرگ اينها بودـ طرف را وسط ميدان ميگذاشتند و
جامه ضخيمي از طرفداري از سرمايهداري و اسلام آمريكائي به تنش ميكردند،
بعد هم عوامل و عناصرشان بوق و شيپور ميزدند و به اين ترتيب منتقدين خود
را از ميدان به در ميكردند. همان كساني كه اكثرشان در فتنه سال 88 در
اطراف آقاي موسوي سينه زدند.
با كمال تأسف بايد عرض كنم كه در آن زمان، موضوع وابستگي بعضي از افراد
اطراف آقاي موسوي به خارج، بهشكل جدي و محكمي مطرح بود. يكي از دلايل
نمايندگان مخالف با نخستوزيري آقاي موسوي در دور دوم، همين مسئله بود. از
جمله مسائلي كه مطرح ميشد انفجار حزب و نخستوزيري بود. كارگردانان يا
حداقل ميتوانيم بگوئيم متهمين اين فجايع كساني بودند كه با آقاي موسوي
همكاري نزديك داشتند و مورد احترام ايشان بودند.
يكي از دلايل رأي منفي به آقاي موسوي، دستكم از سوي خود من، وجود آقاي
مهاجراني به عنوان معاون حقوقي و امور مجلس ايشان بود. در همان زمان راجع
به آقاي مهاجراني بحثهاي مفصلي بود. خيليها كه بعضيهايشان از دنيا رفته و
دستشان از دنيا كوتاه است و بعضيها كه هنوز در قيد حياتند و تعدادشان
زياد است و اگر ضرورتي ايجاب كرد اسامي آنها را خواهم گفت، براي وابستگي
مهاجراني به خارج از كشور، دليل و مدرك داشتند، حرف ميزدند، استدلال
ميكردند...
-اگر ممكن است نام برخي را بگوييد.
مرحوم زوارهاي بود، مرحوم آذري قمي بود، آقاي موسوياني كه در دوره اول
آقاي موسوي براي مدتي وزير معادن و فلزات بود، دكتر اسرافيليان، نيكروش،
سيد احمد كاشاني و دیگران. البته در آن زمان در مورد خود آقاي موسوي هم بحث
بود، اما جنگ و شرايطي كه خود اينها فراهم كرده بودند، اجازه نميداد كه
در مجلس انتقادي در مورد ايشان مطرح شود و يكي از عوامل بازدارنده هم دفاع
بسيار سنگين آقاي هاشمي از آقاي موسوي و دولت ايشان بود كه مجال صحبت كردن
به كسي نميداد و بعضي وقتها كساني كه مخالفت ميكردند، مورد تعرض آقاي
هاشمي واقع ميشدند.
-آيا براي انتقال اين انتقادات تلاشي هم ميشد؟
به عنوان نمونه محمد سلامتي وزير كشاورزي آقاي موسوي بود. آقاي سلامتي در
دوره وزارتش در حوزه انتخابيه من در شهريار در همسايگي تهران، سه چهار
دامداري بزرگي كه بعداً به صاحبانشان برگردانده شد ـولي البته متلاشي شده
بودـ نماينده گذاشت كه من اسامي آنها را ميدانم و آدمهايش هستند تا
دامداريها را بين كارگرانشان تقسيم كنند و مثلاً 4000 رأس گاو شيرده را كه
روزانه 45 تن شير به كارخانه شير پاستوريزه تهران ميداد ـ در زماني كه
من بخشدار آن منطقه بودم، در آنجا روزانه 270 تن شير از 3 يا 4 گاوداري
صنعتي به كارخانه شير پاستوريزه تهران داده ميشد. در شرايطي كه مردم براي
يك ليتر شير لهله ميزدند و لابد صفهاي طويل شير يادتان هست، آمدند و
تمام اين دامداريها را دولتي كردند. نماينده وزارت كشاورزي را در اينها
مستقر كردند و بهتدريج همه اينها از بين رفتند. بعد كه دامداريهاي اين
منطقه و مناطق ديگر از بين رفتند، شير خشك وارد كردند و به كارخانههاي
توليد شير دادند. يكي از دلايل مخالفت من با آقاي موسوي در دور دوم همين
بود.
همين كارها هم باعث اتمام بودجه كشور شد و قضيه قطعنامه پيش آمد و بعد
وابستگيهاي فاجعهبار در زمينه توليدات كشاورزي اعم از گندم و حبوبات و
غلات و... . اينها چيزهائي است كه خود من در منطقه شهريار در جريان بودم.
يكي از كارهاي آقاي سلامتي كه وابسته نزديك آقاي موسوي بود، همين بود.
خود بنده حداقل ده بار پيگيري كردم تا بتوانم نيمساعت با آقاي موسوي به
عنوان نخستوزير صحبت كنم و نشد. حتماً بايد مكالمات تلفني ضبط ميشد،
مكاتباتي كه من با نخستوزيري كرده بودم، موجودند كه من درخواست ملاقات
كرده بودم تا بروم و بگويم با اين كاري كه شما داريد در اين منطقه ميكنيد،
همه چيز از بين ميرود و همه چيز از بين رفته است. موقعي هم كه قدري روي
اين نكته تأكيد ميكرديم، متأسفانه با بعضي از دوستان آن موقع جهاد سازندگي
مواجه ميشديم كه فوري انگ طرفداري از سرمايهدار را به ما ميزدند و
فرياد كه اينها پولها را بردهاند آمريكا و كجا و كجا و خوردهاند.
پس از اينكه اين دامداريها و مؤسسات اقتصادي اين خسارتها را ديدند، دو
باره همين دولت آقاي موسوي در اواخر كارش آنها را به صاحبانش برگرداند.
نمايندگان وزارت كشاورزي را برداشتند و رفتند به مالكين و صاحبان آنها
التماس كردند كه برگرديد. بعضيها برنگشتند و دامداريهاي بزرگ در رباط
كريم تبديل به ساخت و سازها و شهركهاي غيرمجاز شد و همه آنها از بين
رفتند. ظاهراً يكي دو تا هم در حد بسيار مختصر برگشتهاند.
-چنين ادلهاي كه ذكر كرديد، منجر به اين شد كه عدهاي از
نمايندگان مجلس دوم با آقاي موسوي مخالف باشند، اما اكثريت با ايشان موافق
بودند. آيا هيچوقت اسامي اين 99 نفر كه عده كمي هم نيستند، احصا شد؟ به هر
حال مشخص بود چه كساني جزو 99 نفر بودند.
- نه، بعضيها از دوستان ما بودند و هستند كه رأي موافق دادند. اگر
مجموعهاي كه گفته ميشد مخالف بودند و همگي رأي مخالف ميدادند، موسوي در
دور دوم رأي نميآورد. بعضيها با مذاكرات اشخاصي مثل آقاي بيات رأي خود را
تغيير دادند.
-چرا آنها رأي موافق دادند؟
در مذاكراتي كه زمان رأيگيري با آنها شد.
-چه مسائلي در مذاكرات، آنها را قانع كرد كه اين كار را بكنند؟
احتمالاً دادن امتيازاتي براي انتخابات دوره بعد و تهديدها. آن زمان اين كار مرسوم بود! و اين كار را ميكردند!
-با خود شما هم مذاكره شد؟
خيلي كوتاه. يادم هست آقاي مهاجراني و آقائي از هيئت رئيسه مجلس در حد 4، 5
دقيقه در راهروي جلوي در ورودي مجلس با من صحبت كردند. پيشنهاد اختصاص
بودجه براي عمران حوزه انتخابيهام جهت كسب راي در دوره سوم انتخابات را هم
ميدادند. و آن موقع مقداري تظاهر هم ميكردند و ميپرسيدند كه دلايل
مخالفتت چيست؟ و من هم يك چيزهائي گفتم، از جمله اينكه 10 بار خواستم وقت
بگيرم، تلفن زدم، مكاتبه كردم و موفق نشدم. بعضي از مسائل سياسي را هم مطرح
كردم و آنها ميگفتند همه اينها حلشدني است. اين بحث را هم مطرح ميكردند
كه اين مخالفت شما با آقاي موسوي، يعني مخالفت شما با امام و شما جايگاه
خودتان را در جامعه از دست ميدهيد و در نظر مردم، منزوي ميشويد و از بين
ميرويد، اما ما رفتيم و بررسي كرديم و ديديم امام تعبيري به اين مضمون
فرمودهاند كه آقاي موسوي براي نخستوزيري مناسب است، اما حق انتخاب با
رئيسجمهور و مجلس است.
زماني هم كه حضرت آقا در دور دوم رياست جمهوريشان براي معرفي آقاي موسوي
تشريف آوردند، عباراتي را به كار بردند كه لااقل احساس خود من اين است كه
يكي از مضامين آن اين بود كه اين قسمي را كه من به عنوان رئيسجمهور
خوردهام، وجهه شرعي ندارد. معلوم بود كه آقا به قيد ضرورت و از روي
اضطرار، موسوي را به مجلس معرفي ميكنند؛ لذا يكي از دلايل مخالفتها هم
همين بود. ما رفتار آقاي موسوي را در دور اول رياست جمهوري آقا ديده بوديم.
مشهور بود كه آقا هيچوقت به جلسات هيئت دولت نميروند، نخستوزير كارهايش
را خودش انجام ميدهد و از همه مهمتر اينكه موسوي در آن زمان يك آدم
فوقالعاده عصبي و به هم ريختهاي بود. هر وقت براي تحويل بودجه سالانه به
مجلس ميآمد، هيچوقت حاضر نميشد در مجلس بماند و همين كه گزارش را
ميخواند و بودجه را تحويل ميداد، بلافاصله با شرايط خاصي، عدهاي از
دوستان مجلسياش او را همراهي ميكردند و او را از مجلس بيرون ميبردند.
من هيچوقت يادم نميآيد كه در 4 سال دوره دوم، موسوي مثل رئيسجمهور امروز
و يا حتي خاتمي كه در مجلس ميماند و با نمايندگان حرف ميزد و اين امري
طبيعي بود، حتي 10 دقيقه در مجلس مانده و حاضر شده باشد 10 دقيقه با
نمايندگان صحبت كند. بعد هم در نخستوزيري تشكيلات عجيب و غريبي براي
خودشان درست كرده بودند. به هر حال آن كساني هم كه به نظر ميرسيد رأي
مخالف بدهند و بعد آرائشان تبديل به موافق شد، تابع مذاكرات و شرايط بودند و
شرايط بسيار بدي ايجاد كرده بودند.
-رأس و نماد 99 نفر چه كساني بودند؟
آيتالله موحدي كرماني، مرحوم آذري قمي، آيتالله آسيد محمد خامنهاي،
آيتالله فهيم كرماني، آقاي نيكروش، آقاي سيد احمد كاشاني، مرحوم
زوارهاي، مرحوم حاج سعيد اماني، آقاي بادامچيان، آيتالله يزدي كه چون
نايب رئيس مجلس بودند، نسبت به آقاياني كه نام بردم موقعيت ممتازي داشتند.
اين 99 نفر هيئت رئيسهاي داشتند، اگر اين جناح و گروه منتقد دولت، مخالفتي
با دولت يا از آن انتقاد ميكردند، انتقادهايي بود كه به روش و شيوه كار
آنها داشتند. مثلاً مرحوم موحدي ساوجي كه جزو اين 99 نفر بود و به آنها
ميگفت وكيلالدوله و اين تعبير را در تمام سخنرانيهايش در باره آنها به
كار ميبرد.
-بعد از پايان رأيگيري كه مشخص شد 99 نفر مخالف هستند، هياهوهائي پيش آمد. آيا اين 99 نفر با رئيسجمهور هم ديداري داشتند؟
بهطور پراكنده بله، از جمله خود من بعد از آن رأيگيري دو بار با آقا ديدار داشتم.
-آيا در اين مورد با ايشان بحثي هم شد؟ چون شنيدم كه آقا گفته بودند نگوئيد 99 نفر. با من بگوئيد 100 نفر.
اين بحث در مجلس در ميان دوستان و كارگردانان يا بزرگان اين عده بود كه آقا
اين را گفتهاند كه نگوئيد 99 نفر، با من ميشوند 100 نفر. اينكه در كجا
اين عبارت را بيان كرده بودند، نميدانم. من بار اول كه در دفتر رياست
جمهوري با آقا ملاقات و يك بار راجع به اين قضيه صحبت كردم و ايشان
فرمودند: «به هر حال شما به وظيفه قانوني و شرعيتان عمل كردهايد».
-با توجه به نسبتي كه شما با مرحوم زوارهاي داريد، اجازه دهيد يك
سوال هم درباره ايشان بپرسيم. از قول مرحوم زوارهاي گفته شده است كه پس به
دهان نمايندگان مجلس هم پوزهبند بزنيد كه حرف نزنند.
آن موقع مطرح كردند كه مرحوم زوارهاي گفته است، پس امام 270 پوزهبند دم
مجلس بفرستند. اين حرف را آقاي بيات مطرح كرده بود، درحالي كه خود من حداقل
سه چهار بار اين را از مرحوم زوارهاي سئوال كردم و ايشان گفت كه دروغ محض
است. مطمئن باشيد اگر چنين حرفي مطرح شده بود، در آن جوّ خفقاني كه آقاي
موسوي و دوستانش درست كرده بودند و با آن قوه قهريه عجيبي كه اينها در مجلس
دوم براي خودشان ايجاد كرده بودند، قطعاً زوارهاي را ميبردند و براي عدم
كفايت سياسي او رأيگيري ميكردند.
-آيا چنين كاري سابقه داشت؟
بله، در همان مجلس دوم كه زمان حيات حضرت امام، نمايندهاي نعلين آخوندها
را به چكمه رضاشاه تشبيه كرد و در مجلس بحث عدم كفايتش مطرح شد و مجلس رأي
داد و او با رأي نمايندگان از مجلس اخراج شد. من مكرراً از مرحوم زوارهاي
شنيدم كه اين شايعه را بيات سر زبانها انداخته است. آن روزها هر كسي را با
انگي و عنواني در جوّ سياسي جامعه خانهنشين ميكردند و بهترين انگي هم كه
در اختيار داشتند، انگ مخالفت با امام بود. يادم هست كه آيتالله يزدي
نايب رئيس مجلس بودند، ولي نميگذاشتند ايشان خيلي از مجالس سخنراني را
بروند! از بس جوّ مسمومي درست كرده بودند، ايشان به بسياري از مجالس
سخنراني نميتوانستند بروند.
با اين موضوع بهانههائي فراهم شد و آنهائي كه اهل مخالفت گستردهتر بودند و
مطالب وسيعتر و واضحتري ميگفتند، از جمله آقاي سيد احمد كاشاني، در
فاصله كوتاهي بعد از اين قضايا، همراه با آقاي ديگري تحت عنوان اقدام براي
كودتا دستگير و بعد هم آزاد شدند.
-تبرئه شدند.
بله، تبرئه شدند. اما ديگر آن هيبتش شكست. طبيعي هم بود كه بشكند. براي خود
ما هم شكسته بود. براي همه شكسته بود. اكثريت قريب به اتفاق اين 99 نفر ده
سال طول كشيد تا توانستند از جا بلند شوند و دو باره حركت كنند. جوّ بسيار
مسمومي را به راه انداخته بودند. يادم هست كه بعد يكي دو تا از معاونين
وزارت جهاد سازندگي آن موقع، در همين حوزه انتخابيه ما در شهريار، براي ما
جوي را درست كرده بودند كه وقتي به بعضي از روستاها ميرفتم، دوستان ما
جرئت نميكردند به استقبال ما بيايند و يا بيايند بنشينند و با ما صحبت
كنند. در همه حوزههاي انتخابيه هم همين اوضاع حاكم بود. نماينده اروميه در
حوزه انتخابيهاش مورد تعرض و هجمه سنگين واقع شد. حتي در بعضي جاها
نمايندگاني از اين گروه را كتك زدند. آقاي وليالله زماني، نماينده بابل يا
آمل كه او را بهشدت داخل مجلس كتك زدند.
-چه زماني؟
موقعي كه داشت در مخالفت با موسوي صحبت مي كرد، آقاي غفاري و يكي دو نفر
ديگر پشت تريبون رفتند و يقهاش را گرفتند و كتكش زدند، طوري كه از دهنش
خون آمد. حادثه بسيار بزرگي بود.
آقاي موسوياني را كتك زدند و از آن زمان به بعد ايشان دچار افسردگي شد.
ايشان بعد از حوادث رأيگيري سال 64 تا آخر دوره دوم يعني سال 67 صبح به
مجلس ميآمد و در گوشهاي مينشست و بعد از ظهر هم ميرفت. به بعضيها هم
خدا عنايت كرد و در اسفند سال 64 در هواپيمائي كه به مناطق عملياتي ميرفت و
توسط جنگندههاي عراقي زده شد، شهيد شدند و مزد مخالفتشان را با شهادت
گرفتند و با عزّت از دنيا رفتند.