با شنیدن خبر تصمیم به استعفای پاپ بندیکت شانزدهم که در حدود600 سال گذشته بیسابقه بوده است، گمانهزنیها برای پی بردن به علل این استعفا شروع شد. اما واقعیت این است که در خوشبینانهترین صورت و با به بار آمدن رسواییهای پی در پی کلیسای واتیکان چارهای جز استعفا برای پاپ بینوا باقی نمانده است تا شاید با ورود افراد دیگر در این منصب، بتوان قدری آبروی از دست رفته کلیسای کاتولیک را خرید و خطرات تلخ گذشته را سرپوش گذاشت.
برای بررسی دقیقتر و عادلانه علل این استعفا، با آقای مصطفی رستگار کارشناس ارشد ادیان و استاد حوزه و دانشگاه به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
رسا ـ پشت پرده و علل استعفای پاپ بندیکت شانزدهم را چگونه میبینید؟
پاپ بندیکت شانزدهم که نام اصلی ایشان «ژوزف راتسینگر» دویست و شصت و پنجمین پاپ کلیسای کاتولیک محسوب میشود. ایشان در سال 1927 در ایالت «باواریا» در جنوب آلمان متولد شد و در حال حاضر 86 سال سن دارد. پس از فوت پاپ ژان پل دوم، در سال 2005 که آن موقع وی 78 سال داشت، از سوی شورای کاردینالها به عنوان پاپ جدید انتخاب شد و امروز حدود هشت سال از منصب پاپی او میگذرد.
پاپ در واتیکان دارای دو نقش است، نقش اول و اصلی وی، رهبری کاتولیکهای جهان و نقش دیگرش حاکمیت سیاسی کشور و به عبارت بهتر دولت شهر واتیکان است.
اخیرا مطلع شدیم که پاپ بندیکت شانزدهم اعلام کرده که قصد دارد از مقام خود کناره گیری کرده و استعفا دهد. این خبر به سرعت از طریق رسانههای جمعی منتشر و سبب شگفتنی جهان شد، به طوری که برخی از آن به زمین لرزه تعبیر کردند و در میان عموم و نخبگان ایجاد شگفتی بسیار کرد.
البته استعفای یک پاپ امر بیسابقهای نیست و آخرین پاپی که این کار را انجام داد «پاپ گریگوری دوازدهم» بود که در حدود ششصد سال پیش از مقام خود استعفا کرد و در این مدت استعفای راتسینگر، اولین استعفا محسوب میشود. شاید هم دلیل شگفتی جهانیان فاصله بین این دو استعفا باشد.
متن استعفانامه پاپ بندیکت شانزدهم را مطالعه کردم و معتقدم عبارات زیبایی در استعفانامه خود دارد؛ زیرا تعارفات معمول را رعایت کرده است. مثلا متذکر میشود که بارها به وجدان خود مراجعه کرده و بالاخره پس از اندیشه و فکر زیاد، به این اطمینان رسیده که به علت کهولت سن و ضعف جسمانی، روحی و ذهنی و شرایط بسیار متغیر جهانی، قابلیت هدایت سفینه کلیسای کاتولیک را ندارد و در نتیجه اعلام کرد که از ساعت 20 روز 28 فوریه سال 2013 که مصادف با دهم اسفند ماه امسال است، دیگر پاپ نخواهد بود و شورای کاردینالها باید دست به کار شده و پاپ جدید را انتخاب کنند.
پس از اینکه وی، تصمیم به استعفای خود را اعلام کرد، گمانهزنیها راجع به علت این تصمیم آغاز شد و افراد و گروههای مختلف در سراسر جهان متناسب با رویکردی که به دستگاه پاپ و واتیکان دارند، شروع به اظهار نظر درباره علت یا علتهای اصلی این کنارهگیری کردند.
رسا ـ واکنشها و اظهار نظرها عمدتا توسط چه کسانی مطرح میشود؟ موافقان یا مخالفان؟
وقتی به رسانهها مراجعه میکنیم، متوجه میشویم که طیفی از اظهار نظرهای مختلف که درباره تصمیم پاپ وجود دارد، دارای دو منتها الیه و یک حد وسط است.
رسا ـ لطفا اظهارات هر طیف را با توجه به دیدگاهشان نسبت به پاپ، بیان کنید؟
در یک طرف، افراد و گروههایی هستند که باید آنها را اهل ایمان خطاب کنیم. کسانی که طرفدار پر و پا قرص و با ایمان به پاپ هستند. دلایلی که آنها برای استعفای پاپ مطرح میکنند، در واقع همان دلایلی است که خود پاپ در استعفانامه مطرح کرده است؛ اعم از این که دچار ضعف بدنی و خستگی روحی شده است.
این طیف وارد جزییات شده و میگویند که پاپ در ماههای اخیر آنگونه که دیده شده در نشستها و برخواستها و راه رفتن و غیره دچار ضعف مشهود شده است. آنها یک داستان به خصوصی را مطرح میکنند، مبنی بر این که پاپ در سفر به مکزیک در یک هتلی اقامت داشته و شب وقتی میخواسته کلید چراغ را روشن کند، در تاریکی سرش به جسم سختی برخورد کرده و آسیب جدی دیده است.
رسا ـ پاپ قبلی که به مراتب از بندیکت شانزدهم پیرتر بوده، چرا او استعفا نداد؟
پاپ ژان پل دوم اعتقاد داشته که یک مسیحی، در جایگاه پاپ، باید تا آخرین لحظه به مأموریت خود ادامه دهد و دست از مسؤلیت خود برندارد و تا آخرین لحظه رنج بکشد. حتی اگر دچار ضعف جسمی و روحی شود، وظیفه خود را ادامه دهد؛ اما گویا راتسینگر معتقد به این قضیه نیست و بلکه عقیده دارد که اگر فرد دیگری بتوانند وظیفه پاپی را بهتر از وی انجام دهند، صلاح نیست او در مقام خود باقی بماند.
رسا ـ گروه دیگر منتقدان چه دلایلی را ذکر کردهاند؟
در سوی دیگر این طیف، کسانی هستند که باید آنها را به عنوان دشمنان سرسخت پاپ بشناسیم که کدورت دیرینه با وی و دستگاه واتیکانی دارند و پاپ را دجال زمان قلمداد میکنند و همواره مترصد کوچکترین فرصتی هستند تا به پاپ و واتیکان ضربه بزنند.
به نظر می رسد که این گروه از دروغ و تهمت هم هیج ابایی ندارند و این گروه غالبا پروتستانهای افراطی و «آتِ ایستها» (کسانی که منکر خداوند و دین هستند) میباشند.
مسائلی که این گروه به عنوان علت استعفای پاپ مطرح میکنند شامل فساد درونی دستگاه واتیکان از جمله فساد مالی، جنسی و اخلاقی میشود که در بین عوامل درونی دولت واتیکان است و همچنین فساد اخلاقی کشیشهایی که واتیکان به نقاط مختلف جهان اعزام میکند.
مسأله این است که وجود و گسترش فساد در میان کشیشها یک امر بدیهی است که حداقل در سالهای اخیر همه دنیا شاهد آن بودهاند و ما هم در اخبار، هر از چند گاهی شنیدیم که تشت رسوایی کشیشی از بام به زمین افتاد. ولی این گروه از مخالفان، مطالبی را مطرح می کنند که به نظرم معقول و منطقی نیست و بیشتر به تهمت و افترا شبیه است تا واقعیت.
در واقع قبح این مطالب به قدری زیاد است که در یک رسانه جمعی قابل مطرح کردن نیست؛ اما به عنوان نمونه میتوان گفت که در یکی از سایتها عنوان شده است که ما جاسوسهایی در واتیکان داریم که گزارش دادهاند، انگیزه پاپ برای استعفا آن بوده که وی تصمیم دارد از مقامش کنارهگیری کرده تا فراق بالی پیدا کرده و با سفر به اسپانیا، با شریک جنسی خود ازدواج کرده و بقیه عمر را سپری کند. به نظر میرسد این دست مطالب به هیچ وجه قابل قبول نیست.
رسا ـ آیا این منتقدان حد وسط دارند که از باب انصاف دلایلی را بیان کرده باشند؟
بله در حد وسط این طیف، افرادی هستند که به نظر میرسد بدون غرض حرف میزنند و انصاف را رعایت میکنند که البته به هیچ وجه مؤمنانه حرف نمیزنند. لذا میشود به حرفهای آنها اعتنا کرده و درباره گفتههای آنان فکر کرد.
این گروه افزون بر ذکر مسأله بیماری و ضعف و خستگی جسمی پاپ و البته یادآوری ضربه بسیار محکمی که بر سر بندیکت شانزدهم وارد شده است، موارد دیگری نیز مطرح میکنند که قشر با ایمان، آنها را مطرح نمیکنند. مثلا میگویند دو روز قبل از این که پاپ تصمیم خود را برای استعفا اعلام کند، مشاجره تندی بین وی و گروهی از کاردینالها در گرفته بوده و در آن گفتوگو، او مجبور شده تصمیم به استعفا بگیرد.
یا اینکه مسأله افشای فساد مالی و پولشویی در بانک واتیکان را مطرح کرده و میگویند این مسأله سبب شرمندگی پاپ شده و تصمیم به استعفا گرفته، از دیگر انگیزههایی که مطرح میکنند، مسأله برملا شدن اقدامات پاپ در سرپوش گذاری روی فساد اخلاقی و به ویژه کودک آزاری کشیشهای کاتولیک و عدم مجازات عاملین این سوء استفادههای جنسی است که شواهد و مدارک این قضیه اخیرا رو شده و سبب خجالت زدگی پاپ و تصمیمش به استعفا شده است!
موضوع دیگری که مطرح میشود، آن است که گروهی از کاردینالها قرار است در آیندهای نزدیک، ماجرای فضاحت بار و تکان دهندهای که به رشوه دهی دستگاه واتیکان مربوط میشود، گزارش دهند و پاپ تصمیم گرفته، قبل از افشای این قضیه صحنه را ترک کند تا انگشت اتهام کمتر به سویش نشانه رود.
در آخر هم عدهای معتقدند پاپ میخواهد استعفا دهد تا این که بتواند در رأیگیری که برای پاپ بعدی برگزار میشود، شرکت کند و اعمال نفوذ داشته باشد تا پاپی که پس از او انتخاب می شود، شخصیت مطلوبش بوده و بتواند سیاستهای وی را ادامه دهد.
رسا ـ به مواردی از فساد اخلاقی و کودک آزاری اشاره کردید، مسائلی که در این بحث مطرح است را بیان کنید؟
درباره سوء استفاده جنسی کشیشهای کاتولیک از کودکان و نوجوان، باید گفت که بسیاری از این تجاوزها طی چند دهه گذشته؛ شاید بیست یا سی سال گذشته اتفاق افتاده ولی شواهد مربوط به آنها چند سالی است که برملا شده است. آقای «راتسینگر» یا پاپ بندیکت شانزدهم، در دوران پاپی «ژان پل دوم» دست راست وی محسوب می شد و برترین مقام پس از او بود.
بندیکت شانزدهم در سال 1981 مسؤل بخشی به نام جماعت دکترین و ایمان از سوی ژان پل دوم تعیین شد که این جماعت، همان اداره تفتیش عقاید قرون وسطی است که تغییر نام داده است. از جمله وظایفی که راتسینگر در این جماعت داشت، این بود که باید در حدود سه هزار پرونده سوء استفاده جنسی را رسیدگی کند.
تا قبل از این عنوان هر اسقفی در قلمرو خود مسؤل رسیدگی به این جرائم بود؛ مثلا در یکی از ایالتهای آمریکا یک اسقف مسؤلیت کاتولیکهای آن ایالت را بر عهده دارد و خود هم مسؤل است که اگر کشیشی جرمی مرتکب شد، به آن جرم رسیدگی کند؛ اما در دوره ژان پل دوم این مسؤلیتها در تمام دنیا به صورت یک جا به عهده راتسینگر گذاشته شد و قرار بود همه پروندهها به صورت یکجا و متمرکز مورد رسیدگی قرار گیرد.
در واقع سوء استفادههای جنسی و اتهامهایی که متوجه راتسینگر در این زمینه است، مربوط به همین مسؤلیت او میشود. البته متهم اصلی در این قضیه کل دستگاه واتیکان است و نمیتوان مورد به مورد، در این قضایای صورت گرفته انگشت اتهام را به سوی پاپ بندیکت شانزدهم نشانه رویم. اما چون مسؤل این پروندهها راتسینگر بوده است، خواه ناخواه انگشت اتهام به سویش نشانه میرود.
بندیکت شانزدهم متهم است، درد و رنجی که کشیشهای کودک آزار در طول چند دهه به کودکان بیگناه تحمیل کردند را نادیده گرفته است، شواهد سوء استفادههای جنسی را مخفی کرده، روی جنایات بسیاری از کشیشهای کودک آزار سرپوش گذاشته و به جای این که بسیاری از این کشیشها را مجازات و خلع لباس کند، آنان را صرفا از یک قلمرو اسقفی به یک قلمرو دیگر انتقال داده است. مثلا از ایالت کالیفرنیا به ایالت ویسکانسین انتقال داده و سعی کرده این رویدادهای فضاحت بار را لاپوشونی کرده و بدون اقدامات جدی رفع و رجوع کند.
به گفته منتقدان پاپ بندیکت شانزدهم، شواهد این نوع بیاعتناییها و تأخیر در اقدامها در دهههای هشتاد و نود، یعنی دورانی که راتسینگر پس از پاپ ژان پل دوم، دومین شخصیت واتیکان محسوب میشود، فراوان است و امروز رو شده و البته مواردی است که در آنها شخص راتسینگر مورد اتهام قرار گرفته است. به خصوص این که وی اهمال کرده و افراد خاطی را مجازات نکرده است.
در یکی از این موارد که به سال 1980 مربوط می شود، زمانی بوده است که راتسینگر اسقف اعظم شهر مونیخ آلمان بوده. در این ماجرا کشیشی به نام «پیتر هولرمان» در شهر مونیخ آلمان که به پدر هولرمان معروف بود، در قضیه سوء استفاده جنسی از کودکان در این شهر نقش داشت. ماجرا این بود که هولرمان یک پسر یازده سالهای را در حالی که در کوهستان و در حال کوهپیمایی بوده گرفته و پس از خوراندن مشروبات الکی او را به حالت مستی درآورده و مورد سوء استفاده قرار داد که شواهد این قضیه موجود است.
پرونده پدر هولرمان از دفتر راتسینگر عبور کرده و تنها مجازاتی که برای این کشیش خاطی در نظر گرفته شده، آن بود که وی را به منظور درمان از یک شهر به شهر دیگر انتقال دادند. حتی پس از چند روز او را دوباره مسؤل یک گروه دیگری از نوجوانان کردند که پدر هولرمان دوباره مرتکب سوء استفاده شده است.
البته مدافعان راتسینگر مدعی هستند که این عدم مجازات از ناحیه معاون وی بوده، اما شواهدی موجود است که نشان میدهد خودِ راتسینگر در این داستان نقش داشته است.
نمونه دوم که شخص راتسینگر در آن متهم است و بحثی هم در آن نیست، این است که خود راتسینگر نسبت به یک کشیشی به نام «استفان کسیل» در ایالت کالیفرنیای آمریکا اهمال و کوتاهی کرده است. این کشیش دو پسر نوجوان را در اقامتگاه خود زندانی کرده، دست و پای آن ها را بسته و مورد آزار جنسی قرار داده است.
در سال 1981 وقتی که مقامات بالاتر در کالیفرنیا متوجه این قضیه شدند، به واتیکان نامه نوشتند و درخواست کردند که این کشیش مجرم، خلع لباس شود و هشدار دادند که اگر این کشیش در مسؤلیت خود باقی بماند، افتضاحات بیشتری به بار خواهد آورد. اما طبق شواهد موجود، آقای راتسینگر در واکنش به این نامه، نامهای به آنان نوشت و در خواست کرد که باید اطلاعات بیشتری درباره این قضیه به وی بدهند.
پس از این که نامه حاوی اطلاعات بیشتر را دریافت کرد، چهار سال طول کشید تا به این نامه جواب دهد. جوابی هم که به مقامات روحانی کالیفرنیا به زبان لاتین نوشته بود، این بود که برای بررسی این قضیه به زمان بیشتری نیاز هست و شواهدی موجود میباشد که در این فاصله کشیش «کسیل» در بخش خود همچنان مسؤل کار بوده و اتفاقا مسؤلیت نوجوانان را بر عهده داشته است.
کشیشی به نام پدر «لورنس مورفی» در ایالت ویسکانسین آمریکا، مسؤل یک مدرسه ویژه ناشنوایان بوده که یک عده پسر نوجوان تحت سرپرستی وی بودهاند. پدر لورنس به این کودکان ناشنوا تفهیم میکند که خدا از او خواسته که مسائل جنسی را به آنها آموزش دهد و از این حیله استفاده کرده و دویست نفر را در طول مدتی، مورد سوء استفاده جنسی قرار میدهد؛ تا اینکه اسقف اعظم میلواکی متوجه این داستان میشود و به واتیکان نامه نوشته، درخواست میکند درباره این کشیش مجرم کاری انجام دهند.
در این مورد هم راتسینگر هیچ اقدام جدی انجام نداد. البته با اقدام معاون واتسینگر، محاکمه محرمانه این کشیش مجرم، در سال 1996 شروع شد؛ اما ناتمام ماند و دلیل ناتمام ماندن محاکمه این کشیش مجرم آن بود که یک نامه خصوصی به راتسینگر مینویسد(که شواهد آن موجود است) و از او درخواست کرد که اجازه بدهد ایشان باقی مانده عمرش را با عزت و احترام ِیک کشیش، سپری کند. البته راتسینگر هم موافقت میکند و پدر مورفیِ مجرم با آرامش کامل به زندگی خود ادامه میدهد و در آرامش میمیرد. حتی با لباس روحانی هم دفن میشود.
کسانی که در این بین حقشان ضایع شده و نادیده گرفته شده است، آن دویست نوجوان ناشنوای بیگناهی هستند که به هیچ وجه توان دفاع از خود را نداشته و قربانی محافظه کاریهای بیجای راتسینگر میشوند.
به خاطر این سابقه هیرت آور راتسینگر است که عدهای معتقدند، پاپ بندکیت شانزدهم باید محاکمه شود و در همین دنیا پاسخگوی بدعملیها و بیعملیهای خود باشد و معتقدند که احساس شرم ناشی از این افشاسازیها، میتواند یکی از عوامل مهمی باشد که منجر شده پاپ بندکیت شانزدهم تصمیم بگیرد از مقام خود کنارهگیری کرده و این اتفاقی است که ششصد سال در کلیسای کاتولیک رخ نداده و سبب شگفتی همگان شد.