رئیسجمهور جدید آمریکا، با توجه به گفتمان جدیدی که در عرصهی سیاست خارجی ایجاد کرد، تمام تلاش خود را در دور اول ریاستجمهوری خود به کار برد تا آن وجههی امنیتی و خودمحوری را که آمریکا در زمان بوش ایجاد کرده بود تعدیل نماید و آمریکا را به عنوان کشوری هوشمند (smart power)، قدرتمند و دارای اثرگذاری غیرمستقیم با نفوذ بینالمللی معرفی کند که طرفدار دیپلماسی، صلح و حقوق بشر است.
اوباما در دور اول، با شیوههای دیپلماسی عمومی توانست بخشی از چهرهی آمریکا در فضای بینالمللی را اصلاح کند و با توجه به قانون بیمه و عدالت اجتماعی، طرفدارانش را حفظ نماید. کلید پیروزی اوباما در دور دوم، مباحث خاورمیانه و به خصوص ایران بود. اوباما بر خلاف رقیب محافظهکار خود، بر اصول دیپلماسی و برخورد غیرمستقیم با ایران پافشاری کرد و قول داد که به محض برنده شدن، قضیهی ایران را حلوفصل کند؛ چرا که کلید حل شدن گرههای بهوجودآمده در منطقهی خاورمیانه را در دست ایران میدید.
بر همین مبنا، پس از انتخاب، وزارت امور خارجه و وزارت دفاع را به کسانی پیشنهاد کرد که طرفدار مذاکره و ارتباط با ایران هستند. تا کنون در چندین نوبت پیشنهاد مذاکرهی مستقیم و بدون پیش شرط از سوی مقامات آمریکا به ایران داده شده است. در فضای ظاهری و آنچه در افکار عمومی به نظر میآید، کاملاً بدیهی است که مذاکره و برقراری ارتباط و پیشنهاد روابط دیپلماتیک، به جای تنشآفرینی و برخورد سلبی پذیرفته است. حتی یک بازیگر سیاسی، در زمان جنگ و دشمنی تمامعیار نیز باید روابط دیپلماتیک داشته باشد.
در هر صورت، پیشنهاد مذاکره و حلوفصل اختلافات مختلف از طریق آداب دیپلماتیک و مذاکرات مستقیم پذیرفته شده است و هیچ کس آن را نامطلوب نمیداند. اما این ظاهر قضیه است. در مورد هر بازیگر سیاسی، برای اینکه بتوان رفتار او را پیشبینی کرد و احتمالات لازم را در نظر گرفت که چه نتیجهای به دست میآید، میتوان از یک فرمول مشهور استفاده کرد. آنچه در آینده اتفاق میافتد عبارت است از نیتهای یک بازیگر سیاسی به اضافهی اقدامات عملی و رفتار منطقهای و بینالمللی او.
به این معنا که اگر ما بخواهیم به صورت علمی در قالب تئوریهای علم سیاست پیشنهاد مذاکرهی آمریکا به ایران را تحلیل نماییم و پیشبینی کنیم که چه اتفاقاتی در آینده میافتد، میتوان دو کار را انجام داد. در ابتدا باید نیتها و مقاصد (intention) آمریکا را مورد مطالعه قرار داد و بعد از آن، رفتارهای حال حاضر آمریکا در حوزههای سیاست داخلی و منطقهای را تحلیل کرد که از جمع کردن مجموعهی تفهم مقاصد و تحلیل مجموعه رفتارهای آمریکا، به راحتی میتوان دربارهی پیشنهاد مذاکرهی آمریکا به ایران نتیجهگیری کرد که چرا این اقدام صورت گرفته است.
تفهیم مقاصد و انگیزهها
این روششناسی در بُعد اول به نیتها و انگیزههای پیشنهادی آمریکا میپردازد. پدیدار حاکم بر ذهنیت سیاستمداران آمریکا در مکتب سازهانگاری و واقعگرایی قابل تحلیل است. به این معنا که اغلب پژوهشکدهها، مؤسسات تحقیقاتی، دانشگاهها و سیاستمدارانی که پیشنهاد مذاکره را مطرح و آن را تبدیل به یک درخواست عمومی کردهاند، عموماً به لحاظ ریشهشناسی مقاصد به این دو مکتب برمیگردند. تبارشناسی این دو مکتب به صورت کامل، اهداف آمریکا از پیشنهاد مذاکره را مشخص میکند.
الف) سازهانگاری
از منظر این مکتب، جهان واقعی وجود ندارد و آنچه انسانها را به کنش وامیدارد و باعث رفتار در آنها میشود سازههای جمعی است که صورتهای دانایی مختلف را شکل میدهد. بر این اساس، مهم این نیست که مذاکرهای صورت گیرد، بلکه نمایش مذاکره و ساختن سازهای از دیپلماسی برای افکار عمومی داخلی و خارجی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. سازهانگاران به جهان زیستها، سازههای رسانهای و تصاویر برساخته اعتقاد فراوان دارند.
بعد از آنکه آمریکا به بهانههای سازهای و کاملاً برساخته به خاورمیانه حمله کرد، نوبت بهکارگیری دیپلماسی عمومی بود تا این کشور، از طریق آن بتواند چهرهی صلحآمیز، حقوقبشری و دمکراسیخواهی را برای اقدامات امنیتی و اقتصادی خود ایجاد کند و به بحرانهای زیاد سازهای مشروعیت ببخشد. اوباما و تیم جدید سیاست خارجی او از دیپلماسی و مذاکره با ایران در حد سازهای استفاده میکنند که ایران را بیش از گذشته به حاشیه بکشانند. دیپلماسی، شعار و نمایشی است که با تبلیغات از طریق دستگاههای رسمی و رسانهای به گوش جهانیان مخابره میشود تا بازی تماماً بردـبردی را رقم بزند.
آمریکا نشان میدهد که طرفدار مذاکره و حلوفصل اختلافات است، اما ایران این پیشنهاد را رد میکند. بنابراین در افکار عمومی دنیا اسلام سیاسی و ایران شیعه به صورت کشوری ایدئولوژیک و سرسخت نشان داده خواهد شد. ایرانهراسی و شیعههراسی پروندهی جدیدی است که به صورت غیرمستقیم از پیشنهاد نمایشی آمریکا شکل میگیرد و تقویت میشود. آمریکا نیاز به سازهای جمعی از ایران دارد که به شدت منفی و ایدئولوژیک باشد. این طرح صورتبندیای دستکاریشده است که به نحو بسیار دقیقی، پیاده میشود.
ب) واقعگرایی
رویکرد اول (سازهانگاری) مربوط به کسانی است که عصر اطلاعات و الزامات آن را درک کردهاند و قدرت فضای سایبر، افکار عمومی و رسانهها را میدانند. اما برخی از واقعگرایان، یعنی آنان که با چین، شوروی، کوبا و همهی کشورهای مارکسیستی در جنگ سرد مبارزه کردهاند، اصلاً سازهانگاری را قبول ندارند. برخی از مشاوران و سیاستمداران تیم اوباما بر این باورند که از دیپلماسی به عنوان ضربهی فلجکننده باید استفاده کرد؛ به این معنا که از همهی گزینهها، از جمله تحریم، جنگ نرم، حمایت از شورشهای داخلی و حتی گروههای تروریستی باید استفاده کرد و هیچ ایرادی ندارد که همزمان پیشنهاد مذاکره را مطرح کرد.
با توجه به مجموعهی اقدامات رادیکال و انقلابی که آمریکا علیه ایران انجام داده است، تیم واقعگرا میدانند که ایران مذاکره نمیکند و طرح پیشنهادی آنها را رد میکند. تیم واقعگرا بر این اعتقادند که پیشنهاد مذاکره میتواند باعث غافلگیری ایران شود و برای مدتی در حاکمیت تفرقه ایجاد کند، افکار عمومی ایران را به هم بریزد و در نهایت ایران را در گوشهی رینگ گرفتار کند و در این حالت، ایران تنها با یک ضربهی نهایی از پای درخواهد آمد. بنابراین رویکرد واقعگرایی بر این باور است که باید از دیپلماسی و پیشنهاد مذاکره به عنوان ابزاری جهت فلجسازی ایران استفاده کرد.
بنابراین با نسبتخوانی رویکردهای سازهای و واقعگرای حاضر در سیاست خارجی آمریکا، به خوبی میتوان فهم کرد که آمریکا قصد دارد با پیشنهاد مکرر این رویداد، ایران را به صورت یک تهدید خطرناک و غیرقابل مذاکره نشان دهد که امنیت بینالمللی و منطقهای را به خطر انداخته است. نیت آمریکا از این اقدام رانتخواری است؛ چرا که به تنهایی هر اقدامی علیه ایران انجام داده به بنبست رسیده است و قصد دارد با همکاری کشورهای همسایه و بینالملل، ایران را غافلگیر کند و آخرین ضربه را بزند.
تحلیل رفتارها و کنشها (analysis of behavior)
اگر از سطوح نیتها عبور کنیم، به کنشها و مجموعه رفتارهای ناشی از ساختار سیاسی و اجتماعی آمریکا میرسیم. به لحاظ جامعهشناسی سیاسی و به خصوص بر اساس اقدامات و رفتارهایی که آمریکا انجام داده است، به راحتی میتوان به این نتیجه رسید که پیشنهاد مذاکره از سوی آمریکا امکان عملی ندارد. این تحلیل در سه بخش ارائه میشود:
الف) جامعهشناسی نیروهای سیاسی آمریکا
جامعهی آمریکا به لحاظ نیروهای سیاسی، همانند اغلب کشورها، از نظر سطح خواستها و عملیاتی شدن آرزوهای آن، فاصله دارد. به این معنا که آنچه مردم میخواهند، یعنی صلح، آزادی، رفاه، شادی، امنیت با آنچه در سطوح سیاسی برآورده میشود فاصله دارد. جامعهی پیشرفته و اطلاعاتی آمریکا دارای تمرکز انحصاری ثروت، تصاویر و سرمایههای فرهنگی است که اغلب در این ساختار نابرابر قدرت، صهیونیستها لابی بسیار قدرتمندی محسوب میشوند. صنایع نظامی، نفت و گاز و به خصوص بخش اعظمی از رسانهها در اختیار لابی صهیونیست است که بر سیاستمداران آمریکا نفوذ دارد.
صهیونیستها به هیچ عنوان خواستار مذاکره و ارتباط ایران و آمریکا نیستند. هدف آنها فروپاشی نظام سیاسی و تجزیهی ایران است و در این راستا، هر اقدام رادیکالی را انجام میدهند. بیشترین طرفداران جنگ و تحریم علیه ایران لابیهای صهیونیسم هستند. این گروه در کنگره اکثریت را دارند و برای اولین بار، نامزدشان در انتخابات ریاست جمهوری رأی نیاورد.
اما اوباما نیز نمیتواند بدون رضایت آنها کاری انجام دهد؛ تا جایی که مراسم معرفی وزرای امور خارجه و دفاع آمریکا، که تا حدی رویکرد معتدل به حماس، حزبالله و ایران داشتند، تبدیل به مراسم اعترافگیری شد و این وزرا مجبور شدند گفتههای قبلی خود را تکذیب کنند و به خط اصلی سیاست آمریکا، یعنی حمایت از اسرائیل، برگردند.
آمریکا هیچ گاه اسرائیل را فدای ایران نمیکند و در واقع اصلیترین مانع برقراری ارتباط و عملی نشدن پیشنهاد مذاکره، اسرائیل است. نفوذ اسرائیل در بخش رسانهای، نظامی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی باعث میشود که هیچ سیاستمداری پلههای ترقی را طی نکند، مگر خطوط مد نظر اسرائیل را به رسمیت بشناسد و به آنها احترام بگذارد. بنابراین افکار عمومی آمریکا و تیم اوباما نیز در محاصرهی صهیونیستها هستند.
ب) اقدامات و رفتارهای عملی آمریکا در منطقه
در ابتدای قرن بیستویکم، به بهانههای واهی و کاملاً فریبکارانه، آمریکا به منطقه حمله کرد و جایگاه نظامی خود در منطقه را توسط پایگاههای متعدد محکم کرد. بعد از آن، با استفاده از ویژگیهای عصر اطلاعات و طرح خاورمیانهی بزرگ، از اعتراضات مردمی برخی از کشورهای عرب استفاده کرد و سوار بر موج بیداری اسلامی منطقه شد تا در مواقع لازم، آن را به بهار عربی، خزان عربی و بهار سلفی تبدیل کند.
اشغال عراق و افغانستان، تأسیس پایگاه نظامی در ترکیه و آذربایجان و حرکت دادن ناتو در آسیا، همه نشان از رویکرد بسیار امنیتی آمریکا دارد که مجموعهی رفتارهایش با منطق دیپلماسی، قابل جمع نیست. آمریکا در قرن بیستویکم بسیار متجاوز شده است و از فیلم و سریال، کتاب و علم و فرهنگ و رسانه استفاده میکند تا در پرتو امکانات عصر اطلاعات، با یک دیپلماسی عمومی، وجوه خشونتبار تبدیل به هژمون شدن را پوشش دهد. مجموعه رفتارهای کلان سیاست خارجی آمریکا در جهان و منطقهی خاورمیانه نشانی از صلح و دیپلماسی به همراه ندارد و تماماً بستری مبارزاتی و جنگی دارد.
ج) اقدامات و رفتارهای عملی آمریکا در قبال ایران
آمریکا در حالی به ایران پیشنهاد مذاکره داده است که در همهی رویدادهای سیاسی و بینالمللی بر ضد ایران موضعگیری میکند و تقریباً از هیچ اقدام منفی علیه ایران دریغ نمیکند. مجاهدین خلق (منافقین) را از لیست تروریستی بیرون آورده است، از شبکههای برانداز و تجزیهطلبان خارج و داخل ایران حمایت مالی و رسانهای میکند و از آموزش امنیتی به تروریستهای همسایهی ایران جهت تجاوز به خاک ایران دریغ نمیکند.
این کشور مدام در حال جاسوسی و رصد کردن ایران است و همهی کشورهای منطقه و جهان را تهدید کرده است که ایران را تحریم کنند و اجازهی صدور گاز، نفت و کالاهای ایرانی و برقراری مبادلهی اقتصاد تجاری را به ایران ندهند. آمریکا تحریمها را به بخش بانک و بیمه و کشتیرانی و حتی عرصهی علم و صنعت نیز وارد کرده و مخصوصاً در سه سال اخیر، میزان تحریمها و فشار اقتصادی بر ایران را افزایش داده است. مجموعهی اقدامات و رفتارهای عملی آمریکا، به خصوص در قالب لابیگری در سازمانهای بینالمللی و تنبیه کشورهایی که با ایران رابطه دارند، واقعیتی است که نمیتوان آن را انکار کرد.
نتیجهگیری
اگر مجموع نیتها و رفتارهای آمریکا را کنار هم بگذاریم، به این نتیجه میرسیم که آمریکا قصد مذاکره با ایران را ندارد و هدفش از پیشنهاد مذاکره، ایجاد شرایطی است که بتواند بازی بردـبرد را رقم بزند. تداوم وضع موجود به نفع آمریکاست. در کدام شرایط آمریکا میتوانست در ترکیه پایگاه موشکی ایجاد کند؟ ترکیه حتی در جنگ عراق نیز به آمریکا اجازه نداد از حریم هواییاش استفاده کند؛ اما اکنون به این کشور اجازه داده است در خاک ترکیه سامانهی موشکی نصب کند.
در شرایطی که سیاستمداران کشورهای اسلامی، به جای وحدت جهان اسلام و درک دشمن واقعی، به جان هم افتادهاند و تبدیل کردن بیداری اسلامی به بهار عربی را دنبال میکنند، آمریکا به هیچ وجه قصد مذاکره با ایران را ندارد. آمریکا دارای پایگاه نظامی است و خاک کشورهای اسلامی را تصرف کرده است. با چشمان بسته و کاملاً ایدئولوژیک از اسرائیل حمایت میکند. سازههای رسانهای و قدرت واقعگرای اقتصاد آمریکا و سیاستمدارانش را بستهای از خلق رخدادهای تاریخی قرار داده است که میتواند فجایعی به شدت خطرناکتر از قرن بیستم برای بشریت به دنبال داشته باشد.
ایران از معدود کشورهایی است که به خاطر سابقهی تمدنی و میراث آرمانگرایی خود، دنیا را متفاوت از آنچه هست میبیند. میراث انتقادی رویکرد ایران به جهان، که ریشههای ماتریالیستی ندارد، مسلماً با آنچه آمریکا از چین، شوروی و... طلب میکرد متفاوت است. ایران دارای الهیات سیاسی و فرهنگ ملیای است که هنوز در جامعهی یکدست و انضباطی و ساختار شبیهسازی عصر اطلاعات گرفتار نشده است. آمریکا در صورتی که بخواهد با ایران مذاکره کند، باید مجموعهای از حسننیتها و رفتارهای عملی از خود نشان دهد که نتیجهی آن مغایر با امری باشد که به راحتی قابل مشاهده است و ایرانیان با تمام دغدغههایشان این مورد را به خوبی درک میکنند.
روحالله اسلامی؛ کارشناس مسائل بینالملل