فصل اول: حمله به ایران
جعفر فرجي: شیعه بفرموده مولایش میداند که: "ذلیل است قومی که در خانه خود با دشمنش روبه رو شود".
به هنگامی که تمام جمع بندیها قطعیت یافت، قرار بر این شد که تک تک روستاهای ما به خاک و خون کشیده شود و از شهرهایمان با موشک و بمب، از زمین و دریا و هوا، جز تلی از خاک چیزی نماند و ریشه ملتمان را بخشکانند.
جنگ به راه افتاد، روستاها وجب به وجب شخم زده شد، شهرها ویران شد و تمامی تاسیات زیربنایی شبکه برق، شبکه آب، جادهها، پلها، مدارس، خانهها... منهدم شد. جنگ نیابتی بود و مرزهای مورد هجوم، هزاران کیلومتر از کشور فاصله داشت. هر بمب و موشکی که بسمت جغرافیای ایران نشانه گرفته شد بر سر مردم لبنان فرود آمد...
استقامت مردم لبنان جبهه مقاومت را پیروز کرد. ایران، ابرقدرتی چون آمریکا را به زانو درآورده بود.
اما مردم هنوز شهد پیروزی را نچشیده بودند که علاوه بر از دست دادن عزیزان خود با خانههای ویران شده و کشوری جنگ زده مواجه شدند. کم کم زمزمههای شیاطین بلند شد و پچ پچها تا قلب شیعیان هم نفوذ کرد: که چرا شما بایست هزینه کشوری دیگر را بدهید؟
عربستان ۶ میلیارد دلار، امارت ۶ میلیارد دلار و قطر ۷ میلیارد دلار به دولت لبنان کمک اهدا کردند. همان کشورهایی که در جنگ به نفع اسرائیل در بین مردم و حزب الله زمزمههایی را نجوا میکردند، امروز دولت و مردم را با پیش شرطهایشان بسمت یک درگیری داخلی برای خلع سلاح حزب الله سوق میدادند و از مردم مضطری که بجای خانه با تلی از خاک و هزاران نیاز فوری مواجهه هستند چه انتظار...
بحران نارضایتی زمزمهها را آنقدر بالا برد که سید حسن نصرالله مجبور شد بصورت سرزده به میان مردم آواره برود و قول دهد که در کوتاهترین زمان ممکن همه چیز درست خواهد شد. دشمن میخواست همه را روبه روی حزب الله و ایران قرار دهد...
فصل دوم: لشگر کشی ایران به درون قلبها و دلها
مهندس "حسام خوشنویس" با سوابق درخشان کار عمرانی و فرهنگی و خدماتی در کردستان و افغانستان به عنوان رئیس ستاد بازسازی لبنان انتخاب میشود. حسام را همه به خوشفکری و مدیریت راهبردی و استراتژیک میشناسند. وقتی کشورهای مرتجع با میلیاردها دلار به صحنه آمدهاند، مهندس حسامی که چند ده میلیون دلار بیشتر به همراه ندارد، چه خواهد کرد در این جنگ نابرابر روانی و اقتصادی با انبوه کارهای بر زمین مانده...
ابتکار و هوشمندی او باعث میشود به جای آنکه همچون کشورهای کند ذهن منطقه، پولهای میلیارد دلاری به دولت ناکارآمد لبنان بدهد، در یک حرکت راهبردی و پس از درگیری سنگین با سنگ اندازیهای دولت سینیوره که رسانههای لبنان گواه آن هستند، کمکهای محدود کشور و سرمایههای مردم لبنان را ساماندهی و آن را صرف سرمایه گذاری در خرید و راه اندازی چندین کارخانه بزرگ تولید سیمان و آسفالت و... کند. دولت لبنان که ید طولايی در حیف و میل سرمایهها دارد، میگفت باید هر کمکی به من داده شود تا من هزینه کنم.
با چنین ابتکاری، مهندس حسام بدون نیاز به کمکهای مستمر و خاص و با استفاده از مواد اولیه ومنابع خود لبنان توانست در تاریخ لبنان جاودانه شود. او تمام جادههای لبنان را که دهها سال متروک مانده بود با کارخانههای خود لبنان آسفالت كرد، همه پلها را تعمیر نمود همه خرابیها را آباد كرد.
حسام در ترسیم فضای آن زمان - که خود در جلسهای شاهد بودم میگفت: "من احساس کردم دشمن میخواهد شیعیان و مسیحیان و اهل تسنن را رو به روی هم و بریده از حزب الله قرار دهد. من هم اولین کار عمرانی که انجام دادم رفتم حدود ۱۰ کلیسا را که آسیب دیده بود تعمیر کردم و گفتم این از طرف ملت ایران. تمام مطبوعات لبنان مینوشتند که ما فکر میکردیم ایرانیها فقط به فکر خودشان یا شیعیان هستند..."
حسام میگفت: "وقتی کارهای ما را در نزدیکی و همدلی اقوام دیگر و گروهها میدیدند، احساس میکردم آمریکاییها و صهیونیستها و دنبالههای عربیشان از عصبانیت دارند میمیرند. "
ساخت و تعمیر چند صد مدرسه، بیمارستان، مسجد و تاسیات زیربنایی مورد نیاز مردم و... آن هم از سرمایههای خود لبنان موجب شد نه تنها توطئه منزوی ساختن حزب الله شکست بخورد، بلکه دلهای مردم از گروهها و طوایف مختلف به ایران و حزب الله نزدیکتر و با استقامتتر و پایدارتر شود. هر خشتی که روی هم قرار میگرفت و هر حرکت عمرانی مهندس حسام همانند دهها لشگرکشی جهان غرب بود، لشگرکشی که قلبها و دلها را تسخیر میكرد.
"امیل لحود" در اولین دیدار خود به عنوان یکی از روسای جمهور گذشته لبنان به او گفته بود که: "وقتی من در مرز به سمت اسرائیل نگاه میکنم خجالت میکشم از بس که آن طرف زیبا و آباد است. این جرقهای شده بود برای او و میگفت: این جنگ روانی اسرائیل است که مرزها را زیبا درست میکند." به همین خاطر در کنار عمران و آبادانی شهرها و روستاها تمام اطراف مرز کشور کوچک لبنان را تبدیل به پارکهای زیبا كرد.
امروز مردم لبنان از سراسر کشور برای تفریح و ورزش به مرزها میآیند، به پارک ایرانیان که مسلط بر چندین شهر و روستای اسرائیل است، میآیند و منظره زیبایی از آبادانی و شادابی و مقاومت و سرودهای غرورآفرین در برابر دیدگان مردم رژیم جعلی اسرائیل شکل میگیرد.
امروز هر که به لبنان برود در سرتاسر جادهها و شهرها به فاصلههای نزدیک تابلوهای فراوانی را میبیند که نوشته شده "این پروژه اهدایی دولت ایران به ملت انقلابی لبنان است." اما در سرتاسر لبنان علیرغم هزینههای دهها میلیارد دلاری کشورهای کند ذهن عربی، مردم لبنان هیچ اثری از پولهایی که به دولتشان داده شده، نمیبینند و دولت لبنان زحمت تمتع از این مواهب را خودش یکجا کشیده است. تمام توریستهای دنیا و مردم لبنان از هر طایفه و دین و مذهب میتوانند بخوبی تفاوت مدیریت بحران و مدیریت انقلابی جبهه مقاومت را با مدیریت دیگران، از تابلوهایی که در سرتاسر لبنان در عمران و آبادانی این کشور نصب شده، ببینند و همه این سرافرازی ایران و ایرانی در میان لبنانیان و جهانیان را مرهون هوش و مدیریت نگاه راهبردی حسام هستیم.
فصل سوم: مهندس حسام رئیس جمهور لبنان
اولین برخود من با شهید حدود دو سال پیش بود که بواسطه مسئولیت کاری میزبان مهندس حسام و تعدادی از خانواده شهدا در حرم حضرت عبدالعظیم و بهشت زهرا سلام الله عليها بودم. برای استقبال رفته بودم که دیدم هنوز زائران لبنانی از اتوبوس پیاده نشده، یک مرد نورانی شروع کرد با صدای بلند و با شادابی خاصی الموت لامریکا و الموت لاسرائیل و... سردادن. کل حرم مبهوت او شده بودند و او کار خود را میکرد. آنقدر شخصیت پرحرارت و مخلصانه و دوست داشتنی او برایم جذاب بود که از چند نفر از لبنانیها پرسیدم نظرتان راجع به مهندس حسام چیست؟
اولی گفت: "او رئیس جمهور واقعی مردم لبنان است". دومی گفت: "او سختتر از فولاد است" و با خنده اضافه کرد: "این چند روز برای ما خیلی سخت گذشت گویا مهندس حسام اصلا خواب و خستگی ندارد، اصلا قرار ندارد. دائم هم تقلا میکند و از ما هم میخواهد پا به پایش بدویم... "
در همان چند دقیقه اول آنقدر مودبانه و با احترام و صمیمی با من - که جای فرزندش بودم برخورد کرد - که مرا شیفته مرام خود کرد. بعدها که ارتباطمان بیشتر شد، فهمیدم که رئیس جمهور مردمی قصه ما که روستا به روستا و وجب به وجب لبنان مدیون خستگی ناپذیری اوست، وقتی نام اباعبدالله عليهالسلام میآید، نه یک دیپلمات است و نه یک مسئول رده بالا. این را باید از هیاتیهای لبنانی پرسید که چگونه در وسط هیات، برای عزای ارباب سینه برهنه میکرد و مياندار مجلس میشد.
رئیس جمهور قصه ما خواب نداشت. وقتی میگفتی خسته نشدی حاجی؟ میگفت: "من خستگی را خسته کردم و روی آن را کم.
وقتی میپرسيدي حاجی تو خواب نداری؟ میگفت: "فرصت برای خواب زیاد است الان وقت کار است، وقت عمل."
کسی که در کنار سواحل مدیترانه سالها در خارج با وضع خاص فرهنگی لبنان زندگی کند و خودش را هر هفته روزهای جمعهای از هر جا که شده برساند بیروت و دعای ندبه هیات را با سوز برای همه بخواند واقعا لیاقت شهادت را دارد.
کسی که وسط اینهمه کار و شلوغ پلوغی روزگار و اجرای پروژههای مختلف و خستگی و بیخوابی، نماز شبش ترک نشود واقعا لیاقت شهادت را دارد. آری حسام مثل ما نبود...
عزیزی در مراسم تشییعش میگفت که ماه رمضان امسال گفتم حج نمی آیی؟ گفت نه امسال میخواهم بروم کربلا با ارباب اتمام حجت کنم. آری او دیگر دلش برای شهادت پر میکشید. اجر سالها نوکری بارگاه حضرت زهرا(س) را گرفت از تیری که به پهلویش خورده بود میشد فهمید که نذرهایش مستجاب شده حتی در نحوه شهادت...
مهندس حسام خوشنویس با ما تفاوت داشت. او در زمانی که همه ما موتورهایمان خاموش شده بود و منفعل، بالاترین کار خود را برای آقا و نظام انجام داد....
به قول آقای پناهیان به آقا باید تسلیت گفت چون یکی از نوادری که میتوانست چهره نظام و آقا را در جهان ترسیم کند از دست دادیم. حسام یک عماد مغنیه دیگری بود که صهیونیستها و سرویسهای جاسوسی دنیا بهتر از ما میشناختندش. کاش نسل ما ابعاد وجودی حسام را میشناختند که نسل ما برای زمینه سازی ظهور و کار در عرصه بین المللی با فرهنگها و مذهبها و عقاید گوناگون به الگوهایی چون حسام شدید محتاجند....