سرویس نقد رسانه 598- از سال گذشته مجموعه ای به خیل نهادها و مؤسسات فرهنگی کشور اضافه شد به نام «جبهه فکری انقلاب اسلامی». این مجموعه با انتشار سه نشریه ویژه تحلیل و بررسی فیلم ها و سیاست های سی امین جشنواره فیلم فجر و اعطای جوایزی تحت عنوان «گفتمان انقلاب اسلامی» به فیلم های مطلوب و منطبق یا نزدیک به گفتمان انقلاب، حضور زودهنگام خود در فضای رسانه ای را علنی کرد. یک سال گذشت و این مجموعه فعالیت های پژوهشی خود درمورد چیستی و چگونگی سینمای انقلاب اسلامی را ادامه داد، تا امسال توانست هر 2 ساعت برنامه زنده تلویزیونی، چند نوبت ویژه نامه مخصوص جشنواره و یک ویژه برنامه کوتاه رادیویی و نیز یک سالن سینما را 10 روز کامل برای اکران فیلم و برگزاری جلسات نقد و بررسی به خود اختصاص دهد.
ویژه برنامه تلویزیونی «ققنوس» را می توان یکی از معدود برنامه های «به درد بخور» صدا و سیما قلمداد نمود که تقریباً توانست گوی سبقت را از برنامه چند ساله و ورشکسته «هفت» که امسال به برکت مجری و سردبیر آن، به پاتوقی برای منتقدین شبه روشنفکر و حذف منتقدین مذهبی مبدل شده بود، برباید. در این برنامه برخی چهره ها چون حجت الاسلام پناهیان و سعید مستغاثی که از معدود متفکران سینمایی انقلاب اسلامی می باشند، تقریباً برای اولین بار پایشان به تریبون صدا و سیما جهت طرح مباحث سینمایی رسید. حتی شاید بتوان گفت که استاد پناهیان در عرصه سینمایی «کشف شد»! همچنین تقریباً تمام متفکرین مطرح این جبهه، از حسن عباسی و وحید جلیلی و صادق کوشکی گرفته تا ناصر هاشم زاده و شهاب اسفندیاری فرصت حضور یافته و به طرح دیدگاه های خود پرداختند. لذا با توجه به فرصت برنامه و اختصاص کامل آن به طرح مباحث مبنایی و مدیریتی، می توان گفت که رسانه ملی یک فرصت حداکثری در اختیار منتقدین مذهبی برای حرف زدن قرار داده و تقریباً اکثر آنچه در ذهن داشتند را گفتند.
بررسی تک تک جلسات و مباحث مطرح شده در آنها مجال فراخ تری می طلبد، اما با یک نگاه کلی می توان چند آسیب جدی را در آنها مشاهده نمود که نتیجتاً، بر کل منتقدین مذهبی سینما وارد می شود.
اولین نکته اینکه این جلسات، با وجود فراخی مجال حرف زدن و آزادی بیان کامل در آنها، نتوانست نه مسئولین سینمایی، نه جبهه شبه روشنفکری سینما و نه رسانه های سینمایی را وارد گفتگو و وادار به موضع گیری کند. این نقد البته احتمالاً توسط این گروه و بسیاری از مخاطبین، مورد پذیرش قرار نگیرد. بدین استدلال که معلوم است مسئولین و شبه روشنفکران و رسانه های سکولار نباید موضع بگیرند تا نقدهای چالشی که بر ایشان وارد شده در فضای رسانه ای بولد نگردد.
به این استدلال دوگونه می توان پاسخ داد. اولاً این «خوش خیالی» که «ما بنیان آنها را زیر سوال بردیم و مشروعیتشان را به چالش کشیدیم» با کدام اطمینان برای این گروه محقق شده است؟ آیا مطمئن هستیم که آنها حتماً با دیدن این برنامه ها (اگر ببینند) با خود گفته اند «ای وای! فلان فلان شده همه ما را زیر سوال برد و حاشیه امنمان را بر هم زد» و نگفته اند «برو بابا! همون حرفهایی که صد بار گفته اند و گوش همه از آنها پر است را برای صد و یکمین بار تکرار می کنند»؟ جستجوی شخصی نگارنده نشان می دهد که اکثریت مسئولین، شبه روشنفکران و رسانه ها اصلاً این مباحث را پیگیری نمی کردند و آن معدودی که تک و توک برنامه را تماشا کردند، موضع دوم را نسبت به آن گرفتند.
اما ممکن است منتقدین مذهبی و گردانندگان برنامه پاسخ دهند که مهم نیست مسئولین و شبه روشنفکران و رسانه ها برنامه را ببینند. مهم مخاطبین مردمی هستند. این دفاع البته خوب است، اما به شرطی که مباحث مطرح شده در این برنامه ها، مباحثی مربوط به مردم بوده باشند، نه مباحثی مربوط به مدیریت کلان فرهنگ و یا مبنایی ترین مباحث مربوط به «فلسه سینما». نگارنده منکر این حقیقت نیست که اکثر مخاطبین این برنامه از لحاظ فهم و استعداد درک این مباحث، از سه دسته فوق به مراتب مهیاتر بوده اند. اما وقتی افراد اصلی که می بایست شنونده این بحث ها باشند پای برنامه نمی نشینند یا تأثیری نمی گیرند، حداقل باید به فکر ارتقاء برنامه و آسیب شناسی آن بود.
نقد جریان غربگرا و بی سواد سینما وقتی سینماگران که مخاطب اصلی اند به برنامه ما بی توجه اند، به چه درد می خورد؟ گیرم صد بار صدر تا ذیل سینما را شستیم و محکوم کردیم و بیانیه هم نوشتیم، خوب بعدش؟ وقتی نتوانستیم «فشار رسانه ای» نه بر دولت و نه بر سینما وارد کنیم، چه فایده؟ برخی ممکن است این توهم را داشته باشند که فیلم های خوب امسال، نتیجه فعالیت های رسانه ای سال گذشته و نیز طراحی جایزه گفتمان انقلاب اسلامی بوده اند. ما نمی خواهیم اثر این حرکت بر سینما را مورد انکار قرار دهیم و قطعاً جلسات نقد برگزار شده، تأثیر خود را در سال آینده بر سینما خواهند گذاشت. اما نباید این توهم را داشت که مثلاً کارگردان «تنهای تنهای تنها» که می خواهیم به او جایزه گفتمان انقلاب اسلامی را بدهیم و منتقد جبهه فکری ماست و شاید تا قبل از جشنواره، اصلاً از وجود چنین جایزه و مجموعه ای بی خبر بود، فیلم امسال خود را بخاطر و یا متأثر از این حرکت ساخته است. یا مازیار میری اصلاح طلب و میرکریمی که ما فیلم هایشان را پسندیدیم، بخاطر جایزه و جریان ما این آثار را ساخته اند.
آسیب این جریان این است که «علاقه ای در اکثریت سینماگران و مسئولین، برای تبادل نظر با ایشان» ایجاد نمی کند. اگر خانم درخشنده به جلسه نقد و بررسی ما می آید، به همه سینماهایی که فیلمش اکران شده هم می رود. اینکه چطور می توان سینماگران و مسئولین را جذب کرد، خود بحث مفصلی است. اما فی الجمله می توان گفت وقتی آنها احساس کنند با حضور و تبادل نظر با جمعی «چیزی بر آنها افزوده می شود» رقبت به شرکت پیدا می کنند. وقتی می بینند همان نقدها و فحش ها که در سایت ها و از زبان منتقدین می شنوند، در قالب های شیک تر و بیان باکلاس تر در همین جلسات گفته می شود، طبیعی است که هیچ کدام رقبتی برای حضور و مفاهمه نیابند. لذاست که پس از یک ساعت گفتگوی نفس گیر، دبیر جشنواره فجر می گوید «این همه نقد، کو راه حل؟»
نکته دومی که به نحوی ریشه آسیب قبلی می باشد، اصل جایگاهی است که «مذهبیون آشنا به سینما» برای خود در نظر گرفته اند. ما از «نقد» چه توقعی داریم؟ آیا می خواهیم فیلمساز، در پارادایم ما فیلم بسازد؟ یعنی مثلاً می خواهیم داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، تا مانی حقیقی و و بهرام توکلی فیلم انقلابی بسازند؟ اگر چنین تصوری داریم، به نظر می رسد نسبت به انسان کمی کم اطلاع هستیم. آیا می خواهیم نکات ضد اسلامی در فیلم ها کمتر شود؟ این بد نیست، اما باید بدانیم هرچه فشار را بیشتر کنیم، آثار آنها پیچیده تر می شود و مثلاً فیلمی مثل «جرم» تولید می شود که اثری کاملاً سیاسی و مرتبط با فتنه 88 است و تمام تکه هایش را می اندازد، ولی به نحوی که نمی توان مچ او را گرفت.
صحبت این است که کمی از آن کلی نگری هایی که درمورد تأثیر نقدهایمان بر سینما داریم، پایین بیاییم و بصورت مصداقی ببینیم آیا توانسته ایم کاری بکنیم؟ به عبارت بهتر، «آیا اصلاً می توانیم اثری هم بگذاریم؟» منظور حداقل اثر نیست، بلکه مقصد ارزیابی کل فعالیت سینمایی جبهه رسانه ای انقلاب، یعنی «نقد» است. جدای از اینکه چقدر نقدهای ما مورد مطالعه سینماگران قرار می گیرد، وقتی از ریشه در دو پارادایم فکری زندگی می کنیم، انتظار چه اثری بر آنها داریم؟
آیا ما با نقدهایمان انتظار جهت دهی به دولت را داریم؟ چه جهتی؟ حمایت از فیلم های خوب و عدم مجوز به فیلم های بد؟ وقتی «فیلمساز خوب» نداریم، دولت از که حمایت کند؟ او مجبور می شود از چند فیلم مزخرف تحت عنوان «فاخر» حمایت کند که بدتر، سوزاندن بودجه بیت المال است. می خواهیم جلوی مجوز دادن او را بگیریم و دایره ممیزی را گسترده تر کنیم؟ اینکار شاید خوب باشد، اما محصول آن در بلند مدت چیزی جز یک سینمای خنثی نخواهد بود؛ فیلمسازی که در پارادایم ما نیست، اگر فیلم خودش را بسازد، مورد قبول ما نیست و اگر محدودش کنیم، فیلمی به درد نخور خواهد ساخت.
به نظر می رسد اتفاقی که دارد می افتد، این است که ما تنبلی و بی عرضگی خود را در پس سر و صدای زیاد رسانه ای مان مخفی می کنیم. ما «انقلابی» نیستیم، والا خواندن و بحث کردن آثار سینمایی شهید آوینی نهایتاً و با بیشترین اتلاف وقت، 3 ماه طول خواهد کشید (به خصوص برای مجموعه ای چون "جبهه فکری" که بودجه های ملیاردی در اختیار دارد و تقریباً دغدغه معاش ندارد). غربگرایان در مبارزه شان انقلابی اند؛ لذا می بینیم هرسال چهره های جدید به همراه فیلم های تازه به سینما ارائه می کنند و شبانه روز «در خود سینما» مشغول اند. همزمان که آنها شبانه روز مشغول فیلمنامه نویسی و فیلمسازی و رایزنی و فشار برای دریافت بودجه هستند، ما مشغول چه کاریم؟ آیا روزی 15 ساعت مطالعه و بحث داریم؟ قطعاً نه؛ چون اگر داشتیم، تا الآن تمام منابع فکری سینمایی متفکران انقلاب را چند بار مطالعه و بحث کرده بودیم. پس در این فرصت ها مشغول چه کاریم، خدا می داند.
دائم نق می زنیم که «آی .... همه سینما و جایگاه های مدیریتی را
غربگرایان تسخیر کرده اند» به چه کسی نق می زنیم؟ اما به محض اینکه یکی از خودمان
مسئول می شود، می بینیم ده برابر خود آنها سینه چاک سینما می شود. نمونه اش
شمقدری و اخیراً هم دکتر عباسی که در برنامه ققنوس آنچنان دفاعی از سینمای ایران
نمود که خود سینماگران هم نمی دانستند اینقدر انقلابی اند! وقتی متفکر ما به محض
ورود به سیستم اینگونه همرنگ آن می شود، سر چه کسی فریاد می زنیم؟ از چه کسی انتظار چه تغییری داریم؟ برخی
می گویند «پرورش نیرو»؛ توسط کدام استاد؟ در کجای تاریخ انقلاب «نیروی انقلابی» با
پرورش دولتی بوجود آمده که این دومی آن باشد؟ نیرو آن دانشجویان فنی دانشگاه شریف
اند که از سر درد، خودشان دوربین روی دست گرفته و بدون هیچگونه آموزش قبلی و صرف
بودجه، در بزنگاه های انقلاب فاخرترین مستندهای سیاسی و فرهنگی را ساخته اند.
یکی از منتقدین جمله به شدت صحیحی داشت که «اگر سالی 5 تا فیلم مثل قلاده های طلا داشتیم، فاتحه سینمای روشنفکری خوانده بود». می توان در تکمیل این حرف افزود «اگر به جای این همه منتقد، 5 دلسوز و انقلابی مثل ابوالقاسم طالبی داشتیم، فاتحه سینمای هالیوود هم خوانده بود».