گروه معارف«خبرگزاري دانشجو»؛
این روزها که می گذرد داغ دلمان تازه است. سایهی مادر بر سرمان است و از
داغ مادر جوانمان می سوزیم؛ این رزها که می گذرد اشکمان جاری است،
دستهایمان برای باز کردن دستهای بستهی مظلومترین مقتدر عالم بسته است.
این روزها که می گذرد آهمان عالم سوز، از گریههای دخترکی میان کوچههای
تنگ و تاریک بی کسی و از غیرت خورد شدهی پسری که شاهد کتک خوردن مادر
است. این روزها که میگذرد داغدار گلی هستیم که نیامده پرپر شد. این روزها
داغدار خانهای سوخته، میخی افروخته و صورتی سوختهایم....
اما درد این روزهای از عبور تلخ این خاطرهها نیست، از تکرار دوبارهی
آن در کوچه پسکوچهی خیابانهای کشوری است که جور عشق علی(ع) را به دوش
میکشند، که مهر فاطمه در دل دارند، که غربت را از حسنین به ارث بردهاند.
از تکرار تلخ هجومی وحشیانه به خانهای پر ز مهر علی(ع)، از سوختن
آشیانهای لبریز از عشق فاطمه(ع)، از دستهای بستهی مردی سر به مهر
حسن(ع) داده، از تکرار تلخ نوازش تازیانه بر بازوان زنی از قبیلهی
زینب(س) و ... این بار بحرین تنها تصویری از مدینه نیست! کربلایی است
کربلایی است با رنگ مدینه..
درد تنها دستهای بسته و صورتهای نیلی نیست، تکرار اسارت زینب(س) ، تکرار هلهلههای کوفیان، تکرار بازار برده فروشان...
ولی این بار دستهای من و تو بسته نیست، تاریخ جاری است و زینب منتظر
مردانی است دستهای بستهی پدرش را باز کنند، مادرش را از زیر دست و پای
دژخیمان برهاند، برادرش را از گودی قتلگاه بیرون بیاورد و فریاد برآورد که
ناموس مسلمین را چه به زندان، چرا اسارت، از چه رو شکنجه؟
این بار دستهای من و تو بسته نیست، امروز تکرارمدینه است و فاطمه تو را
می خواند. همسرش را از روی سجاده به نا کجاآباد بردهاند. فرزندانش از ترس
به خود میلرزند و تو باید به تاریخ اثبات کنی مدینه تکرار نمیشود.
این بار شمشیر من و تو اگر چه در غلاف است اما زینب منتظر مشتهای گره
خورهی توست تا از اسارت ناموس مسلمین جلوگیری کنی. پس به تاریخ نشان بده
اجازهی تکرار کربلای دیگری را نمی دهی.