در شناسنامه هیچکدام از ما واژه «تهرانی» نیست، بلکه «شهیدی کلهری» است و
«شهیدی» آن به خاطر پدربزرگ ما یعنی مرحوم « آمیرزا غلامحسین شهید» است که
ایشان از شهدای دوره مشروطه در دوره استبداد صغیر بودند و مدفن ایشان هم در
حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است که «حاج آقا مجتبی» نیز در نزدیکی ایشان
به خاک سپرده شدند و بر سنگ مزار ایشان هم مثل بقیه شهدایی که در یک شب در
دوره استبداد صغیر به شهادت رسیدند نام «شهیدی کلهری» ذکر شده است که البته
این سنگ را به دلیل توسعه حرم برداشتند. الان نام خانوادگی همگی ما در
شناسنامه «شهید کلهری» است و شناسنامه پدرمان هم در اداره ثبت احوال موجود
است و ذکری از «تهرانی» در هیچکدام از شناسنامه ها نیست.
* ما شنیده بودیم که پدر حاج آقا مجتبی تهرانی دو همسر اختیار کرده بودند و شما از دو مادر هستید آیا درست است؟
خیر. همگی ما فرزندان همسر سوم پدرم هستیم. ما 8 خواهر و برادر هستیم که
بزرگترین ما «آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی» هستند که خداوند عمرشان بدهد و
بعدی «حاج آقا مجتبی» هستند تا خواهر کوچک من که آخرین فرزند هستند. ما 8
فرزند از یک پدر و یک مادر هستیم. پدر ما مرحوم «حاج میرزا عبدالعلی
تهرانی» فرزند « شهید آمیرزاغلامحسین شهیدی کلهری» است که در آن زمان نام
فامیلی نبوده اما بعدا سنگ مزار می گذارند و در آن این نام فامیل ذکر شده
است.
برخی به غلط عنوان کردند که من اسم خود را عوض کرده ام و فامیل مادری ام
را گذاشته ام که اصلا درست نیست. نام خانوادگی مادر مرحوممان «دانایی»
بوده که ایشان دختر «شهید آیت الله آشیخ روح الله دانایی» بودند که در زمان
رضاخان در قزوین توسط عمال رضاخانی به شهادت رسیدند؛ یعنی ما خواهر و
برادرها نوه دو شهید هستیم. نکته دیگر اینکه «حاج آقا مجتبی» که بیش از یک
ماه در بیمارستان تهران بستری بودند، خانواده گرامی ایشان پشت در اتاقی که
ایشان بستری بودند عنوان« کلهر» را نوشته بودند و فرزندان ایشان هم «شهیدی
کلهری» هستند.
من نسب خودمان را بیان می کنم که «حاج آقا مجتبی» فرزند «حاج میرزا
عبدالعلی» مشهور به «تهرانی» فرزند « شهید حاج میرزاغلامحسین» فرزند « حاج
میرزا ابراهیم» فرزند «حاج میرزا احمد» فرزند« آمیرزا موسی» - که مسجد
«آمیرزا موسی» تهران توسط ایشان بنا شد که روبروی مسجد جامع تهران است که
«حاج آقا مجتبی» در آنجا نماز می خواندند و احیا می گرفتند- آمیرزا موسی
برادر «آمیرزا مسیح» معروف در تاریخ است که این دو برادر به کمک مردم
تهران، زنان مسلمان دوره فتحعلی شاه را که بعد از قرارداد ننگین ترکمنچاری
توسط «گریبایدوف» وزیر مختار روسیه تزاری در سفارت زندانی شده بودند را
آزاد کردند که در تاریخ ثبت شده و سریالی بر اساس این جریان با عنوان «
وزیر مختار» در زمان امام(ره) ساخته و پخش شد.
پس ما نوادگان «آمیرزا موسی» بزرگ برادر «آمیرزا مسیح» معروف هستیم که
ایشان در تاریخ سیاسی ایران هم به «تهرانی» و هم به «استرآبادی» معروف است و
«آمیرزا مسیح» بعد از مرحوم شیخ کلینی مرجع تامه در جهان تشیع بودند؛ یعنی
ایشان از هند آن زمان تا جبل عامل مقلد داشتند و اولین رساله عملیه چاپ
سنگی مربوط به همین «مرحوم آمیرزا مسیح تهرانی» هم عصر فتحعلی شاه قاجار
است.
هر دو این برادر- آمیرزا موسی و آمیرزا مسیح- فرزند «آمیرزا محمد قاضی
محمدسعید» هستند که ایشان هم عصر «میرزای بزرگ قمی» از علمای بزرگ شیعه
است. باز « قاضی محمدسعید» فرزند « آمیرزا آق بابا» است که ایشان از علمای
اصولی حوزه استراباد- منطقه ای در شرق گرگان- بودند. در آن زمان دو جریان
قوی فقهی در شیعه وجود داشت یکی اخباریون و یکی اصولیون بودند. «آمیرزا آق
بابا» فرزند «میرزا ابوالبرکات استرابادی» است و ایشان در تاریخ فقه مشهور
است و ایشان رئیس حوزه اصولیون استراباد- در مقابل اخباری ها- بودند و
قاعدتا باید ایشان هم عصر دوره افشاری باشند.
به هر حال ما به لحاظ پدری می رسیم به « مرحوم آمیرزا ابوالبرکات
استرآبادی» که نوه ایشان یعنی «قاضی محمدسعید» به تهران و قم هجرت می کنند
که دو فرزندشان آمیرزا موسی و آمیرزا مسیح لقب تهرانی و استرابادی می
گیرند.
* پس فامیلی «کلهر» به چه دلیل از سوی اجداد شما انتخاب شد؟
- از طریق مادر پدرمان یعنی «آمیرزا عبدالعلی» و مادر
پدربزرگ من «آمیرزا غلامحسین» این دو بزرگوار دخترخاله بودند ما به ایل
«کلهر» هم مربوط می شویم که این دو از نوادگان «ملای اندرمانی» هستند. ملای
اندرمانی مرجع بزرگ دوره محمدشاه قاجار بود. در مورد «اندرمانی» توضیح
بدهم که یک چشمه آب معدنی در جنوب تهران کنار امامزاده ابراهیم و صالح آباد
فعلی تهران وجود داشت که جنبه درمانی داشت که به آن «اندرمان» می گفتند.
ملای اندرمانی بعد از هجرت از غرب کشور در این منطقه قلعه ای ساخته بودند و
تمام کلهری های تهران از نوادگان ایشان هستند. دختران ایشان هم مادر «شهید
میرزا غلامحسین» هستند و هم مادر پدر ما هستند و به این دلیل نام کلهر
وارد فامیل پدری ما شده است که اینها اصالتا کلهر غرب کشور هستند که در عصر
قاجار به تهران هجرت کرده بودند و خود «ملای اندرمانی» در تاریخ شیعه از
مراجع بزرگ بود.
* از دو همسر دیگر پدرتان، چند خواهر و برادر ناتنی دارید؟
- ما 8 خواهر و برادر از یک پدر و مادر بودیم اما یک خواهر ناتنی هم از
همسر اول پدرمان داشتیم که مرحوم شدند. همسر اول پدرم متعلقه مرحوم «آشیخ
حسین کبیر واعظ » بودند و از سادات حلوی اصفهان بودند.
* راجع به شخصیت آیت الله مجتبی و ویژگی های اخلاقی ایشان بفرمایید.
- حاج آقا مجتبی بیشتر یک جایگاه برادری برای من داشتند و قبل از انقلاب
رفاقت بیشتری با هم داشتیم و از آنجا که فاصله سنی زیادی با مرحوم پدرم
داشتم -حدود بیش از 50 سال- و فاصله سنی من با دو برادرم یعنی « آیت الله
حاج آقا مرتضی تهرانی» و «حاج اقا مجتبی» به گونه ای بود که توسط این دو
برادر بزرگ شدم. حاج آقا مجتبی روحیه ای پرشور و اشراقی داشت.
من در طفولیت سفرهای زیادی همراه «حاج آقا مجتبی» بودم که گاهی حاج آقا
مصطفی خمینی که از دوستان ایشان بودند نیز همراه ما بودند و حتی یادم هست
که مقام معظم رهبری و برادرشان هم گاهی همراه ما بودند. حاج آقا مجتبی
زیاد اهل شعر و ادبیات بودند و بسیار با شور بود و از طرفی خودشان برای من
تعریف می کردند در زمانی که من هنوز به دنیا نیامده بودم، ایشان در نوجوانی
بر اساس شرایط سیاسی و نهضت ملی خیلی پیگیر ماجرا و تظاهرات بودند و حتی
یادم هست که بسیار کوچک بودم که «شهید نواب صفوی» به منزل ما آمد و حاج آقا
مجتبی آن موقع 20 ساله بودند و شور و شوق داشتند و در فعالیتهای سیاسی
حضور داشت.
* چطور شد که ایشان با حضرت امام(ره) آشنا شدند؟
- حاج آقا مرتضی برای من تعریف کردند که وقتی حاج آقا مجتبی در مشهد سطح
را خواند، 25 تومان به ما برادر می دهند و می گویند به قم بروید و حجره ای
را در مدرسه حجتیه برای شما تدارک دیده ام. پدرمان به این دو تأکید کرده
بودند که درس هر کسی می خواهید، بروید اما «حاج آقا روح الله» یعنی حضرت
امام(ره) را رها نکنید که این دو بزرگوار بر همین توصیه پدرمان ایستادند.
ما خانوادگی خیلی قبل از 15 خرداد یک چنین دلبستگی نسبت به حضرت امام
داشتیم.
* پس از همان زمان ایشان نسبت به حضرت امام(ره) ارادت ویژه ای داشتند، اما چرا کمتر به عنوان یک شخصیت سیاسی شناخته می شوند؟
- بله. ویژگی دیگری که باید بدان اشاره کنم اینکه با وجود آن شور و هیجان و
علاقه ای که به امور سیاسی داشت اما فرد تکلیف گرایی بود. یعنی وقتی
امام(ره) به ایشان فرمود که از نجف به ایران برگردند، ایشان آمد و یا به
ایشان تکلیف کردند که به امور حوزوی و تعلیم و تربیت بپردازید ایشان همین
کار را کردند. هم حاج آقا مرتضی و هم حاج آقا مجتبی از مجلس مؤسسان قانون
اساسی برای ریاست جمهوری معرفی شدند و حتی پوسترهایشان چاپ شد اما این دو
بزرگوار قبول نکردند چون تکلیف خود را چیز دیگری می دانستند.
در اولین خبرگان رهبری به منزل قدیمی حاج آقا مجتبی رفته بودم و ایشان به
من گفتند که من دیروز خدمت حضرت امام رفتم و گفتم آقا اگر جامعه مدرسین یا
روحانیت مبارز برای شرکت در خبرگان به من فشار بیاورد، این برای من تکلیف
ایجاد می کند؟ که حضرت امام فرمودند: نخیر. و من گفتم که "من نمی خواهم
شرکت کنم".
ایشان به همین راحتی این مسئله را کنار گذاشت و استدلالشان هم این بود که
کار تدریس و تعلیم مهمتر است و راست هم می گفتند. این شاگردانی که ایشان
قبل از انقلاب داشتند و به منزل قدیمی شان در «تکیه حمام خالو» در بازارچه
نایب السلطنه در خیابان بوذرجمهری شرقی می رفتند الان از رجال مملکتی
هستند. آن موقع به این معنا درس اخلاق نداشتند و خیلی از مطالب سیاسی بود
که بسیاری از افرادی که آن زمان فعالیت مبارزاتی داشتند از شاگردان ایشان
بودند ولی ایشان به مرور بعد از پیروزی انقلاب به این ضرورت رسیدند که پایه
همه چیز اخلاق است و کم کم مباحث اخلاقی ایشان شکل گرفت.