سرویس نقد رسانه 598، موضوع اخلاق و توجه به مبانی اخلاقی در فیلمها یک سالی است که سکهی رایج محافل فرهنگی شده است و هر کسی از زاویه خاص خود به این موضوع نگاه کرده و از گمان خود به تعریف بایستههای اخلاقی سینما میپردازد؛ اما در این میان کمتر از مبانی حرفی به میان میآید. برهان کوشیده است در گفتگوی حاضر اندکی ریشهای تر به معضلات اخلاقی سینمای ایران بپردازد آنچه در پی میآید بخشی از یک گفتگوی طولانی با علیرضا عاقل زاده؛ مدیرعامل اسبق انجمن سینمایی و انجمن هنرهای تجسمی انقلاب و دفاع مقدس میباشد؛ که در آستانه جشنوارهی فیلم فجر انجام شده است.
اساساً سینمای اخلاقی چیست؟ آیا سینمای اخلاقی سینمایی است که در آن اخلاق به عنوان یک ممیزی حاکم بر جزئیات سینما در فیلم حضور داشته باشد یا اینکه نتیجه و پیامی که فیلم به مخاطب میدهد میبایست در راستای اخلاق باشد؟
قبل از اینکه بخواهم به این سؤال جواب بدهم، باید به این سؤال بپردازیم که چرا اخلاق را داریم وارد سینما میکنیم یا اینکه چگونه میخواهیم سینما را از داخل مباحث اخلاقی استنتاج کنیم. همهی اینها برمیگردد به اینکه بحث اخلاقیات، مثل خیلی از مباحث مهم زندگی، دور از سینما و مسائل مهم زندگی نیست. در واقع مبتلا به است، مثل این است که بگوییم میخواهیم یک فیلم بسازیم، اما کارگردان نداریم یا میخواهیم اثر هنری تولید کنیم و نمیخواهیم مخاطب داشته باشیم. پس اینها لازم و ملزوم هستند.
اگر بخواهیم وارد بحث مباحث اخلاقی سینما بشویم، به نظرم باید به یک منشور اخلاقی برسیم؛ منشوری که منبعث از سند چشمانداز باشد. باید برای آن تعریف داشته باشیم و تعیین کنیم که اول چه نیازی داریم که میخواهیم به این سند برسیم و دوم اینکه چه اهدافی را دنبال میکنیم. در واقع باید راهبرد این منشور را طراحی و اعلام کنیم که مثلاً ما در کوتاهمدت، میانمدت یا بلندمدت میخواهیم به این راهبردهای اخلاقی در حوزهی سینما برسیم. این بحث بسیار مهمی است و به نظرم باید کارگروههای تخصصی، اعم از کارگروههایی در حوزهی سینما، هنر و مباحث اعتقادی و اخلاقی تشکیل شود و افرادی در این کارگروهها بنشینند و کار کنند تا به یک منشور اخلاقی خوب برسیم که اساس فعالیت در سینمای جمهوری اسلامی را تشکیل دهد.
به نظر من، در مورد این منشور اگر بخواهیم بحث کنیم، باید دو موضوع را از هم تفکیک کنیم؛ اول اینکه موضوعات اخلاقی تولید را باید مشخص کنیم و به یک تعریف درستی از موضوعات اخلاقی و مصادیق آن برسیم. دوم اینکه اخلاق هنرمندی چیست.
این دو موضوع قطعاً لازم و ملزوم هم هستند و البته قطعاً در بین این دو، اولویت با اخلاق هنرمند است؛ یعنی اگر هنرمند اخلاقگرای خوب نداشته باشیم؛ قطعاً نمیتوانیم آثار اخلاقگرای خوبی هم تولید کنیم. پس اینجا لازم است که مثل همهی اقشار جامعهی دینی، هنرمند را هم هنرمند اخلاقی تربیت کنیم. برای تربیت کردن هنرمند اخلاقی هم راهکار، سازمان، تشکل و در مجموع فرآیندهای مختلفی نیاز است که باید دربارهی آن بیندیشیم که کار و زمان بسیاری لازم دارد. باید به این سؤال پاسخ دهیم که چگونه یک هنرمند پس از آموزش در دانشگاه یا مراکز آموزشی، در فعالیت حرفهای خود، یک هنرمند اخلاقگرا خواهد بود. مسلماً وقتی این اتفاق بیفتد، تولیدات اخلاقی را هم در پی خواهد داشت.
نگاه به آموزش اخلاق در مراکز آموزشی باید متحول شود و اخلاق به عنوان بخشی از تخصص فیلمساز باید در نظر گرفته شود. همان طور که مباحث فنی سینما آموزش داده میشود، مباحث دقیق اخلاقی نیز باید آموزش داده شود و فیلمساز میبایست در مسیر تهذیب قرار گیرد؛ یعنی ما وقتی میخواهیم یک فیلمساز اخلاقگرای متکی بر مباحث اعتقادی خودمان تربیت کنیم، نمیتوانیم بگوییم که فیلمساز بعدها برود اخلاق را یاد بگیرد یا جزء مطالعات عمومیاش باشد. در حوزههای علمیه هم بحث اخلاق جزء درسهای بسیار مهم محسوب میشود و همهی کسانی که در گرایشهای مختلف تحصیل میکنند، حتماً به اخلاق به عنوان یک تخصص نگاه میکنند. حتی بسیاری از مراجع و مجتهدین ما در حوزهی اخلاق تخصص دارند. پس اخلاق اصلاً یک بحث عمومی و مقطعی نیست، بلکه همیشگی و تخصصی است.
اگر یک هنرمند اخلاقگرا هم تربیت کنیم، هرچند او آثار اخلاقی زیادی تولید خواهد کرد، اما واقعیت این است که نباید او را رها کنیم. در واقع نمیتوانیم بگوییم فلان شخص لیسانس اخلاق و سینما را گرفته است و بعد از این قطعاً هر کاری که میخواهد انجام دهد اخلاقمدار خواهد بود. قطعاً میبایست یک نظارت تام و تمامی روی این هنرمند در زمینهی اخلاق، مثل خیلی از حوزههای دیگر، وجود داشته باشد. این موضوع دقیقاً مثل این است که وقتی میخواهند ورزشکار را به میدان بفرستند، در بحث غذا، خواب، مباحث اخلاقی و بسیاری از مسائل، مراقب او هستند. در حوزهی هنر هم چنین کاری لازم است. تنها تفاوت موجود این است که چون هنرمند بیشتر احساسگراست و عقل را در درجهی دوم میبیند، باید نوع نگاهمان متفاوت باشد.
این تفاوت میبایست در طراحی مدل موفقی برای نظارت اخلاقی بر هنرمند مورد توجه باشد. به نظرم اگر ما بتوانیم شیوهی تربیت اخلاقی هنرمندان را درست طراحی کنیم، میتوانیم نتیجه و خروجی خوبی هم داشته باشیم، وگرنه اگر مثل شیوههای معمول دانشگاه، چهار واحد اخلاق در دانشکدهی سینما تدریس کنیم، قطعاً به هیچ نتیجهای نمیرسیم و سینما و فیلمساز ما اخلاقگرا نمیشود.
یعنی شما معتقدید مدیری که متولی امر سینماست باید مثل یک مربی، حواسش به تکتک هنرمندان باشد.
اتفاقاً مدیر نمیتواند مربی باشد، همان طور که مربی نمیتواند مدیر باشد. مدیر باید مربی بیاورد. چون شرایط این دو حوزه فرق میکند، ما نمیتوانیم برای فیلمسازان کلاس اخلاق بگذاریم. اول از همه باید یک رویکرد بسیار جدی در حوزهی آموزش هنر و به طور خاص سینما ایجاد شود. این موضوع به حوزهی ادبیات هم مربوط میشود، اما چون اخلاق، پایه و اساس ادبیات ماست، این موضوع در حوزهی ادبیات حلشده است، اما در حوزهی هنر این طور نیست، چون هنر فاصلهی خیلی زیادی با اخلاق دارد و متأسفانه هنرمند ما به اخلاق همیشه به عنوان یک مقولهی دستچندمی نگاه میکند و چندان اخلاقمدار نیست.
باید یک رویکرد جدید در تمام ارکان و پایههای آموزش هنر داشته باشیم و به مقولات اعتقادی و اخلاقی بپردازیم. در این حالت است که میتوانیم به تربیت هنرمند اخلاقمدار برسیم.
البته این رویکرد در آموزش نباید شبیه به رویکرد کتاب «دین و زندگی» باشد که عنوانِ کتاب قدرت بازدارندگی در فهم مطلب به وجود آورد. خود کتاب مشکلی ندارد، بلکه نوع نگاه آموزشی مشکل دارد. در واقع ما دانشآموز را مجبور کردهایم این کتاب را برای پاس کردن چند واحد بخواند، در صورتی که خروجیاش را ندیده است؛ یعنی عنوان کتاب پیاده کردن دین در زندگی است، ولی نوع آموزش حاکی از خواندن کتاب برای نمره است. فقط به ریاضیات، علوم تجربی و مباحث تخصصی غیراعتقادی و غیراخلاقی میپردازیم، آن وقت به دانشآموز میگوییم تو ریاضی میخوانی و ریاضی خیلی مهم است، حالا این دو واحد اخلاق را هم بخوان.
هرچند در شرایط فعلی ممکن است هضمش یک مقدار سنگین باشد، اما اگر این باور را داشته باشیم که ریاضیات میتواند منبعث از اعتقاد اسلامی باشد، همان طور که معماری اسلامی مسائل اخلاقی را در بر میگیرد، میتوانیم نقش دین و اخلاق اسلامی را در همهی رشتهها، از جمله سینما و هنر، پررنگتر و واقعیتر کنیم.
این موضوع نیازمند رویکردی بلندمدت است. در بحث میانمدت، که فاصلهی زمانی بین سه تا پنج سال را در بر میگیرد، ضمن اینکه مسئولی که یک جایگاه هنری را بر عهده میگیرد باید خودش اعتقاد و باور به ارزشهای اخلاقی داشته باشد، مربیهایی را هم باید به کار بگیرد که بتوانیم هنرمندانمان را با مباحث اخلاقی عجین کنیم. شاید خیلی از روشها، مربیان، سخنرانها و... نیاز به بازنگری داشته باشند.
شما فرمودید که هنر ما نسبت زیادی با اخلاق ندارد، در حالی که در گذشته هنر خطاطی، نقاشی و خود معماری که مثال زدید، ارتباطی ناگسستنی با مفاهیم دینی داشتهاند. به نظر شما، این فاصلهای که اشاره کردید محصول هنر مدرن است؟
این امور مطلق و صد درصدی نیست. در همان زمان هم هنرمندانی وجود داشتند که اتفاقاً اخلاقمدار هم نبودند و به مباحث ضداخلاقی میپرداختند، اما هنرمندان خیلی خوبی بودند. منتها تعداد این افراد فوقالعاده کم بود. دلیلش هم این بود که جامعهی ما یک جامعهی مذهبی و دینی بود و فرد از ابتدای یادگیریاش در دامان خانواده تا موقعی که به مکتب میرفت، یک فضای فرهنگی و مذهبی را تجربه میکرد. اگر مرور کنید، میبینید که در مکتبخانه، قرآن را به شیوههای مختلف در تمام رشتههای تخصصی تدریس میکردند. همچنین احکام یا مباحث تشریعی در تمام کلاسها به اندازه خودش مطرح میشد. علتش هم این بود که شیوهی آموزشی ما منبعث از شیوهی حوزوی بود. این نکتهی بسیار مهمی است؛ یعنی حوزههای علمیهی مذهبی و اسلامی ما در آموزشهای دیگر نیز تأثیر داشتند.
پس هم جامعه ما یک جامعهی فرهنگی و مذهبی بود و کسی که میخواست تربیت شود آمادگی پذیرش این مباحث را داشت و هم آموزش ما بر اساس دین بود؛ اما در اواخر حکومت احمدشاه و اوایل دورهی رضاشاه، در پی انقلاب صنعتی و هنری غرب و ورود آثار فکری آنها به کشورهایی مثل ایران، جامعهی هنری ایران دچار تناقضاتی میشود که مشکلات امروز برآمده از آنها هستند.
بعد از انقلاب، در حوزهی سینما، جایی مثل حوزهی هنری به وجود آمد که افرادی را تربیت کرد و بعضی از آنها در آن زمان آثار ظاهراً اسلامی میساختند، در حالی که بعدها به آثار غیرارزشی روی آوردند. البته این افراد بسیارند، اما تنها کسی را که میتوان از او نام برد آقای مخملباف است. به نظر شما، چه اتفاقی افتاد که این افرادی که آن زمان فیلمهای مذهبی میساختند امروز فیلمهای غیرارزشی تولید میکنند؟
به نظر بنده، واقعیتش این است که در هر انقلابی اگر تداوم رفتاری و نظارت مناسب نباشد، در تمام موضوعات این اتفاق میافتد. شما در هر شرایطی هم که نگاه کنید، اگر علتها و باورهایی که انقلاب را شکل داده است از بین برود، قطعاً خیلی اتفاقات میافتد و گردش به عقب رخ میدهد و متأسفانه هنرمندان در این ماجرا خیلی مستعدتر هستند. دلیلش این است که از همان اول پذیرش اعتقادات و باورهای مذهبی برای هنرمندان سخت بود؛ چرا که مابهازایی نداشتند. در واقع ما در سالهای قبل از انقلاب نمونهای نداشتیم که بگوییم یک هنر دینی باید چنین باشد. خیلی کم و جستهوگریخته کارهایی شده بود و برای مثال، امام (رحمت الله علیه) مطالبی را دربارهی برخی از فیلمها مطرح کرده بودند و البته ایشان از منظر انسانی و اخلاق عمومی فیلم خاصی را نگاه میکردند و آن را تأیید میکردند. اما واقعاً یک فیلم اسلامی یا اعتقادی ساخته نشده بود که بخواهیم از آن نام ببریم. پس باید این شرایط را به وجود میآوردیم تا هنرمندان این باور را بپذیرند و به عنوان یک اندیشه در عالم هنر جا بیفتد.
اما چه اتفاقی میافتد که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا حوزهی هنری، که مولود هنر و ادب انقلاب است، دچار استحالههای فکری میشوند؟ این برمیگردد به استحالههای فکری خود انقلاب که توسط بعضی از انقلابیون به وجود آمد. من یک نمونهی کوچک را مثال میزنم. ما در ابتدای انقلاب مسئولینی داشتیم که مبارزه کرده بودند و زندان رفته بودند. عدهای از این افراد، مثل شهید مطهری و شهید باهنر، مدارج اعتقادی و اخلاقیشان به تکامل رسید و مزد خودشان را گرفتند و به شهادت رسیدند. اما از میان عدهای که ماندند، بعضیها بر سر اصول اعتقادی خود باقی ماندند و هنوز هم سکاندار انقلاب هستند، اما بعضی دیگر دچار استحالههای فکری شدند.
در واقع آن فردی که مسئولیتی را بر عهده گرفت، در ابتدا نه خانه داشت و نه زندگی مرفهی. با شرایط انقلاب جلو رفت و با توجه به اقتضائات امنیتی، سیاسی و مسئولیت خود، با مسائلی مواجه شد و به این نتیجه رسید که باید یک نیروی امنیتی در کنارش باشد و یک وسیلهی نقلیه داشته باشد که قابلیتهای امنیتی مناسبی برای حفظ این مدیر داشته باشد تا بتواند برای انقلاب کار کند. این افرادی که به عنوان نیروی امنیتی یا راننده با ایشان کار میکردند هم اتفاقاً نیروهای انقلابی بودند، منتها سطح تخصصی مثل او نداشتند و به عنوان یک نیروهای معمولی کار میکردند. آنها مدام آن فرد را به عنوان الگو میدیدند و باور داشتند که این فرد کاراست و برای نظام جمهوری اسلامی باید خدمت کند و از جان و دل هم مایه گذاشته است.
کمکم حواشی و مسائل امنیتی و مباحث مسئولیتی زیاد میشود و این آدم از جنوب شهر به بالا شهر میرود و ماشینش تغییر میکند و خیلی از مسائل رفاهی زندگیاش دچار استحاله و تغییر میشود. این موضوع از جانب او به همهی اطرافیانش منتشر میشود و کمکم آنها هم دچار استحاله و تغییر میشوند.
با همهی این احوال، به نظر من، اتفاقاً حوزهی هنری هنوز بارقههایی دارد که اگر واقعاً درست درک و بازیافت شود، میتواند به اصل خودش برگردد و مقام و منزلت خاص خودش را پیدا کند. این نکتهی بسیار مهمی است، شرایط فرهنگی تغییراتی را به وجود آورد که بعضی از انقلابیون امروز ارزشها را ضدارزش میدانند و برعکس. در آن زمان یک رزمنده خجالت میکشید که بگوید خانهاش در بالای شهر است یا پدرش سرمایهدار است، در حالی که امروز کاملاً برعکس این قضیه را در جامعه میبینیم.
غیر از این استحالهای که حضرتعالی به آن اشاره کردید، نقش اندیشهای که از قبل انقلاب، همراه با صنعت سینما وارد کشور شده چقدر است و برای بومی کردن این هنرـصنعت چه باید کرد؟
بحث بومی شدن سینما مفصل است و در جلسهی دیگر باید به آن بپردازیم. واقعیت این است که بر اساس بحثهایی که کردیم، اگر جامعه، فرهنگ و به طور خاص هنرمند ما از لحاظ غنای فکری بیمه شود، مطمئن باشید که به راحتی قدرت بازدارندگی برای مقابله با تفکرات معارض را خواهد داشت؛ یعنی اگر ما یک آدم مطمئن را به میدان بفرستیم، به راحتی جذب آنها نمیشود و شکست نمیخورد. ما انقلاب کردیم و فضا مهیا شد، اما متأسفانه آن نظارت، مراقبت و تهذیب وجود نداشت و این همان چیزی است که خلأ آن به شدت احساس میشود. از آنجا که چنین چیزی وجود نداشت، نتوانست در سینمای ما هم اندیشهای بومی را ایجاد کند و به همین دلیل، رویکرد سیاسی، اخلاقی و اعتقادی ما به این سمت میرود که تفکر رسوبکردهی قبل از انقلاب هم بد نمیگوید. مدیر سینمایی ما به جای اینکه به این مباحث فکر کند، کاملاً درگیر این میشود که چطور سیستم را بچرخاند.
معمولاً وقتی مدیری در رأس تشکیلاتی قرار میگیرد، هم باید سیستم را بچرخاند و هم باید مواظب آن باشد، چون اگر یک موقع سیستم دچار خدشه شود، این مدیریت است که باید سیستم را اصلاح کند. این در حالی است که امروز در حوزههای مختلف، به ویژه حوزهی سینما، این سیستم است که مدیران ما را مدیریت میکند و تفکرات آنها را دچار استحاله میکند. تأثیر سیستم بر مدیر باعث میشود که وضعیت سینمای ما این چیزی بشود که امروز میبینیم.