سرویس نقد رسانه 598 - تماشای فیلم های شبه روشنفکری در سالنی مملو از مخاطبین شبه روشنفکر، انسان را به یاد ماجرای پادشاه لختی می اندازد که همه می دانستند لباسی بر تن ندارد، اما از ترس متهم شدن به نفهمی، جرأت اظهار نداشتند. غربزده نه به چشم و نه به عقل خود اعتماد ندارد و حتی اگر تمام وجودش گواهی دهند که چیزی شبهغربگرا «مزخرف» است، جرأت اظهارش را ندارد و ترجیح می دهد به عقل خود شک کند تا آن محصول مزخرف.
تماشای تصاویر به هم پیوسته ای که نام «آسمان زرد کم عمق» گرفته بودند (با پیشوند اشتباهی به نام «فیلم») اگرچه انسان را از امکان تحقق چیزی به نام «سینما» در ایران ناامید می کند، اما همزمان نویدبخش تحقق شعار «ما می توانیم» به اعلی مرتبه اش است. ما می توانیم، همه می توانیم، یعنی همه هفتاد ملیون ایرانی می توانند «فیلمساز» شوند. باور کنید که نه نیاز به آموزش است و نه حتی بودجه. همین الآن دست بکار شوید؛ باور کنید این یک شوخی نیست، کاملاً جدی می گوییم. اگر می خواهید ظرف حداکثر دو روز آینده یک فیلمساز بزرگ و مشهور ایرانی شوید، کافیست این متن را تا انتها بخوانید.
در گام اول، همین الآن سوار ماشین شوید و به یکی از مراکز زیر بروید. مطمئن باشید نا امید نخواهید شد:
بنیاد سینمایی فارابی
حوزه هنری دفتر تبلیغات اسلامی
مرکز سینمای تجربی
سیما فیلم
آنجا که رفتید، بگویید می خواهم با مسئول تصویب فیلمنامه صحبت کنم. ظرف چند دقیقه ای که منتظر هستید، از منشی کاغذ و قلمی قرض کنید و شروع به نوشتن اتفاقات دو ساعت از زندگی تان کنید. به خود شک نکنید، شما در حال نوشتن یکی از مهمترین فیلمنامه های سینمای ایران هستید.
فرق نمی کند کدام دو ساعت از زندگی تان؛ می توانید دو ساعت اول از خواب بیدار شدنتان را بنویسید. سعی کنید تمام جزئیات را ذکر کنید؛ اینکه صدای ساعتتان چگونه است (تا اینجا 10 دقیقه از فیم با تیتراژ گذشته است) بعد از آن با دقت ذکر کنید که هنگام شنیدن زنگ ساعت، بدنتان در چه وضعیتی بود. به سمت چپ خوابیده بودید، یا راست، یا رو به شکم. اینها خیلی مهم است و بعداً منتقدین درمورد آن حرف ها خواهند گفت.
سپس لحظه به لحظه چگونگی بلند شدن از رختخواب را تشریح کنید. حتماً ذکر کنید که لحاف را جمع کردید یا نه؛ چون قرار است دوربین حداقل 30 ثانیه ای روی آن زوم کند. اینکه لحاف را جمع می کنید یا نه، روی بُعد فلسفی اثر خیلی اثرگذار است. البته به هیچ وجه خود را نگران نکنید؛ شما نه لازم است فلسفه بلد باشید و نه اصلاً بدانید هر صحنه را برای چه می نویسید. مخاطبین بعدها دلایل آن را به شما خواهند گفت و اگر مصاحبه ای شد، همان حرف ها را تکرار خواهید کرد. نگران دیر شدن آن هم نباشید؛ هرچیزی بسازید، خبرنگاران و منتقدین ساکن در جشنواره بلافاصله پس از اکران، تحلیل آن را خواهند نوشت.
در ادامه حتماً از صحنه دستشویی رفتن غافل نشوید؛ چند دقیقه از فیلم، به صحنه دستشویی رفتن شما از پشت درب بسته اختصاص دارد. این باعث می شود فیلمتان مضمون «اجتماعی» پیدا کند و پشت DVD فیلمتان بنویسند «این فیلم به نقد برخی معضلات اجتماعی اختصاص دارد و تماشای آن همراه با مامان و بابا بلامانع است».
اما مهمترین صحنه و سکانس پایانی فیلم، به «خوردن صبحانه» اختصاص دارد. اگر می خواهید فیلمتان مضمونی «خانوادگی» داشته باشد و بعداً بتوانید بگویید که این فیلم در جهت تحکیم بنیاد خانواده بود، صبحانه خوردن را با آنها در فیلمنامه بیاورید. اگر یادتان نمی آید صبح ها هنگام خوردن صبحانه چه حرف هایی رد و بدل می شود، دو راه دارید. یا از خودتان چرت و پرت بنویسید و یا دوربین را روی صورت هر کدام از اعضا چند دقیقه زوم کنید. بخاطر داشته باشید که هیچگاه به هنگام تألیف فیلمنامه ایرانی، نباید نگران خسته شدن مخاطب بود. زیرا اولاً سرمایه ساخت فیلم 100% تضمینی از پول نفت تأمین است و ثانیاً هر مزخرفی بسازید، «عاشقان سینما» آن را تنها نمی گذارند. البته مگر اینکه بخواهید حرفی مثبت یا غیرمنتقدانه نسبت به دین و جمهوری اسلامی در آن بزنید. هیچگاه مرتکب این خطای بزرگ نشوید که فیلمتان هو می شود.
هر موقع به هردلیل اعم از درد گرفتن مچ یا نرسیدن مطلب به ذهن یا حتی تمام شدن کاغذ یا جوهر خودکار از نوشتن خسته شدید، متن را رها کنید. لازم نیست فیلم پایان مشخصی داشته باشد. فیلم های ایرانی مخاطب را در انتخاب انتهای ماجرا «آزاد» می گذارند تا چیزی را به او تحمیل نکرده باشند و خودش باقی ماجرا را هرطور که دلش خواست بسازد.
احتمالاً تا بدینجا به این متن به دیده طنز نگاه کردید. اما در کمال جدیت عرض می کنیم که این متن کاملاً بر اساس واقعیت نگاشته شده است. تصور می کنید فیلم وزین «آسمان زرد کم عمق» به کارگردانی و نویسندگی استاد «بهرام توکلی» چطور درست شده؟ جداً فکر می کنید متفاوت از راهی که مشغول ذکر آن هستیم؟ فکر می کنید فیلمنامه این اثر چیست؟ نه اینکه «در مورد چیست» بلکه اصلاً «چیست»؟ هیچ، جز شرح اسباب کشی یک زوج به یک خانه قدیمی. حدود 90 درصد وقت فیلم، صرف نشان دادن جابجایی تخت، بحث بر سر اینکه تخت در کدام اتاق باشد، عوض کردن لامپ دستشویی، انتخاب گلدان برای قرار دادن در اتاق، عوض کردن باتری چراغ قوه، پلاستیک چسباندن جای شیشه شکسته، تمیز کردن برگ های استخر و اینجور چیزها می گذرد.
تصور نکنید که این اتفاقات در «ضمن فیلم» می افتند، باور کنید که اینها 90 درصد وقت فیلم را تشکیل می دهند. همچنین تصور نکنید بناست ما از کنار هم قرار گرفتن این صحنه ها متوجه معنایی در پس آنها شویم، بلکه طی یک ساعت و نیم، مشغول تماشای تر و تمیز کردن یک خانه قدیمی هستیم.
البته نباید بی انصافی کرد و از نبوغ استاد توکلی در خلق یک «قصه» کاملاً جدید و نو در عالم سینما و داستان پردازی، در ضمیمه این فیلم چشم پوشی کرد. چند دقیقه ای از شاهکار استاد، به ماجرای جدید و متفاوت «تصادف یک راننده مست با یک موتوری» و «چپه و کشته شدن یک عده آدم در یک جاده» اختصاص دارد. اما همانطور که گفته شد، اینها ضمیمه ای جزئی از فیلم هستند و شاید سرجمع 5 الی 10 دقیقه از آن را به خود اختصاص دهند.
حالا که مطمئن شدید، به فیلمسازی خودمان بازگردیم. وقتی فیلمنامه تان تمام شد، احتمالاً نوبت مراجعه تان به مسئول مربوطه فرا رسیده است. هیچ اضطرابی نداشته باشید؛ او هم مثل شماست. شک نکنید که او هم یا از همین طریق فیلمساز شده و به اینجا رسیده و یا اصلاً هیچ سابقه سینمایی نداشته. نهایتاً ممکن است چند اصطلاح از شما بیشتر بلد باشد که اهمیتی ندارد. فیلمنامه را به او ارائه دهید و مطمئن باشید که بدون هیچ توضیحی و حتی بدون حضورتان، توسط یکی از این مجموعه ها چند صد ملیون الی چند ملیارد تومان بودجه برای ساخت در اختیارتان قرار می گیرد. شک نکنید.
حالا نوبت انتخاب بازیگر است. به هیچ وجه تصور نکنید بازیگران در سینمای ایران کاری به قوی و ضعیف و یا اصلاً «وجود» فیلمنامه دارند؛ آنها هر فیلمی بازی کنند، بعدها دلیل انتخابشان را «قوت فیلمنامه» و «شخص آقای کارگردان» یا «تهیه کننده» عنوان خواهند کرد. ببینید از کدام بازیگر خوشتان می آید. پیشنهاد ما «حمید فرخ نژاد» و «حامد بهداد» است؛ زیرا این دو در هر فیلمی که به ایشان پیشنهاد شود بازی خواهند کرد. بازیگران زن هم (خصوصاً جوان هایشان) تقریباً همگی همینطورند. کافی است با آنها تماس بگیرید و پیشنهاد مالی خوبی به ایشان بدهید. دقت کنید که انتخاب بازیگر در سینمای ایران فوق العاده مهم است؛ زیرا مردم ملاکی برای رفتن به تماشای یک فیلم، جز بازیگران آن ندارند. هرچه مشهورتر، بهتر. به کیفیت بازی او هم دقت نکنید. مثلاً مهم نیست که هیچ کس نمی داند چرا حامد بهداد، یک بازیگر معروف است. مهم این است که «معروف است» و همین باعث جذب عاشقان سینما خواهد شد. تا جای ممکن سعی کنید از بازیگران صدا و سیمایی پرهیز کنید.
حالا شما آماده ساخت یک «فیلم ایرانی» هستید. از همان مسئول آن بنیاد و مؤسسه دولتی سؤال کنید که از کجا یک «تیم فیلمسازی» پیدا کنم؟ با هرکدام از آنها سر پول به توافق رسیدید، می توانید نامش را در تیتراژ پایانی درج کنید و به ازای مابقی هم اسامی من درآوری بنویسید. هوشنگ اصغری، محمد بیابانی، مینا زیبایی نژاد، مهناز شکوفایی، اصغر هوشنگی، بیابان محمدی، زیبا مینایی نژاد، شکوفه مهنازی و.... هر اسمی که دوست داشتید و بالعکس آن. فقط دقت کنید که بین اسم ها و بالعکسشان فاصله باشد که تابلو نشود.
دوربین را روی دست خود بگذارید و آماده فیلمبرداری شوید. نگران لرزش دست نباشید؛ دوربین لرزان دیگر مخصوص صحنه های جنگ نیست، مخصوص همه جاست. مد شده. صحنه به صحنه فیلم را توسط بازیگر ضبط کنید و مطمئن هم باشید که بازیگر هیچ اشکالی از شما نخواهد گرفت. او بازی اش را می کند و پولش را می گیرد و جایزه اش را. کاری به قوت و ضعف فیلمنامه و کارگردان ندارد.
خب، حالا وقت ایجاد «تعلیق» است. اینجای کار خیلی هیجان انگیز است، چون قرار است فیلم را معماگونه کنید. وای... من خیلی ذوق زده ام... تنها کار لازم این است که فیلم را قطعه قطعه کنید و لحظه ها را جابجا نمایید. مثلاً اول گرفتن لقمه را بگذارید و تا می خواستید آن را به دهان فروبرید، روی صحنه زنگ ساعت بروید. تا دستتان خواست زنگ را خاموش کند، صحنه درب توالت را نشان دهید تا مخاطب علاوه بر کنجکاو شدن راجع به اینکه بالاخره لقمه در دهان فرو می رود و دست شما زنگ ساعت را خاموش می کند یا اتفاق دیگری می افتد، کنجکاو شود که آیا شما در دستشویی هستید یا فرد دیگری؟ این خیلی مهم است و مخاطب را تا انتهای فیلم میخکوب می کند.
«تعلیق» در سینمای ایران دقیقاً همینگونه اتفاق می افتد.مثلاً در «آسمان زرد کم عمق» یک صحنه دعوا می بینیم، یک صحنه چیدن اساس، ادامه دعوا، صحنه دشت و دمن و رد شدن ماشین، ادامه چیدن اساس، ادامه دعوا، ادامه صحنه دشت و دمن و رد شدن دوباره ماشین، الی آخر.
حالا باید فیلم را به روابط عمومی جشنواره فجر ارائه دهید. آنجا بسته به شانس، یا فیلمتان دیده می شود یا مثل مستند «میراث آلبرتا 2» که در آن برای پیگیری موضوع مهم «مهاجرت نخبگان» چند دانشجو به چند کشور اروپایی سفر کردند، اصلاً دیده نمی شود. اگر دیده نشد یا شد و انتخاب نشد، به چند رسانه پول می دهید تا علیه جشنواره مطلب بزنند و با فشار، فیلم شما را هم مانند فیلم استاد توکلی داخل بخش مسابقه جشنواره کنند.
به این ترتیب، شما یک «فیلمساز مشهور ایرانی» شدید. پس از اکران فیلم، با شما مصاحبه می کنند، از شما کلی عکس می گیرند، برایتان کنفرانس خبری برگزار می کنند و از همه مهمتر، صدها خبرنگار استخدامی مجبورند فیلمتان را تماشا کنند و کلی از آنها راجع به آن مطلب می نویسند. کلی مشهور می شوید. در پایان مجدداً یادآور می شویم که به خود امید داشته باشید؛ ما می توانیم، ما می توانیم فیلمساز شویم، ما می توانیم مشهور شویم، ما می توانیم با بازیگران دوست شویم، ما می توانیم به برنامه «هفت» دعوت شویم و رو به روی فراستی بنشینیم. باور کنید «ما می توانیم».