دانشجویان علوم اجتماعی و روشنفکران حسن نراقی را به خوبی می شناسند. کتاب مشهور «چرا درمانده ایم؛ جامعه شناسی خودمانی» اثر حسن نراقی دردوران اصلاحات حلوا حلوا می شد و دست به دست می چرخید. این کتاب نزدیک به بیست خصلت زشت ایرانی ها را نام می برد و به نوبت توضیح می دهد. این کتاب به عنوان تقریری روشنفکرانه پر از نق و نقد به جامعه ی ایرانی چندین نوبت چاپ شد(من چند سال پیش چاپ بیست و دوم این کتاب را دیده ام)
نراقی در فصل سوم با عنوان «ظاهرسازی ما» به شدت از پرداخت بی حساب و کتاب یارانه در ایران انتقاد می کند و مسوولین کشور را به بی کفایتی و عدم شجاعت در اجرای طرح هدفمندی متهم میکند. استدلال های او بسیار شبیه سخنرانی هایی است که ما در سال های اخیر از زبان احمدی نژاد شنیده ایم. برخی تعابیر و مثالها دقیقا همانهایی هستند که دولت نهم و دهم بکار می برد. نراقی و روشنفکران اصلاح طلب درست فهمیده بودند. مسئولین در سالهای پیش با بزدلی و بی مبالاتی هزینه های هنگفتی روی دست مردم و کشور گذاشته بودند.
خاتمی در آخرین مصاحبه اش در دوران ریاست جمهوری اش در پاسخ به سوال خبرنگار که پرسیده بود کدام آرزویتان برآورده نشد؟ گفت میخواستم یارانه ها را هدفمند کنم ولی نتوانستم!
از نوشته های حسن نراقی و امثال او برمی آید که سالها منتظر کسی چون احمدی نژاد بوده اند تا ایرانیان را از «ظاهرسازی» رها کند و به سمت اقتصاد واقعی حرکت دهد. نراقی البته نتوانسته بود درست پیش بینی کند که سوءمدیریت امثال خاتمی و اسلاف تکنوکراتش کار را به آنجا برسانند که ایران تا اواسط دهه هشتاد به یکی از بزرگترین وارد کنندگان بنزین دنیا بدل شود؛ اتفاقی که با هدفمندی سوخت به صفر رسید.
نراقی می نویسد:
«سوبسید وقتی به کشور ما رسید تبدیل شد به اخذ مبالغی از تمامی مردم و پرداخت آن به طبقه ای محدود و معمولا غیرنیازمند. پرداخت سوبسید بابت مصرف سوخت و انرژی و مصرف نان در شهرهای بزرگ ، هواپیماسواری متمکنین ، آب آشامیدنی در شهرهای بزرگ و ده ها مثال دیگر.»
وی سپس با استناد به مصاحبه ی معاون وزیر نیرو میگوید یارانه انرژی در سال 78 بیش از 3 هزار میلیارد تومان است و این یعنی 3 برابر متوسط مصرف انرژی در دنیا. نراقی اضافه می کند: «این 3 هزار میلیارد تومن را چه کسی به ما میدهد؟ شهروند سوییس؟! خودمان از همه میگیریم و میدهیم به آنکه مصرف بیشتری دارد! خوب حالا مگر نمیشود که همین پول را بدهیم به روستایی که در دهش بماندو آن شهرنشین هم اگر دلش خواست به تنهایی سوار ماشین آخرین مدلش بشود حداقل پول بنزین اش را خودش بدهد؟!»
او می افزاید: «می دانم عده ای به محض اینکه این حرفها را بشنوند فریاد وا مستضعفا بلند خواهند کرد. اینها دقیقا دقیقا همانها هستند که هم مساله را بهتر از خود مستضعفین درک کرده اند و هم تمام این ریخت و پاش ها ، دو سه تا ماشین داشتن و حدود 50 تا چراغ روشن کردن درآن واحد را ازکیسه ی همین مستضعفین تامین میکنند والّا روستایی کارش با روشن شدن فقط یک لامپ میگذرد.»
او در نهایت آرزوی خود را اینگونه بیان می کند: «لغو سوبسیدها و مصرف کردن بجا و درست آن نیاز به یک شجاعت اخلاق بسیار استثنایی و عزم واقعاً ملی دارد که در صورت تحقق سودش بدون شک عاید همگان و بویژه طبقه کم درآمد و فقیر خواهد گشت. »
آنها که 2 واحد اقتصاد خوانده باشند می دانند که سیاست ورزی بزدلانه برخی مسوولان سابق در مسکوت گذاشتن احکام برنامه های توسعه در دولتهای سازندگی و اصلاحات چه مصیبت هایی را بر کشور و مردم وارد کرده است. جراحی اقتصادی اگر در دهه ی هفتاد انجام میشد پیامدهایش به مراتب کمتر بود. مصرف کمتر و جمعیت کمتر و... به روشنی ردپای خیانت پیشینیان هویداست. اکنون بهتراست این طیف از مدیران سابق حرف از سوءمدیریت دولت کنونی نزنند.