کد خبر: ۱۱۰۸۵۴
زمان انتشار: ۱۹:۵۴     ۱۲ بهمن ۱۳۹۱
سرویس نقد رسانه 598، دور و بر تالار وحدت همه چیز مثل هر سال تکراری است؛ ترافیک در خیابان شهریار، تجمع عده‌ای از شیفتگان سینما جلوی در تالار که بدون داشتن کارت، سودای ورود به مراسم را دارند، حضور نیروهای پلیس در جلوی درب و قس علی هذا. البته در این می‌ان، حضور جوانی که با پلیس مشغول بحث برای ورود به تالار است و مدعی است از لب مرز برای حضور در این مراسم عازم تهران شده، جالب‌تر از بقیهٔ موارد است. به هر حال اینجا جلوی درب تالار وحدت، کمی پیش از آغاز افتتاحیهٔ بزرگ‌ترین جشن سینمای ایران است؛ جایی که به وضوح تأثیر «چشم سفید» سینما –به قول سید مرتضی آوینی- را بر عده‌ای به اصطلاح شیفتهٔ سینما به وضوح می‌توان دید که حاضرند برای ورود به سالن، هر کاری را انجام دهند. 
به گزارش رجانیوز، افتتاحیهٔ سی و یکمین جشنوارهٔ فیلم فجر امسال در حالی در تالار وحدت آغاز شد که ورود و خروج افراد و حضور هنرمندان و اهالی رسانه، به وضوح نسبت به سال‌های گذشته منظم‌تر شده بود و بسیاری از افراد غیرمرتبط این بار راهی به سالن نیافته بودند تا تالار وحودت خلوت‌تر از همیشه باشد. هر چند، کمی بعد از نشستن در تالار، یکی دو نفر از هنرورهای معروفی که همیشه در این گونه‌ مراسم‌ها با شگردهای خاصی حضور پیدا می‌کنند، کم‌کم آفتابی شدند تا مشخص شود که ممانعت از حضور برخی از «به سینما چسبیده‌ها» در چنین مراسمی، بسیار پیچیده و دشوار است. برگزاری شکیل‌تر مراسم «کوچهٔ انقلاب» -عبور هنرمندان از فرش قرمز، اهدای یک شاخه گل رز به آن‌ها و قرار گرفتن در محل ویژهٔ عکاسی- هم که از سال گذشته و به ابتکار «محمد خزاعی» کلید زده شده بود، یکی دیگر از امتیازات افتتاحیه بود که در نگاه نخست و پیش از آغاز مراسم کاملاً به چشم می‌آمد. 
 
 
 به هر حال، ساعت ۱۹: ۳۰ افتتاحیه با پخش سرود جمهوری اسلامی ایران و قرائت قرآن رسماً آغاز شد؛ در حالی که قاری همچون سال گذشته، روی زمین و در وسط دایره‌ای از شمع‌های روشن، حضار را چند آیه‌ای مه‌مان کرد. جالب آنکه این شمع‌ها به قدری دودزا بودند که تا دقایقی پس از پایان قرائت، بوی دود آن‌ها حتی تا ردیف‌های انتهایی سالن به مشام می‌رسید! 
 
بالاخره پرده بالا می‌رود و ناگهان دکور شکیل مراسم که نسبت به سال‌های گذشته غیرمنتظره و البته متفاوت به نظر می‌رسد، با گروه موسیقی سنتی روی سن، رخ می‌نماید. دکوری که برگرفته از معماری سنتی ایرانی و شبیه کاخ‌های شاهان معاصر است و عمق میدان جالبی دارد. در دو گوشهٔ سن، دو مانیتور هم تعبیه شده که در حالت عادی، با بخش تصاویری متناسب با دکور، خود به جزئی از آن تبدیل می‌شود. مورد دیگری که به شدت جلب توجه می‌کند، ارتفاع بالای تریبون و فاصلهٔ کم آن تا دیوار است؛ تا جایی که می‌شود حدس زد عده‌ای –بخوانید افراد سنگین‌وزن و قد کوتاه- با مشکلاتی در حین صحبت کردن روبرو خواهند شد! 
 
 
به هر حال در حالی که مراسم شروع خوب و غیرمنتظره‌ و البته امیدوارکننده‌ای داشته، گروه موسیقی سنتی با این بیت که «دریغ است ایران ویران شود، کنام پلنگان و شیران شود» به کار خود پایان می‌دهد؛ در حالی که حضور پررنگ صدای خوانندهٔ زن در این موسیقی، کمی عجیب است. سپس صدایی اعلام می‌کند: «و اینک محمد سلوکی» و بدین ترتیب مجری با تشویق گروه موسیقی روی سن می‌آید و به جمعیت سلام می‌دهد و با تأخیر جواب می‌گیرد. مشخص است که «سلوکی» برای اجرای هر چه بهتر مراسم انگیزهٔ زیادی دارد، اما امان از بداقبالی و ناهماهنگی که باعث می‌شود امشب شب خوبی برای او و کلاً افتتاحیهٔ جشنوارهٔ فیلم فجر نباشد. 
 
 «سلوکی» اما ظاهراٌ نگران میکروفونی است که به گوش او متصل شده است. او در مورد احساسی که دربارهٔ این میکروفون دارد، می‌گوید: «آخرین باری که چنین حسی داشتم، در دوران کودکی‌ام بود که اوریون گرفته بودم.» سپس کلیپی با موضوع میلاد پیامبر اکرم (ص) و با عنوان «نغمه‌های محمدی» پخش می‌شود که در آن، نواهای ملل مختلف در نعت و ستایش رسوال الله (ص) با تصاویری از کشورهای مختلف همراه شده است. کلیپی که کمی بعد و در هنگام معرفی فیلم‌های مستند حاضر در مسابقه، مشخص می‌شود که برگرفته از یکی از آثار مستند حاضر در جشنواره به همین نام است. 
 
از اینجا به بعد ماراتن کلیپ‌ها آغاز می‌شود. کلیپ پشت کلیپ؛ اولین کلیپ در ستایش سینمای ایران است. متنی که گوینده در ابتدای این کلیپ می‌خواند و از نوستالوژی‌های روزهای سرد بهمن ماه سینمایی‌ها در صف کشیدن جلوی سینما‌ها می‌گوید، حس به شدت خوبی دارد که همچنان ما را به ادامهٔ مراسم امیدوار می‌کند؛ غافل از اینکه اتفاقات بعدی به همین خوبی نخواهند بود. 
 
در ادامه «سلوکی»، «محمدرضا عباسیان» را با لقب دبیر جوان و شجاع برنامه روی سن دعوت می‌کند قول می‌دهد که او کوتاه صحبت کند و می‌گوید «ایشان خیلی اهل گزارش دادن نیست.» عباسیان که به‌‌ همان دلایل ذکر شده در بالا، کمی سخت پشت تریبون قرار می‌گیرد، حقاً کوتاه صحبت می‌کند و‌‌ همان ابتدا به مردمی که تاج شاهی به زمین کوبیده و دستار تشرع به سر کردند، شادباش می‌گوید و در باب سالخوردگی جشنوارهٔ فجر می‌افزاید: «من کودک انقلاب اینک میان سال، دبیر این رویداد هستم. کودکان انقلاب جا پای بزرگان آن گذاشته‌اند.» او از این می‌گوید که در این مدت به اندازهٔ عمر یک آدم در مورد جشنوارهٔ فجر حرف زده است و به همین دلیل از ارائهٔ آمار خوددداری کرده و تصریح می‌کند: «امیدوارم عمل دست‌اندرکاران جشنواره محتاج حرف نباشد. عمل ما هر چه باشد، در مقابل قد بلند انقلاب کم است. شاید بلند قدی سینما کوتاهی قامتمان را بپوشاند و بلند نشانمان دهد. شاید در آئین اختتامیه حرفی برای گفتن باشد.» 
 
یکی از نکات جالب افتتاحیه، حضور «محسن مومنی» -رئیس حوزهٔ هنری- در ردیف نخست است که با توجه به اختلافات شدید وزارت ارشاد و حوزهٔ هنری در این یک سال، در نوع خود قابل توجه است. هر چند که «مومنی» خیلی زود و دقایقی بعد از آغاز افتتاحیه، سالن را ترک می‌کند. 
 
حالا نوبت شمقدری است تا پشت تریبون قرار گیرد. قد کوتاه او، کار را برای سخنرانی پشت این تریبون بلند کمی سخت می‌کند، اما به هر حال او هم از روی متن، کوتاه مواردی را متذکر می‌شود. از حق نگذریم این نظم بالای یکی دو سال اخیر جشنواره و کوتاه صحبت کردن مسئولین، یکی از دستاوردهای مهم دوران مدیریت شمقدری و دبیران انتصابی اوست. رئیس سازمان سینمایی هم نکتهٔ مهمی ندارد جز اینکه حضور چهار نسل فیلمساز در جشنوارهٔ فجر، نقطهٔ قوت امسال آن است. اما او در تبیین شرایط کنونی این چهار نسل سینماگر، کنایهٔ هم به فیلمسازان نسل اولی سینمای بعد از انقلاب همچون «داریوش مهرجویی»، می‌زند و می‌گوید: «نسل چهارم زنگ خطر را برای نسل‌های گذشته به صدا در آورده و از حضور جدی خود در عرصه سینما خبر می‌دهد. نسل دوم و سوم نیز که در جشنواره حضور دارند و من نیز از این نسل هستم، در جست‌وجوی مسیرهای طی نشده و در حسرت فرصت‌های از دست رفته است. همچنین تلاش‌های نسل اول نیز نشان می‌دهد که سینما چقدر بی‌رحم است و در عرصهٔ تجربه روز به روز سخت‌تر و مهارنشده‌تر می‌شود.» 
 
حالا نوبت به کلیپ‌های معرفی آثار، داوران و هیئت انتخاب هر بخش می‌رسد. نکتهٔ حالب در هنگام پخش کلیپ معرفی آثار بخش مسابقهٔ سینمای ایران، تأکید روی فیلم «رسوایی» ده‌نمکی است که با ذکر دیالوگی از فیلم، پررنگ‌تر از بقیهٔ آثار معرفی می‌گردد. تا اینجای کار، همه چیز منظم و عادی است، اما با پخش کلیپ، معرفی هیئت انتخاب و حذف نام «محمدحسین نیرومند» از کلیپ، اولین بی‌دقتی برگزارکنندگان افتتاحیه، عیان می‌شود. در ادامه، این روند تداوم می‌یابد و در کلیپ معرفی فیلم اولی‌ها، حضور تصاویری از «حوض نقاشی» مازیار می‌ری و «آسمان زرد کم عمق» بهرام توکلی بدجوری توی ذوق می‌زند. 
 
اما یکی از وجوه مهم تمایز جشنوارهٔ امسال با سال‌های دیگر، در کم شور و حال بودن حضار داخل سالن است. به طور مثال، سال‌های گذشته، بازار کف و سوت –حتی از نوع بلبلی- و نیز هو کردن، در هنگام معرفی برخی داوران یا برخی آثار حاضر در جشنواره، داغ بود که امسال، فقدان این کف و سوت و شلوغ‌کاری، کاملاً به چشم می‌آمد. تا جایی که حتی معرفی «مسعود فراستی» در میان هیئت داوران بخش نگاه نو –که سال گذشته با حواشی خاصی همراه بود- هم هیچ حاشیه‌ای ایجاد نکرد! 
 
اما ماجرای نقص کلیپ‌ها به طرز عجیبی ادامه یافت و کلیپ‌ها به صورت ناقص و گاهاً نصفه و نیمه روی پرده قرار گرفته و موجبات خندهٔ حضار را فراهم آورد. هیئت انتخاب بخش مستند هم به جای هیئت داوران معرفی می‌شوند تا ماجرا شکل پیچیده‌تری به خود بگیرد! 
 
بالاخره وزیر با دعوت مجری روی سن می‌رود. مثل همیشه شعر می‌خواند و کلمات عجیب و غریب استعمال می‌کند و در آخر هم کسی نمی‌فهمد وزیر چه گفت! مثلاً این بخشی از سخنرانی اوست: «کاروان بی‌توقف، سی منزل را پشت سر گذاشت و در حیاط رباط، بار افکند! و چه بار افکندنی! و به تجدید قوا، جادهٔ دههٔ چهارم را از این کاروانگاه، آغازید و اینک تاجران قافلهٔ معرفت و هنر و صانعان مبتکر حوزهٔ تصویر تصوّر و هنرمندان عرصهٔ تنویر تفکر، بار زحمت یکساله و‌گاه بیش از آن را، بر زمین قضاوت‌ها و ارزیابی‌ها، پیاده کردند و به افادت از آن، چشم مردم مشتاق را دعوت بر این ضیافت!» (به نقل از مهر) 
 
 دوستی می‌گوید اصولاً سخنرانی برای آقای وزیر ارشاد در افتتاحیهٔ دانشگاه پیام نور با افتتاحیهٔ جشنوارهٔ فجر خیلی تفاوت ندارد! البته یک جملهٔ آقای وزیر از فرط عجیب بودن در یاد جمعیت می‌ماند. او فاکتورهای مثبت جشنوارهٔ امسال را ذکر کرده و در پایان تأکید می‌کند: «با این توصیفات، سینمای ایران به تعریض جاده و علائم راهنما مجهز شده است!» و ما نمی‌فهمیم تعریض جاده و علائم راهنما چه ربطی به سینمای ایران و جشنوارهٔ فجر دارد! ضمن اینکه معلوم نیست چرا تیم فرهنگی دولت دهم، همیشه برای توصیف اوضاع سینمای ایران و سیاست‌های خود از مثال‌های مربوط به حمل و نقل، همچون ریل گذاری و... استفاده می‌کنند! 
 
کلیپ معرفی هیئت داوران بخش بین‌الملل فاجعه را به اوج می‌رساند و به دو نیم تقسیم شدن تصاویر داوران، موجی از سرور و خوشحالی را در سالن ایجاد می‌کند. همین موج شادی و سرور، باعث می‌شود تا مجری با چند شوخی بی‌مزه ماجرا را فیصله دهد. 
 
سپس نوبت به بخش چشم‌انداز سینمای چین می‌رسد و «فنگ شیائو پنگ» -پول‌ساز‌ترین کارگردان چینی- با مترجمش به طرز غیرمنتظره‌ای روی سن آمد و در حالی که مجری خود شوکه شده بود، چند جمله‌ای سخنرانی کرده و می‌رود. جالب آنکه برای مترجم او میکروفون مجزایی در نظر گرفته نشده بود و پشت تریبون رفتن این دو نفر، شکل جالبی به خود گرفته بود. بعد از پایین رفتن این دو نفر هم، کلیپی از فیلم‌های این فیلمساز به نمایش درآمد تا مشخص شود که این فیلمساز چینی کمی زود و قبل پخش کلیپش روی سن آمده بود. 
 
 
اهدای سیمرغ‌های بخش جوایز بخش تبلیغی، قسمت بعدی برنامه است. برای نخستین بار، داوران این بخش توسط جمعیت تشویق می‌شوند. خب، اصولاً جمعیت سینمایی غیرقابل پیش‌بینی هستند! امید صالحی برای «روزهای زندگی» سیمرغ بهترین عکس را می‌گیرد. «فرشته طائرپور» -تهیه‌کنندهٔ سینمای ایران- هم برای طراحی پوس‌تر «آیینه‌های روبرو» سیمرغ دریافت می‌کند. او روی سن می‌رود و به جای خالی «مسعود بهنام» -صدابردار تازه درگذشتهٔ سینمای ایران- و «رخشان بنی‌اعتماد» در افتتاحیه اشاره می‌کند. او سپس جایزه‌اش را به «محمدباقر قالیباف» تقدیم می‌کند و می‌گوید: «اینجایزه را نه به دلیل خدمات شهری، که به خاطر سهم نزدیک به صفر سینمای ایران از تبلیغات شهری.» و بدین ترتیب به این شکل اعتراض خود را به او اعلام می‌کند. در بخش آنونس هم، در حالی جایزه دوباره به «طائر‌پور» و «نگار آذربایجانی» برای فیلم «آیینه‌های روبرو» می‌رسد که در کلیپ مربوط به نامزدهای این بخش اصلاً نام این فیلم وجود ندارد! 
 
 
در ادامه، از «علی عطشانی» -کارگردان- و «بابک محقق» -طراح سه بعدی- به دلیل ساخت نخستین اثر سه ‌بعدی سینمای ایران با حضور شمقدری تقدیر می‌شود. «عطشانی» می‌گوید مدت‌هاست که می‌خواسته «شمقدری» را برای پنج دقیقه از نزدیک ملاقات کند و امروز سرانجام موفق شده است. شمقدری روی سن نگاه معناداری به او می‌کند. 
 
تقدیر بعدی، که با استقبال عجیب و غریب جمعیت روبرو می‌شود، تقدیر از سه تن از نقاشان باسابقهٔ سردرسینماهاست. جمعیت ایستاده سه پیرمرد ساده‌پوش روی سن را تشویق می‌کنند. 
 
 
بعد از پخش کلیپ‌های مربوط به درگذشتگان سینمای ایران همراه با اجرای ضعیف موسیقی زنده که با ناهماهنگی‌های عجیبی هم همراه است، بالاخره نوبت به بخش جذاب‌تر تقدیر‌ها می‌رسد. «حاج نادر طالب‌زاده» اولین نفری است که بزرگداشت او صورت می‌گیرد. یک کلیپ ضعیف در مورد او پخش می‌شود و سپس «طالب‌زاده» با «یوسفعلی می‌رشکاک» روی سن می‌آید. ظاهراً قرار است هر یک از تقدیرشده‌ها، با یکی دیگر از چهره‌های فرهنگی هنری روی سن حاضر شوند. «می‌رشکاک» با‌‌ همان ادبیات مطنطن و معروفش، از «طالب‌زاده» تقدیر می‌کند و می‌گوید: «کاش از آوینی هم اینگونه تقدیر می‌شد.» 
 
 
نفر بعدی، «جهانگیر الماسی» -بازیگر کهنه‌کار سینمای ایران- است که با «فرامرز قریبیان» روی سن می‌آید. جالب آنکه موسیقی پخش شده در این هنگام، به قدری سوزناک و محزون است که عده‌ای به یاد بخش «درگذشتگان» سینمای ایران می‌افتند. یک نوجوان انارفروش و یک نوازندهٔ فلوت هم روی سن هستند که نوجوان یکی از انار‌هایش را به «الماسی» تقدیم می‌کند. اما «الماسی» پشت تریبون فقط از «قریبیان» صحبت می‌کند و تشویق شدید «قریبیان» توسط جمعیت هم مزید بر علت می‌شود تا تقدیر «الماسی» به تقدیر قریبیان» تبدیل شود. 
 
 
تقدیر سوم، تقدیر از «مهری شیرازی» -گریمور باسابقهٔ سینمای ایران- است. او با «مریلا زارعی» وارد می‌شود. «سلوکی» هم با این پیشنهاد که نقش زنان در این مراسم کم بوده، به صورت خودجوش از «نیکی کریمی» دعوت می‌کند تا روی سن بیاید. اما «کریمی» به جای رفتن روی، سن لحظاتی از سالن خارج می‌شود و بعد با تأخیر، از در دیگری روی سن می‌رود. جالب آنکه «کریمی» به وضوح از این دعوت غیرمنتظره ناراحت است و با فاصله از «شیرازی» و «زارعی» و با دستان در جیب فرو رفته و با ژستی عجیب، روی سن قرار می‌گیرد. «مریلا زارعی» اما زانو می‌زند و دست «شیرازی» را می‌بوسد تا رسم شاگردی را به جای آورده باشد. اما یخ «نیکی کریمی» تا آخر آب نمی‌شود و در پایان هم به صورت زننده‌ و زشتی، سن را بدون توجه به دو نفر دیگر، ترک می‌کند. هیچ‌کس متوجه نمی‌شود مشکل بازیگر مغرور سینمای ایران چه بود! 
 
 
آخرین تقدیر هم، مربوط به «جمشید مشایخی» می‌شود که پرشور‌تر از سایر تقدیر‌ها و با تشویق شدید جمعیت برگزار می‌گردد. کلیپ او هم کلیپ عجیبی است و هیچ سینماگری در آن صحبت نمی‌کند. یک شاعر، یک معمار و یک خوش‌نویس در این کلیپ در مورد استاد به ذکر نکاتی می‌پردازند و افشین یداللهی –شاعر- در توصیف استاد می‌گوید: «ایشان در سخنرانی‌ها خیلی کوتاه صحبت می‌کند! و این برای من خیلی جالب است» مشخص نیست در میان این همه نکته و صفت مثبت، چرا «یداللهی» فقط این نکته را می‌بیند! 
 
 
بالاخره استاد تنها و با پخش موسیقی «دزدان دریایی کارائیب» روی سن می‌آید و «سلوکی» از تمام هنرمندانی که مایلند تا حضوراً برای تقدیر از «استاد بازیگری سینمای ایران» روی سن حاضر شوند، دعوت می‌کند. «امین حیایی»، «کوروش تهامی»، «پویا امینی»، «رضا ناجی»، «جواد شمقدری»، «محمدرضا عباسیان»، «احمد می‌رعلایی» و «محمد متوسلانی» هم روی سن آمده و از استاد تقدیر می‌کنند. «مشایخی» کاملاً احساساتی می‌شود و خیلی کوتاه پشت تریبون از مردم تشکر می‌کند. حضور یکی از‌‌ همان هنرورهای معروف سینمای ایران روی سن هم جز نکات جالب این بخش است که علاوه بر «مشایخی»، تمام حضار روی سن را می‌بوسد. در آخر، «سلوکی» با ذکر این جمله که «اگر خواستی می‌تونی من رو هم ببوسی» این هنرور با اعتماد به نفس بالا را به سمت خارج سن هدایت می‌کند! جالب اینکه دوستی با موبایل و از خانه خبر می‌دهد که در پخش مستقیم مراسم افتتاحیه از تلویزیون، آقای دوربینی را دیده که صف سوم تالار جلوس کرده است! گفتم که این افراد را نمی‌شود از سینما و دوربین جدا کرد! 
 
 
به هر حال، افتتاحیه با وجود اینکه در یک اتفاق شگفت‌انگیز سر وقت تمام می‌شود، اما خاطرهٔ اتفاقات عجیب آن، کلیپ‌های ضعیفش و البته نظم خارج سالنش، در یاد ما می‌ماند. حالا از فردا ماییم و حدود چهل و اندی فیلم که باید دید!
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها