به گزارش 598، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: «اوباما، تیم جدید امنیت ملی و سیاست خارجی دوره دوم را به گونه ای انتخاب کرده تا پاسخگوی «در اولویت بودن ایران» باشد. این چینش، یک ساختار ایده آل برای افکار عمومی آمریکا هم به شمار می رود.»
این بخشی از تحلیل چند روز پیش «نیویورک تایمز» بود و البته در همین چند روز پیش «واشنگتن پست» نیز تحلیل مشابهی را منتشر کرده و معطوف به روی کار آمدن «جان کری» بعنوان وزیر امور خارجه، «چاک هگل» بعنوان وزیر دفاع و «جان برنان» بعنوان رئیس سازمان سیا در آمریکا می باشد و به گونه ای تنظیم گردیده است که مخاطب از آن فضای جدیدی را در ارتباط با مناسبات آمریکا و ایران برداشت نماید. در این خصوص نکات قابل تاملی وجود دارد:
1- حدود 4 سال پیش باراک اوباما با شعار «تغییر» (change) روی کار آمد و در همه جای این کلمه بر روی تراکت ها و جلوی تریبون های وی نقش بسته بود. این شعار در آن زمان عمدتاً «تغییر در سیاست خارجی آمریکا بویژه سیاست های خارجی مرتبط با جهان اسلام» را تداعی می کرد و خود او هم در سفر به ترکیه و مصر - در ماههای اول ریاست جمهوری خود- بر بهبود مناسبات آمریکا و جهان اسلام و بخصوص بهبود روابط بین آمریکا و ایران تاکید کرد و بخصوص در ارتباط با ایران گفت «رابطه با ایران براساس صمیمیت و صداقت خواهد بود»
در پی این اظهارات البته نامه ای خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی ارسال شد. در آن نامه، اوباما آمادگی آمریکا را برای گشایش فصل جدیدی از مناسبات مبتنی بر رفع خصومت اعلام کرد ولی این موضوع به درازا نکشید و کمتر از دو ماه بعد، هیات حاکمه آمریکا و بخصوص شخص رئیس جمهور فتنه 88 را با کمک برخی کشورهای اروپایی، شماری از کشورهای عربی و چند گروه بدنام در داخل ایران کلید زدند و از براندازی سخن گفتند.
2- انتخاب کری، هگل و برنان قبل از هر چیز مسئله داخلی آمریکا به حساب می آید و علی رغم تبلیغاتی که صورت می گیرد، هیچ ربطی به ایران ندارد. این سه، وزیر و مسئولان دستگاه های سیاسی و امنیتی در آمریکا هستند و براساس یک قواره معین و چارچوب عمل می نمایند و از قضا این سه از نظر شخصیتی و فردی تفاوت هایی نیز با یکدیگر دارند.
اگر هگل یک سناتور آرام تلقی گردیده، کری بعنوان یک متعهد سرسخت اسرائیل شناخته شده و برنان بخش عمده ای از دوران خدمتش را در تل آویو سپری کرده و یک سمپات جدی رژیم غاصب شناخته می شود.
این سه البته در یک موضوع بهم می رسند؛ «آنان عمده دوران خدمت خود را در منطقه اسلامی سپری کرده اند.» با این وصف اگر گفته شود انتخاب سه نفر کارشناس منطقه اسلامی از تمرکز بیشتر آمریکا بر روی این منطقه در دوره دوم ریاست جمهوری اوباما خبر می دهد، گزاف نخواهد بود.
در این میان آمریکا برای سیطره بر این منطقه عزم خود را جزم کرده ولی در نمای تبلیغاتی وانمود می کند که برای ایران و سایر کشورهای این منطقه این «بهترین مثلث» خواهد بود. دو روز پیش نیویورک تایمز در یادداشت خود نوشت: پیام ارسالی به ایران این خواهد بود «هر آنچه از سوی این گروه به شما پیشنهاد شود، بهترین توافقی خواهد بود که می توانید بدست آورید.» و در ادامه با لحنی تهدیدآمیز نوشت: «جنگی که فاخته های قوی تصمیم گیری آن را کرده باشند، بهتر از جنگی است که توسط جوجه شاهین ها انجام شود.»
البته آنچه نیویورک تایمز نوشته یک شعار حماسی بیشتر نیست و سابقه آمریکا نشان می دهد که مشکل غرب در مواجهه با جهان اسلام بخصوص در مواجهه با ایران جدی تر از آن است که از آن به مواجهه فاخته ها تعبیر شود.
3- هگل، کری و برنان در رابطه با ایران نه قادر به جنگند و نه توانایی سامان دادن به میز گفت و گو با ایران را دارند و البته این سه تا نقشی در «مشکل» و یا «راه حل» ندارند آمریکا با ایران نمی تواند بجنگد نه فقط به این دلیل که از ایران می ترسد بلکه عمدتا به این دلیل که ایران کنونی را بدرستی نمی شناسد. آمریکا همین قدر می داند که این ایران، آن ایران شاهنشاهی نیست اما در اینکه این ایران چه دارد، چگونه واکنش نشان می دهد، جنگ را چگونه مدیریت می کند و... تقریبا هیچ اطلاعی ندارد.
آمریکا می داند که سپاه پاسداران یک نیروی قوی جامع و کارآمد است اما در این که انگیزه ها در سپاه چگونه شکل می گیرند و سازمان آن در روز حادثه چگونه و تا کجا گسترش می یابد، تقریبا هیچ نمی داند. تحریم بعضی از عناصر سپاه و تحریم بعضی از شرکت های وابسته به سپاه نشان می دهد سپاه را یک شرکت معمولی و اعضای آن را مثل اعضای یک ارتش یا یک سازمان اطلاعاتی می داند و این از ضعف شدید اطلاعاتی آن حکایت می نماید.
با این وصف آمریکا قادر نیست جنگی را علیه ایران شروع کند کما اینکه قادر به صلح با ایران هم نیست چرا که صلح با ایران وضع هیات حاکمه آمریکا را به مراتب وخیم تر می کند. دلیل آن این است که مردم می پرسند 30 سال هزینه کردید و حالا به صلح رسیدید.
4- آمریکا در مواجهه با ایران یک راه را بیشتر نمی شناسد و آن هم «افزودن بر سطح تحریم ها»ست این کار را با کری و هگل و یا با کلینتون و... انجام می دهد. همین چند روز پیش مدیران ارشد «اندیشکده علوم و امنیت بین المللی» شامل دیوید آلبرایت، مارک روبوتیز، لئوناردو اسپکتور و مایکل یاف در گزارش مشترکی توصیه کردند: «آمریکا و متحدانش باید پیش از دستیابی ایران به «قابلیت حیاتی» فشارها و تحریم ها علیه این کشور را به حداکثر برسانند.
از نظر اعضای این گروه، ایران تا اوایل تابستان 2014 به قابلیت تولید اولین بمب می رسد و آمریکا باید حداقل شش ماه پیش از آن با افزودن بر فشار اقتصادی ایران را از ادامه راه هسته ای خود منصرف گرداند. این ها همان هایی هستند که در برخی رسانه های آمریکایی از آنها با عنوان «میانه روها» یاد می شود. البته اینکه زمان - نیمه 2014- تعیین می کنند نشان می دهد که آمریکایی ها هم در داخل برای همراه کردن مالیات دهندگان و هم در خارج برای همراه کردن شرکای غربی خود مشکل جدی دارند کما اینکه اوباما در آغاز سال 2012 به شرکای اروپایی خود گفته بود همین سال 2012 با من همراه شوید من پرونده ایران را برای همیشه می بندم اما اینگونه نشد. با این وصف آمریکا با وجود تبلیغاتی که به راه انداخته است با محوریت مثلث کری، هگل و برنان سیاست افزایش فشار اقتصادی بر ایران و شرکت های خارجی طرف قراردادهای تجاری با ایران دنبال خواهد کرد ولی البته همانطور که اشاره شد دلایل زیادی به نسبت دلایل سال 2012 برای شکست سیاست ضدایرانی اوباما در سال 2013 وجود دارد از جمله اینکه دوپارچگی جامعه بین المللی در این سال تشدید می شود و از آن طرف از ضربه پذیری ایران پس از عبور از فشارهای شدید 2012 کاسته شده است.
5- محافل مختلف آمریکایی این روزها از «بازگشت به شورای امنیت» سخن می گویند و در این راه از ادبیات متفاوتی استفاده می نمایند. تیم آلبرایت با ژست امنیتی نوشته است «دو دهه برنامه هسته ای ایران... تهدیدی برای امنیت و صلح بین المللی و تضعیف معاهده منع گسترش تسلیحات هسته ای و... در منطقه محسوب می شود» و روزنامه نیویورک تایمز چند روز پیش نوشت: «آمریکا به همراه سایر اعضای دائم شورای امنیت از ایران خواهند خواست تا فعالیت هسته ای خود را محدود نماید.»
در واقع بازگشت به شورای امنیت به این معناست که اقدامات آمریکا برای راه اندازی زنجیره تحریم های توافقی چندان موفق نبوده اند و از سوی دیگر این نحو اقدامات به سقف خود رسیده اند و این در حالی است که مراجعه به شورای امنیت به معنای تن دادن آمریکا به حد و اندازه ای از فشارهاست که قطعا کمتر از فشارهای خارج از شورای امنیت خواهد بود. این یک سردرگمی مطلق برای آمریکا به حساب می آید از این رو آمریکا مانند لشکری عمل می کند که وقتی به یک قسمت خط حمله می کند و عبور از آن را صعب می بیند به قسمت دیگری از خط که عبور از آن دشوارتر است می زند تا بلکه روحیه سربازان خود را حفظ کند و مشکل را موقتی و گذرا جلوه دهد.
6- انتخاب مثلث کری، هگل، برنان البته یک انتخاب داخلی و برای اداره شرایط داخلی آمریکا صورت گرفته است و از این رو چندان ربطی به ما ندارد ولی از آنجا که بدون تردید ایران برجسته ترین مشکل آمریکاست و از این سو آمریکا بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی است، انتخاب این مثلث بدون توجه به ایران و مسائل مرتبط با ایران صورت نگرفته است.
برنان طی دوره 20 ساله خدمتی خود در سیا همواره با پرونده «فلسطین» درگیر بوده و بیش از آن که آمریکایی باشد، اسرائیلی شناخته شده است، کری در دوره 40 ساله خدمتی خود عمدتا در منطقه خاورمیانه درگیر بوده و یک چهره سیاست خارجی شناخته می شده است، هگل نیز در طول دوره خدمتی خود اگرچه عمدتا یک سناتور دیده شده ولی فعالیت در حوزه امنیت ملی مهمترین برگ های پرونده او را به خود اختصاص داده اند.
با این وصف کاملا پیداست که فلسطین یکی از فلش های اصلی سیاست خارجی دوره دوم اوباما خواهد بود این پرونده در خاورمیانه با ایران گره خورده چرا که در سطح جهان اسلام، ایران مهمترین حامی فلسطینی ها و بانفوذترین کشور در میان گروه های فلسطینی به حساب می آید این در حالی است که خود ایران هم جداگانه مهمترین مسئله سیاست خارجی آمریکا به حساب می آید.
به نظر می آید ترکیب این سه نفر که نیویورک تایمز سعی کرده آنان را «فاخته های مهاجم» معرفی کند، بیش از همه یک تدارک امنیتی برای مشکلات پیچیده امنیتی آمریکا در منطقه غرب آسیا باشد اما مسلما اینها برای برپا کردن جنگ نیامده اند چرا که پرونده جنگ آمریکا علیه کشورهای منطقه به جایی نرسیده و اسباب سرزنش دولتمردان دوره بوش شده است. این ها علی الظاهر قرار است با ژست جنگ، پرونده های عمیقا امنیتی منطقه را به سرانجام برسانند.
البته این تلاشی است که در دهه های گذشته به جایی نرسیده و دولت اوباما هم به این دلیل که از بقیه دولت های آمریکا ضعیف تر است، قادر به پایان دادن به موضوعات به شدت پیچیده نخواهد بود.