به گزارش بولتن نیوز، وی هر از چندگاه به صورت غیر رسمی به ایران سر زده و بخشی از فعالیت هایش را در ارمنستان و ایده های به ظاهر ارامنه و ارمنستان بزرگ ترویج میکند.
آربی آوانسیان متولد 1321 در اصفهان است؛ او کار تئاتر خود را با گروه تئاتر ارمن در باشگاه آرارات آغاز کرد که در تیم کاری وی افراد بدنامی همچون آشور بانی پال همکار می کردند.
آربی آوانسیان بین سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۳ در مدرسه عالی رادیو و تلویزیون ملی ایران به تدریس تجزیه و تحلیل فیلم و زیباییشناسی فیلم و در سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۲ در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، کارگردانی و بازیگری تئاتر می پردازد. از سال ۱۳۴۸ در تاسیس و مدیریت کارگاه نمایش همکاری داشت. در طول ۱۲ سال فعالیت کارگاه نمایش، آربی آوانسیان به عنوان یکی از کارگردانهای تجربههای جدید!در زمینهی نمایشنامهنویسی و کارگردانی شناخته میشود. جریان روشنفکری هرزگرا او را پدیدآورندهی راهکارهای تجربی در حوزهی کارگردانی تئاتر در ایران به شمار میآورد!
آربی در تیم هرزهگان بنیاد فرح پهلوی در جشنهای هنر شیراز نقش موثری در تهییج احساسات مردم مسلمان علیه رژیم پهلوی ایجاد میکند؛ نمایش با راهکار تجربی "خوک؛ بچه؛ آتش" به کارگردانی وی آتش اعتراض مردم شیراز را علیه هنجارشکنی هایش برمی انگیزد. این جشن ها برنامه های هرزه ای بودند كه رژيم پهلوي در 10 سال پاياني عمر سياسي خود در شهر شيراز به نام فرح پهلوی برگزار می كرد.
هدف از برگزاري اين جشن استحاله فرهنگي اسلامي مردم و باز كردن راه نفوذ فرهنگ غرب به داخل كشور بود. كساني كه به عنوان «هنرمند» از آمريكا و كشورهاي اروپايي براي شركت در جشن هنر شيراز به ايران دعوت شده بودند، شامل رقاصهها، فاحشهها، موسيقيدانان، خوانندگان و بازيگران فيلمهاي غيراخلاقي سينماهاي غربي یا مطربین محلی همچون ل.چ.، ش. ر. بودند. به همين دليل، اين برنامهها نتوانست با مردم ايران ارتباط برقرار كند، زيرا با فرهنگ مردم هيچگونه ارتباط و موانستی نداشت. اگرچه جشن هنر شیراز و هزینه های سرسام آور آن، رسوایی کامل برای سیستم بود؛ اما برنامه نمایش "اربی اوانسیان" روشن ساختن فتیله شور و احساسات نهفته مردم بود.
آنتوني
پارسونز "سفير انگليس" شرح ماجراي نمايش فوق را اينگونه
بيان ميدارد:
«جشن
هنر سال1356 در ماه رمضان در شهر شيراز،
از نظر كثرت صحنههاي اهانتآميز به ارزشهاي اخلاقي ايرانيان از جشن های هنر پيشين فراتر رفته بود. به
عنوان مثال يك باب مغازه را در يكي از خيابانهاي پر رفت و
آمد شيراز اجاره كرده و ظاهراً ميخواستند برنامه خود را كاملاً طبيعي در كنار خيابان اجرا كنند، صحنه نمايش
نيمي از داخل مغازه و نيمي در پيادهرو مقابل آن بود.
يكي از صحنههايي كه در پيادهرو اجرا ميشد، تجاوز به عنف بود كه به طور كامل (نه به طور نمايشي و وانمودسازي) به وسيله يك
مرد (كاملاً عريان يا بدون شلوار درست به
خاطر ندارم) با يك زن كه پيراهنش به وسيله مرد متجاوز چاك داده ميشود، در مقابل چشم همه صورت گرفت. ولي موضوع به
شيراز محدود نشد و توفان اعتراض كه عليه اين نمايش برخاست،
به مطبوعات و تلويزيون هم رسيد. من به اين خاطر موضوع را با شاه در ميان گذاشته و به او گفتم اگر چنين نمايشي
به طور مثال در شهر منچستر انگليس اجرا ميشد، كارگردان
و هنرپيشگان آن جان سالم به در نميبردند.»
در آن زمان روحانیون
بزرگ شیراز همچون مرحوم دستغیب به اعتراض به نمایش خیابانی تئاتر آربی آوانسیان پرداختند
و موج اعتراض
به برنامههاي جشن در اين سال بالا گرفت و در اكثر محافل رسمي و نيمه رسمي و مطبوعات انتقادات و اعتراضات قابل
توجهي بروز كرد.
با انتشار خبر برگزاري نمايش مذكور و رسيدن آن به نجف اشرف، حضرت
امام خميني(ره) به شدت برآشفتند و موضعگيري بسيار
تند و شديداللحني را نسبت به رژيم پهلوي اتخاذ كردند. ايشان طي سخنراني در مسجد شيخ انصاري نجف اشرف در 7/6/56
چنين فرمودند:
«شما نميدانيد كه اخيراً چه شده است. در شيراز عمل شد و در تهران ميگويند بناست عمل بشود و كسي حرف نميزند! آقايان ايران هم حرف نميزنند، من نميدانم چرا حرف نميزنند؟! اين همه فحشا دارد ميشود و اين ديگر آخرش است يا نميدانم از اين آخرتر هم دارد! در بين تمام مردم، جمعيت نشان دادند اعمال جنسي را! و [آقايان] نفسشان درنيامد. ديگر براي كجا گذاشتند؟ براي كي؟ چه وقت ميخواهند يك صحبتي بكنند؟ خوشمزه اين است كه خود سازمانها و خود دولت و خود مردكه كذا [شاه] همين معنا با رضايت آنهاست، بياذن، آنها مگر امكان دارد يك همچو امري واقع بشود؟ يك همچو فحشايي واقع بشود خود آنها اين كار را ميكنند و بعد روزنامهنويس را وادار ميكنند كه انتقاد كند كه كار قبيحي بود، كار وقيحي بود حالا به گوش مردم برود، آنجا به چشم مردم بخورد، اينها همه به گوش مردم بخورد كه يك خرده آدم بشوند(و( آتشها اگر باشد خاموش بشود، فردا هم درتهران خداي نخواسته اين كار خواهد انجام گرفت و نه آخوندي و نه سياسياي و نه دكتري و نه مهندسي و نه ديگري اعتراض نميكند. اينها بايد اعتراض بشود، بايد گفته بشود. اگر ملتها همه با هم، ملت همه با هم، مطلبي را اعتراض كنند و احكام اسلام را بايستند و بگويند، امكان ندارد كه همچو قضايايي واقع بشود. از سستي ما و ضعف ما و استفاده از ضعف ما [ميگويند] اينها يك دستهاي هستند ضعيف و بيچاره! در صورتي كه شما قوه داريد، پشتوانهتان ملت است. ملت باز مسلمان است. اين ملت مسلمان علاقه دارد به اسلام، علاقه دارد به روحاني اسلام،... اينها همه بايد دست به دست هم بدهند بايد اجتماع كنند، فقيهش با مهندسش، دكترش با محصلش، دانشگاهي با مدرسهايش دست به دست هم بدهند تا بتوانند يك كاري انجام بدهند و بتوانند از زير اين بارهايي كه بر آنها تحميل ميشود، از زير اين بارها بيرون بروند و نميكنند! من نميدانم چرا! حالا اين قدري شروع شده است در ايران، يك مقداري شروع شده، يك فرصتي پيدا شده است و اميد است انشاء الله فرصتهاي خوبي پيش بيايد. انشاء الله خداوند تبارك و تعالي به همه شما توفيق بدهد و اسلام را تأييد كند و علماي اسلام را تأييد كند و محصلين را تأييد كند و مسلمين را تأييد كند.»
در همين رابطه روزنامه اطلاعات نيز در شماره 12 شهريور سال 1356 خود در
زمينه برنامههاي جشن هنر شيراز نامه يكي از خوانندگان
خود را چاپ كرد. در بخشي از اين نامه آمده بود:
«در
فلسفه وجودي و تأييد موجوديت جشن هنر شيراز
كه حالا يازده ساله شده است، حرفي ندارم، چرا كه حرف اين
مقوله را به هنرشناسان بايد سپرد. پس بيهيچ كلامي از آن درميگذريم. اما در حالي كه آرم جشن هنر اينجا و آنجا در
شيراز به چشم ميخورد و شهر حافظ پيوندگاه هنر جهان
شده است، در قسمتي از پيادهرو خيابان فردوسي اين شهر شاهد آميزش كثيف جنسي چند به اصطلاح هنرمند بايد بود كه به
وسيله جوجه هنرمندان ايراني، طرفداري ميشوند و
قدارهكشيهاي وطني را اجير كردهاند تا اين زباله را به زور «دگنك» و «سونآپ» به خورد مردم بدهد! مردم ما، اين قبيل
حركات شنيع و چندشآور را به عنوان هنر، نميپذيرند.
مردم ميخواهند ببينند كه آيا ميتوانند بين خود و جشن هنر ارتباطي بيابند، پس به دنبال مسايلي در حركات
و رفتار و گفتار هنرمندان آن سوي ديوارها و درياها
هستند تا خود را در آن جستجو كنند. همان فلسفهاي كه به «جشن هنر» موجوديت بخشيد و به آن شكل داد. اما بسياري
از آنچه كه در جشن هنر شيراز ميگذرد، از جمله نمايشنامه
خوك، بچه، آتش و آربي آوانسيان، از فلسفه وجودي جشن دور افتاده است. اين چه تئاتري است كه بچهها از ديدنش
شرم دارند و دست بر ديده ميگذارند تا صحنههاي كثيف
آن را نبينند؟ اين چه تئاتري است كه زنان با ديدنش دشنام بر زبان ميرانند و بر باعث و بانياش نفريت ميفرستند و
مردان براي قدارهكِشَشْ خط و نشان هنرمندانه ميكشند؟
اين چه عقيده و مرامي است كه وقتي چيزي را مردم نپسنديدند، با يك كارد آخته بالاي سرشان روبهرو ميشوند كه
نوك تيزش را روي حلقومشان قرار داده و آنها را مجبور
ميكند كه بگويند، پسنديديم، خيلي هم خوب بود...»
حضور اخیر اربی اوانسیان در موزه سینمایی و نمایش فیلم «چگونه پيشبند سوزن دوزي شده مادرم در زندگيم گسترده مي شود» به زبان ارمنی و زیرنویس انگلیسی و با ژست عرفان شرقی با زبان ارمنی برای تماشاچیان پخش می شود که در این جلسه بهمن فرمان آرا و جمعی دیگر مانند عزت الله انتظامي، پوران درخشنده، محمدرضا اصلاني، مهتاج نجومي، اميرشهاب رضويان و... حضور می یابند.
حضور آربی آوانسیان در ایران و موزه سینما در این شرایط بحرانی "مقابله با هویت یابی هنر در ایران اسلامی" کار سخیفی می تواند فرض شود که نمی تواند ناشی از بی خبری کامل مسئولین فرهنگ و ارشاد جامعه فرض شود.
قابل تصور نیست که دراین همه بیوگرافی نویسی برای "آربی آوانسیان" و ارائه پرونده هنریش در سایت های مختلف دولتی، چگونه خبری از شاهکار رسواییاش "خوک، بچه، آتش" نیست و چرا خبرنگاری از "آربی آوانسیان" که شمشیر بر نابودی هویت اسلامی این مرز و بوم برداشته بود؛ دلیل و شرحی بر دستپخت هنریش نمی پرسد.
آربی آوانسیان اکنون در تهران میهمان آقایان است؛ ایا بهتر نیست با احوال پرسی از او دوستانه از وی بخواهیم نقدی بر خودش و "خوک" کند؟
***