کد خبر: ۱۰۶۶۴۳
زمان انتشار: ۱۰:۱۳     ۲۵ دی ۱۳۹۱
براساس سنت الهى، دلى که از یاد خدا غافل شود، همدم شیطان خواهد بود؛ اوست که آمال و آرزوى انسان را رقم مى‏زند. اما دل انسان باتقوایى که مجلاى نور الهى است، اندک توجهى غفلت از دلش زدوده مى‏شود.

چکیده

انسان مؤمن همواره باید ارتباط قلبى‏اش را با معبود خویش حفظ نموده و سعادت زندگى دنیوى و اخروى را از او بخواهد. توفیق درخواست بندگى و انجام تکالیف الهى و نیز زدودن شک و تردید و وسوسه‏هاى شیطان و پایدارى بر ایمان راسخ، از جمله دعاهاى ضرورى هر مؤمن راه یافته است.

براساس سنت الهى، دلى که از یاد خدا غافل شود، همدم شیطان خواهد بود؛ اوست که آمال و آرزوى انسان را رقم مى‏زند. اما دل انسان باتقوایى که مجلاى نور الهى است، اندک توجهى غفلت از دلش زدوده مى‏شود. سرّ اینکه گاهى انسان از پذیرش دعوت حق و انبیاى الهى سر باز مى‏زند، پیش‏داورى و دل‏بستگى به خواسته‏هاى خویش است. از این‏رو، براى اینکه ایمان ما محفوظ بماند، باید بر یقین و متعلقات ایمان استوار باشیم و از وسوسه‏هاى شیطان دورى کنیم.

کلیدواژه‏ها: مناجات، شیطان، هواى نفس، حق، غفلت، انحراف از حق.

درخواست توفیق اطاعت خدا و رهایى از وسوسه‏هاى شیطانى

پس از اتمام شرح و بررسى مناجات‏الشاکرین، به اختصار «مناجات‏المطیعین» را مورد بررسى قرار مى‏دهیم. در این مناجات امام سجاد علیه‏السلام در پیشگاه خداوند خواسته‏هایى را عرضه مى‏دارند و در طلیعه آن مناجات مى‏فرمایند: «اَللَّهُمَّ اَلْهِمْنا طاعَتَک، وَجَنِّبْنا مَعْصِیتَک، وَیسِّرْ لَنا بُلُوغَ ما نَتَمَنّى مِنْ اِبْتِغآءِ رِضْوانِک، وَاَحْلِلْنا بُحْبُوحَةَ جِنانِک، وَاقْشَعْ عَنْ بَصآئِرِنا سَحابَ الْأِرْتِیابِ، وَاکشِفْ عَنْ قُلُوبِنا اَغْشِیةَ الْمِرْیةِ وَالْحِجابِ، وَاَزْهِقِ الْباطِلَ عَنْ ضَمآئِرِنا، وَاَثْبِتِ الْحَقَّ فى سَرآئِرِنا، فَاِنَ الشُّکوُک وَالظُّنُونَ لَواقِحُ الْفِتَنِ، وَمُکدِّرَةٌ لِصَفْوِ الْمَنائح وَالْمِنَنِ»؛

خدایا، طاعت و بندگى‏ات را به قلب ما الهام کن، و عصیانت را از ما دور ساز، و راه وصول به آنچه را آرزومندیم از رضاى تو براى ما فراهم ساز، و ما را در میان بهشت جاودان منزل ده، و از برابر چشم بصیرت ما ابرهاى تیره شک را بردار، و از دل‏هاى ما پرده‏هاى ظلمانى تردید و حجاب را دور ساز، و باطل را از باطن ما برطرف ساز، و حقیقت را در درون ما مستقر گردان؛ همانا شک‏ها و گمان‏هاى فاسد آبستن فتنه‏ها هستند و صفاى نعمت‏ها و بخشش‏هایت را مکدر و ناگوار مى‏سازند.

انسانى که درصدد انجام وظیفه الهى خویش است، پیش از طرح هر درخواستى از خداوند متعالى درخواست مى‏کند که توفیق انجام واجبات و اعمال قربى و ترک محرمات و آنچه را در نزد خداوند نکوهیده است به وى عنایت کند. چه اینکه انجام تکالیف الهى و زینت یافتن به گوهر تقوا و کسب رضایت الهى، تأمین‏کننده سعادت دنیوى و اخروى انسان است و فرجام نیک‏بختى ابدى را براى وى رقم مى‏زند. او را لایق بهشت جاودان و بهره‏مندى از نعمت‏هاى ابدى آن مى‏سازد.

اما آنچه توجه انسان را برمى‏انگیزد این است که حضرت پس از درخواست توفیق بندگى و انجام تکالیف الهى، از خداوند درخواست مى‏کنند که شک و ریب را از دل زایل سازد و شک و گمان فاسد را بستر و آبستن فتنه معرفى مى‏کنند. چون وقتى در حوزه اعتقادات و ارزش‏هاى دینى و الهى، شک و ظن جایگزین یقین گشت، خود آغازى است براى انحراف و دست شستن از عقایدى که هویت‏بخش انسان دینى است. اگر ما به حوادث و انحرافات قبل و بعد از انقلاب و فتنه‏هایى که صورت پذیرفت نظرى بیفکنیم، درمى‏یابیم که ریشه آنها تشکیک در اعتقادات و باورها بود. رسوخ و پایدار ماندن شک در باورها، ایمان بسیارى از انقلابیون و متدینان را زایل ساخت.

در این گذر بسیارى از کسانى که حاضر بودند جانشان را براى انقلاب و اسلام فدا کنند و جان برکف در صحنه انقلاب حاضر بودند و حتى قبل از انقلاب به جهاد مسلحانه با رژیم پهلوى مى‏پرداختند، شک و تردید در عقاید و باورهاى اسلامى، موجب بى‏اعتنایى آنان به مسائل دینى و ارزشى گردید. تا جایى که دستورات و تعالیم تعالى‏بخش اسلام را تاریخى و متعلق به گذشته دانستند. برخى از کسانى که حاضر بودند جانشان را براى اسلام، میهن و خلق فدا کنند، امروزه طوق بندگى و نوکرى بدترین دشمنان اسلام و ملت رابرگردن آویخته‏اند.

گاهى با برهان و دلیل عقلى انسان به مطلبى یقین مى‏یابد و بدان ملتزم مى‏گردد، سپس در همان مطلب قطعى و یقینى شک مى‏کند. این شک و تردید گاهى چند لحظه به طول مى‏انجامد، اما گاهى در قلب انسان مستقر مى‏گردد و زایل نمى‏گردد. گاهى انسان به نماز مشغول است و ناگهان حالت شک و تردید در برخى از آموزه‏هاى نماز در وى پدید مى‏آید، اما به زودى آن شک برطرف مى‏گردد. یا وقتى انسان در زیارت ائمّه معصومین علیهم‏السلاممى‏خواند: «انَّکَ تَسْمَعُ کَلامى وَتَرُدُّ سَلامى»؛1 تو سخنم را مى‏شنوى و به سلامم پاسخ مى‏گویى. در آن سخن شک مى‏کند و پیش خود مى‏گوید: شاید کسى سخنم را نشنود.

این تردید و شک ناشى از آن است که با وجود یقین و قطع به چیزى، باز ممکن است اضطراب و تزلزل به قلب راه یابد و انسان حتى اگر شده براى چند لحظه در امر مسلّمى نیز تردید مى‏کند. اساسا «قلب» به معناى زیرورو شدن است و چون قلب انسان در معرض دگرگونى و تزلزل است بدان نام نامیده شده است. پس، عموم مردم مصون از شک و تردید نیستند، اما مؤمنان که قرین لطف و عنایت خداوند هستند، به سرعت شک و تردید از دلشان خارج مى‏گردد و وسوسه‏هاى شیطانى در دلشان پایدار نمى‏ماند. خداوند در این‏باره مى‏فرماید: «کسانى که پرهیزکارى کردند چون وسوسه‏اى از شیطان به آنان رسد خداى را یاد کنند و بناگاه بینا شوند. (اعراف: 201)

نور تقوا در دل مؤمنان واقعى بسیار سریع ظلمت و کدورت برخاسته از وسوسه شیطان را نابود مى‏سازد. آن وسوسه چون موجى کوتاه بر دل مؤمن مى‏گذرد و با یاد خدا از حرکت باز مى‏ایستد. اما کوردلان و غافلان، که فریب دام خوش‏ظاهر شیطان را خورده‏اند، دل را آوردگاه وسوسه‏هاى پى‏درپى شیطانى قرار داده‏اند و روزنه‏هاى نور و هدایت را به روى خویش بسته‏اند: «و هرکه از یاد خداى‏رحمان روى‏برتابد یا چشم ‏بپوشد و بگردد شیطانى براى ‏او برانگیزیم ‏که ‏او را دمساز و هم‏نشین ‏باشد.»(زخرف: 36)

شیطان مونس غافلان از حق و کوردلان

بر اساس سنّت الهى کسانى که از یاد خداوند غافل‏اند و دل از یاد او تهى ساخته‏اند، شیطان مونس و هم‏نشین آنان مى‏گردد و به تدبیر فکر و ذهن آنان مى‏پردازد و آمال و آرزوهایشان را رقم مى‏زند. در نتیجه، نتیجه رفتار و اندیشه‏هاى آنان ظلمت و انحطاط خواهد بود؛ زیرا دل نمى‏تواند خالى از یار و مونس باشد. اگر انسان لیاقت انس با معبود را از دست داد، شیطان قرین او مى‏شود تا پیوسته بر ظلمت دل او بیفزاید و او کوردلانه در منجلاب تباهى و گناه دست‏وپا زند. «طائف» به معناى طواف‏کننده و گردش‏کننده است و در ادبیات عرب به «دوره‏گرد» طائف گفته مى‏شود.

خداوند مى‏فرماید: «شیطان اطراف دل افراد باتقوا که دل را با ذکر و یاد خدا روشن ساخته‏اند، مى‏گردد تا روزنه‏اى براى نفوذ بیابد. اما او پس از تلاش بسیار، تنها موفق مى‏شود که تماسى اندک با دل مؤمن باتقوا برقرار کند و آن را در معرض القائات و وسوسه‏هاى خویش قرار دهد. اما ایمان راسخ و توجه همیشگى به خدا مؤمن را از آن غفلت کوتاه نجات مى‏بخشد و سطح هوشیارى او را تا حدّى افزایش مى‏دهد که زمینه‏اى براى رسوخ وسوسه شیطان به دل وى باقى نماند.»

جمله «اذا هم مبصرون»، ناظر به چشم باطن است که بر اثر غفلت و وسوسه و پرده‏اى که شیطان در برابر آن مى‏افکند، تار مى‏گردد، اما از آنجا که دل انسان باتقوا مجلاى نور الهى و توجه به معبود است، تیرگى باطن وى موقتى است و تذکر و توجه به خدا آن غفلت را مى‏زداید و مجددا چشم باطن را روشن مى‏گرداند و حقایق را به او مى‏نمایاند و وى به فطرت خویش بازگشت مى‏کند.

اما اگر دل به نور تقوا مزین نگشته باشد و غفلت در دل رسوخ یافته باشد و آیینه دل و عرصه فکر و ذهن انسان را وسوسه‏هاى شیطان بپوشاند و شیطان خواسته‏هاى پوچ و بى‏مقدار را زیبا و فریبنده جلوه دهد، چشم باطن نابینا مى‏گردد. در نتیجه مشاهده حقایق براى انسان ناممکن مى‏شود. به عبارت دیگر، کورى باطن بخشى از هویت انسان غافل مى‏گردد که در قیامت نیز تجسم و عینیت مى‏یابد.

خداونددرباره معصیت‏کاران کورباطن مى‏فرماید: «و هرکه از یاد و پند من روى بگرداند، پس زندگى تنگ و سخت دارد و روز رستاخیز او را نابینا برانگیزیم. گوید: پروردگارا، چرا مرا نابینا برانگیختى و حال آنکه بینا بودم؟ گوید: بدین‏گونه امروز کورمحشورشدى‏زیرا آیات ما به تو رسید و تو آنها را به فراموشى سپردى از آنها تغافل کردى و همچنان‏امروز فراموش مى‏شوى.» (طه: 124ـ126)

معمولاً انسان دچار شک و تردید و غفلت مى‏گردد، اما کسانى که لایق بهره‏مندى از نور هدایت هستند، مورد لطف و عنایت خدا قرار گرفته و متذکر مى‏گردند. این توجه و تذکر چشم و دل آنان را روشن و بینا مى‏گرداند و شیطان را از حریم قلب آنان دور مى‏سازد. ولى غافل‏دلان، وقتى شیطان پدیده‏هاى دنیا را براى آنان مى‏آراید و جلوه مى‏دهد، به جاى اینکه متذکر و متنبه شوند و خود را از دام شیطان برهانند، بیشتر به دنبال خواسته‏هاى شیطانى گام برمى‏دارند.

در نتیجه، پرده‏ها و حجاب‏هاى بیشترى بر دلشان افکنده مى‏شود و دلشان تاریک‏تر مى‏گردد و تا آنجا در ورطه غفلت فرو مى‏روند که از یاد خدا نیز متنفر و آزرده‏خاطر مى‏گردند. چنان‏که خداوند فرمود: «و چون خداوند به یگانگى یاد شود دل‏هاى کسانى که به آن جهان ایمان ندارند برمد و چون آنان که جز او هستند معبودهایشان یاد شوند ناگاه شادمان گردند.» (زمر: 45)

کسانى که فطرتشان سالم است، درصدد اطاعت خدا و انجام وظیفه و تکلیف خود برمى‏آیند و در پى آن هستند که اصول دین خود را بهتر بشناسند و به راحتى ادلّه‏اى که براى اثبات خدا، نبوت، امامت و سایر اصول و ارزش‏هاى دین اقامه مى‏شود مى‏پذیرند. اما برخى حتى اگر در ظاهر هم آن دلایل را بپذیرند چندان تأثیرى در آنها نمى‏بخشد و ملتزم به آنها نمى‏شوند.

شگفت‏آورتر آنکه برخى اخبارى که در مورد مسائل سیاسى، اجتماعى و اشخاص دیگر به آنها مى‏رسد، بدون آنکه در صحت و سقم آنها تحقیق کنند مى‏پذیرند و بدان‏ها اطمینان مى‏یابند. اما از پذیرش آنچه 124 هزار پیامبر ـ که از برجسته‏ترین انسان‏ها و معصوم هستند ـ فرموده‏اند خوددارى مى‏کنند و به عناد و مخالفت با آنها مى‏پردازند. دلایل قطعى و محکمى که درباره اعتقادات اصیل الهى قائم شده است آنها را قانع نمى‏سازد.

قرآن پس از ذکر داستان دو صاحب باغ که یکى از آنها به جهت داشتن میوه و ثمر فراوان به رفیق خود فخر مى‏فروخت و در غفلت از خداوند و حق به انکار معاد مى‏پرداخت، از قول وى نقل مى‏کند که گفت: «و گمان نمى‏کنم که رستاخیز برپا شود و اگر هم به سوى خداوندم بازگردانده شوم هر آینه بهتر از این بازگشتگاهى بیابم.» (کهف: 36)در آیه دیگر خداوند مى‏فرماید: «و هنگامى که گفته مى‏شد: همانا وعده خدا راست است و شکى در رستاخیز نیست، گفتید: ما نمى‏دانیم رستاخیز چیست، جز گمان نمى‏ورزیم و ما یقین نداریم.» (جاثیه: 32)

خودخواهى و بى‏بندوبارى عامل سر برتافتن از حق

سرّ اینکه انسان گاهى از پذیرش دعوت و سخن پیامبران و رهبران الهى سرباز مى‏زند و در مقابل، سخن سست و بى‏پایه دیگران را مى‏پذیرد و بدان اطمینان مى‏یابد، پیش‏داورى در قضاوت و دل‏بستگى به خواسته‏هاى خویش است. از این‏رو، حتى اگر سست‏ترین دلیل که به زحمت بتوان آن را دلیل نامید، برخواسته و حکم پیشین نفس اقامه گشت، تسلیم آن مى‏گردد و چون آن دلیل موافق خواسته اوست، آن را محکم و قوى و خالى از هر نقص و شائبه‏اى تلقّى مى‏کند.

در مقابل، اگر دلایل قوى و محکم برخلاف خواسته و میل او قائم گشت، از پذیرش آنها سر باز مى‏زند. در آنها تشکیک مى‏کند و آنها را بى‏اعتبار مى‏شمرد. در ارتباط با مسائل زندگى، اگر ما به قضاوت‏هایى که در طول زندگى‏مان داشته‏ایم و به گزینش‏هایمان بنگریم، به روشنى درمى‏یابیم که به راحتى آنچه خواست دلمان بوده پذیرفته‏ایم، حتى اگر دلیل هم نداشته براى آن دلیل تراشیده‏ایم.

در مقابل، آنچه مخالف خواست دلمان بود رد کرده‏ایم، حتى اگر دلایل قوى و محکمى داشته است. اندک‏شمارند کسانى که بدون پیش‏داورى و بدون جانبدارى با هر موضوع و مسئله برخورد کنند. اگر دلیل محکم و قاطع بر مسئله‏اى یافتند، آن را بپذیرند و اگر فاقد دلیل بود رد کنند. همان‏طور که این روش در ارتباط با برخى از مسائل جارى و سارى است. مثلاً، وقتى یک مسئله ریاضى به یک دانش‏آموز عرضه مى‏شود، او کشش‏وگرایش به جواب خاصى ندارد و مى‏کوشد با راه‏حل دقیق به جواب صحیح دست یابد.

خداوند بى‏بندوبارى و آزادى بى‏حد و مرز در تأمین خواسته‏هاى دل و هواهاى نفسانى را عامل اساسى عدم تمکین از حق و سرباز زدن از معاد و فرجام اخروى رفتار معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: «سوگند مى‏خورم به روز رستاخیز و سوگند مى‏خورم به نفس سرزنشگر که آدمى را به روز رستاخیز برمى‏انگیزیم. آیا آدمى مى‏پندارد که استخوان‏هایش را فراهم نخواهیم کرد؟ چرا آنها را گرد مى‏آوریم در حالى‏که تواناییم براى اینکه سر انگشتان او را هم درست کنیم. بلکه آدمى مى‏خواهد فراپیش خود یعنى در آینده نیز بدکارى کند. مى‏پرسد: روز رستاخیز کى خواهد بود؟» (قیامت: 1ـ6)

مشکل اساسى مردم با انبیا بر سر مسئله معاد بوده است. آنان به راحتى نمى‏توانستند باور کنند که انسان پس از مرگ دوباره زنده مى‏شود؛ زیرا باور معاد و حیات مجدد انسان مسئولیت آنان را سنگین مى‏کند و آن اعتقاد مانع بى‏بندوبارى و تمکین از خواسته‏هاى دل مى‏گردد. اگر کسى دین را پذیرفت و قیامت و معاد را قبول کرد، موظف است که حرام و حلال خدا را رعایت کند و باید باور کند که هیچ‏چیز و هیچ رفتارى بدون حساب و کتاب نیست. از این‏رو، کسى که پایبند خواسته‏هاى خویش است از اول مى‏گوید معادى در کار نیست، تا از این طریق راه فسق و فجور و اِعمال بى‏حد و مرز شهوات و خواسته‏هاى نفسانى را براى خویش گشوده دارد.

پس، انکار معاد از سوى مشرکان و هوس‏آلودگان به جهت پیش‏داورى‏ها، تمایلات نفسانى و حجاب‏هایى است که چراغ معرفت را بى‏فروغ ساخته است، نه آنکه معاد دلیل و برهان ندارد. تحصیل باور، معرفت و یقین همواره تابع دلیل و برهان نیست و در صورتى از رهگذر دلیل و برهان یقین و باور حاصل مى‏گردد که انسان پیش‏داورى نکند و بدون قضاوت پیشین به استقبال دلیل و برهان برود و حقیقتا به دنبال دریافت حقیقت باشد. اما وقتى پیش‏داورى‏ها و تمایلات نفسانى سمت‏وسوى گزینش‏ها و باورهاى انسان را تعیین کرد، انسان مایل نیست هر چیزى را هرچند دلایل فراوان و محکمى براى آن باشد بپذیرد.

از این‏رو، دعوت انبیاى الهى را که با آن دلایل روشن و معجزات همراه گردید نپذیرفتند. قرآن درباره سرکشى مشرکان در برابر پیامبر و مقاومت آنان در برابر حق مى‏فرماید: «و به راستى پیش از تو فرستادگان خود را به میان گروه‏هاى پیشین فرستادیم. و هیچ فرستاده‏اى برایشان نیامد، مگر آنکه او را استهزا مى‏کردند. اینچنین آن ذکر = قرآن را در دل‏هاى بدکاران راه مى‏دهیم، با این‏حال به آن ایمان نمى‏آورند و آیین و روش پیشینیان بر این رفته است که پیامبران را تکذیب و نعمت خدا را ناسپاسى کنند. و اگر درى از آسمان بر آنان بگشاییم تا پیوسته در آن بالاروند و قدرت و معجزات ما را بنگرند، هرآینه‏گویند:چشمان‏ماراپوششى‏برنهاده‏اندماراچشم‏بندى کرده‏اند، بلکه ما گروهى جادوزده‏ایم.» (حجر: 10ـ15)

آفت انحراف از حق و فرجام انحطاط

ما بحمداللّه به خداوند ایمان داریم و معتقد به نبوت و معاد و سایر اصول و فروع دین هستیم. اما باید متوجه خطر و انحراف از مسیر دین باشیم. هیچ‏کس نمى‏تواند مطمئن باشد که ایمانش تا آخر ثابت مى‏ماند و انحرافى در آن رخ نمى‏دهد. مگر نبودند کسانى که ایمان داشتند و به عبادت و بندگى خدا مى‏پرداختند و در نهایت کفر ورزیدند و فرجام تباهى براى آنها رقم خورد.

مگر ابلیس پس از شش هزار سال عبادت و بندگى پیوسته خداوند، کفر نورزید و عَلَم طغیان در برابر خداوند نیفراشت؟ که امیرمؤمنان علیه‏السلام درباره شش‏هزارسال‏عبادت‏اومى‏فرمایند: «پس پند گیرید از آنچه خداوند با اهریمن کرد: کردارهاى درازدامن و تلاش‏هاى پیگیر او را بیهوده ساخت ـ در حالى که او شش هزار سال خداى را پرستیده بود، آن هم دانسته‏نیست که از سال‏هاى دنیاست یا از سال‏هاى آخرت ـ تنها به جهت یک لحظه خود بزرگ‏بینى و تکبر.»2

همچنین قرآن درباره بلعم باعورا که از علم و دانش فراوان و کرامات برخوردار بود، ولى در نهایت دنباله‏رو شیطان گردید و به مخالفت با فرستاده خداوند پرداخت، مى‏فرماید: «و بر آنان خبر آن‏کس بلعم باعورا را برخوان که آیت‏هاى خویش برخى کرامات یا اجابت دعا را به وى دادیم و او از آنها بیرون رفت به آنها وقعى ننهاد و آنها را ترک کرد و از دانش آنها تهى گشت پس شیطان در پى او افتاد تا از گمراهان گشت. اگر مى‏خواستیم هر آینه او را بدان‏ها آن آیت‏ها ـ به جایگاهى بلند مى‏رساندیم، ولیکن او به زمین دنیا و مال و جاه آن چسبید و کام و خواهشِ دل خود را پیروى کرد.

پس داستان او چون داستان سگ است، اگر بر او بتازى زبان از دهان بیرون آرد از نفس نفس‏زدن به علت عطش یا رنج یا واگذارى‏اش باز زبان از دهان آویخته دارد. این است داستان گروهى که آیات ما را دروغ انگاشتند. پس این داستان را بر آنان بازگو، شاید بیندیشند.» (اعراف: 175ـ176)براى اینکه ایمان ما محفوظ بماند باید بر یقین خود به متعلقات ایمان استوار بمانیم و اگر به بعضى از آنها یقین پیدا نکرده‏ایم، بکوشیم تا یقین پیدا کنیم و از شک و وسوسه بپرهیزیم و سرنوشت کسانى چون بلعم باعورا را که پس از نیل به عالى‏ترین مراتب انسانى، بر اثر پیروى هواى‏نفس‏وخودخواهى‏به‏حضیض‏ذلت‏وخوارى‏درافتادند افسانه نپنداریم و مایه عبرت براى خویش قرار دهیم.

فضیلت بهره‏مندى از نجواى با معبود و توحید خالص

حضرت سجاد علیه‏السلام مى‏فرمایند: «اَللَّهُمَّ احْمِلْنا فى سُفُنِ نَجاتِک، وَمَتِّعْنا بِلَذیذِ مُناجاتِک، وَاَوْرِدْنا حِیاضَ حُبِّک، وَاَذِقْنا حَلاوَةَ وُدِّک وَ قُرْبِک، وَاجْعَلْ جِهادَنا فیک وهَمَّنا فى طاعَتِک، وَاَخْلِصْ نِیاتِنا فى مُعامَلَتِک، فَاِنَّا بِک وَلَک، وَلا وَسیلَةَ لَنا اِلَیک اِلاَّ اَنْتَ»؛ خدایا، ما را در کشتى‏هاى نجات خود بنشان و با لذت مناجات خود کامیاب گردان و بر جویبارهاى محبتت وارد ساز و به ما شیرینى مقام قرب و دوستى‏ات را بچشان و جهد و کوشش ما را در راه معرفت خود قرار ده و همت ما را به طاعت خود مصروف دار و نیت ما را در معامله با خودت خالص گردان که وجود ما به تو قائم است و از توایم و وسیله‏اى به سوى تو جز تو نداریم.

حضرت پس از آنکه از خداوند درخواست مى‏کنند که حجاب‏هایى که مانع مشاهده حقایق مى‏گردد از دل ایشان بردارد و ضمیر ایشان را از شک‏ها و وسوسه‏هایى که آبستن فتنه و انحراف هستند بزداید، درخواست مى‏کنند که ایشان را بر کشتى‏هاى نجات و رحمت خویش بنشاند، تا از لذت مناجات با معبود بهره‏مند و سرشار گردند. چشیدن طعم مناجات با خدا و لذت بردن از آن توفیقى است که نصیب هرکس نمى‏شود. این توفیق نصیب کسانى مى‏شود که دل را از ظلمت‏ها و تاریکى‏ها پاک ساخته‏اند و انوار هدایت الهى را بدان وارد ساخته‏اند.

گاهى انسان انتظار مى‏کشد که ماه رمضان فرا رسد و در شب‏هاى قدر به نجواى با خدا بپردازد و با دعاى ابوحمزه ثمالى، جوشن کبیر و سایر مناجات‏هایى که وارد شده دل را صیقل دهد. اما در آن فرصت طلایى که با زحمت خود را بیدار نگه مى‏دارد و به خواندن دعا مى‏پردازد، از مناجات با خدا لذت ‏نمى‏برد. ازاین‏رو،انسان زمینه کافى بهره‏مندى از لذت مناجات خدا را در خود فراهم نساخته و شیرینى مودت به خدا و تقرب به معبود در کام او ننشسته است.

منظور از جهاد در جمله «واجعل جهادنا فیک» مفهوم عام جهاد و مجاهدت در راه خداست و منحصر به جهاد اصطلاحى که جهاد نظامى و مبارزه با دشمنان خدا مى‏باشد نیست و شامل جهاد با نفس و خودسازى که جهاد اکبر نامیده شده است نیز مى‏شود.تعبیر کوتاه و پرمغز «فانا بک ولک» که مضمون آن در دعاهاى دیگر نیز آمده است، اشاره به توحید ناب و خالص دارد که در پرتو آن انسان درمى‏یابد که اصالت و استقلالى از خویش ندارد و هستى او عاریه و ناشى از اراده الهى است. براى فهم ناقص ارتباط وجودى انسان و سایر مخلوقات با خدا و اینکه همه چیز تابع اراده خداست، ناچاریم که به نقش اراده انسان اشاره‏اى داشته باشیم.

هرچند فهم نقش اراده در انسان و تأثیر آن، به هیچ‏وجه نمى‏تواند فهمى حقیقى و واقعى از اراده خداوند را به دست دهد و اساسا مقایسه اراده انسان، که امرى ممکن و خود ناشى از اراده خداست با اراده خداوند نابجا و ناصواب است و ذکر این نمونه، تنها براى تسهیل فهم ناقصى از اراده الهى است که درک حقیقت آن در افق عقل ناقص ما نمى‏گنجد.

حقیقت و هویت انسان روح اوست که منشأ ادراکات، احساسات و عواطف است و در این گذر، روح انسان خاستگاه تصمیم و اراده نیز هست. اراده‏اى که حادث است و در فرایند خاصى تحقق مى‏یابد. با این توضیح وقتى ما اراده مى‏کنیم که صورت باغ و یا صورت سیبى در ذهنمان به وجود آید، به دنبال آن اراده و توجه، صورت آن باغ و یا سیب در ذهنمان پدید مى‏آید و چون وجود آن صورت ذهنى تابع آن اراده و توجه است، اگر آن اراده و توجه از بین برود، آن صورت ذهنى نیز از بین خواهد رفت.

به عبارت دیگر، توجه، اراده و آن صورت ذهنى به یک‏باره تحقق و وجود مى‏یابند و آن صورت ذهنى جلوه و اثر وجودى اراده است که به تبع زوال آن اراده زایل مى‏گردد. در افقى بالاتر و فراتر از نسبت بین ممکنات، همه مخلوقات تابع اراده خداوند هستند و تحقق آنها معطوف و منوط به اراده الهى است و وجود هر چیزى تجسم اراده الهى است و با اراده الهى تحقق مى‏یابد و با اراده الهى نابود و محو مى‏گردد.این همان حقیقتى است که خداوند در قرآن از آن پرده برمى‏دارد و مى‏فرماید : 

   کاراوچنین‏است‏که‏هرگاه‏چیزى‏رااراده‏کند،تنهابه‏آن‏مى‏گوید: "موجود باش" آن نیز بى‏درنگ موجود مى‏شود.» (یس: 82)شأن خداوند متعال چنان است که وقتى اراده او به تحقق چیزى تعلق گیرد، آن چیز بى‏درنگ موجود مى‏گردد و حتى نیاز لفظى که خدا به آن تلفظ کند نیست، وگرنه تسلسل لازم مى‏آید. براى اینکه خود تلفظ هم چیزى است که بعد از اراده کردن، تلفظ دیگرى مى‏خواهد، باز آن تلفظ هم چیزى از چیزهاست که محتاج اراده و تلفظ دیگرى است.

همچنین در این میان، مخاطبى که داراى گوش باشد و خطاب را با دو گوش خود بشنود و از در امتثال موجود شود، در کار نیست. براى اینکه اگر مخاطب وجود داشته باشد، دیگر احتیاج به ایجاد ندارد. پس کلام در آیه مورد بحثْ کلامى است تمثیلى. خداوند مى‏خواهد بفرماید: افاضه وجود از ناحیه خدا به هر چیزى که موجود مى‏شود، به جز ذات متعالى خدا به هیچ چیز دیگر احتیاج ندارد، و چون ذات خداوندى اراده کند هستى آن را، بدون تخلف و درنگ موجود مى‏شود.»3

بنابراین، حضرت در مناجات خود مى‏فرمایند که وجود ما تجسم اراده الهى است و اگر او اراده نمى‏کرد، ما هستى و وجودى نمى‏داشتیم. همچنین زندگى ما براى خداست و آن چیزى که به عمر و زندگى انسان ارزش مى‏دهد، رضا و قرب الهى است. ارزشمندى حیات ما در گرو آن است که قرب و رضاى الهى را هدف و غایت خویش برگزینیم. در غیر این صورت، زندگى ما پوچ و بى‏ارزش و آکنده از خسران و تباهى خواهد بود.

تعبیر «ولا وسیلة لنا الیک الاّ انت» که در دعاها و مناجات‏هاى دیگر نیز به کار رفته است، بدین معناست که حضرت، خداوند را وسیله و شفیع خود قرار داده‏اند و شفیعى و وسیله‏اى جز خدا نمى‏شناسند. این سخن شبیه آن است که کسى بگوید: «هیچ کارى بدون اذن خداوند انجام نمى‏گیرد» یا آنکه «خداوند هر کارى را به اذن خود انجام مى‏دهد»،

چنان‏که در قرآن مى‏فرماید: «اى اهل کتاب، پیامبر ما به سوى شما آمده است که بسیارى از آنچه را از کتاب پنهان مى‏کردید براى شما بیان مى‏کند و از بسیارى از آنچه پنهان مى‏داشتید درمى‏گذرد. به راستى براى شما از سوى خدا نورى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و کتابى روشن و روشنگر قرآن آمده است. که خداوند به وسیله آن هرکه را پیرو خشنودى او باشد به راه‏هاى سلامت راه مى‏نماید و آنان را به خواست خود از تاریکى‏ها به روشنایى بیرون مى‏آرد و به راه راست راه مى‏نماید.» (مائده: 15ـ16)

اگر کسى از انسان پرسید که به اجازه چه کسى این لباس را پوشیدى؟ و وى در پاسخ گفت: به اجازه و اذن خودم پوشیدم، آن پاسخ بدان معناست که آن لباس مال اوست و در استفاده از آن محتاج اذن کسى نیست. همچنین وقتى خداوند مى‏فرماید که خدا انسان‏ها را به اذن خودش از ظلمات خارج مى‏سازد و به نور وارد مى‏سازد، مى‏توان از آن استظهار کرد که خداوند نیاز به استیذان و اجازه خواستن از کسى ندارد؛ چنان نیست که خداوند از خودش اذن بخواهد. همچنین شفیع و وسیله قرار دادن خدا در نزد خودش، بدان معناست که انسان مستقیما و بدون وسیله و شفیعى جز خدا به درگاه وى رو مى‏آورد و دیگر نیازى به شفیع و وسیله ندارد.

فضیلت هم‏نشینى با پیامبران و صالحان

«اِلهى اِجْعَلْنى مِنَ الْمُصْطَفَینَ الْأَخْیارِ...»؛ خدایا، مرا در زمره برگزیدگان و خوبان قرار ده و به نیکان و صالحان ملحق ساز. همانان که به مقامات متعالى سبقت جسته‏اند و به سوى اعمال خیر مى‏شتابند و به کارهاى شایسته و ماندگار مى‏پردازند و در رسیدن به درجات رفیع (بهشت رضوان) مى‏کوشند.

(اى خداى بنده‏نواز، دعایم را اجابت کن) که البته تو بر هرچیز قادرى و شایسته اجابت دعاى بندگان خود هستى، به حق رحمتت اى ارحم‏  الراحمین.حضرت با درخواست قرار گرفتن در زمره «المصطفین الاخیار = برگزیدگان و خوبان» که در قرآن معرفى شده‏اند،4 به ما یادآور مى‏شوند که همت بلند داشته باشیم و چشم به افق‏هاى بلند و تعالى داشته باشیم و عالى‏ترین مقامات را که همان هم‏نشینى با پیامبران الهى است از خداوند مسئلت کنیم.

همچنین حضرت از خداوند درخواست مى‏کنند که ایشان را در زمره صالحان و نیکانى قرار دهد که در اتصاف به فضایل و مکارم اخلاقى از دیگران پیشى گرفته‏اند. عمر خود را صرف اعمال شایسته و ماندگار مى‏سازند. «باقیات‏الصالحات» اعمال جاودانه و ماندگارى است که با هدف جلب رضایت الهى و تقرب به خداوند و در راستاى بندگى خداوند انجام مى‏پذیرد. این اعمال چون براى خداوند انجام پذیرفته‏اند، رنگ ماندگارى و جاودانگى به خود مى‏گیرند و بس ارزشمند مى‏باشند.

در مقابل، لذت‏جویى‏هاى دنیوى و صرف عمر براى رسیدن به امیال نفسانى و خواسته‏هاى مادى که زودگذر و زوال‏پذیرند، فاقد ارزش اصیل مى‏باشند و زیبنده انسان نیست که به جاى جست‏وجوى تعالى و کسب ارزش‏هاى اصیل و جاودانه به جست‏وجوى خواسته‏هاى زودگذر و بى‏مقدار بپردازد.

خداوند در پاره‏اى از آیات قرآن مصادیق «الباقیات الصالحات» را معرفى مى‏کند، از جمله رضوان و پاداش اخروى خویش را جاودانه و ماندگار مى‏داند و مى‏فرماید: «آنچه نزد شماست پایان پذیرد و آنچه نزد خداست ‏ماندنى ‏است ‏وکسانى ‏که‏ شکیبایى ‏کردند مزدشان‏ را بر پایه نیکوترین کارى که مى‏کردند پاداش دهیم.» (نحل: 96)در آیه دیگر، «اللّه» را جاوید و خیر معرفى مى‏کند: «ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا لغزش‏هاى ما و آنچه را از جادوگرى ‏که ‏بر آن‏ و ادارمان ‏کردى ‏بیامرزد و خدا بهتر و پاینده‏تر است.» (طه: 73) در آیه دیگر سراى آخرت را جاوید و خیر معرفى مى‏کند: «و سراى آخرت بهتر و پاینده‏تر است.» (اعلى: 17)

*این متن حاصل قلمى‏شده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مى‏باشد.

پی نوشت:

1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 100، ص 295، ح 20.

2ـ نهج‏البلاغه، خ 192.

3ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 17، ص 180ـ181.

4ـ ص: 47.

منبع : ماهنامه معرفت شماره 170

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها